درس سوم: عبادت در پرتو عقلانیت

 

flower 12

   

     

بسم الله الرحمن الرحیم

نماز، پیوند با ملکوت

   

درس‌گفتارهایی از: مسعود بسیطی

با اهتمام: زهرا مرادی

در دوره‌ی «نماز، پیوند با ملکوت»، با معنای نماز و فقرات آن، چرایی به جا آوردن نماز و ارتباطش با عقل آشنا می‌شویم؛ جایگاه نماز را نزد خداوند متعال بیان می‌کنیم؛ و به سوالات و شبهات مطرح در این حوزه پاسخ می‌دهیم. این مبحث، در 13 گفتار ارائه می‌گردد.

   

درس سوم: عبادت در پرتو عقلانیت

جلسه‌ی گذشته ، به دنبال بحث شکرگزاری و یافتن راهکاری مقبول برای قدردانی از خالق متعال، به این جمع بندی رسیدیم که: بنده هیچ گاه و به هیچ طریقی نمی‌تواند الطاف و نعمت‌های بی پایان پروردگارش را جبران کند. با این وجود خدای مهربان از سر لطف و رحمتش اعمال و کارهایی را به عنوان شکرگزاری از سوی بنده‌اش می‌پذیرد. دانستنِ اینکه چه کارهایی قدردانی از خداوند محسوب می‌شود، تنها با مراجعه به هدایتگران آسمانی که زبان گویای پروردگار هستند، میسر خواهد شد؛ چراکه ما به خودی خود هیچ شناختی از خالق متعال و آنچه به عنوان شکرگزاری می‌پسندد، نداریم. یکی از راههایی که اهل بیت علیهم السلام به عنوان شکرگزاری از خداوند عنوان کرده‌اند، «عبادت» است.

اکنون به این موضوع می‌پردازیم که مفهوم عبادت خداوند چیست و عبادت باریتعالی چگونه است؟

   

معنای عبادت خداوند

عبد[1]، عبودیت[2] و عبادت[3]واژه‌های هم خانواده‌ای هستند که بر اطاعت همراه با فروتنی اشاره می‌کنند.

انسان می‌تواند با اختیار خویش، عبد و مطیع هر شخص یا هر چیزی باشد. عبد نفس، عبد پول، عبد طاغوت، عبد شیطان، عبد خدا، ... و به خواست خود و از روی میل و اراده‌ی شخصی، از آنها فرمان ببرد. به عنوان مثال در قرآن کریم می‌خوانیم:

-    «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ»[4]یعنی: آیا با شما عهد نبستم که عبادت شیطان را به جای نیاورید؟ (از او فرمانبری نکنید)

-    «وَ عَبَدَ الطَّاغُوت»‏[5]یعنی: و عبادت طاغوت را به جای آورد (از طاغوت پیروی و فرمانبری کرد)

-    «أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّه‏»[6]یعنی: که جز الله، کسی را عبادت نکنید.

در اصطلاح دینی، به عمل یا رفتاری که مبتنی بر فرمانبری خاضعانه از خداوند باشد و با نیت جلب رضایت و تقرب به او انجام شود، عبادت خداوند گفته می‌شود.[7] توجه به این نکته ضروری است که در مکتب تربیتی اهل بیت علیهم السلام، «الْأَعْمَالُ‏ بِالنِّیات»[8] و اصالت در اعمال ما با نیت است تا آنجا که روز قیامت مردم به واسطه‌ی نیت‌هاشان محشور می‌شوند؛ نه اعمال‌شان![9]

بر این اساس، مفهوم عبادت به حدی می‌تواند گسترده شود که همه‌ی افعال آدمی حتی نفس کشیدن و خوابیدنش را در بر بگیرد. به بیان دیگر، بر خلاف تصور عمومی، لزوما به اعمالی خاص همچون نماز و روزه و حج و ... عبادت گفته نمی‌شود؛ بلکه هر فعلی که به نیت فرمانبری از خداوند متعال و به قصد قربت انجام شود، عبادت است؛ خواه تجارت باشد یا سیاحت، سلام و احوال پرسی با دوست و آشنا باشد یا بازی با فرزندان، تصمیم برای انجام دادن یک کار خوب باشد یا خوردن و خوابیدن، نشستن باشد یا فکر کردن ...!

از سوی دیگر، بر مبنای تعریفی که ارائه شد، ممکن است فعلی اصطلاحا به عمل عبادی شهره باشد (مانند نماز، روزه، حج، ...) ولی با انگیزه‌ی الهی ادا نشود و به همین دلیل عبادت محسوب نگردد. به عنوان مثال کسی که برای جلب اعتماد مردم به فقیری کمک می‌کند، انفاقش عبادت محسوب نمی‌شود؛ چراکه به قصد خشنود نمودن باریتعالی نبوده است. و یا کسی که از ترس پدر و مادر و مدیر و گزینش در فلان اداره و دانشگاه ... نماز می‌خواند، نمازش عبادت محسوب نمی‌شود؛ چراکه رکوع و سجودش با انگیزه‌ی الهی و نیت تقرب نبوده است.[10]

لذا نخستین نکته‌ی قابل توجه در موضوع عبادت آن است که آن را محدود به یک سری اعمال خاص - که عمدتا هم طوطی وار و بی توجه انجام می‌شوند - ندانیم؛ بلکه متوجه باشیم هر عمل یا رفتاری را که از سر فرمانبری خاضعانه و به نیت جلب رضایت الهی انجام شود، عبادت است. چه بزرگ باشد، چه کوچک، چه سخت باشد، چه آسان، ... و چنانچه انگیزه‌ی فرمانبری و جلب رضایت خداوند از آن حذف شود، عبادت محسوب نمی‌شود. چه نماز باشد، چه روزه؛ چه حج باشد، چه صدقه ...

