در هر حال، حق حاکم این است که خیرخواه او باشى و با او ستیزه نکنى، وگرنه در حالى که او بر تو مسلّط است که سبب هلاکت خود و او خواهى شد، و براى او فروتنى و نرمش را در پیش بگیر تا آنجا که زیانش به دین تو نرسد رضایت او را به دست بیاور، و در این مورد از خدا کمک بگیر...
امام زین العابدین(علیه السلام) مى فرماید:فَأَمَّا حَقُّ سَائِسِکَ بِالسُّلْطَانِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّکَ جُعِلْتَ لَهُ فِتْنَهً وَ أَنَّهُ مُبْتَلًى فِیکَ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ عَلَیْکَ مِنَ السُّلْطَانِ وَ أَنْ تُخْلِصَ لَهُ فِی النَّصِیحَهِ وَ أَنْ لاَ تُمَاحِکَهُ وَ قَدْ بُسِطَتْ یَدُهُ عَلَیْکَ فَتَکُونَ سَبَبَ هَلاَکِ نَفْسِکَ وَ هَلاَکِهِ وَ تَذَلَّلْ وَ تَلَطَّفْ لاِِعْطَائِهِ مِنَ الرِّضَا مَا یَکُفُّهُ عَنْکَ وَ لاَ یُضِرُّ بِدِینِکَ وَ تَسْتَعِینُ عَلَیْهِ فِی ذَلِکَ بِاللَّهِ وَ لاَ تُعَازِّهِ وَ لاَ تُعَانِدْهُ فَاِنَّکَ اِنْ فَعَلْتَ ذَلِکَ عَقَقْتَهُ وَ عَقَقْتَ نَفْسَکَ فَعَرَّضْتَهَا لِمَکْرُوهِهِ وَ عَرَّضْتَهُ لِلْهَلَکَهِ فِیکَ وَ کُنْتَ خَلِیقاً أَنْ تَکُونَ مُعِیناً لَهُ عَلَى نَفْسِکَ وَ شَرِیکاً لَهُ فِیمَا أَتَى اِلَیْکَ وَ لا قُوَّهَ اِلاَّ بِاللَّهِ».
«حق آن کس که بر تو حکومت مى کند، آن است که بدانى تو براى پیشوا، مایه آزمون هستى و با تسلّطى که بر تو دارد، آزموده مى شود(که آیا از این قدرت، براى اجراء عدالت استفاده مى کند یا بر خلاف؟) در هر حال، حق او این است که خیرخواه او باشى و با او ستیزه نکنى، وگرنه در حالى که او بر تو مسلّط است که سبب هلاکت خود و او خواهى شد، و براى او فروتنى و نرمش را در پیش بگیر تا آنجا که زیانش به دین تو نرسد رضایت او را به دست بیاور، و در این مورد از خدا کمک بگیر، و با او در عزّت معارضه مکن و دشمنى منما زیرا در این صورت، ناسپاس خواهى بود و بر خود هم ناسپاسى کرده اى و خویش را دستخوش رفتار ناپسند ساخته اى و او را هم به هلاکت کشانده اى، سزاوار است که بر خلاف مصلحت خویشتن، به او کمک کرده باشى و در رفتارى که با تو مى کند شریک او گردى و در آنچه با تو مى کند شریک باشى».
آیت الله سبحانی در اثر جدید خود با عنوان شرح رساله حقوق سیدالساجدین به شرح حق پانزدهم از منظر این امام همام پرداخته و مرقوم می دارند: «از سخنان امام استفاده مى شود که وجود حاکم در جامعه، یک امر ضرورى است، بر خلاف دیدگاه خوارج که به ظاهر آیه (لا حُکْمَ إلاّ لله) وجود حاکم را منکر بودند.
امیرمؤمنان(علیه السلام) در رد این اندیشه باطل در یکى از خطبه هاى خود چنین مى گوید:
«وَإِنَّهُ لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیر بَرٍّ أَوْ فَاجِر یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَیَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ، وَ یُبَلِّغُ اللهُ فِیهَا الاَْجَلَ، وَیُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ، وَیُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَتَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَیُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ; حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ، وَیُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر».([۱])
«ناگزیر براى مردم فرمانروایى لازم است خواه نیکوکار باشد و یا بدکار تا مؤمن در فرمانروایى او به بندگى خدا بپردازد و کافر نیز بهره مند شوند، (زیرا با بودن فرمانروا از هرج و مرج و نگرانى آسوده مى مانند) خداوند در زمان او هر کس را به اجل مقدر خود مى رساند و به وسیله او مالیات گرفته مى شود و با دشمن نبرد مى شود و راه ها از دزد و راهزن ایمن مى گردد. و حق ضعیف و ناتوان از قوى و ستمکار گرفته مى شود تا این که نیکوکاران در آسایش باشند و مردم از شر افراد تبهکار در امان بمانند».
