نویسنده: مسعود بسیطی ( کارشناس علوم تربیتی و ادیان و فرق؛ این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید)
معرفی "نمایشگاه انتخاب"
"انتخاب" مجموعهای است از دو گفتار كوتاه جهت اجرا در همایش ها و مراسم بزرگداشت عاشورا به صورت عمومی یا در قالب دو غرفه. عزیزان می توانند با آماده سازی متن زیر به صورت فردی یا گروهی به اجرای آن برای معرفی و انتقال پیام عاشورا به مردمان بپردازند:
دو گفتار طرح شده در نمایشگاه انتخاب شامل:
- نگاهی عبرتآموز به گذشته،
- و توجهی برای یافتن سعادت مندی در روزگار حاضر است.
در گفتار اول با عنوان «انتخاب و كربلا» ابتدا یادی شده است از حقیقتی انكارناپذیر و بنیادین در وجود انسان: «قدرت انتخاب». موهبتی از جانب خدا، كه انسان با آن جایگاه خود را در هستی به دست خود، رقم میزند. سپس در این گفتار، نگاهی شده است به یكی از بارزترین صحنههای انتخاب در تاریخ؛ به روزهایی كه انتخابهایی بزرگ در آن رقم خورد و انتخابگران، هر یك برای همیشه به سویی رفتند. نگاهی به «كربلا».
در گفتار دوم با عنوان «امروز و انتخاب»، ابتدا یادی شده است از انتخابگری پرآوازه در صحنه كربلا؛ مردی كه انتخابهایش، جاودانه و مثالزدنی شد: آزاده میدان كربلا «حرّ». و سپس نگاهی شده است به امروز و به ما؛ به اینکه در میدان امروز انتخاب، خِرَد و اندیشه، ما را به سوی كدام انتخاب رهنمون میشود، تا به سلامت به سرای خوشبختی و رضایتِ خاطر درآییم.
گفتار اول: انتخاب و كربلا
بزرگترین ویژگی انسان، قدرت انتخاب او است. خدا انسان را چنین خلقكرد كه آزادانه، پس از تشخیص حق از باطل توسط عقل، انتخابگر باشد.
همه ما در طول زندگی روزمرّه، با انتخابهای متفاوت و متنوعی سر و کار داریم؛ مانند انتخاب نوع لباس و غذا، انتخاب محل زندگی، انتخاب رشته تحصیلی و شغل، و انتخاب دوست و همسر. و البته همه انتخابها مانند هم نیستند، بعضی آسانتر و برخی سختترند. بعضی کم اهمیت و برخی سرنوشت سازند.
همه ما در معرض آزمون انتخاب درست هستیم. در واقع خداوند چنین خواسته تا پس از این امتحانها و بر اساس نوع انتخابمان جایگاه ارزشی هر فرد مشخصشود.
از برترین عرصههای تاریخ، برای انتخابهای درست و نادرست، قطعه زمینی است به نام «کربلا» و حوادثی که در سال شصت و یك هجری قمری در آن مکان اتفاق افتاد.
«عاشورا»، الگویی است دقیق برای رسیدن به بالاترین منازل انسانیت، و پرهیز از سقوط در بدترین درههای پستی و هلاكت. به همین دلیل است كه در این مجال مختصر، در پی آنیم تا نگاهی به ماجرای کربلا داشته باشیم.
خداوند در طول تاریخ، همواره افراد برگزیده و آزموده در امتحانهای بزرگ الاهی را به مردم شناسانده تا همه برای هدایت و سعادت، در پرتو نور وجود آنها حركتكنند و خود را در پناه امن تربیت و رهبری آنها قرار دهند. خدا ایشان را چنین معرفی كرده كه از هر خطا و لغزشی بهدور هستند. لذا انسانها میتوانند با خیالی آسوده، پیام الاهی و عقلانی ایشان را بشنوند و اطاعت کنند و در دنیا و آخرت سعادتمند گردند.
اما چه بسیار انسانهایی که در طول تاریخ، بهدلیل سستی و کاهلی، و برای از دستندادن لذتهای زودگذر دنیا، و همچنین به واسطه وسوسهها و فریبهای شیطان، در برابر دعوت این پیشوایان هدایت، شانه بالا انداختند، زیر بار پذیرش پیام سعادت آنها نرفتند، و خود و بسیاری را از سعادتمندی واقعی محرومكردند.
تا چرخ زمانه، به روزگار آخرین و برترین پیامآور خدا رسید. او که همه شخصیتهای ممتاز الاهی، پیروانشان را به آمدنش بشارت داده بودند و از آنها درباره یاری او و خاندانش، عهد و پیمان گرفته بودند.