   

فرمان خدا چیست که اطاعت از آن عبادت او محسوب می‌شود؟

همچنانکه اشاره شد، عبادت خداوند، عمل یا رفتاری مبتنی بر فرمانبری خاضعانه است که با نیت جلب رضایت و تقرب به او انجام شود. حال سوالی که پیش می‌آید این است که فرمان و امر الهی چیست که اطاعت خاضعانه از آن عبادت محسوب شود؟ ما که مخلوقی بیش نیستیم و احاطه‌ای بر خالق نداریم، چگونه بفهمیم خواست او و اوامرش چیست؟ از چه چیز باید اطاعت کنیم؟ چه کارهایی او را خشنود می‌کند و چه کارهایی نارضایتی او را در پی خواهد داشت؟

خداوند متعال، از باب لطفش برای حل این مشکل، یک راهکار در اختیار بندگانش قرار داده است؛ راهکاری که اگر وجود نداشت، همه‌ی ما در جهل می‌ماندیم و به سبب همین جهل، از حیطه‌ی انسانیت به وادی حیوانیت نزول می‌کردیم. آن راهکار، مراجعه به حجت هایی است که از سوی خداوند رحمان برای هدایت بندگان تعیین شده‌اند. (حجت به چیزی یا کسی گفته می‌شود که دلیل و راهنمای راه قرار می‌گیرد و در هنگام پرسش و پاسخ، عذر آدمی را در پیروی از آن می‌پذیرند.)[11]

حجت‌های الهی دو دسته‌اند: حجت بیرونی که همان فرستادگان الهی، پیامبران و امامان هستند و حجت درونی که عقل است.[12] با مراجعه به حجت بیرون و حجت درون است که آدمی متوجه می‌شود خواست خدا چیست و اوامر و نواهی که باید از آنها فرمانبری کند، چیست.

به عنوان مثال، پیامبر – به عنوان حجت بیرونی - به مردم می‌گوید خداوند امر فرموده مراقب یتیمان باشید،[13] به حقوق یکدیگر تعدی نکنید،[14] خون بیگناهی را نریزید،[15] نماز بخوانید،[16] روزه بگیرید،[17] به حج بروید،[18] کارهای خوب و پسندیده انجام دهید و از انجام کارهای زشت بپرهیزید،[19] از عقل پیروی کنید[20] ...

و عقل - به عنوان حجت درونی - می‌گوید: مراقب یتیمان باشیم، به حقوق دیگران تعدی نکنیم، خون بیگناهی را نریزیم، راستگو و درست کردار باشیم، قدردان احسانی که در حق مان می‌شود باشیم، اگر اشتباهی کردیم، عذرخواهی کنیم و درصدد جبران برآییم، در امانت خیانت نکنیم، خوشرو باشیم، حسادت نورزیم، از فرستاده‌ی خدا پیروی کنیم ...

همانطور که از مثال‌های فوق هم مشهود است، آنچه حجت درون (عقل) تشخیص می‌دهد، مورد تایید حجت بیرون (فرستادگان الهی) و آنچه حجت بیرون بیان می‌دارد، مورد پذیرش حجت درون است. چراکه هر دو به یک منشأ و مبدأ تعلق دارند و از جانب یک آفریدگار به عنوان حجت تعیین شده‌اند. بنابراین، چه به سخنان فرستاده‌ی آسمانی که مثلا می‌گوید نماز بخوانید، روزه بگیرید، به یکدیگر ظلم نکنید، عمل کنیم و چه به تشخیص عقل که مثلا می‌گوید شکرگزار باش، کم فروشی نکن، امانتدار باش، ... در هر دو حالت در حال اطاعت از فرمان خداوند متعال هستیم.

   

عبادت و عقلانیت

با توجه به حجیت عقل و بنا بر تعریفی که از عبادت خداوند گفته شد، به این جمع بندی می‌رسیم که: چه زمانی که به سخنان فرستادگان الهی عمل می‌کنیم، و چه زمانی که برای جلب رضای خداوند از عقل پیروی می‌کنیم، مشغول فرمانبری از خداوند متعال و عبادت او هستیم.

به بیان دیگر، وقتی با توجه به این نکته که خداوند دوست دارد انسان‌ها بر اساس عقل زندگی کنند، به آنچه عقل درست تشخیص می‌دهد، عمل نماییم، در واقع در حال عبادت خدا هستیم. حال، این عمل ممکن است مسواک زدن باشد یا دادن هدیهای به یک دوست، بوسیدن دست مادر باشد یا اخم کردن نسبت به یک عمل ناشایست (غیر عقلانی)، گره زدن بند کفش‌های کودکی باشد یا خریدن بسته‌ای کبریت از پیرمردی نابینا، جارو کردن جلوی خانه و مغازه‌مان باشد یا بوق نزدن جلوی بیمارستان ... همه‌ی مثال‌هایی که برشمرده شد، می‌توانند عبادت باشند. به شرط آنکه اولا: درستی آن را عقل تایید کرده باشد. ثانیا: در حین انجامش به این نکته متذکر باشیم که عمل به آنچه عقل تایید می‌کند، خواست خداوند و موجب رضایت اوست.

قطعا چنین تعریفی از عبادت، با آن که بگوییم عبادت یعنی فرمانبری بی چون و چرا، در انجام یک سری بکن نکن‌های ظاهری که نه دلیل انجامشان را می‌دانیم و نه فایده و تاثیرش را می‌بینیم، خروجی متفاوتی در کیفیت عبادت از سوی بندگان خواهد داشت. وقتی کسی معرفت (شناخت) صحیحی از خداوند و جایگاه مخلوق در مقابل خالق نداشته باشد، معنای عبادت را هم خم و راست شدن‌های کلیشه ای و ذکر عباراتی که حتی معنایش را نمی‌فهمد بداند، چه رغبتی به عبادت پیدا می‌کند؟ و اگر هم به چنین عبادتی تن دهد، چه فایده و نتیجه ای برایش به ارمغان خواهد آورد؟ حال آنکه عقل و عبادت از هم تفکیک ناپذیرند و عبادتی که با همراهی عقل صورت نگیرد، فاقد ارزش است.[21]

به ماجرایی که امام صادق علیه السلام در این باره تذکر می‌دهند، توجه فرمایید:

