روزنامهی انگلیسی «هافینگتون پست»[1] به تازگی گزارشی نسبتا جامع و صریح از مراسم «اربعین حسینی» در کربلا منتشر ساخته است. در ادامه، متن اصلی این نوشتار به همراه خلاصهای از ترجمه و همچنین نشانی اینترنتی نشریهی مذکور برای بهره مندی مخاطبان، ارائه میگردد:
بزرگترین حرکت زائرانهی جهان در جریان است اما چرا شما هرگز چیزی از آن نشنیدهاید ؟!
این حرکت، حج مسلمانان یا کومبهمیلای هندوها نیست. احتمالا دربارهی این حرکت که به [مراسم]«اربعین» مشهور است ... هیچ وقت چیزی نشنیدهاید. نهتنها تعداد این افراد از زائران مکه بیشتر است (درواقع ۵ برابر آن است)، بلکه از کومبه میلا نیز مهمتر است؛ زیرا کومبه میلا تنها هر سه سال یکبار برگزار میشود. خلاصه آنکه جمعیت مراسم اربعین - که سال گذشته به ۲۰ میلیون نفر رسید - هر اجتماع بشری دیگری را تحتالشعاع قرار میدهد. جمعیتی که سال به سال رو به افزایش است ...
مراسم اربعین یک مراسم منحصربهفرد است؛ زیرا در موقعیتی برگزار میشود که به لحاظ ژئوپلتیکی متشنج و خطرناک است. داعش، شیعه را دشمن خونی خود میپندارد. از این رو، هیچ چیز بیشتر از این، گروههای ترور را به خشم نمیآورد که ببینند زائران شیعه به خاطر بزرگترین تجلی ایمانشان گرد هم میآیند.
مراسم اربعین یک ویژگی خاص دیگر هم دارد. هرچند اربعین مشخصاً یک مراسم شیعی است، سنی ها و حتی مسیحیان، ایزدیها، زرتشتیها و... نیز، هم بهعنوان زائر و هم بهعنوان خادم زائران در این مراسم شرکت میکنند. اگر به ماهیت انحصاری آیینهای دینی توجه کنیم، خواهیم دید که این اتفاق چهقدر مهم است و این تنها یک معنا خواهد داشت: مردم ـ فارغ از رنگ و نژاد ـ حسین بن علی را نماد فراگیر، بیحدومرز و فرامذهبی از آزادی و ایثار میدانند.
اما چرا شما هیچگاه درباره این مراسم چیزی نشنیدهاید؟
احتمالاً به این قضیه مربوط است که رسانهها عموماً و خصوصاً وقتی با اسلام مواجه میشوند، بیشتر با تصویری منفی، سیاه و افراطی سرو کار دارند تا روایتی مثبت و امیدبخش.
اگر چندهزار معترض ضدمهاجرت در خیابانهای لندن جمع شوند، در سرخطهای خبری جای خواهند داشت. به راهپیمایی دموکراسیخواهانه در هنگکنگ یا تجمع ضد پوتین در روسیه نیز به همین میزان توجه خواهد شد. اما یک تجمع بیست میلیونی در یک محیط متشنج سرشار از ترور و ناعدالتی حتی در بخشهای خبری تلویزیونی جایی ندارد. این حرکت باشکوه بهطور نانوشته مسکوت گذاشته میشود؛ حتی اگر تمام مؤلفههای یک پدیدهی چشمگیر را داشته باشد؛ مؤلفههایی مانند جمعیت چشمگیر، اهمیت سیاسی، پیام انقلابی، محیط متشنج و اصالت. اما اگر این خبر از زیر دست سردبیران بخشهای خبری در برود، شگفتی میآفریند و افرادی زیادی را تحتتأثیر قرار میدهد.