پیامبر اسلام که از سوی خداوند مهربان، رحمتی برای عالمیان نام گرفته برای تضمین سعادتمندی انسانها، بهفرمان خدا در غدیر خم، دست مردم را در دست پیشوایان پس از خود قرار داد. این بزرگواران، هدایتگران برگزیده خدا بودند. مردم را بهخاطر منافع خود نمیخواستند. بلکه با توجه به کمالات وجودشان، بی نیاز از دنیای مردم بودند. آنها معدن هر خیر و منفعتی برای دیگران به شمار میرفتند و رجوع به ایشان و تبعیّت از آنها، تضمینکننده همه کمالات برای مردم بود.
اما پس از پیامبر، آزمونهای بسیاری پیشآمد و انتخابها مسیر دیگری پیدا کرد. مردم آنچه را عقل –حجت درونی- و پیامبر خدا –حجت بیرونی – به آن رهنمون شده بودند، رها کردند و راه دیگری را انتخاب نمودند. اشتباه پشت اشتباه.
هر چه زمان بیشتر میگذشت، اوضاع جامعه مسلمانان بدتر میشد. کار بدان جا رسید که شخصیتی هوسباز و میگسار - به نام «یزید» - زمام هدایت جامعه مسلمانان را در دست گرفت و جانشین پیامبر معرفی شد!
اینک یزیدی به حکومت رسیده بود که در طول سه سال زمامداریاش، زشتترین صفحات تاریخ را از خود به یادگار گذارد:
در سال اول حکومت: فاجعه هولناك عاشورا و به خاك و خون كشیدن خاندان پیامبر.
سال دوم: جنایت بزرگ کشتار زنان و مردان بیگناه مدینه، و ظلمهای بیشمار در کنار مزار پیامبر.
سال سوم: تخریب خانه کعبه برای كشتن مخالفین.
و بالاخره در پایان حكومت، خلیفه مسلمین! هنگامی که از شدت مستی، گلوی بوزینه خود را میفشرد، آن حیوان، دندانهای خود را در بدن صاحب مستش فروكرد و سبب مرگ یزید شد.
امتی که قرار بود امت برتر و نمونه سعادتمندی باشد، به سبب انتخاب های نادرست مردم و رویگردانی ایشان از هدایت فرستادگان خدا به جایی رسید که سرپرست شان چنین شخصیت منفوری شد. یزید میخواست اسلام و نام آورندهی آن را برای همیشه مدفون سازد و در این راه بیعت حسین بن علی مجوزی بود در راه نابودی دینی که جد حسین برای سعادت مردم آورده بود.
از همین رو امام حسین كه انسانی حق گرا و جانشین حقیقی پیامبر بود، با همه تهدیدها و تطمیع ها زیر بار بیعت با چنین شخصیتی نرفت و حقیقت، هدایت و سعادتمندی مردم را با راحتی و بی مسئولیتی خویش تعویض نکرد.
دعوت اهل كوفه را كه جانشان به لب رسیده بود، پذیرفت؛ و در شرایطی که صدای امت از هر سو به فغان برخاسته بود، برای کمک به مردم به سوی آنها حرکت کرد.
او در طول راه با هر کس که ملاقات میکرد، به صراحت هدف خویش را از این حرکت، «اصلاح امور امّت پیامبر» بیان میكرد.
البته دشمن هم در این میان آسوده ننشست و عکسالعمل خود را آغازکرد.
یزید و دستگاه حکومتی او، با ابزارهای تنبیهی و تشویقی خود، به آرامکردن اعتراضهای مردم و همراهکردن آنها با خود پرداختند. امتحان و انتخابی دیگر در راه بود!
از بارزترین نمونههای انتخاب آن زمان، ماجرای «ابن زیاد» در کوفه بود. هزاران نفر از مردمی که به امام حسین نامه نوشته و ایشان را به شهر و دیار خود دعوت کرده بودند، در یک شب انتخاب شان دگرگون شد. آنها باطل را بر حقی که شناخته بودند ترجیح دادند و حق را تنها گذاشتند. بدین ترتیب مسلم فرزند عقیل - فرستاده امام حسین - نخستین قربانی انتخاب باطل مردم شد.
و البته در آن میدان، انتخاب همه، انتخاب دنیا نبود. بزرگانی چون، هانی فرزند عروه، حبیب فرزند مظاهر، و قیس فرزند مسهر و پاكانی دیگر تا پای جان، از حقیقتِ آشکارشده، دفاعکردند و الگوی ما در پایداری برای حفظ حقیقت شدند.
