گردآوری و تلخیص: آذر طاهری (کارشناس ارشد برق ؛ این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید)
«سلیمان کِتّانی» (2004-1912م.) نویسنده مسیحیِ لبنانی است که در آمریکا متولد شده است. وی پس از تحصیل در مدرسه الحکمة بیروت به تدریس و تألیف اشتغال یافت و کتابهای متعددی در قالب داستان و نمایشنامه و متون ادبی و پژوهشهای تاریخی منتشر کرد که برخی از آنها جوایزی دریافت نمود.[1]
«کِتّانی»، 9 جلد کتاب درباره محمد (ص)، دختر گرامی او، فاطمه زهرا (س) و جانشینان و وارثان علم محمد (ص) از علی (ع) تا موسیبنکاظم (ع) تألیف کرد؛ اما مرگ به او این فرصت را نداد که پژوهشش را به اتمام برساند و درباره هدایتگران پس از موسیبنکاظم نیز بنویسد. از دیگر آثار وی میتوان به «یسوع ابدالإنسان»، «جبران خلیل جبران فی مداره الواسع»، «میخائیل نُعیمة بیدر مفطوم» و «جورة الدّب» اشاره کرد.[2]
او در کتاب «الإمام الحسین فی حلة البرفیر» (امام حسین در جامهی ارغوانی) پس از تحلیل مفصلی از شرایط تاریخی پس از رحلت پیامبر و زندگی حسین بن علی (ع) با نثری شاعرانه و بیانی ادبی از حادثۀ کربلا مینویسد و در نخستین فراز از کتاب چنین میگوید:
«... امام علیهالسلام با تمام افراد خاندانش به صورت کاروانی غریب از مکه خارج شد ... امام حسین در این سفر تنها نبود. بلکه پدرش آن شیر خداوند - که در نجف اشرف آرمیده - و مادرش - در زیر خاکهای گورستان بقیع - ... و برادرش در لباس سپید و جدّ بزرگوارش صلی الله علیه و آله و سلم، که حامی او خداست، با آن همه کمالات بینهایت، همگی همراه او هستند. پدران پاك او از ابوطالب تا عبد مناف، یعنی بزرگان و شریفان مکه، پدرانی که در تمام عمر، گرسنگان را غذا میدادند و تشنگان را از زمرم سیراب مینمودند، همه در کاروان امام، با او به کربلا میآیند. رسالت بزرگ قرآن به همراه کمالات امام، خود آگاهی، محبت و رحمت و غیرت ... نسبت به مردمی که قرنها از فرهنگ انسانیت و معنویت بیبهره، و اسیر جاهلیت بودهاند ... همه و همه همراه او بودند.»[3]
«سلیمان کِتّانی» اینچنین ادامه میدهد:
«در این مبارزه بهرهی یزید این است که شمشیری از ذلت و خواری را برداشته - تا بوسیلهی آن گردن امام حسین علیه السلام را بزند - و امام حسین علیه السلام شمشیر افتخارآفرین و درخشندهاش را برآورده تا از خود دفاع کند؛ نه از گردن بی سلاحش، بلکه از گردن آراسته شده به امامت و از سینهی امت در حالی که زرهای درخشنده از نور از رسالت جدّش صلی الله علیه و آله و سلم طهارت و عصمت مادرش، ذوالفقار پدرش و پاکی و صفای برادرش در آن میدان بر تن دارد.»[4]
وی کتاب خویش را با این کلمات پایان میدهد:
او (امام حسین) به زمین افتاد ... خون سرخ او را فرا گرفت ... دستانش از خونش پر شد تا از او تشنگی را دور سازد ... نه از فرات بلکه او شیشهای بلورین را پر ساخت تا آن را به ابر مردی که بیش از هزار سال از غیبت او میگذرد هدیه کند، تا قلم خود را با آن خون و آن مرکّب، سیراب کند و حماسهی دیگری را بنگارد. غیر از آن حماسهی انسانیتی که واقعیت دارد و امروز کربلا آن را برای ما میخواند.»[5]