در میان افراد بیشماری که تحت تاثیر این مراسم خاص بودند، جوانی استرالیایی بود که چندین سال پیش با او ملاقات داشتم و بهتازگی اسلام آورده بود. واضح است که کسی بهراحتی دینش را تغییر نمیدهد. بنابراین، وقتی از او جویا شدم، گفت که همه چیز از سال ۲۰۰۳ شروع شد. یک شب، همانطور که صحنهای از حرکت میلیونها نفر به سمت شهر کربلا را در خبرها مشاهده میکرد، با اسم فردی مواجه شد که هیچگاه آن را نشنیده بود: «حسین». برای اولین بار در دهههای گذشته و در یک رخدادی که در سرتاسر جهان به تصویر کشیده میشد، جهان توانسته بود شمهای از حرکتی را ببیند که پیشتر در عراق ممنوع شده بود.
وقتی که رژیم بعثی و سنی در عراق سقوط کرد، بینندگان غربی مشتاق بودند که ببینند عراقیهایی که هماکنون از دست کنترل دیکتاتور خلاص شده اند، چه عکسالعملی خواهند داشت. «جمهوری وحشت» سقوط کرده بود. آن جوان استرالیایی میگفت که دائم از خودش میپرسید که کربلا کجاست و چرا همه رو به سوی آن دارند؟ حسین کیست که چنین شوری به پا کرده که مردمان بعد از چهارده قرن برای عزای او میآیند؟
آنچه او در یک گزارش شصتثانیهای دیده بود تکاندهنده بود؛ زیرا این تصویر بر خلاف آن چیزی بود که قبلا دیده بود. پیوند قویای باعث شده بود که مردمان مانند برادههایی باشند که هرچه به مغناطیس پرجاذبه حسینی نزدیک میشوند تجمعشان بیشتر شود. آن جوان استرالیایی گفت: اگر میخواهید یک دین زنده و حیاتبخش را ببینید، به کربلا بیایید. چهطور مردی که ۱۳۹۶ سال پیش کشته شده است اینچنین حی و حاضر است که میلیون ها نفر مصیبت او را مصیبت خود میدانند؟ بعید است که آدمها وارد نزاعی شوند که دغدغهی شخصیای نسبت به آن نداشته باشند. از سوی دیگر، اگر احساس کنید که کسی به خاطر آزادی شما، حق برخورد عادلانه با شما و حق زندگی باشرافت شما جنگیده است، احساس میکنید که علاقهی زیادی به او دارید و دلبستهی او هستید تا آن جا که بعید نیست که به باورها و عقاید او روی بیاورید و تغییر دین یا مذهب بدهید.
مسلمانان «حسین نوهی محمّد (ص)»، پیامبر اسلام، را «سیدالشهدا» مینامند. او از بیعت با خلیفهی نابکار، یزید، سرتافت و در کربلا و در روز عاشورا کشته شد. او و خانوادهاش در صحرا با لشگر سیهزار نفره محاصره شدند و از آب و غذا محروم شدند و نهایتاً سر از تنشان جدا کردند و تنشان زیر سم اسبان رفت.
ادوارد گیبون، مورخ انگلیسی، مینویسد: «داستان تراژیک مرگ حسین احساسات هر خوانندهی دلسنگی را نیز تحریک میکند.»
از آن روز به بعد، شیعیان در روز عاشورا و روز اربعین، در رثای حسین عزاداری میکنند. در بسیاری از سنت های اسلامی، عزاداری چهل روزه مرسوم است.
من به کربلا، شهر اجدادیم، سفر کردم تا بفهمم که چرا این شهر اینقدر همگان را از خود بیخود میکند. مشاهده کردم که حتی بزرگترین لنزهای دوربینها هم برای به تصویر کشیدن روح این اجتماع پرجوش و خروش اما آرام و ایمن کوچک اند.
انبوهی از مردان، زنان (غالباً با حجاب مشکی) و کودکان از این کران تا آن کران را پر کردهاند. جمعیت آنقدر زیاد است که صدها مایل را بند آوردهاند.
فاصلهی ۴۲۵مایلی میان شهر بندری بصره تا کربلا مسیری طولانی است که معمولاً با ماشین طی میشود اما بهطور خارقالعادهای در این مراسم، افراد با پای پیاده آن را میگذرانند. دو هفتهی کامل طول میکشد تا زائران این مسیر را طی کنند. آدمها با سنهای مختلف زیر آفتاب سوزان روز و سرمای استخوانسوز شب این مسیر را پیاده میروند.