انتخابگری دیگر در این میان، جوانمردی به نام زهیر بود. زهیر از یاران و پیروان راستین امامان نبود. اما میدانست كه اگر حسین، فرزند امیر مؤمنان، كسی را به پیش خود بخواند، ادب و معرفت آن است كه دعوتش اجابتشود. او نمیخواست در انتخاب واردشود؛ امّا سرانجام انتخاب به سراغ او آمد. امام حسین پیکی به سوی او فرستاد و او را به یاری خویش دعوتکرد. زهیر با یادآوری و تذکر همسر نیكویش، راه صحیح را برگزید. امامِ هدایت و سعادت را انتخابکرد و بدین گونه جاودانه شد.
تک تک افرادی که در سال شصت و یك هجری ندای «کیست مرا یاری کند» را از سوی امام زمان خویش شنیدند، در آستانه امتحانِِ انتخاب قرارگرفتند. همه حق را میشناختند، و باطل را نیز به خوبی دیده بودند. اما در این میانه، گروهی اندك به راه حقیقت و نجات در آمدند و سایرین، در بیراهه باطل و هلاكت پا نهادند.
گفتار دوم: قدرت انتخاب
در گفتار پیش، به این نكته توجهكردیم كه هر فرد در طول زندگی، با انتخابهای متفاوت و متنوعی سروکار دارد که برخی از آنها سرنوشت خود شخص و گاهی گروهی را تغییر میدهد. دیدیم كه واقعه كربلا یكی از مهمترین و سرنوشتسازترین میدانهای انتخاب در تاریخ بوده است.
یکی از حساسترین انتخابهای آن میدان، انتخاب شخصیتی بود به نام «حُرّ».
حرّ از نظر اجتماعی، شخصیتی ممتاز و شناخته شده داشت. او از بزرگان شهر کوفه و فرمانده لشکر «ابنزیاد» بود.
مأموریّت حرّ در ابتدا، فقط جلوگیری از ورود امامحسین علیهالسلام و همراهانش به شهر کوفه بود. و چون او نیز مانند همگان، جایگاه و منزلت امام حسین را خوب میشناخت، در برخورد با امام حسین علیهالسلام، با احترام کامل با ایشان رفتارکرد. حرّ در پی آن بود که این کار با مسالمت به پایان رسد و مشکلی پیش نیاید.
روز دوم محرم بود كه حرّ کاروان امام حسین را متوقفکرد و نگذاشت امام وارد کوفه شوند. امام نیز مسیر کاروان را تغییردادند و به سمت سرزمین نینوا حرکتكردند.
در نینوا، امام حسین علیهالسلام خطاب به حرّ فرمودند:
"شما خود مرا به شهر و دیارتان دعوتکردید و همراهیتان را با من اعلامكردید. حال چه شده که راه را بر من بستهاید؟"
امام حسین نامه های فرستادهشده از بزرگان کوفه را که دوازده هزار امضا بر پای آنها بود، به حرّ نشان دادند. اما حرّ، بیاعتنا به آنچه گذشته بود، بر مخالفت خود با حركت امام اصرار ورزید.
امام فرمودند: "حال که پیمانشکستید و نمیخواهید به شهر و دیار شما بیایم، بگذارید دست خانواده و همراهان خود را بگیرم و به شهر خویش بازگردم."
اما حرّ بهانه آورد که: "مامورم و معذور! شما نباید از این محل حرکت کنید، تا دستور حکومتی به ما برسد."
امام فرمودند: "پس اجازه دهید به مکان دیگری نقل مکان کنم، و چون بادیه نشینان؛ در بیابانها چادر بزنم و دیگر کاری با شما نداشته باشم."
اما باز هم حرّ شانه بالا انداخت و مخالفت کرد.
در آن لحظه، امام بهتندی حرّ را خطاب كردند و با مَثَلی رایج در میان عربزبانها به او فرمودند "مادرت به عزایت بنشیند".
حرّ سر به زیر افکند و به فکر فرو رفت تا شاید پاسخی بگوید، اما ...
اما بهخاطر آورد آن كه امروز او را چنین از سر نارضایتی مورد خطاب قرار میدهد، پاره تن پیامبر و فرزند امیرالمؤمنین و صدیقه طاهره و پیشوای راستین امت پیامبر است.
از روی ادب، لب فروبست و به فكر فرو رفت. عقل و ادب کار خود را کرد، و سرانجام، حرّ سربلند و روسپید از این انتخاب، عبوركرد.