روزی شخصی نزد امام صادق عیه السلام از عبادت و دیانت و فضیلت مردی تعریف کرد. امام از او پرسیدند این فردی که اینگونه از عبادت و دیانتش تعریف می‌کنی، عقلش چگونه است؟ مرد، اظهار بی اطلاعی کرد. امام صادق علیه السلام به او تذکر دادند پاداش اعمال و رفتار آدمی به اندازه‌ی عقل اوست! سپس داستانی از یک عابد که در عبادت خداوند بسیار کوشا بود، تعریف کردند و فرمودند: روزگاری، مردی از بنی اسرائیل در یک مکان سرسبز و خرم عبادت خدا می‌کرد. فرشته‌ای که او را دید، کنجکاو شد بداند پاداش عبادت‌های این عابد چه میزان است.‌ وقتی خداوند پاداش آن عابد را به فرشته نشان داد، به نظرش مقدار پاداش کم آمد. دلیلش را از خدا جویا شد و خداوند به او وحی کرد عابد را همراهی کند تا حقیقت امر را بداند. پس آن فرشته به شکل انسان نزد عابد آمد. مرد پرسید تو کیستی؟ فرشته گفت عابدی هستم که اوصاف تو به گوشم رسید و آمده ام تا در کنار تو عبادت کنم. صبح روز بعد، فرشته گفت: این مکان خیلی پاک و زیباست و فقط برای عبادت شایسته است. مرد عابد گفت: البته این مکان یک عیبی دارد. فرشته پرسید چه عیبی؟ عابد گفت عیبش این است که خدای ما چهارپایی ندارد. اگر خدا خری داشت، آن را در اینجا می‌چراندیم تا این علف‌ها بیخودی تلف نشوند. فرشته گفت: خدا که خر ندارد! عابد گفت: اگر خری ‌داشت چنین علفی تباه نمی‌شد. در آن هنگام خداوند به فرشته وحی کرد: همانا او را به اندازه‌ی عقلش پاداش می‌دهم![22]

در مکتب تربیتی اهل بیت علیهم السلام، عبادت و عقلانیت آنچنان در هم تنیده‌اند که:

-    اساسا عقل، وسیله‌ی پرستش و عبادت خدای متعال تعریف شده است.[23]

-    خداوند به چیزی برتر از عقل، پرستش نشده است.[24]

-    پاداش و عقابِ بندگان، به میزان عقل آنهاست.[25]

-    تمام عبادت کنندگان در پاداش عبادت به جایگاه «عاقل» نمی‌رسند. [26]

   

عقل چیست؟

عقل، فکر نیست. عقل، هوش نیست. عقل، منطق نیست. عقل، دانش و تخصص نیست.[27]

عقل، ابزاری ارزشمند است که درست را از نادرست و خوب را از بد تشخیص می‌دهد.[28] نورافکنی است که مسیر پیش رو را برای دارنده‌اش روشن می‌کند تا در پرتو آن نور بتواند راه را از چاه باز شناسد و حق را از باطل تمییز دهد.[29] عقل، عِقال کننده و مهارکننده‌ی نَفْسِ افسارگسیخته و جهلِ گمراه کننده است.[30] عقل، محبوب ترین[31] و برترین[32] نعمت خداوند و حجت بین او و بندگانش[33] است. حجتی که سایر حجت‌ها – حتی فرستادگان الهی – به تایید آن (عقل) حجت محسوب می‌شوند.[34]بدون عقل، نه ایمان وجود دارد،[35] نه دین داری معنا دارد،[36] و نه عبادتی نزد خدای متعال واجد ارزش است.[37]

(جهت آشنایی بیشتر با معنی و اهمیت عقل و همچنین دانستن ساز و کار افزایش و کاهش عقل، می‌توانید به درسنامه‌ی عقل در سایت علمی فرهنگی محمد (ص) مراجعه فرمایید)

   

تلازم عقل و وحی، ضرورتی عقلانی

با وجود اهمیت بسیار بالای عقل و جایگاه خاص آن در آفرینش، نمی‌توان گفت آدمی از وحی و نعمت وجود فرستادگان الهی بی نیاز است و بدون آنها می‌تواند به سعادتمندی هر دو جهان و اوج رضایت و خشنودی خالق متعال دست یابد.[38] بلکه در این مسیر، هم به حجت درونی (عقل) نیاز است و هم به حجت بیرونی (فرستادگان الهی) و همانطور که اشاره شد، این دو (حجت درونی و بیرونی) تایید کننده‌ و مکمل یکدیگر و سفارش کننده به هم هستند.

با عقل است که نبی از غیر نبی و فرستاده‌ی حقیقی از مدعی دروغین تشخیص داده می‌شود.[39] سپس فرستاده‌ی الهی است که گنجینه‌ی عقل آدمی را که زیر خروارها غفلت و خطا مدفون شده، با تذکرات و راهنمایی هایش بیرون می‌آورد و آن را شکوفا می‌سازد.[40]

با عقل است که پی می‌بریم ما، مخلوقات ضعیفی هستیم که خالق و مدبری قدرتمند داریم.[41] اما حجت بیرون است که شناخت اولیه‌ی ما از این خالق را بیشتر می‌کند و انسان را با صفاتی از او آشنا می‌کند که البته عقل آن صفات را تایید می‌کند! مثلا حجت بیرونی می‌گوید خالق، «بصیر» است به این معنا که بر همه چیز احاطه دارد و از همه چیز آگاه است، بدون آنکه مانند مخلوقاتش چشم داشته باشد. و عقل تایید می‌کند که خالقی که وجودش را تصدیق کرده بود، همین گونه است و عاقلانه است که در همه‌ی لحظات زندگی، حضور چنین خدایی را در نظر بگیرد.

با عقل است که می‌یابیم قدردانی از رازقی که سر تا پای ما را غرق نعمت کرده، ضروری است. اما راه قدردانی از خدای متعال را از طریق فرستاده‌ی الهی می‌آموزیم.[42] و عقل، گوش سپردن به تعالیم او را تایید می‌کند.

