حق مالک بر تو این است که او را اطاعت نمایى و نسبت به او عصیان نورزى، مگر در چیزى که موجب غضب و سخط خداوند شود زیرا که در نافرمانى خداوند هرگز نباید بنده اى را اطاعت کرد...
امام سجاد(ع) می فرمایند: «وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِکَ بِالْمِلْکِ فَنَحْوٌ مِنْ سَائِسِکَ بِالسُّلْطَانِ اِلَّا أَنَّ هَذَا یَمْلِکُ مَا لاَ یَمْلِکُهُ ذَاکَ تَلْزَمُکَ طَاعَتُهُ فِیمَا دَقَّ وَ جَلَّ مِنْکَ اِلاَّ أَنْ تُخْرِجَکَ مِنْ وُجُوبِ حَقِّ اللَّهِ وَ یَحُولَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ حَقِّهِ وَ حُقُوقِ الْخَلْقِ فَاِذَا قَضَیْتَهُ رَجَعْتَ اِلَى حَقِّهِ فَتَشَاغَلْتَ بِهِ وَ لا قُوَّهَ اِلاَّ بِاللَّهِ».
«امّا حق کسى که مالک تو است مثل حق سلطان است، جز این که مالک، حق ویژه اى دارد که او ندارد، و حق ویژه او تو را به اطاعت در هر کم و بیش ملزم مى نماید. در صورتى که حق او با حق واجب خداوند در تضاد نبوده و بین تو وحق خدا حائل نباشد. اگر چنین شود حق خداوند مقدم است، و آنگاه که حق خدا را انجام دادى، نوبت اداى حق مالک فرا مى رسد و باید به آن بپردازى و حول و قوه اى جز از طرف خدا نیست».
آیت الله سبحانی در اثر جدید خود با عنوان شرح رساله حقوق سیدالساجدین تمام حقوق ۵۰ گانه این یادگار امام چهارم شیعیان را تشریح کرده است.
ایشان در مقام شرح حق نوزدهم با عنوان«حق مالک بر مملوک» به دعای مکارم الاخلاق در همین زمینه اشاره کرده و مرقوم می دارد:«و در مکارم الأخلاق چنین آمده:
«وأما حق سائسکَ بالمِلکِ فأن تُطیعَهُ ولا تَعْصیَهُ إلاّ فیما یَسخَطُ الله عزّ وجلّ فإنّه لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالقِ».([۱])
«و امّا حق مالک بر تو این است که او را اطاعت نمایى و نسبت به او عصیان نورزى، مگر در چیزى که موجب غضب و سخط خداوند شود زیرا که در نافرمانى خداوند هرگز نباید بنده اى را اطاعت کرد».
از بیانات زیباى حضرت زین العابدین(علیه السلام) استفاده مى شود که حق مالک و سلطان را مانند هم مى داند، جز این که مالک، حق خاصى بر بنده اش پیدا مى کند که باید او را اطاعت کند مشروط بر این که مخالف دستور شرع نباشد.
امام سجاد(علیه السلام) در این بخش، در مورد حقوق مولا نسبت به مملوک، سخن مى گوید. ممکن است در اینجا، این سؤال مطرح باشد: مگر اسلام بردگى و مالکیت انسان بر انسان دیگر را به رسمیت شناخته است؟! در حالى که امیرمؤمنان(علیه السلام) مى فرماید:
«وَلاَ تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَقَدْ جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً».([۲])
«بنده دیگرى مباش در حالى که خداوند تو را آزاد ساخته است».
پاسخ این است که آیین اسلام، بردگى را نه تأسیس کرده و نه تصویب نموده است، بلکه در مقابل یک پدیده زشت قرار گرفته، ولى کوشیده است از طرق مختلف، به این پدیده پایان بخشد.
این که گفتیم در مقابل این پدیده اجتماعى قرار گرفته، مقصود این است که در آن زمان، بردگان، در جهان آن روز سرمایه عظیمى براى مالکان شمرده مى شدند، و لغو ملکیت و اعلام آزادى ناگهانى آنان، اقتصاد آن روز را بهم مى ریخت، و برنامه اسلام پیشرفت نمى کرد بلکه در مقابل آن صف آرایى مى کردند. امیرمؤمنان(علیه السلام) یکى از اهداف بعثت پیامبران را نفى بردگى در زندگى انسان ها مى داند و مى فرماید:
«بعثَ الله محمّداً لیُخرج الناسَ من عبادهِ عباده إلى عباده الله ومِنْ عهود عبادِه إلى عهودِه ومِنْ طاعهِ عبادهِ إلى طاعتِه ومِنْ ولایه عبادِه إلى ولایته».([۳])
«۱. از پرستش بندگان به پرستش خویش، ۲. از پیمان هاى بندگان به پیمان خویش، ۳. از طاعت بندگان به طاعت خود، ۴. از ولایت بندگان به ولایت خویش».
و در حدیث دیگر مى فرماید:
«یا أیّها الناس إنّ آدم لم یلد سیّداً ولا أمه وإنّ الناس کلّهم أحرار ولکن الله حوّل بعضکم بعضاً».([۴])
«اى مردم! بدانید آدم و حوّا، نه فردى را به عنوان مولا(مالک) و فردى را به صورت غلام و کنیز به دنیا نیاورده اند، بلکه از روز نخست همگان آزاد آفریده شده اند، و این خداست که برخى را در اختیار برخى دیگر نهاده (که بر اثر همکارى به زندگى ادامه دهند)».
