بسم الله الرحمن الرحیم
شیعه کیست و چه می گوید؟
نوشتهی: مسعود بسیطی و زهرا مرادی
در دورهی «شیعه کیست و چه میگوید؟» دربارهی ظهور تشیّع و مبانیِ اعتقادیِ شیعه و معرفی اسلام حقیقی، سخن خواهیم گفت.
درس دوم: مبانی اصلی تشیّع
مروری بر درس گذشته:
در درس اول ، معنای لغوی و اصطلاحی «شیعه» بیان شد و به این نکته اشاره کردیم که مؤسس شیعه، شخص رسول رحمت بودند. ایشان مکررا مردم را به پیروی و دوستی با علی بن ابیطالب دعوت میکردند و پیروان و یاران امیر مومنان علی بن ابیطالب را «شیعهی علی» میخواندند و بهشت را به ایشان بشارت میدادند. بنا به دستور الهی و طبق وصیت رسول خاتم، علی بن ابیطالب و یازده امام از نسل ایشان، جانشینان پیامبر معرفی شدند. مردم نیز در زمان حیات رسول خدا با امیر مومنان علی بن ابیطالب به عنوان سرپرست خود و خلیفهی پس از پیامبر بیعت کردند (عهد بستند تا از ایشان تبعیت کنند). با این وجود، بلافاصله پس از پیامبر، فرد دیگری بر مسند خلافت نشست. این اتفاق، رفته رفته به اختلافات اعتقادی و حتی فرهنگی میان شیعیانِ علی و گروهی که از پذیرشِ سرپرستیِ او سر باز زده بودند، منجر گردید.
از آنجا که شیعیان به دلیل فشارهای وارده از سوی خلفا همواره در اقلیّت بودند، اعتقادات و باورهایشان نیز چندان مجال نشر نیافت. در ادامهی این درسنامه، قصد داریم مبانی و اصول اعتقادی و تفکری شیعه را بیان کنیم تا مردم جهان با آموزههای شیعی آشنا شوند.
در این درس، به مبانی اصلی تفکر شیعی میپردازیم:
مبانی اصلی تشیّع: عقل و علم
مکتب فکری تشیّع بر دو اصل «عقل» و «علم» بنا نهاده شده است. این دو اصل، مهمترین تفاوت مکتب تشیّع با دیگر ادیان و مکاتب فکری مختلف است.
تعریف و ویژگی عقل در مکتب تشیّع:[1]
اصل «عَقْل»، بند كردن و باز ایستادن است. از همین رو اعراب به آنچه برای مهار کردن شتر استفاده میکردند، «عِقال» میگفتند.[2] در واقع، عِقال، پایبندی است برای شتر تا صاحبش بتواند در مواقع لزوم با استفاده از آن، او را مهار کند. حال ببینیم «عقل» بازدارندهی چیست و چه چیزی را مهار میکند که چنین واژهای برایش انتخاب شده است؟
به فرمودهی پیامبر خاتم، عقل بازدارندهی انسان از جهل و نادانی است و مانند طنابی نَفْس را مهار میکند که به شخص و دیگران آسیبی وارد نسازد.[3]
در مکتب تشیّع، «عقل» مانند نورافکنی است که مسیر تاریک و پر پیچ و خم زندگی را روشن میکند تا فرد بتواند راه را از چاه (درست را از نادرست) تشخیص دهد و در راه صحیح، گام بردارد.[4] در واقع، عقل ابزار تشخیص درست از نادرست است و عاقل کسی است که بر اساس تشخیص عقل، رفتار درست را انتخاب میکند.