با عقل است که تشخیص می‌دهیم چنین خالقی شایسته‌ی عبادت است. اما حجت بیرونی است که می‌گوید عبادت خالق چگونه است، مصادیق اوامر و نواهی او چیست، ارزنده ترین عبادت نزد خداوند متعال کدام است، ...

بنابراین، در عبادت خداوند، وجود عقل و وحی هر دو ضروری است. بدون عقل، انجام آنچه به فرستاده‌ی الهی وحی شده، فاقد ارزش است و بدون وحی، عقل از یافتن مصادیق اوامر و نواهی الهی و چگونگی عبادت خداوند عاجز می‌ماند.

   

معرفت، پیش نیاز عبادت

همانطور که اشاره شد، هدف خداوند از خلقت انسان، عبادت بوده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ».[43] اما عبادت بدون معرفت معبود، بی معنی و پوچ خواهد بود. امام حسین علیه السلام در این باره، می‌فرمایند:

«خداوند متعال، بندگان را نیافرید، مگر برای آنکه او را بشناسند؛ و هنگامی که او را شناختند، عبادتش کنند.»[44]

رسول رحمت نیز کسب معرفت الهی را نخستین گام در عبادت خدای متعال معرفی می‌کنند و می‌فرمایند:

«آگاه باش که نخستین گام در عبادت خدا، معرفت به اوست. اینکه او [را بدین گونه بشناسی که] اول است قبل از هر چیزی و هیچ موجودی قبل از او نیست و فرد است که دومی ندارد و باقی است و پایانی ندارد. اوست آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمین و هرچه در میان و بین آنهاست. او همان خدای لطیفِ خبیر است و بر هر چیزی تواناست»[45]

در درس‌های آتی، درباره‌ی ارزش معرفت و راه کسب آن، بیشتر سخن خواهیم گفت و این جلسه تنها به ذکر این نکته که لازمه‌ی عبادت، داشتن حداقلی از معرفت از معبود است، بسنده می‌کنیم.

   

نکات مهم این جلسه:

-    به عمل یا رفتاری که مبتنی بر فرمانبری خاضعانه از خداوند باشد و با نیت جلب رضایت و تقرب به او انجام شود، عبادت خداوند گفته می‌شود.

   اصالت در اعمال ما با نیت است تا آنجا که در روز قیامت مردم بر اساس نیت‌هاشان محشور می‌شوند، نه اعمال‌شان.

-    خداوند متعال دو حجت در میان بندگانش قرار داده: حجت درونی (عقل) و حجت بیرونی (پیامبران و امامان). عمل به حرف هر دوی این حجت‌ها، به قصد جلب رضایت و تقرب باریتعالی عبادت محسوب می‌شود.

-    عقل و عبادت از هم تفکیک ناپذیرند و عبادتی که با همراهی عقل صورت نگیرد، فاقد ارزش است.

-    عقل، ابزاری ارزشمند است که درست را از نادرست و خوب را از بد تشخیص می‌دهد و با فکر و هوش و منطق تفاوت دارد.

-    عقل، وسیله‌ی پرستش و عبادت خدای متعال است و پاداش و عقابِ بندگان، به میزان عقل آنهاست.

-    بدون عقل، نه ایمان وجود دارد، نه دین داری معنا دارد و نه عبادتی نزد خدای متعال واجد ارزش است.

-    در عبادت خداوند، وجود عقل و وحی هر دو ضروری است. بدون عقل، انجام آنچه به فرستاده‌ی الهی وحی شده، فاقد ارزش است و بدون وحی، عقل از یافتن مصادیق اوامر و نواهی الهی و چگونگی عبادت خداوند عاجز می‌ماند.

-    عبادت بدون معرفت معبود، بی معنی و پوچ خواهد بود.


[1] «عبد» از نظر لغت به انسانی گفته می‌شود که خود را از سر تا پا به مولا و صاحبش متعلق می‌داند؛ اراده‌اش تابع اراده‌ی او، و خواستش تابع خواست اوست؛ در برابر او خود را مالک چیزی نمی‌داند و در اطاعت از او سستی به خود راه نمی‌دهد: "برده را بواسطه ذلّت و انقیادش عبد گویند ... ‏عبد: مطیع. بنده. از مجمع نقل شد كه او را در اثر ذلّت و انقیادش عبد گویند، پس معناى تذلّل و طاعت در آن ملحوظ است در اقرب گوید: آن در اصل وصف است گویند: «رجلٌ عَبِدٌ» یعنى مرد مطیع است ولى بعدا مانند اسم استعمال شده‏": قاموس قرآن، ج 4، ص 279 و 280. ؛ همچنین بنگرید به حدیث امام صادق علیه السلام در پاورقی بعدی.

[2]«عبودیت» توصیفی است برای انسانی که عبد بودن خود را نسبت به کسی که خود را متعلق به او می‌داند، پذیرفته و اظهار می‌کند. در واقع اظهار و ابراز عبد بودن را عبودیت گویند. این واژه در فارسی «بندگی» ترجمه می‌شود: "عُبُودِیة یعنى اظهار فروتنى و طاعت و فرمانبردارى‏": ترجمه مفردات راغب، ج 2، ص 540. ؛ امام صادق علیه السلام در معنی عبودیت خداوند می‌فرمایند: "حَقِیقَةَ الْعُبُودِیةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یفْهِمْكَ قُلْتُ یا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیةِ قَالَ ثَلَاثَةُ أَشْیاءَ أَنْ لَا یرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْكاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ یرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یضَعُونَهُ حَیثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْكاً هَانَ عَلَیهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ ینْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیهِ مَصَائِبُ الدُّنْیا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاس" یعنی: ‏حقیقت بندگى سه چیز است: اوّل این‌که بنده در آنچه خدا بر او منّت گذاشته و بخشیده است براى خود مالکیت نبیند، بدان جهت که بندگان را ملکى نیست، مال را مال خدا می‌دانند، و آن‌را در جایى که خدا فرموده است قرار می‌دهند. دوم: این‌که بنده خدا براى خودش مصلحت اندیشى و تدبیر نکند. سوم: این‌که تمام مشغولیاتش منحصر شود به آنچه که خداوند او را بدان امر نموده، یا از آن نهى فرموده است: بحارالانوار، ج 1، ص 225.

