بسم الله الرحمن الرحیم
دعا
درسگفتارهایی از: مسعود بسیطی
با اهتمام: حسین آخوندعلی؛ زهرا مرادی
در دورهی «دعا»، به بررسی معنا، مفهوم و کاربرد «دعا» در زندگی روزمرهی آدمی از دیدگاه مربّیان الهی میپردازیم؛ و «آداب دعا» و «شرایط استجابت» آن را بیان خواهیم کرد. این مبحث، در دوازده گفتار ارائه میگردد.
درس سوم: «خودشناسی» گام نخست در ارتباط با خالق
در جلسات گذشته به این موضوع پرداختیم که:
دعا از اهمیت و جایگاه ویژهای در ارتباط عبد با معبود (پیوند مُلک با ملکوت) برخوردار است. به گونهای که برترین عبادت و گرامیترین عمل نزد خدای متعال محسوب میگردد.
اما برای دعا کردن در درگاه خالق، نخست باید او را بشناسیم؛ جایگاه خود را نسبت به او بدانیم؛ و شیوهی صحیحِ طلب کردن از او را بیاموزیم. در مکتب تربیتی اهل بیت علیهم السلام، مقدمهی «خداشناسی»، «خودشناسی» است. لذا در این درس، به تبیین موضوع «خودشناسی» میپردازیم و در درس آینده مبحث «خداشناسی» را شرح خواهیم داد.
****
خدا؛ من؛ دعا!
ارزش هر مکتب، به نوع و کیفیت معرفی خدا، انسان و رابطهی مخلوق با خالق است. تا زمانی که آدمی خالق خود و جایگاه خود را در مقابل او نشناسد، نمیتواند با شیوهای صحیح با آفریدگارش ارتباط برقرار کند و عبودیت او را آنچنان که شایسته و مورد رضایش است، به جای آوَرَد. به عبارت دیگر، اولین مرحله در دین داری، شناخت (معرفت) خداوند است[1] و در مکتب اهل بیت علیهم السلام، مقدمهی این شناخت، شناخت «خود» است.[2]
از این رو مربیان الهی همواره تلاش کردهاند با ابزارهای مختلف، شناختی صحیح از آدمی و خالقش، در او ایجاد کنند. در این میان، «دعا» از عالیترین ابزارهای شناخت «خداوند» و «خود» محسوب میشود.
هدایتگران الهی، در راه تربیت و سعادتمندیِ زمینیان، برترین کلمات را در قالب مناجات و دعا به آدمی آموختند؛ تا برای ارتباط با معبود، هیچ چیز کم نداشته باشد. آموختند که چه بگوید؛ و چگونه طلب کند تا به اجابت نزدیکتر شود. دعاهایی که از ایشان، به یادگار مانده، گنجی است ارزشمند، برای آنان که خوشبختی و رضای خالق را تؤامان خواهاناند. این دعاها، از برترین معارف در «خود شناسی» و «خداشناسی» هستند.
بر اساس آموزه های اهل بیت علیهم السلام، هیچ شباهتی بین خدا و خلق وجود ندارد. تنها رابطهی موجود میانِ خداوند و آفریدگان به صورت خالق و مخلوق است، روزی دهنده و روزی گیرنده است، پروردگار و پرورش یافته است، صاحب اختیار و بنده است.
همان طور که اشاره شد شناختِ «خود»، مقدمهی شناخت خداست. رسول خاتم میفرماید:
«مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبّهُ»[3]
هر که خود را بشناسد، به تحقیق که مالکِ پرورش دهندهی خود را میشناسد.
کیستم من؟
با مراجعه به خویشتنِ خود، مییابم که:
مخلوقی هستم که خالقم دیگری است؛ و من، نه خود و نه دیگران را خلق نکردهام!
روزی گیرندهای هستم که دیگری روزیاَم را میدهد.
نیازمندی هستم که به قدرتِ بینیازی اتّصال و اتّکا دارم.