با این تعریف، آنچه شیعه «عقل» مینامد، با هوش، فکر، قدرت استنتاج، دانش، تخصص، ... تفاوت دارد. چراکه مثلا ممکن است فردی بسیار باهوش باشد ولی از هوش خود در جنایتی تبهکارانه استفاده کند. در حالی که عقل، ابزاری نیست که بتوان آن را در راه نادرست به کار گرفت. عقل میگوید راستگویی خوب است؛ ظلم بد است؛ مهربانی خوب است؛ خیانت بد است ... اما هوش، فکر، منطق و ... ابزار تشخیص نیستند؛ بلکه برای برنامهریزی، تحلیل، نتیجهگیری از اطلاعات، حل مسئله و ... به کار میروند. این ابزارها بر خلاف عقل، مانند شمشیر دو دَم هستند و میتوان از آنها در هر فعالیتی - فارغ از درست یا غلط بودن آن کار - استفاده کرد. به بیان دیگر، اگر از آنها بدون همراهیِ عقل استفاده کنیم، ممکن است به نتایج نامطلوبی برسیم. چرا که تشخیص درست از نادرست، در حوزهی عقل صورت میگیرد؛ در حالی که فکر، هوش، تخصص و ... را میتوان هم در کارهای درست (عقلانی) مورد استفاده قرار داد؛ و هم در کارهای نادرست (غیرعقلانی).
همانطور که گفته شد، «عقل» یکی از دو مبنای اصلی مکتب تشیّع است. اهمیت عقل تا آنجاست که به عنوان ابزار پرستش خداوند متعال معرفی میگردد.[5] یعنی پرستش و عبودیتی که ناشی از عقل نباشد، پذیرفته نیست. در مکتب تشیّع، عبادتی ارزشمند است که از عقل ناشی شده باشد و ثواب و عقاب، بهشت و جهنم، رضا و ناخشنودی خدا همه در گرو تعقّل آدمی است.[6] پذیرش ارکان اساسی دین، با نور عقل ارزش و اعتبار مییابد.[7] تصدیق توحید پروردگار با رجوع به عقل میسر میشود.[8] همچنین تشخیص و تصدیق حقانیت فرستادگان الهی با عقل ممکن میگردد. فهم اصول اخلاقی، محاسن و معایب افعال، لزوم اتّصاف به مكارم اخلاق و پرهیز از خلق و خوی زشت، همگی به بركت عقل حاصل میشود. در واقع، عقل، حجّت و راهنمایی از جانب خداوند است[9] و بر همین اساس، زمانی که شخص به حرف عقل گوش میدهد و از روی تعقّل رفتار میکند، در حال گوش دادن به حرف خدا و پرستش اوست. زمانی هم که به سخن عقل گوش نمیدهد، در حال ارتکاب معصیت خداوند است!
تعریف و ویژگی علم در مکتب تشیّع: [10]
علم و دانش، نزد اکثریت مردم ارزش محسوب میشود و برای رسیدن به کمالِ مطلوب و موفقیت، مورد استفاده قرار میگیرد. در تفکر شیعی نیز ارزش انسانها به میزان علم و معرفت آنها و کاربست آن در زندگی روزمره مرتبط است.[11] به همین دلیل، در مکتب تشیّع، طلب علمِ حقیقی بر هر زن و مرد مسلمانی واجب و ضروری است.[12]
اما تعریف علم در این مکتب، با تعریفی که در بین مکاتب مختلف و عموم مردم رایج است تفاوت دارد. در دیدگاه شیعه چنین نیست که لزوما کسی که بیشتر درس خوانده باشد، انسان عالِمتر و بهتری محسوب شود یا در درگاه الهی مقربتر باشد. بلکه این مکتب، میان «علم حقیقی» و دانشهای معمولِ بشری تفاوت قائل است.
در آموزههای شیعی، دانشی که یادگیری یا عدم فراگیریِ آن لزوما در سعادت آدمی نقشی ندارد و شخص با یادگیریِ آن، ضرورتا انسان بهتری نمیشود، «علم» نیست؛ بلکه به چنین دانشی اصطلاحا «فضل» گفته میشود.مانند بسیاری از دروس دانشگاهیمان.