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:
«لا یستغنى اهل کلّ بلد من ثلاثه یُفزع إلیهم فی أمر دنیاهم وآخرتهم فإن عدموا کانوا همجا فقیه عالم ورع، امیر خیّر مطاع، وطبیب بصیر ثقه».([۲])
«هیچ جامعه اى در امور مادّى و معنوى خویش از سه گروه بى نیاز نیست، ۱. دانشمند آگاه و پرهیزکار.۲. فرمانروایى خیرخواه و متنفّذ، ۳. پزشک حاذق و مورد اعتماد».
از برخى آیات استفاده مى شود که امّت هاى پیشین نیز وجود امیر و حاکمى را در زندگى خود، لازم مى دانستند که بدون وجود او، کارى پیشرفت نمى کند و لذا جمعى از بنى اسرائیل به پیامبر خود گفتند :
(ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ).([۳])
«فرمانروایى براى ما برانگیز تا زیر سایه او در راه خدا جهاد کنیم».
خداى متعال دعاى آن پیامبر را مستجاب کرد و او طالوت را به عنوان پادشاه براى آنان برگزید:
(وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا).([۴])
«پیامبرشان به آنها گفت که خدا طالوت را به عنوان فرمانروا براى شما برگزید».
با توجه به آنچه گفته شد، اکنون باید ببینیم امام سجاد(علیه السلام) درباره حاکم چگونه سخن مى گوید:
- أن تعلم انّک جعلت له فتنه وأنّه مبتلى فیک بما جعله الله له علیک من السلطان.
خداوند منان تو را مایه آزمایش سلطان قرار داده است و تسلّط او وسیله امتحان اوست که چگونه با تو رفتار مى کند. برخى از این امتحان سرفراز بیرون مى آیند، و دست درازى به حق مردم نمى کنند و گروهى راه استبداد را در پیش گرفته و همه چیز را براى خود مى خواهند.
- و أن تخلص له فی النصیحه و أن لا تماحکه .
در موارد لزوم، خالصانه براى او خیرخواهى کنى و با او به دشمنى برنخیزى در حالى که او بر تو مسلّط است، دشمنى او سبب هلاکت تو و هلاکت او مى شود.
- وتذلّل وتلطّف لاعطائه من الرضى ما یکفّه عنک ولا یضرّ بدینک وتستعین علیه فی ذلک بالله.
فروتنى و نرمشى را پیش بگیرى تا رضایت او را به دست بیاورى و زیانش به دین تو نرسد و در این مورد، از خدا کمک بجویى.
- ولا تعازه ولا تعانده، فانّک إن فعلت ذلک عققته وعققت نفسک فعرّضتها لمکروهه وعرّضته للهلکه فیک .
با او معارضه نکن و عناد مورز، زیرا در چنین صورت هم او را ناسپاسى کرده اى و هم خود را در معرض هلاکت قرار داده اى.
- وکنت خلیقاً أن تکون معیناً له على نفسک وشریکاً له فیما أتى إلیک .
و سزاوار آن خواهى بود که بر خلاف مصالح شخصیت به او کمک کرده باشى و در رفتارى که با تو مى کند، شریک او گردى.
در پایان یادآور مى شویم: تمام سخنان امام سجاد(علیه السلام) در مورد سلطان عادل است که در رأس آنها امامان معصوم(علیهم السلام) قرار دارند و اما سلطان جائر، برنامه دیگرى دارد که سخن حضرت ناظر به آن نیست و لذا امیرمؤمنان(علیه السلام) به یکى از فرمانروایان متهم به ظلم و ستم چنین مى نویسد:
«وَإِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَه (مطعمه) وَلکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَهٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ.».([۵])
«فرماندارى براى تو وسیله نان و آب نیست بلکه امانتى است در گردن تو و نیز تو تحت نظر مافوق مى باشى».
بنابراین حکومت، جز مسئولیتى خطرناک چیزى دیگر نیست و نباید انسانها براى آن سر و دست بشکنند بلکه تا بتوانند به یکدیگر واگذار کنند.
اگر امام سجاد(علیه السلام) مى گوید: با حکومت به دشمنى برنخیزید، مقصود حکومت هاى پارسامنش است که هرگونه دشمن تراشى و سرپیچى، نوعى خروج از میثاق و پیمان به شمار مى رود که به حاکم وقت بسته است و اما حاکمان جائر و ستمگر که حقوق انسانها را پایمال کرده و هدفى جز پر کردن کیسه خود و اطرافیان خود را ندارند، انقلاب بر ضد آنها فریضه هر مسلمانى است. امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:
«تمنّوا الفتنه ففیها هلاک الجبابره وطهاره الأرض من الفسقه».([۶])
«فتنه را آرزو کنید، (مقصود از فتنه، شورش و یا آزمون نیست، بلکه انقلابى است بر نظام سلطه گر آن هم بر اساس عدالتخواهى و اجراى احکام الهى که بر آن دو اثر مترتب مى شود:)
- جائران از صفحه زمین برچیده مى شوند.
- با بسته شدن مراکز فساد، جامعه اسلامى از لوث وجود آنان پاک مى شود».
[۱]. نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
[۲]. تحف العقول، ص۳۲۱.
[۳]. بقره:۲۴۶.
[۴]. بقره:۲۴۷.
[۵]. نهج البلاغه، نامه۵.
[۶]. امالى شیخ طوسى، ص ۷۰۰.
منبع: شفقنا