...
اما غفلتها، مایهی فراموشیِ جایگاه آدمی نسبت به خالق خود میشود. آموزهها و تربیتهای ناصحیح، این توهّم را ایجاد میکند که انسان، شبیه و جزئی از خداست؛ و نه تنها فقیر، ضعیف و نیازمند نیست، بلکه در اوج قدرت، کمال و بینیازی است. تا آنجا که عدهای خود را تکهای از خدا میپندارند[4] و برخی نیز ندای من خدایم، من خدایم، من خدا سر میدهند.
اگر انسان چنین باور نادرستی دربارهی خود داشته باشد، در شناخت خالقش نیز دچار خطاهای فاحشی میگردد. وقتی آدمی خود را هم سنخ خدا بداند، برای شناخت خدا ناگزیر به وجود خودش مراجعه میکند؛ چراکه خود و خدا را از یک جنس میپندارد (خود را بخشی از خدا میداند) [5] . در این صورت صفات مخلوق را به خدا نسبت میدهد و خالق را تا حد وجود فقیر و نیازمند مخلوق پایین میآورد.
برای آنکه بندگان در شناخت خود و نهایتا خدای خود دچار اشتباه نشوند، خالق مهربان مربیانی برای تربیت بندگان انتخاب کرده و به میان آدمیان فرستاده است. این مربیان الهی، با تذکر به عقل و وجدان[6] ، فطرت خفتهی آدمی را بیدار میکنند و انسان را آنگونه که هست و خدا را آنگونه که شایسته است، به مردم میشناسانند.
یکی از ابزارهای ارزشمند، برای بیدارسازیِ فطرت و ایجاد این معرفت صحیح، عباراتی است که فرستادگان خداوند در قالب «دعا» و مناجات از آنها استفاده کردهاند. اگر به مفاهیم این دعاها توجه کنیم، حجاب از فطرتمان کنار میرود و مییابیم (وجدان میکنیم) موجود ضعیف و نیازمندی هستیم که هستیمان و ادامهی حیاتمان وابسته به خالق قدرتمند و بینیاز است. برترین نمونهی دعا، همین مناجاتهای مربیان الهی است که والاترین معرفت را نسبت به آدمی و خالقش دارند. به عنوان نمونه، به این مناجات امیر مومنان توجه کنید و ببینید ایشان چگونه دربارهی خدا، خلق و رابطهی بین خالق و مخلوق سخن میگویند:
«مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمَوْلى وَاَ نَا الْعَبْدُ وَهَلْ یرْحَمُ الْعَبْدَ اِلا الْمَوْلى
مولاى من، ای مولای من! تویى سرور، و منم بنده؛ و آیا کسی رحم میكند بر بنده، جز سرور او؟
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمالِكُ وَاَ نَا الْمَمْلُوكُ وَهَلْ یرْحَمُ الْمَمْلُوكَ اِلا الْمالِكُ
مولاى من، ای مولای من! تویى مالك، و منم مملوك؛ و آیا کسی رحم میكند بر مملوك، جز مالك؟
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَزیزُ وَاَ نَا الذَّلیلُ وَهَلْ یرْحَمُ الذَّلیلَ اِلا الْعَزیزُ
مولاى من، ای مولای من! تویى عزتمند، و منم خوار و ذلیل؛ و آیا کسی رحم میكند بر شخص خوار، جز عزیز؟
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْخالِقُ وَاَ نَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ یرْحَمُ الْمَخْلُوقَ اِلا الْخالِقُ
مولاى من، ای مولای من! تویى آفریدگار، و منم آفریده؛ و آیا کسی رحم میكند بر آفریده، جز آفریدگار؟
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَظیمُ وَاَ نَا الْحَقیرُ وَهَلْ یرْحَمُ الْحَقیرَ اِلا الْعَظیمُ
مولاى من، ای مولای من! تویى بزرگ، و منم ناچیز؛ و آیا کسی رحم میكند بر ناچیز، جز بزرگ؟