فضل یعنی دانشی اضافه![13] دانشی که داشتنش ضروری نیست؛ بلکه اگر کسی آن دانش را به دست آورد میتواند از آن در برخی جهات زندگی بهره ببرد. اما ربطی به اینکه شخص را انسان بهتر و فهیمتری کند، ندارد. برای فهم بیشترِ این مطلب، میتوانید به این سوال پاسخ دهید که: «آیا هر کس بیشتر فیزیک یا شیمی یا ... خوانده باشد و یا مدرک دانشگاهی بالاتری داشته باشد، لزوما انسان درستکارتری است و در پیشگاه الهی جایگاه بالاتری دارد؟»
واضح است که جواب این سوال، منفی است. چه بسیار دانشمندانی که حتی خدا را باور ندارند و چه بسیار فارغ التحصیلانی که با وجود کسب مدارج علمی متعدد، دست به کارهای ناپسند یا ظالمانه میزنند و باعث آسیب و آزار دیگران میشوند.
در حالی که، «علم حقیقی» که به طلب آن سفارش شدهایم، به صورت مستقیم در سعادتمندی انسان نقش دارد و هر شخصی که بیشتر واجدش گردد، ارزش بالاتری در پیشگاه الهی خواهد داشت.
جنس این علم، نور است و مکانش در قلب (روح) عالِم است.[14] این تعریف، صرفا یک تشبیه به نور مرئی مانند نور خورشید نیست. بلکه علم، حقیقتا نور است. نوری که مایهی حیات روح و قلب انسان است.[15]
از آنجا که جنس علم حقیقی، از جنس وجدانیات است، هر قدر هم تلاش شود، نمیتوان تعریف کامل و جامعی از آن ارائه نمود. همان طور که مثلا حالتی مانند «تشنگی» را نمیتوان به طور کامل تعریف کرد. اگر تشنگی را احساس نیاز به آب، خشک شدن دهان و زبان، ترک خوردن لب و ...، تعریف کنیم، تعریف دقیقی نخواهد بود. عبارات گفته شده تنها به آثار تشنگی اشاره دارند. در حالی که کسی میتواند معنای حقیقی تشنگی را بفهمد که آن را وجدان کرده باشد. بالاترین درجهی معرفت از تشنگی زمانی است که فرد در همان لحظه در حال وجدان تشنگی باشد. حتی چنین فردی نیز نمیتواند برای دیگری تشنگی را تعریف کند.
آنچه تعریف علم را سخت میکند همین مطلب است. علم، نوعی وجدان و یافتن است که اسباب و آثاری دارد اما تا فرد واجد علم نشود، نمیتواند به درستی بفهمد علم چیست. لذا ما تنها میتوانیم همانند آثار و نشانههای تشنگی، آثار و نشانههای علم حقیقی را بیان کنیم.
از جمله آثار علم حقیقی این است که کسی که آن را واجد شده در مقابل خالق متعال، احساس خشیّت (کوچکی و تعظیم) کند. امیر مومنان علی بن ابیطالب میفرماید:
"اگر بخواهی بدانی عالِم هستی یا نه، همین کفایت میکند که ببینی در برابر خدا خشیّت داری یا خیر؛ و اگر میخواهی بدانی جاهل هستی یا نه ببین نسبت به علم خود غرور داری یا خیر؟"[16]
بنابراین، اگر کسی ادعای عالِم بودن داشت ولی در مقابلِ حق، سرکشی کرد یا به آنچه فراگرفته، مغرور بود، بدانید واجد علم حقیقی نشده است.
در مکتب شیعه، یکی دیگر از نشانههای علم حقیقی «خوشرفتاری با مردم و خیر رساندن به دیگران» معرفی شده است.[17]
نشانهی دیگر، «حِلم»[18] به معنای عِقال کردن نَفْس در مقابل هیجانات غضب است.[19] یعنی کسی که نور علم بر روح او تابیده، در مواقع فشار و عصبانیت، نَفْس خود را مهار میکند و از خشونت یا هر رفتار غیر عقلانی دیگر دور میماند.
شیعه معتقد است مالک و تملیک کنندهی نور علم حقیقی، خدای تبارک و تعالی است. لذا هر کس جویای علم است، در وهلهی نخست باید آن را از صاحب و مالک علم (یعنی خداوند متعال)، طلب کند.[20]
گام بعدی این است که شخص، روح خود را که جایگاه قرار گرفتن نور علم است، آمادهی پذیرش این نعمت ارزشمند نماید. یعنی از آنچه روح را آلوده و بیمار میکند دوری گزیند؛ مثل ظلم، دروغ، حسادت، ناشکری، تعصب، خیانت، ... و هر آنچه عقل، ناپسند تشخیص میدهد.[21]
در مرحلهی بعد، طالبِ علم باید خود را در معرض تابش نور علم قرار دهد. یعنی با عالمان (کسانی که از علم بهرهمند هستند) نشست و برخاست داشته باشد و به توصیهها و تذکرات ایشان توجه کند.