آنها از میان مسیرهای ناهموار و از دل نقاط تمرکز تروریستها و از نقاط خطرناک عبور میکنند. زائران حتی سازوبرگهای اولیه را با خود ندارند و تنها وسایل کمی همراه با عشق آتشینشان به «مولا» حسین را با خود میآورند. پرچمها و بنرها مقصود این سفرشان را به آنها یادآوری میکند:
«جان بعد از حسین بیارزش است
مرگ و زندگیام یکسان است»
این پیام شعری حماسی است که «عباس»، برادر حسین و فرماندهی معتمد او، خوانده است. عباس نیز در نبرد کربلا در سال ۶۸۰ میلادی آن هنگامی که تلاش میکرد برای برادرزادگان و خواهرزادگانش آب بیاورد، کشته شد. میزان امنیتی که در عراق وجود دارد و آن را سرخط خبرهای جهانی کرده است، جای شکی نمیگذارد که این عبارت یک عبارت اصیل به تمام معناست.
یکی از بخشهای این حرکت زائرانه که هر بییندهای را به شگفتی وامیدارد مشاهدهی هزاران موکبی است که همراه با آشپزخانهی سیار هستند و توسط روستاییانی ساخته شده است که در محدودهی مسیر پیادهروی زائران زندگی میکنند. موکبها جاهایی هستند که تمام مایحتاج زائران در آنجا تأمین میشود. از غذای تازه گرفته تا جای استراحت؛ از تلفن رایگان بینالمللی گرفته تا گهوارههای کودکان؛ همه چیز رایگان است. درواقع، لازم نیست در این مسیر ۴۰۰مایلی، زائران چیزی غیر از لباسهایشان را حمل کنند.
شگفتتر از آن نحوهی دعوت از زائران برای خوردن و نوشیدن است. فعالان موکبها به میان راه آمده و به زائران التماس میکنند تا پیشنهاد آنها را قبول کنند.غالبا این پیشنهاد شامل سرویس کاملی است که در شأن پادشاهان است. ابتدا پاهایتان را ماساژ میدهند؛ سپس یک وعدهی غذای لذیذ به شما میدهند؛ سپس از شما دعوت میکنند تا در فاصلهای که لباسهایتان را میشویند و اتو میکنند، استراحت کنید. البته همهی اینها را با افتخار انجام میدهند.
برای آنکه شمهای از ماجرا را درک کنید، به این نکته توجه کنید.پس از زلزلهی هائیتی و با حمایت و همدلی جهانی، برنامهی غذای جهانی سازمان ملل اعلام کرد که با تلاشهای زیادش، نیممیلیون وعدهی غذایی تحویل داده است. ارتش ایالات متحده منابع عظیمی از آژانسهای فدرال را فراهم کرد و اعلام کرد که در مدت پنجماه بعد از این فاجعهی انسانی، 9ر4 میلیون وعدهی غذایی به اهالی هائیتی تحویل داده شده است. حالا این را مقایسه کنید با تعداد بیش از ۵۰ میلیون وعدهی غذایی در روز در طول مراسم اربعین که برابر است با حدود ۷۰۰ میلیون وعدهی غذایی برای تمام مدت این مراسم. تمام این غذاها نه با سازمان ملل متحد یا هر خیریهی بینالمللی دیگری بلکه توسط کارگران و کشاورزان فقیری تأمین شده است که عاشق ایناند که به زائران خدمت کنند و تمام سال پسانداز میکنند. همه چیز، مانند امنیت این مراسم، غالباً بر عهدهی رزمندگان داوطلبی است که یک چشم بر داعش دارند و یک چشم بر محافظت از مسیر پیادهروی زائران. یکی از افراد فعال در موکبها میگوید: «برای آنکه ببینید اسلام چه آموزههایی دارد، به رفتار چندصد تروریست وحشی نگاه نکنید. بلکه به از جان گذشتگی بیچشمداشتی نگاه کنید که میلیونها زائر اربعین از خود نشان میدهند.»