[3]«عبادت» عمل یا رفتاری است مبتنی بر فرمانبری خاضعانه از سوی عبد نسبت به مولای خود.[3]این واژه در فارسی «پرستش» ترجمه می‌شود: "عبادت: تذلّل با تقدیس. اطاعت ... معنى جامع این كلمه همان تذلّل و اطاعت است‏": قاموس قرآن، ج 4، ص 279. ؛ "معنى العبادة فی اللغة الطاعة مع الخضوع": لسان العرب، ج 3، ص 273.

[4] قرآن کریم، سوره یس، آیه 60.

[5] قرآن کریم، سوره مائده، آیه 60.

[6] قرآن کریم، سوره هود، آیه 2.

[7] "عبادت بخدا ... تذلّل در پیشگاه اوست با تقدیس ذات مقدّسش‏‏": قاموس قرآن، ج 4، ص 282. ؛ همچنین بنگرید به پاورقی‌های شماره 2 و 3. ؛ وقتی از امام صادق علیه السلام درباره‌ی معنای عبادت سوال می‌شود، امام می‌فرمایند: "حُسْنُ‏ النِّيَّةِ بِالطَّاعَةِ مِنَ الْوَجْهِ الَّذِي يُطَاعُ اللَّهُ مِنْه" یعنی: [عبادت] نیّت نیکو برای فرمانبرداری خداست از راهی که خداوند از آن راه اطاعت شود: بحارالانوار، ج 67، ص 208. ؛ امیر مومنان می‌فرمایند: "مَنْ لَمْ یُقدّم اِخْلاصَ النِّیّة فِی الطّاعاتِ لَمْ یَظْفَر بالمُثُوباتِ" یعنی: هر کس طاعات خود را با نیّت خالص شروع نکند، به پیروزی بر ثواب‌ها دست نیابد: غرر الحکم و درر الکلم، ص 653.

[8] به فرموده‌ی امام صادق علیه السلام "إِنَّمَا الْأَعْمَالُ‏ بِالنِّیاتِ‏ وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى وَ لَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خَالِصِ النِّیةِ فِی كُلِّ حَرَكَةٍ وَ سُكُونٍ لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ یكُنْ هَذَا الْمَعْنَى یكُونُ غَافِلًا وَ الْغَافِلُونَ قَدْ وَصَفَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ‏ أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ‏ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا (سوره فرقان، آیه 44)" یعنی: همانا اعمال به نیت‌ها وابسته هستند و برای هر کس همان چیزی به دست می‌آید که نیتش را داشته. بنده می‌بایست نیت خود را در هر حرکت و سکونی خالص گرداند، اگر چنین نباشد، غافل است و همچنان که خداوند توصیف کرده، غافلین مانند چهارپایان بلکه گمراه ترند!»: بحارالانوار، ج 67، ص 210. ؛ شبیه همین روایت از رسول رحمت نیز نقل شده است. هنگامی که رسول خاتم، امیر مومنان را به فرماندهیِ سپاهی روانه‌ی جنگ کرد، مردی از انصار به برادرش گفت تو هم با ما به سپاه على ملحق شو، شاید غلامى یا چارپایى یا چیزى كه به دردمان بخورد، به دست بیاوریم. پیامبر که این سخن را شنید، فرمود: "إِنَّمَا الْأَعْمَالُ‏ بِالنِّیاتِ‏ وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ غَزَا ابْتِغَاءَ مَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ غَزَا یرِیدُ عَرَضَ الدُّنْیا أَوْ نَوَى عِقَالًا لَمْ یكُنْ لَهُ إِلَّا مَا نَوَى" یعنی: همانا اعمال به نیت‌ها وابسته هستند و برای هر کس همان چیزی به دست می‌آید که نیتش را داشته. پس هر كه براى تحصیل آنچه نزد خداست، بجنگد، بى گمان، اجرش با خداست و هر كس براى رسیدن به متاع دنیا یا به نیت یك عِقال (زانوبند شتر) بجنگد، [نصیب و پاداشى‏] جز همانچه برایش جنگیده است، نخواهد داشت: همان، ص 212.‏

[9] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "اِنَّ اللَّه یَحْشُرُ النَّاسَ عَلی نِیّاتِهِمْ یَوْمَ القِیامَة‏‏" یعنی: همانا خداوند در روز قیامت مردم را بر مبنای نیت‌هاشان محشور می‌کند: وسائل الشیعه، ج 1، ص 48.

[10]خداوند متعال فقط به کاری که برای خدا (لِوَجه الله) انجام شود، پاداش می‌دهد. رسول رحمت در این باره فرموده اند: "إِذَا عَمِلْتَ‏ عَمَلًا فَاعْمَلْ لِلَّهِ خَالِصاً لِأَنَّهُ لَا یقْبَلُ مِنْ عِبَادِهِ الْأَعْمَالَ إِلَّا مَا كَانَ خَالِصاً فَإِنَّهُ یقُولُ‏ وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى‏ * إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى‏ * وَ لَسَوْفَ یرْضى (سوره لیل، آیات 19 تا 21.)" یعنی: هرگاه کاری انجام می‌دهی، خالص برای خدا انجام بده. زیرا خدا از بندگانش کردارشان را نمی‌پذیرد مگر آنچه که خالص باشد، همانا خداوند می‌فرماید: و هیچ کس نعمتی در برابر او ندارد که به واسطه‌ی [انفاق] آن پاداش داده شود. جز آن چه برای رضایت پروردگارش انجام شود. و به زودی راضی می‌گردد: بحارالانوار، ج 74، ص 103.‏

[11] "حجت، دلالتى است روشن بر اساس راه مستقیم با قصد و هدف مستقیم و چیزیكه بر صحّت و درستى یكى از دو نقیض اقتضاء و حكم مى‏كند": ترجمه مفردات راغب، ج 1، ص 450. ؛ "و الحُجَّة: البُرْهان؛ و قیل: الحُجَّة ما دُوفِعَ به الخصم؛ و قال الأَزهری: الحُجَّة الوجه الذی یكون به الظَّفَرُ عند الخصومة": لسان العرب، ج 2، ص 228.