پس از رعایت این نکات و عطای علم از جانب خداوند به آن شخص، هر قدر به علمی که به وی داده شده عمل نماید، خداوند بهرهی بیشتری از علم و معرفت به او میبخشد. اما اگر او به علمی که واجدش شده عمل نکند، نه تنها علمِ بیشتری به او داده نمیشود، بلکه نور علمی که داشته نیز از وجودش بیرون میشود.[22]
در درس بعد، ذیل بحث خود شناسی و خداشناسی توضیحاتی ارائه خواهیم داد که میتواند به فهم «علم» کمک کند.
در خاتمه، مجددا تاکید میکنیم: «عقل» و «علم» با تعریفی که ارائه شد، مبانی اصلیِ تفکر شیعه هستند. یعنی شیعه کسی است که مجموعهی رفتار، گفتار و نیّاتش بر پایهی عقل و علم باشد.
نکات مهم درس دوم:
- مبانی اصلی تشیّع، بر دو اصل «عقل» و «علم» استوار شده است.
- تعریف عقل در مکتب تشیّع:
O عقل، با فکر، هوش، منطق، ... تفاوت دارد.
O عقل، نعمت ارزشمندی از جانب خداست که مانند طنابی نَفْس را مهار میکند تا رفتار جاهلانهای از او سر نزند.
O عقل، نور است و با روشنایی خود، برای صاحبش راه را از چاه و درست را از نادرست مشخص میکند. (ابزار تشخیص درست از نادرست است)
O عقل، ابزار پرستش خدای متعال است.
O عبادتی ارزشمند است که از عقل ناشی شده باشد.
O پذیرش ارکان اساسی دین، با نور عقل، ارزش و اعتبار مییابد.
O تشخیص و تصدیق حقانیت فرستادگان الهی با عقل ممکن میگردد.
O زمانی که شخص به حرف عقل گوش میدهد، در واقع در حال گوش دادن به حرف خدا و پرستش اوست. و زمانی که به حرف عقل گوش نمیدهد، در حال معصیت خداوند است.
O تعریف علم در مکتب تشیّع:
O به هر دانشی علم گفته نمیشود.
O علم، نوری است که خدا از روی رحمتش در روح هر کس که خود بخواهد قرار میدهد.
O علم، از وجدانیات است و به راحتی در تعریف نمیگنجد.
O علم، دارای آثار و نشانههایی است که اگر کسی فاقد آنها باشد، عالِم خوانده نمیشود.
O از آثار علم میتوان به «خشیّت در مقابل حق»، «خوشرفتاری با مردم و خیر رساندن به دیگران» و «حِلم» اشاره کرد.
O باید علم را از صاحب و مالک علم (یعنی خداوند) طلب کرد.
O با دوری از هر چه عقل ناپسند تشخیص میدهد، میتوان جایگاه قرار گرفتن علم (یعنی روح) را آمادهی پذیرش نور علم نمود.
O برای کسب علم، باید به توصیهها و تذکرات عالمان توجه کرد.
O اگر به علمی که به ما عطا شد، عمل کنیم، خداوند علم بیشتری به ما میدهد؛ در غیر این صورت نور علم از روحمان بیرون میشود.
O ارزش هر انسانی به میزان علم و معرفت او و کاربست آن در زندگی است.
منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد (ص)
[1] نویسندگان این درسنامه، محتوای مبسوطی دربارهی مفهوم عقل،ارزش و کاربردش و ساز و کار افزایش آن تدوین نمودهاند که در بخش علمی فرهنگیِ سایت محمد (ص) با عنوان «درسنامهی عقل » قابل دسترسی است.