درواقع، از چند لحاظ باید مراسم اربعین در کتاب گینس ثبت شود : بزرگترین گردهمآیی سالانه، طولانیترین میز غذای پیوسته، بیشترین افرادی که بهرایگان غذا میخورند، بزرگترین گروه داوطلبانهای که به یک واقعهی خاص خدمت میکنند و همهی اینها در جایی است که تهدید حملات انتحاری وجود دارد.
فقط به این جمعیت انبوه نفسگیر نگاه کنید. چیزی که باید به این منظره اضافه کنید این است که هرچه شرایط امنیتی بدتر میشود، حتی افراد بیشتری انگیزه پیدا میکنند که تهدیدهای تروریستها را به چالش بکشند و در این موقعیت خطرناک به پیادهروی میپردازند. بنابراین، این حرکت زائرانه صرفاً یک فعالیت مذهبی نیست بلکه مظهری از مقاومت است. ویدئوهایی در فضای آنلاین منتشر شده است که نشان میدهند چهطور مهاجمان انتحاری خود را به میان زائران میاندازند و صرفاً باعث افزایش جمعیت زائران میشوند؛ زائرانی که همصدا میخوانند:
«اگر دست و پایمان را قطع کنند، به سرزمینهای مقدس میرویم.»
انفجارهای وحشتناکی که در طول سال اتفاق میافتند غالباً علیه شیعیان بوده و جان افراد بیشماری را میگیرد. این انفجارها خطرات و ناامنیهایی که متوجه شیعیان عراق است را نشان میدهد. اما به نظر میرسد که این تهدیدهای مرگآور نمی توانند مردم ـ پیر و جوان، عراقی و خارجی ـ را از این سفر خطرناک به سوی شهر مقدس کربلا بازدارند.
برای فردی که بیرون از این ماجراست راحت نیست که بفهمد چه چیزی به این زائران امید و نیرو میبخشد.شما زنان بچه به بغل، مردان ویلچر نشین، مردمان عصا به دست و نابینایان زیادی را در این مسیر میبینید. من پدری را دیدم که تمام مسیر بصره تا کربلا را با پسر معلولش سفر کرده بود. پسر دوازده ساله معلولیت ذهنی داشت و نمیتوانست بدون یاری دیگران راه برود. بخشیهایی از مسیر، پدر پسر را روی شانههای خود نشانده بود و راه میرفت. این داستانی است که میتوان از روی آن فیلمهایی ساخت که قابلیت دریافت اسکار دارند اما به نظر میرسد که هالیوود بیشتر با قهرمانان کمیک سروکار دارد.
زائران حرم حسین و برادرش، عباس، صرفا تحت تاثیر احساسات نیستند. آنها به یاد شهادت جانسوز ایشان گریه میکنند و با این کار، بر دلبستگیشان به آرمانهای او تأکید میکنند.
وقتی زائران به حرم حسینی میرسند، اولین کاری که میکنند خواندن زیارتنامه است؛ متن مقدسی که شمهای از مقام حسین را نشان میدهد. در این زیارت، آنها حسین را وارث آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی میخوانند. در این مطلب، نکتهی عمیقی خوابیده است. نشان میدهد که پیام حسین در باب حقیقت، عدالت و عشق، امتداد جداییناپذیر پیام همه پیامبران راستین است.
مردم به کربلا میروند اما نه برای آنکه از مناظر آن لذت ببرند، از زیباییهای آن به هیجان بیایند، خرید کنند و اماکن تاریخی را ببینند. آنها میروند تا گریه کنند. تا عزاداری کنند و فضای روحانی مرقد حسین را درک کنند. آنها وارد حرم حسینی میشوند تا بر بزرگترین ایثار و ازخودگذشتگیای که تا به حال دیده شده گریه و عزاداری کنند.
انگار همگان پیوندی شخصی با مردی دارند که هیچگاه او را ندیدهاند. با او سخن میگویند و نامش را میخوانند. به ضریحش چنگ میزنند و زمین حرم را بوسه میزنند. در و دیوار آنجا را آنگونه لمس میکنند که انگار صورت یک دوست صمیمی و قدیمی را لمس میکنند. این تصویری حماسی است. انگیزهشان چیست؟ باید شخصیت و شأن امام حسین را فهمید و درک کرد که اینان چه ارتباط روحانیای با سرگذشت جاوید او برقرار میکنند.