[12] امام کاظم علیه السلام می‌فرمایند: "إِنَّ لِلَّهِ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ حُجَّتَینِ‏ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‏" یعنی: خداوند برای مردم دو حجت دارد: یکی بیرونی است و دیگری درونی. حجت بیرونی، فرستادگان، پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت درونی، عقول است: تحف العقول، ص 386.

[13] به عنوان نمونه بنگرید به آیه 9، سوره ضحی: "فَأَمَّا الْیتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ" یعنی: پس یتیم را خوار و زبون مدار.

[14] به عنوان نمونه بنگرید به: "وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْبَاطِلِ" یعنی: و اموال یكدیگر را به ناحق نخورید: سوره بقره، آیه 188. و "إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ" یعنی: همانا خداوند به عدالت ورزی امر می‌کند:سوره نحل، آیه 90. ؛ همچنین می‌فرماید: "إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ"همانا خدا تعدی كنندگان را دوست نمی‏دارد: سوره بقره، آیه 190. "وَاللَّهُ لَا یحِبُّ الظَّالِمِینَ" یعنی: و خداوند ظالمین را دوست نمی‌دارد: سوره آل عمران، آیه 57.

[15] به عنوان نمونه بنگرید به آیه 32، سوره مائده: "مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا" یعنی: هر کس شخصی را بدون حق و یا بی‌آنکه فساد و فتنه‌ای در زمین کرده، بکشد مثل آن باشد که همه مردم را کشته.

[16] به عنوان نمونه بنگرید به آیه 103، سوره نساء: "فَأَقیمُوا الصَّلاةَ" یعنی: پس نماز به پا دارید.

[17] به عنوان نمونه بنگرید به آیه 183، سوره بقره: "یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ" یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید، روزه بر شما مقرر گردیده است.

[18] به عنوان نمونه بنگرید به آیه 97، سوره آل عمران: "وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا ۚ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ" یعنی: و براى خدا بر مردم است كه حج به جا آورند؛ آن‌ها كه توانایى رفتن به سوى آن را دارند. و هر كس كفر ورزد [و حج را ترک كند، به خود زیان رسانده]، خداوند از همه جهانیان، بى‌نیاز است.

[19] به عنوان نمونه بنگرید به آیه 157، سوره اعراف: "یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ" یعنی: آنها را به انجام کار پسندیده فرمان می‌دهد و از کار ناپسند باز می‌دارد.

[20] خداوند متعال در قرآن کریم انسان‌ها را با عباراتی همچون «اَفلا تَعقِلونَ» (آیا تعقل نمی‌کنید؟) و یا «لَعَلَّکُم تَعقِلون» (باشد که تعقل کنید) به اهمیت عقل و تعقل متذکر ساخته است.

[21] رسول رحمت می‌فرمایند: "إِذَا بَلَغَكُمْ عَنْ رَجُلٍ حُسْنُ حَالٍ فَانْظُرُوا فِی حُسْنِ عَقْلِهِ فَإِنَّمَا یجَازَى بِعَقْلِه" یعنی: هرگاه برای شما از خوبی و نیکویی حال شخصی سخن گفتند، شما به نیکویی عقل او توجّه کنید، چون به هر کس اندازه‌ی عقلش جزا داده می‌شود. ؛ امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "اِنَّ الثَوابَ عَلَی قَدرِ العقلِ" یعنی: همانا ثواب [کارها] به اندازه عقل [آدمی] است: اصول کافی، ج 1، ص 12.

[22]"قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِینِهِ وَ فَضْلِهِ فَقَالَ كَیفَ عَقْلُهُ قُلْتُ لَا أَدْرِی فَقَالَ إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْلِ إِنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ كَانَ یعْبُدُ اللَّهَ فِی جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ خَضْرَاءَ نَضِرَةٍ كَثِیرَةِ الشَّجَرِ ظَاهِرَةِ الْمَاءِ وَ إِنَّ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ مَرَّ بِهِ فَقَالَ یا رَبِّ أَرِنِی ثَوَابَ عَبْدِكَ هَذَا فَأَرَاهُ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ فَاسْتَقَلَّهُ الْمَلَكُ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَیهِ أَنِ اصْحَبْهُ فَأَتَاهُ الْمَلَكُ فِی صُورَةِ إِنْسِی فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنِی مَكَانُكَ وَ عِبَادَتُكَ فِی هَذَا الْمَكَانِ فَأَتَیتُكَ لِأَعْبُدَ اللَّهَ مَعَكَ فَكَانَ مَعَهُ یوْمَهُ ذَلِكَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَهُ الْمَلَكُ إِنَّ مَكَانَكَ لَنَزِهٌ وَ مَا یصْلُحُ إِلَّا لِلْعِبَادَةِ فَقَالَ لَهُ الْعَابِدُ إِنَّ لِمَكَانِنَا هَذَا عَیباً فَقَالَ لَهُ وَ مَا هُوَ قَالَ لَیسَ لِرَبِّنَا بَهِیمَةٌ فَلَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ رَعَینَاهُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ فَإِنَّ هَذَا الْحَشِیشَ یضِیعُ فَقَالَ لَهُ ذَلِكَ الْمَلَكُ وَ مَا لِرَبِّكَ حِمَارٌ فَقَالَ لَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا كَانَ یضِیعُ مِثْلُ هَذَا الْحَشِیشِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى الْمَلَكِ إِنَّمَا أُثِیبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِه": اصول کافی، ج 1، ص 12.

[23] از امام صادق علیه السلام سوال شد عقل چیست؟ فرمودند: "مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ" یعنی: چیزی است که توسط آن خداوند رحمان عبادت می‌شود و بهشت به دست می‌آید: اصول كافى، ج 1، ص 11.