[2] اصل عَقْل، بند كردن و باز ایستادن است، مثل: "عَقِلَ البعیر بالعِقَال" یعنی: بستن شتر با پایبند: مفردات الفاظ قرآن (راغب اصفهانی)، ص 578.
[3] "اِنَّ العقلَ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ وَ النَّفسُ مِثلُ اَخبَثِ الدَّوّابِ، فَاِنْ لَم تُعقَل حارَت" یعنی: عقل، بازدارنده از جهل و نادانى است و نَفْس انسان، مثل خبیثترین جنبندگان است كه اگر مهار نشود، بیراهه مىرود: بحارالانوار، ج 1، ص 117.
[4] رسول خاتم میفرماید: "العقلُ نورٌ فِى القلبِ یفَرِّقُ بِهِ بَینَ الحقِّ وَ الباطِل" یعنی: عقل، نورى است در قلب (روح)، كه با آن، بین حق و باطل تفاوت گذاشته مىشود: ارشاد القلوب، ج 1، ص 198.
[5] امام صادق علیه السلام (ششمین جانشین رسول خاتم) میفرماید: "مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ" یعنی: عقل، چیزى است كه به وسیلهی آن خدا پرستش شود و بهشت به دست آید: كافى، ج 1، ص 11. امیر مومنان نیز فرمودهاند: "مَا عُبِدَ الله بشیء اَفضَلَ مِنَ العَقلِ"یعنی: خداوند به چیزی برتر از عقل، پرستش نشده است: همان، ص 17.
[6] امام صادق علیه السلام میفرماید: "اِنَّ الثَوابَ عَلَی قَدرِ العقلِ" یعنی: همانا ثواب [کارها] به اندازه عقل [آدمی] است: وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۴۰. ؛ امام باقر علیه السلام (پنجمین جانشین رسول خاتم) میفرماید: "إِنَّمَا يُدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِي الْحِسَابِ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا" یعنی: خداوند در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده، باریکبینی میکند: کافی، ج 1، ص 11. ؛ و در جای دیگر فرمودهاند: "أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى ع- أَنَا أُؤَاخِذُ عِبَادِي عَلَى قَدْرِ مَا أَعْطَيْتُهُمْ مِنَ الْعَقْل" یعنی: خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد من بندگانم را اندازهی آن چه از عقل به آنها عطا کردهام، مؤاخذه میکنم: وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۴۱.
[7] رسول خاتم میفرماید: "َلادینَ لِمَن لاعَقلَ لَهُ" یعنی: كسی كه عقل ندارد، دین ندارد: مستدرک الوسائل، ج 11، ص 208.
[8] امام رضا علیه السلام (هشتمین جانشین رسول خاتم) میفرماید: "بِالْعُقُولِ يُعْتَقَدُ التَّصْدِيقُ بِاللَّهِ" یعنی: به واسطهی عقول، تصدیق به خدا مورد اعتقاد قرار میگیرد: بحارالانوار، ج 4، ص 230.
[9] امام کاظم علیه السلام میفرماید: "إِنَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول" یعنی: خداوند برای مردم دو حجت دارد: یکی بیرونی است و دیگری درونی. حجت بیرونی، فرستادگان، پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت درونی، عقل است: بحارالانوار، ج 1، ص 137.
[10] این درس، تنها جهت آشنایی اولیه با مبانی تفکر شیعی تدوین شده است. علاقمندان به فراگیری بیشتر دربارهی علم حقیقی میتوانند به مقالههای «علم، خاستگاه، تعاریف و کاربردهاي آن » و «علم حقیقی و نشانههای آن » در بخش مقالاتِ سایت علمی فرهنگی محمد (ص) مراجعه فرمایند.
[11] خداوند میفرماید: "هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب" یعنی: آیا کسانی که علم دارند، با آنهایی که علم ندارند، برابرند؟: قرآن کریم، سوره زمر، آیه 9. ؛ پیامبر اسلام فرمودهاند: "الْعَالِمُ بَيْنَ الْجُهَّالِ كَالْحَيِّ بَيْنَ الْأَمْوَاتِ ... فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم" یعنی: عالِم در میان جاهلان مانند زنده در میان مردگان است ... پس علم را طلب کنید که آن سبب و واسطهی میان شما و خدای عزّ و جلّ است و همانا طلب علم بر هر مسلمانی واجب است: بحارالانوار، ج 1، ص 172.