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَاَ نَا الضَّعیفُ وَهَلْ یرْحَمُ الضَّعیفَ اِلا الْقَوِىُّ
مولاى من، ای مولای من! تویى نیرومند، و منم ناتوان؛ و آیا کسی رحم میكند بر ناتوان، جز نیرومند؟
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَنِىُّ وَاَ نَا الْفَقیرُ وَهَلْ یرْحَمُ الْفَقیرَ اِلا الْغَنِىُّ
مولاى من، ای مولای من! تویى بىنیاز، و منم نیازمند؛ و آیا کسی رحم میكند بر نیازمند، جز بىنیاز؟
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعْطى وَاَنَا السّاَّئِلُ وَهَلْ یرْحَمُ السّاَّئِلَ اِلا الْمُعْطى
مولاى من، ای مولای من! تویى عطابخش، و منم سائل؛ و آیا کسی رحم میكند بر سائل، جز عطاكننده؟
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْحَىُّ وَاَ نَا الْمَیتُ وَهَلْ یرْحَمُ الْمَیتَ اِلا الْحَىُّ
مولاى من، ای مولای من! تویى زنده، و منم مُرده؛ و آیا کسی رحم میكند مُرده را، جز زنده؟
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْباقى وَاَ نَا الْفانى وَ هَلْ یرْحَمُ الْفانىَ اِلا الْباقى
مولاى من، ای مولای من! تویى باقى، و منم فانى؛ و آیا کسی رحم میكند بر فانى، جز خداى باقى؟
... مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الرّازِقُ وَاَ نَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ یرْحَمُ الْمَرْزُوقَ اِلا الرّازِقُ
مولاى من، ای مولای من! تویى روزى ده، و منم روزى خوار؛ و آیا کسی رحم میكند بر روزى خوار، جز روزى ده؟
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْجَوادُ وَاَ نَاالْبَخیلُ وَهَلْ یرْحَمُ الْبَخیلَ اِلا الْجَوادُ
مولاى من، ای مولای من! تویى سخاوتمند، و منم بخیل؛ و آیا کسی رحم میكند بر بخیل، جز سخاوتمند؟
مَوْلاىَ یامَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعافى وَاَ نَا الْمُبْتَلى وَهَلْ یرْحَمُ الْمُبْتَلى اِلا الْمُعافى
مولاى من، ای مولای من! تویى عافیت بخش، و منم گرفتار؛ و آیا کسی رحم میكند بر شخص گرفتار، جز عافیتبخش؟
... مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْهادى وَاَ نَا الضّاَّلُّ وَهَلْ یرْحَمُ الضّاَّلَّ اِلا الْهادى
مولاى من، ای مولای من! تویى راهنما و منم گمراه و آیا کسی رحم میكند بر گمراه، جز راهنما؟
مَوْلاىَ یامَوْلاىَ اَنْتَ الرَّحْمنُ وَاَ نَا الْمَرْحُومُ وَهَلْ یرْحَمُ الْمَرْحُومَ اِلا الرَّحْمنُ
مولاى من، ای مولای من! تویى بخشاینده و منم بخششپذیر و آیا کسی رحم میكند بخششپذیر را، جز بخشاینده؟
... مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الرَّبُّ وَاَ نَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ یرْحَمُ الْمَرْبُوبَ اِلا الرَّبُّ
مولاى من، ای مولای من! تویى مالکِ پرورش دهنده و منم مملوک و پروریده و آیا کسی رحم میكند پروریده را، جز پروردگار؟
...»[7]
حسین بن علی علیه السلام – سومین هدایتگر پس از رسول خاتم - نیز این چنین ما را به فقر خود یادآور میشود:
«اِلهی اَنا الفَقیر فی غِنای! فَکَیفَ لا اَکونُ فَقیراً فی فَقری؟
الهی من در غنای خود هم فقیر تواَم! پس چگونه در فقرم فقیر تو نباشم؟!