[24] امیر مومنان فرموده‌اند: "مَا عُبِدَ الله بِشَی‌ءٍ اَفضَلَ مِنَ العَقلِ": اصول کافی، ج 1، ص 17.

[25]بنگرید به پاورقی شماره 21. همچنین امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: "إِنَّمَا یدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِی الْحِسَابِ- یوْمَ الْقِیامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِی الدُّنْیا" یعنی: خداوند در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است باریک بینی می‌کند: اصول کافی، ج 1، ص 11. ؛ و می‌فرمایند: "اَوحیَ اللهُ اِلیَ مُوسی علی نبینا و اله و علیه السّلام اَنَا اُؤَاخِذُ عِبادیِ عَلَی قَدرِ ما اعطیتم مِنَ العَقلِ" یعنی: خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد که من بندگانم را به اندازه آن چه از عقل به آنها عطا کردم، مؤاخذه می‌کنم: وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۴۱.

[26] رسول رحمت فرموده‌اند: "لَا بَلَغَ جَمِیعُ الْعَابِدِینَ فِی فَضْلِ عِبَادَتِهِمْ مَا بَلَغَ الْعَاقِل": اصول کافی، ج 1، ص 13.

[27] جهت مطالعه‌ی بیشتر در باب تفاوت عقل با فکر و هوش و ... به درس سوم درسنامه‌ی عقل در سایت علمی فرهنگی محمد (ص) مراجعه فرمایید.

[28]امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "عرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِیح‏" یعنی: با آن (عقل)، خوبی را از بدی تشخیص دهند: اصول كافی، ج 1، ص 28.

[29]رسول رحمت می‌فرمایند: "العقلُ نورٌ فِى القلبِ یفَرِّقُ بِهِ بَینَ الحقِّ وَ الباطِل" یعنی: عقل، نورى است در قلب (روح)، كه با آن، بین حق و باطل تفاوت گذاشته مى‏شود: ارشاد القلوب، ج 1، ص 198.

[30] رسول رحمت فرموده‌اند: "اِنَّ العقلَ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ وَ النَّفسُ مِثلُ اَخبَثِ الدَّوّابِ، فَاِنْ لَم تُعقَل حارَت" یعنی: عقل، بازدارنده از جهل و نادانى است و نَفْسِ انسان، مثل خبیث‏ترین جنبندگان است كه اگر مهار نشود، بیراهه مى‏رود: بحارالانوار، ج 1، ص 117.

[31] امام باقر علیه السلام می‌فرمایند خداوند پس از آنکه عقل را آفرید، فرمود: "وَ عِزّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبّ إِلَی مِنْكَ" یعنی: به عزّت و جلالم سوگند! هیچ مخلوقی را نیافریدم که نزد من محبوب‌تر از تو (عقل) باشد: اصول كافی، ج 1، ص 12.

[32] رسول اکرم می‌فرمایند: "مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَیئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْل‏": خداوند چیزی را با فضیلت تر از عقل، میان بندگانش تقسیم نکرده است: اصول كافی، ج 1، ص 12.

[33] "الْحُجَّةُ فِیمَا بَینَ الْعِبَادِ وَ بَینَ اللَّهِ الْعَقْلُ"یعنی: حجت میان مردمان و خداوند عقل است: اصول کافی، ج ۱، ص ۲۵.

[34] امام هادی علیه السلام می‌فرمایند:"الْعَقْلُ یعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَیصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَیكَذِّبُه‏" یعنی: عقل است که صادق از طرف خدا را می‌شناسد و او را تصدیق می‌کند؛ و دروغ گوى از طرف خدا را هم می‌شناسد و او را تكذیب می‌نماید: اصول كافی، ج 1، ص 25.

[35]- امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "لَیسَ بَینَ الایمان وَ الکُفرِ الاَّ قِلَّةِ العقلِ" یعنی: [فاصله‌ای] بین ایمان و کفر نیست مگر کمی عقل: اصول کافی، ج ۱، ص ۲۸.

[36]- رسول خاتم می‌فرمایند: "َلادینَ لِمَن لاعَقلَ لَهُ" یعنی: كسی كه عقل ندارد، دین ندارد: مستدرك الوسائل، ج 11، ص 208.

[37] بنگرید به پاورقی شماره 21.