اگر جهان حسین را، پیامش را و ایثارش را درک میکرد، ریشههای تاریخی داعش و تمایل آنها به خونریزی را میفهمیدند. قرنها پیش در کربلا بود که انسانیت خباثتی را دید که در قتل حسین موج میزد. نور در مقابل تاریکی بود. فضیلت در مقابل رذالت بود. حضور حسین در همهی جنبههای زندگی دوستدارانش موج میزند. سرگذشت حسین رشد و تکامل را تشویق کرده و هیچ نوعی از بایکوت رسانهای نمیتواند نور آن را خاموش کند.
این حسین کیست؟
از نظر صدها میلیون نفر از پیروانش، چنین سوالی که حتی ممکن است کسی را به تغییر دین و مذهبش وادارد، زمانی پاسخ میگیرد که شما با پای پیاده به سوی حرم حسینی راهپیمایی کنید.
World's Biggest Pilgrimage Now Underway, And Why You've Never Heard of it!
It's not the Muslim Hajj, or the Hindu KumbhMela.. Known as Arbaeen, it is the world's most populous gathering and you've probably never heard of it! Not only does the congregation exceed the number of visitors to Mecca (by a factor of five, in fact), it is more significant than KumbhMela, since the latter is only held every third year. In short, Arbaeen dwarfs every other rally on the planet, reaching twenty million last year. That is a staggering %60 of Iraq's entire population, and it is growing year after year.
Above all, Arbaeen is unique because it takes place against the backdrop of chaotic and dangerous geopolitical scenes. Daesh (aka 'Islamic State') sees the Shia as their mortal enemy, so nothing infuriates the terror group more than the sight of Shia pilgrims gathering for their greatest show of faith.
There's another peculiar feature of Arbaeen. While it is a distinctively Shia spiritual exercise, Sunnis, even Christians, Yazidis, Zoroastrians, and Sabians partake in both the pilgrimage as well as serving of devotees. This is remarkable given the exclusive nature of religious rituals, and it could only mean one thing: people regardless of color or creed see Hussein as a universal, borderless, and meta-religious symbol of freedom and compassion.
Why you have never heard of it probably has to do with the fact that the press is concerned more with negative, gory, and sensationalized tabloids, than with positive, inspiring narratives, particularly when it comes to Islam. If a few hundred anti-immigration protestors take to the streets in London and they will make headlines.. The same level of airtime is awarded to a pro-democracy march in Hong Kong or an anti-Putin rally in Russia.. But a gathering of twenty million in obstreperous defiance of terror and injustice somehow fails even to make it into the TV news ticker! An unofficial media embargo is imposed on the gargantuan event despite the story having all the critical elements of an eye-catching feature; the staggering numbers, the political significance, the revolutionary message, the tense backdrop, as well as originality.. But when such a story does make it through the editorial axe of major news outlets, it creates shockwaves and touches the most random people.
Among the countless individuals inspired by it, is a young Australian man I met several years ago who had converted to Islam. Evidently, no one takes such a life-altering decision lightly, so upon inquiry he told me it all started in 2003. One evening, as he was watching the news only to be drawn by scenes of millions streaming towards a holy city known as Karbala, chanting the name of a man he had never heard of: "Hussein". For the first time in decades, in a globally televised event, the world had caught an glimpse into previously suppressed religious fervor in Iraq.
With the Sunni Ba'athist regime toppled, Western viewers were eager to see how Iraqis would respond to a new era free from dictatorship persecution. The 'Republic of Fear' had crumbled and the genie had irreversibly escaped from the bottle. "Where is Karbala, and why is everyone heading in its direction?" he recalls asking himself. "Who is this Hussein who motivates people to defy all the odds and come out to mourn his death fourteen centuries after the fact?"
What he witnessed in that 60-second report was especially moving because the imagery was unlike any he had ever seen. A fervent sense of connection turned human pilgrims into iron filings, swarming together other as they drew closer to what could only be described as Hussein's irresistible magnetic field. "If you want to see a living, breathing, lively religion, come to Karbala" he said.