صبح عاشورا قبل از آنکه جنگ آغازگردد، گرد و خاکی به هوا برخاست. یاران امامحسین، به گمان اینکه دشمن حمله را آغازکرده، به تکاپو افتادند. اما امامحسین علیهالسلام فرمودند: "آرام باشید. این حرّ است که به سوی ما میآید. او از عمل خویش پشیمان است و به عذرخواهی به نزد ما میآید. بهگرمی به پیشواز او بروید."
حرّ که به بهانه آب دادن به اسبش، به همراه دو غلام خود به سمت حقیقت شتافته بود، با نزدیک شدن به خیمه امامحسین از اسب پیادهشد، به ادب بر خاک نشست. چکمههای رزم خویش را به علامت عذرخواهی به گردن آویخت، سر به زیر افکند و چنین گفت: "آیا راه بازگشتی برای من هست؟"
اینک این دریای رحمت خدا بود که به سمت او میآمد. امامحسین و برادرش عباس به استقبال حرّ آمدند. او را بلندكرده، در آغوش کشیدند و میهمان عزیز خود خواندند.
اما حرّ نمیتوانست آرام بگیرد. اوخود را مسؤول این واقعه میدید و میخواست با فداکردن خویش در راه حقیقت، انتخاب اشتباه پیشین خویش را جبران کند. حرّ اصرارکرد که به عنوان اولین مدافع خاندان هدایت، به میدان رود و جان خویش فداکند. آنقدر به این اجازه اشتیاق و رغبت نشانداد تا امام اذن خویش را همراه او كردند و اینچنین، حرّ در روز عاشورا، از اولین فداییان حقیقت گشت و سعادتمند شد.
آنگاه که امامحسین به بالای سر حرّ در میدان نبرد رسیدند، او آخرین لحظات زندگی خویش را میگذراند. امام چشمانِ غرقه به خون حرّ را با دستان مبارك پاککردند. حرّ بار دیگر چشم گشود و چنین عرضکرد: "یاحسین؛ از من خشنودی؟" و امام در پاسخ، مدال افتخار جاویدان حرّ را به او عطاکرده و فرمودند:
"تو آزادهای، همچنانکه مادرت نام حرّ (به معنی آزاده) را بر تو نهاد."
انتخاب سعادتآفرین حرّ، چنان بود كه ما امروز پس از گذشت چهارده قرن، در زیارت «ناحیه مقدسه» از زبان امام زمانمان مهدی علیه السلام او و دیگر یاران امامحسین را چنین به بزرگی و سروری مورد خطاب قرار میدهیم كه:
" پدر و مادرم بهفدای شما؛ که جان خویش، در همراهی و دفاع از امام زمانتان، در طَبَق اخلاص نهادید"
***
و امروز، میدانِ انتخابِ من و تو است.
چه خوب كه انتخاب ما نیز در زندگی، چون انتخاب حرّ باشد.
بیایید ما نیز امروز حرّ امام زمان خویش شویم.
به آغوش مهربانش بر گردیم و عذر خواه خطاها و غفلتهایمان از حقیقت باشیم.
امام زمان برای ما پدری است مهربان و یاوری است دلسوزتر از مادر.
او پیشوایی است حاضر در میان ما، كه به خواست خدا، هدایت و سعادت ما در دنیا و آخرت به دست او است.
پس بیاییم به سوی او برویم، به او توجه کنیم و سلامی از روی اخلاص تقدیمش نماییم.
همیشه در حال توجه به آن پدر زنده، قدرتمند و ثروتمند باشیم.
صبحگاهانمان را با سلام بر آن پدر مهربان آغازكنیم.
خالصانهترین دعاها و بیریاترین صدقات خود را برای سلامتی آن یار مهربان تر از مادر هدیهكنیم.
در همه گرفتاریها و اندوههای دنیایی و معنوی، توجهمان به او باشد و از آن پناه امن یاری بخواهیم.
ملاك و میزان همهی انتخابهایمان را، خشنودی قلب آن جانشین پیامبر خدا قراردهیم،
این یگانه انتخاب درست را به راه گم كردگان دیگر نیز رهنمون شویم.
دست دیگران را در دست آن پدر مهربان قرار دهیم و با لطف و کرمش آشنایشان سازیم.
و برترین خواسته خود را از درگاه خدای بخشندهی مهربان، فرارسیدن روزگار گشایش کارش قرار دهیم،
كه ظهورش، پایان همهی دردها است.
اَللّهم عَجّل فَرجَه وَ سَهّل مَخرَجَه
منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد (ص)