[38] امام صادق علیه السلام در روایتی طولانی از کاربرد عقل می‌گویند. یکی از مخاطبین از ایشان سوال می‌کند آیا عقل به تنهایی بندگان را کفایت می‌کند؟ امام پاسخ می‌دهند عقل به تنهایی نمی‌تواند به آنچه خدا دوست دارد و طاعت می‌شمرد و آنچه ماپسند می‌شمرد و معصیت خود می‌داند، پی ببرد: "فَبِالْعَقْلِ‏ عَرَفَ‏ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ الْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ الْمُدَبَّرُونَ وَ أَنَّهُ الْبَاقِی وَ هُمُ الْفَانُونَ وَ اسْتَدَلُّوا بِعُقُولِهِمْ عَلَى مَا رَأَوْا مِنْ خَلْقِهِ مِنْ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ شَمْسِهِ وَ قَمَرِهِ وَ لَیلِهِ وَ نَهَارِهِ وَ بِأَنَّ لَهُ وَ لَهُمْ خَالِقاً وَ مُدَبِّراً لَمْ یزَلْ وَ لَا یزُولُ وَ عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِیحِ وَ أَنَّ الظُّلْمَةَ فِی الْجَهْلِ وَ أَنَّ النُّورَ فِی الْعِلْمِ فَهَذَا مَا دَلَّهُمْ عَلَیهِ الْعَقْلُ قِیلَ لَهُ فَهَلْ یكْتَفِی الْعِبَادُ بِالْعَقْلِ دُونَ غَیرِهِ؟ قَالَ إِنَّ الْعَاقِلَ لِدَلَالَةِ عَقْلِهِ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ قِوَامَهُ وَ زِینَتَهُ وَ هِدَایتَهُ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ وَ عَلِمَ أَنَّ لِخَالِقِهِ مَحَبَّةً وَ أَنَّ لَهُ كَرَاهِیةً وَ أَنَّ لَهُ طَاعَةً وَ أَنَّ لَهُ مَعْصِیةً فَلَمْ یجِدْ عَقْلَهُ یدُلُّهُ عَلَى ذَلِكَ‏ وَ عَلِمَ أَنَّهُ لَا یوصَلُ إِلَیهِ إِلَّا بِالْعِلْمِ وَ طَلَبِهِ وَ أَنَّهُ لَا ینْتَفِعُ بِعَقْلِهِ إِنْ لَمْ یصِبْ ذَلِكَ بِعِلْمِهِ فَوَجَبَ عَلَى الْعَاقِلِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْأَدَبِ الَّذِی لَا قِوَامَ لَهُ إِلَّا بِه" یعنی: با عقل، بندگان خالق خود را می‌شناسند و می‌یابند كه آنها مخلوقند و او مدبر و ایشان تحت تدبیر اویند و اینكه خالقشان پایدار و آنها فانی هستند و به وسیله‌ی عقول خویش از دیدن آسمان و زمین و خورشید و ماه و شب و روز استدلال كردند كه آدمی و همه‌ی اینها خالق و تدبیرکننده ای دارند ناآغاز و بی انتها و با عقل تشخیص خوب از بد دادند و دانستند در نادانی تاریكی و در علم، نور است این است آنچه عقل به آنها رهنما گشته. عرض شد: آیا بندگان می‌توانند به عقل تنها اكتفا كنند؟ فرمود: عاقل به رهبری همان عقلی كه خداوند نگهدار او و زینت و سبب هدایتش قرار داده می‌داند كه خدا حق است و پروردگار اوست و می‌داند كه خالقش را پسند و ناپسندی است و اطاعت و معصیتی، اما عقلش را به تنهایی راهنمای به اینها نمی‌بیند و می‌فهمد كه رسیدن به این مطالب جز با طلب علم ممكن نیست و اگر به وسیله علمش به اینها نرسد عقلش او را سودی نداده پس واجب است بر عالم [از طریق مربی الهی] طلب علم و ادب نماید كه بی آن استوار نماند: اصول كافی، ج 1، ص 29.

[39] بنگرید به پاورقی شماره 34.

[40]امیر مومنان یکی از اهداف بعثت انبیاء را بیدار نمودن عقل‌های مردمان (بیرون آوردن گنجینه‌های مدفون شده‌ی عقل) بیان کرده، می‌فرمایند: "... وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْی مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَكِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ‏ الْعُقُول ..." یعنی: خداوند سبحان از میان فرزندان آدم، پیامبرانى برگزید و از آنان پیمان گرفت كه هر چه را كه به آنها وحى مى شود، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند، به هنگامى كه بیشتر مردم، پیمانى را كه با خدا بسته بودند، شكسته بودند و حق پرستش او ادا نكرده بودند و براى او در عبادت شریكانى قرار داده بودند و شیطانها ایشان را از شناخت خداوند، منحرف كرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندى بریده بودند. پس پیامبران را به میان‌‌‌‌‌‌‌شان فرستاد. پیامبران از پى یكدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند كه آن عهد را كه خلقتشان بر آن سرشته شده، به جاى آورند و نعمت او را كه از یاد برده‌‌‌اند، یاد آورند و بر آنان اتمام حجت کنند كه رسالت حق به آنان رسیده است و عقل‌‌‌‌‌‌هاشان را كه [در پرده‌ی غفلت] مستور گشته، برانگیزند: نهج البلاغه، خطبه‌ی 1، ص 43.

[41] بنگرید به پاورقی شماره 38: "فَبِالْعَقْلِ‏ عَرَفَ‏ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ الْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ الْمُدَبَّرُونَ وَ أَنَّهُ الْبَاقِی وَ هُمُ الْفَانُونَ ..." یعنی: با عقل، بندگان خالق خود را می‌شناسند و می‌یابند كه آنها مخلوقند و او مدبر و ایشان تحت تدبیر اویند و اینكه خالقشان پایدار و آنها فانی هستند.

[42] بنگرید به پاورقی شماره 38: "... إِنَّ الْعَاقِلَ لِدَلَالَةِ عَقْلِهِ ... عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ وَ عَلِمَ أَنَّ لِخَالِقِهِ مَحَبَّةً وَ أَنَّ لَهُ كَرَاهِیةً وَ أَنَّ لَهُ طَاعَةً وَ أَنَّ لَهُ مَعْصِیةً فَلَمْ یجِدْ عَقْلَهُ یدُلُّهُ عَلَى ذَلِكَ‏ وَ عَلِمَ أَنَّهُ لَا یوصَلُ إِلَیهِ إِلَّا بِالْعِلْمِ وَ طَلَبِهِ ..." یعنی: عاقل به رهبری عقل ... می‌داند كه خدا حق است و پروردگار اوست و می‌داند كه خالقش را پسند و ناپسندی است و اطاعت و معصیتی، اما عقلش را به تنهایی راهنمای به اینها نمی‌بیند و می‌فهمد كه رسیدن به این مطالب جز با طلب علم ممكن نیست.

[43]قرآن کریم، سوره ذاریات، آیه 56.

[44] "الله جَلَّ ذِکرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ اِلّا لِیَعرِفوهُ، فَاِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ": علل الشرایع، ج 1، ص 9.

[45] "وَ اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ عِبَادَةِ اللَّهِ الْمَعْرِفَةُ بِهِ فَهُوَ الْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَی‏ءٍ فَلَا شَی‏ءَ قَبْلَهُ وَ الْفَرْدُ فَلَا ثَانِی لَهُ وَ الْبَاقِی لَا إِلَى غَایةٍ فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا فِیهِمَا وَ مَا بَینَهُمَا مِنْ شَی‏ءٍ وَ هُوَ اللَّهُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیر (سوره مائده، آیه 120)": مکارم الاخلاق، ص 459.

   

logo test

ارتباط با ما