[12] همان.
[13] "روزی پیامبر هنگام ورود به مسجد، جمعی را دید که اطراف مردی نشسته بودند. فرمود: او کیست؟ گفتند: علّامه (کسی که علم زیادی دارد). رسول اکرم پرسید: چرا به او علّامه میگویید؟ مردم پاسخ دادند: او داناترین مردم به نَسَبهای عرب و اتفاقات رخ داده در میان اعراب و داناترین آنها به وقایع دوران جاهلیت و اشعار عربی است. پیامبر فرمود: این، علمی است که اگر کسی آن را نداند ضرر نکرده و به کسی که بداند هم سودی نمیرساند": كافی، ج 1، ص 32.
[14] امام صادق علیه السلام میفرماید: "لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا مِنْ نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ يُفَهِّمْك":علم به آموختن نیست. علم نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی ارادهی هدایت او را نموده، واقع میشود. پس اگر علم میخواهی، باید در اوّلین مرحله در نزد خود، حقیقت عبودیّت را بطلبی؛ و به واسطهی عمل به علم، طالب علم باشی؛ و از خداوند بپرسی و استفهام نمایی تا خدا به تو جواب دهد و بفهماند: بحارالانوار، ج 1، ص 225.
[15] امیر مومنان فرمود: "... انَّ الْعِلْمَ حَیَاةُ الْقُلُوبِ وَ نُورُ الْأَبْصَارِ مِنَ الْعَمَى" یعنی: همانا علم، حیات دلها و نور دیدگان است که آن را از کوری به روشنایی خارج میکند: بحارالانوار، ج 1، ص 166.
[16] "حَسْبُكَ مِنَ الْعِلْمِ أَنْ تَخْشَى اللَّهَ وَ حَسْبُكَ مِنَ الْجَهْلِ أَنْ تُعْجَبَ بِعِلْمِك": بحارالانوار، ج 2، ص 48.
[17] امیر مومنان میفرماید: "رَأْسُ الْعِلْمِ الرِّفْق": غرر الحکمو درر الکلم، ص 376. ؛ فرهنگ ابجدی هم در معنای «رفق» به مهربانی و سود رساندن به دیگران اشاره کرده است: فرهنگ ابجدی عربی به فارسی، ذیل واژه «رفق»
[18] امیر مومنان میفرماید: "رَأْسُ الْعِلْمِ الْحِلْم": غرر الحکم و درر الکلم، ص 286.
[19] مفردات الفاظ قرآن (راغب اصفهانی)،ص 253. ذیل واژه «حلم»
[20] بنگرید به پاورقی شماره 14.
[21] خداوند، در قرآن کریم میفرماید چنانچه تقوا داشته باشید (در واقع یعنی از هر چه عقل، ناپسند تشخیص میدهد، دوری کنید)، به شما علم میدهم: "وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ" یعنی: تقوای خدا را رعایت کنید و خداوند به شما علم میدهد: سوره بقره، آیه 282. ؛ رسول خاتم نیز به این نکته تاکید فرمودهاند و گفتهاند از توصیههای خضر به موسی علیهما السلام این بود که: "وأَشْعِرْ قَلْبَكَ التَّقْوَى تَنَلِ الْعِلْمَ" یعنی: تقوا را در قلب خویش جاى ده تا به علم دست یابى: بحارالانوار، ج 1، ص 227. همچنین بنگرید به پاورقی شماره 14.
[22] پیامبر میفرماید: "من عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَم" یعنی: هر کس به آن چه علم پیدا کرده عمل کند، خداوند او را وارث علمی قرار میدهد که نمیداند: الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1058. ؛ و نیزمیفرماید: "إِنَّ الْعِلْمَ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْه" یعنی: علم عمل را فریاد میزند. اگر به آن پاسخ دهد، میماند وگرنه از آن کوچ میکند: بحارالانوار، ج 2، ص 33.