How could a man who was killed 1396 years ago be so alive and have such a palpable presence today that he makes millions take up his cause, and view his plight as their own? People are unlikely to be drawn into a dispute (much less one that transpired in ancient times) unless they have a personal interest in the matter. On the other hand, if you felt someone was engaged in a fight over your right to freedom, your prerogative to be treated justly, and your entitlement to a life of dignity, you would feel you had a vested interest and would empathize with him to the point where conversion to his beliefs is not a far-fetched possibility.
The Ultimate Tragedy
Hussein, grandson of the Prophet Muhammad, is revered by Muslims as the "Prince of Martyrs". He was killed in Karbala on a day which became known as Ashura, the tenth day of the Islamic month of Muharram, having refused to pledge allegiance to the corrupt and tyrannical caliph, Yazid.
He and his family and companions were surrounded in the desert by an army of 30,000, starved of food and water, then beheaded in the most macabre manner, a graphic tale recounted from pulpits every year since the day he was slain. Their bodies were mutilated. In the words of the English historian Edward Gibbon: "In a distant age and climate, the tragic scene of the death of Hussein will awaken the sympathy of the coldest reader."
Shia Muslims have since mourned the death of Hussein, in particular on the days of Ashura, then, forty days later, on Arbaeen. Forty days is the usual length of mourning in many Muslim traditions. This year, Arba'een falls on Friday 12 December.
Long Trek
I travelled to Karbala, my own ancestral home, to find out for myself why the city is so intoxicating. What I witnessed proved to me that even the widest-angle camera lens is too narrow to capture the spirit of this tumultuous, yet peaceful gathering.
An avalanche of men, women and children, but most visibly black-veiled women, fill the eye from one end of the horizon to the other.The crowds were so huge that they caused a blockade for hundreds of miles.
The 425 mile distance between the southern port city of Basra and Karbala is a long journey by car, but it's unimaginably arduous on foot. It takes pilgrims a full two weeks to complete the walk. People of all age groups trudge in the scorching sun during the day and in bone-chilling cold at night. They travel across rough terrain, down uneven roads, through terrorist strongholds, and dangerous marshlands. Without even the most basic amenities or travel gear, the pilgrims carry little besides their burning love for "The Master" Hussein. Flags and banners remind them, and the world, of the purpose of their journey:
O self, you are worthless after Hussein.
My life and death are one and the same,
So be it if they call me insane!
The message recalls an epic recited by Abbas, Hussein's half-brother and trusted lieutenant, who was also killed in the Battle of Karbala in 680AD while trying to fetch water for his parched nieces and nephews. With security being in the detrimental state that makes Iraq the number one headline in the world, no one doubts that this statement is genuine in every sense.
Free lunch.. And dinner, and breakfast !
One part of the pilgrimage which will leave every visitor perplexed is the sight of thousands of tents with makeshift kitchens set up by local villagers who live around the pilgrims' path. The tents (called 'mawkeb') are places where pilgrims get practically everything they need. From fresh meals to eat and a space to rest, to free international phone calls to assure concerned relatives, to baby diapers, to practically every other amenity, free of charge. In fact, pilgrims do not need to carry anything on the 400 mile journey except the clothes they wear.
More intriguing is how pilgrims are invited for food and drink. Mawkeb organizers intercept the pilgrims' path to plead with them to accept their offerings, which often includes a full suite of services fit for kings: first you can a foot massage, then you are offered a delicious hot meal, then you are invited to rest while your clothes are washed, ironed, then returned to you after a nap. All complimentary, of course.
For some perspective, consider this: In the aftermath of the Haiti earthquake, and with worldwide sympathy and support, the UN World Food Programme announced delivery of half a million meals at the height of its relief efforts.. The United States military, launched Operation Unified Response, bringing together the massive resources of various federal agencies and announced that within five months of the humanitarian catastrophe, 4.9 million meals had been delivered to Haitians. Now compare that with over 50 million meals per day during Arbaeen, equating to about 700 million meals for the duration of the pilgrimage, all financed not by the United Nations or international charities, but by poor laborers and farmers who starve to feed the pilgrims and save up all year round so that visitors are satisfied. Everything, including security is provided mostly by volunteer fighters who have one eye on Daesh, and another on protecting the pilgrim's path. "To know what Islam teaches," says one Mawkeb organizer, "don't look at the actions of a few hundred barbaric terrorists, but the selfless sacrifices exhibited by millions of Arbaeen pilgrims."