کَیفَ یُستَدّل عَلَیک بما هو فی وجوده مُفتَقِرٌ اِلیک؟
چگونه استدلال کند بر تو کسی که حتی در اثبات وجود خودش هم به تو [محتاج و] فقیر است؟!»[8]
لَختی از دنیای غافل کنندهای که خود را در آن غرق کردهایم و به طمع رفع عطش، از آب شور آن بسیار نوشیدهایم جدا شویم.
لحظهای تأمل کنیم و به کلام امیر مؤمنان و فرزند بزرگوارشان توجه نماییم.
آیا نمییابیم مخلوق، پرورش یافته، بنده و نیازمندیم؟
آیا فقر ذاتی و ناتوانیِ خویش را وجدان نمیکنیم؟
آیا جز این است که خالق، رازق، مالک و پرودگارمان، بی نیاز، قدرتمند، بخشنده، بخشاینده، عزیز و عظیم است؟
آیا میتوانیم میان خود و خالق، رابطه ای جز بندگی و بنده پروری متصور شویم؟
بیچارگانی هستیم که در بی نیازیِ خویش هم فقیریم و در عزت خویش هم ذلیل! پس دائما باید در حال وجدان و اظهار فقر ذاتی خویش به پادشاه آسمانها و زمین باشیم. چنین ارتباطی - از موضع وجدان و اظهار فقر - را با خالق و صاحب اختیار خویش پیوسته مستدام داریم تا در دو دنیا در سایه سار فضل و رحمتش قرار گیریم.
نکات مهم این جلسه:
- «دعا»، از عالیترین ابزارهای شناخت «من»، «خدا» و «ارتباط خلق با خالق» است.
- هر قدر شناخت آدمی از خود و خدایش بیشتر و صحیحتر باشد، دعاهایش به اجابت نزدیکتر خواهد بود.
- برترین نمونهی دعا، مناجات مربیان الهی است که والاترین معرفت را نسبت به آدمی و خالقش داشتند.
- «خودشناسی»، مقدمهی «خداشناسی» است و گام نخست در ایجاد رابطه با خالق متعال است.
- با مراجعه به خویشتنِ خود، مییابیم که هیچ سنخیتی بین ما و خالق، وجود ندارد. ما مخلوقی فانی و مرزوقی ناتوان هستیم و او خالقی باقی، و رازقی تواناست؛ ما فقر مطلق و او غنای مطلق است؛ ما نیازمند و او بینیاز است؛ ...
منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد (ص)
[1] - امیر مومنان میفرمایند: "اَوّلُ الدّینِ مَعرِفَتُهُ" یعنی: اول دین، معرفت خداوند است: بحارالانوار، ج 4، ص 247.
[2] - رسول اکرم میفرمایند: "مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبّهُ" یعنی: هر که حقیقت خود را بشناسد، به تحقیق که مالکِ پرورش دهندهی خود را میشناسد: بحارالانوار، ج 2، ص 32.
[3] - بحارالانوار، ج 2، ص 32.
[4] - علاقمندان به توضیحات بیشتر دربارهی این موضوع میتوانند به بخش شبهات روز سایت محمد (ص) مراجعه فرمایند و در قسمت شبهات توحید مطلب «آیا خداوند از روح خود در آدم دمیده ...» را مطالعه فرمایند.
[5] - همان.
[6] - همانطور که در درس نخست اشاره شد، «وجدان» به معنای یافتن وجودی و درونی است و یکی از ابزارهای مهم شناخت و تشخیص محسوب میشود.
[7] - گزیدهای از مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه: بحارالانوار، ج 91، ص 109. متن این دعا در مفاتیح موجود است.
[8] - بخشی از دعای عرفه: بحارالانوار، ج 95، ص 225.