این سخن گهربار در محیطى وارد شده است که نظام فرعونى بردارى، سراسر جهان را فرا گرفته بود، و براى بردگان، کوچکترین حقّى قائل نبوده، بردگان از نظر آنان ابزارى براى کار بودند و حتى مى توانستند آنان را بکشند. اگر برده اى خلاف مى کرد، در قانون یونان، پیشانى وى را داغ مى کردند. از بردگان، براى گرداندن سنگ آسیاب استفاده مى شد. مرز میان آزاد و برده توانایى و ناتوانى بود.
در کشور معروف به آزادى(فرانسه)([۵]) تا چندى قبل فرزندان بردگان، حق تحصیل نداشتند، و این قانون زشت، به وسیله انقلاب کبیر فرانسه به سال ۱۸۴۸، برچیده شد.
با توجه به این شرایط حاکم بر جامعه آن روز، الغاى بردگى، امکان پذیر نبود، آنچه که امکان پذیر بود فراهم آوردن مقدماتى، براى آزادى تدریجى آنان بود. اینک طرق آزادى تدریجى:
- آزادى بردگان، یکى از مصارف زکات است. و زکات اسلامى، براى خود، هشت مصرف دارد: یکى از عناوین مصرف (وَفِی الرِّقَابِ)([۶]) است.
- آزادى بردگان، کفاره بسیارى از گناهان است که به برخى اشاره مى کنیم:
أ. اگر کسى سوگند خود را بشکند، کفاره اش، یکى از سه چیز است:(سیر کردن ده فقیر، پوشاندن آنها، یا آزاد کردن یک برده).([۷])
ب. اگر کسى مؤمنى را از روى خطا بکشد، علاوه بر دیه، کفاره عمل او، آزاد کردن یک برده مسلمان است.([۸])
پ. اگر کسى همسر خود را براى خود تحریم کند، لازم است این تصمیم را بشکند و قبل از نزدیکى، باید یک برده مسلمان را آزاد کند.
ت. عبور از گردنه پرخطر در قیامت در گرو سه چیز است که یکى از آنها آزاد کردن برده اسیر است.([۹])
این موارد پنجگانه در قرآن وارد شده است.
قریب ده مورد دیگر در روایات آمده اند که نقل آنها موجب آن مى شود که سخن به درازا بکشد، علاقه مندان مى توانند به کتاب «شبهات و ردود»، ص ۲۰۶ تا ۲۰۷ مراجعه بفرمایند.
با توجه به این موارد، باید اسلام را حامى آزادى بردگان معرفى کرد.
در چنین شرایطى، امام(علیه السلام) مى فرماید:«تلزمُک طاعته فیما دَقّ وجلّ».
در اینجا این سؤال مطرح است که اگر اسلام با بردگى و برده دارى مخالف بوده است و در پاکسازى جامعه از این برده دارى گام هاى بلندى برداشته است، پس چرا در جهاد اسلامى، اسیران جنگى دشمن به بردگى محکوم مى شوند؟!
پاسخ: حاکم اسلامى درباره اسیران جنگى به سه نحو مى تواند رفتار کند:
- اگر مصلحت ایجاب کند آنها را آزاد نماید و قرآن کریم از آن به لفظ «منّاً» تعبیر مى کند.
- مصلحت ایجاب کند که آنان را در مقابل مبلغى مالى آزاد نماید، که قرآن آن را «فداء» مى نامد و در آیه اى آورده است که (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً)([۱۰]).
و گاهى به خاطر خطرى که در آزادى آنان پیش بینى مى شود، حکم مى کند که آنها مدّتى در جامعه اسلامى نگهدارى شوند، زیرا چه بسا پس از آزادى دوباره به جبهه نبرد باز گردند و با مسلمانان به جنگ بپردازند، در این حالت، مانند جهان غرب، آنان را به اردوگاه هاى کار اجبارى نمى فرستد، بلکه در میان خانواده هاى مسلمان جاى مى دهد، تا مانند فرزندان خود، از آنان نگهدارى کنند و ضمن استفاده از توان و استعدادهاى آنان، با آداب و آیین زندگى شرافتمندانه و انسانى آشنا شوند و در این مدت مى توانند کار کنند و دستمزد دریافت کنند و مى توانند ازدواج کنند و خانواده تشکیل دهند. سپس به وسایل گوناگون که قبلاً به آنها اشاره شد آزاد شوند.
…..
[۱]. مکارم الأخلاق، ج۱، ص ۳۰۱.
[۲]. نهج البلاغه، نامه۳۱.
[۳]. الوافى، ج۳، ص ۱۴۲، حدیث۲۲.
[۴]. روضه کافى، ص ۶۹.
[۵]. دائره المعارف قرن بیستم، نگارش فرید وجدى، ج۴، ص ۲۷۴.
[۶]. سوره توبه، آیه۶۰.
[۷]. سوره مائده، آیه ۸۹.
[۸]. سوره نساء، آیه ۹۲.
[۹]. سوره بلد، آیه ۱۱ـ ۱۳.
[۱۰]. سوره محمد، آیه۴.
منبع: شفقنا