In fact, Arbaeen should be listed in the Guinness Book of World Records in several categories: biggest annual gathering, longest continuous dining table, largest number of people fed for free, largest group of volunteers serving a single event, all under the imminent threat of suicide bombings.
Unmatched Devotion
Just looking at the multitudes leaves you breathless. What adds to the spectacle is that, as the security conditions worsen, even more people are motivated to challenge the terrorist threats and march in defiance. Thus, the pilgrimage isn't a mere religious exercise, but a bold statement of resistance. Videos have been posted online showing how a suicide bomber blows himself up in the midst of the pilgrims, only to have the crowds turn out in even greater numbers, chanting in unison:
If they sever our legs and hands,
We shall crawl to the Holy Lands!
The horrific bomb blasts which occur year-round, mostly targeting Shia pilgrims and taking countless lives, illustrate the dangers facing Shias living in Iraq, and the insecurity that continues to plague the country. Yet the imminent threat of death doesn't seem to deter people - young and old, Iraqis and foreigners - from making the dangerous journey to the holy city.
It isn't easy for an outsider to understand what inspires the pilgrims. You see women carrying children in their arms, old men in wheelchairs, people on crutches, and blind seniors holding walking sticks. I met a father who had travelled all the way from Basra with his disabled boy. The 12-year-old had cerebral palsy and could not walk unassisted. So for a part of the trek the father put the boy's feet on top of his and held him by the armpits as they walked. It is the kind of story out of which Oscar-winning films are made, but it seems Hollywood is more concerned with comic heroes and with real life heroes whose superpower is their courage and commitment.
Golden Dome of Hussein
Visitors to the shrine of Hussein and his brother Abbas are not driven by emotion alone. They cry be reminded of the atrocious nature of his death, in doing so, they reaffirm their pledge to his ideals.
The first thing that pilgrims do upon reaching his shrine is recite the Ziyara, a sacred text which summarizes the status of Hussein. In it, they begin the address by calling Hussein the "inheritor" of Adam, Noah, Abraham, Moses and Jesus. There is something profound in making this proclamation. It shows that Hussein's message of truth, justice, and love for the oppressed is viewed as an inseparable extension of all divinely-appointed prophets.
People go to Karbala not to marvel at the city's landscape - lush with date palms, or to admire the mausoleum's physical beauty, or to shop, be entertained, or to visit ancient historical sites. They go to cry. To mourn and experience the angelic aura of Hussein. They enter the sacred shrine weeping and lamenting the greatest act of sacrifice ever seen.
It is as though every person has established a personal relationship with the man they have never seen. They talk to him and call out his name; they grip the housing of his tomb; they kiss the floor leading into the shrine; they touch its walls and doors in the same manner one touches the face of a long-lost friend. It is a picturesque vista of epic proportions. What motivates these people is something that requires an understanding of the character and status of Imam Hussein and the spiritual relationship that those who have come to know him have developed with his living legend.
If the world understood Hussein, his message, and his sacrifice, they would begin to understand the ancient roots of Daesh and its credo of death and destruction. It was centuries ago in Karbala that humanity witnessed the genesis of senseless monstrosities, epitomized in the murderers of Hussein. It was pitch black darkness v. Absolute shining light, an exhibition of vice v. a festival of virtue, hence the potent specter of Hussein today. His presence is primordially woven into every facet of their lives. His legend encourages, inspires, and champions change for the better, and no amount of media blackout can extinguish its light.
"Who is this Hussein"? For hundreds of millions of his followers, a question this profound, which can cause people to relinquish their religion for another, can be answered only when you have marched to the shrine of Hussein on foot.
منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد (ص)
[1] The Huffington Post