نوشتاری از دکتر محمد مسجدجامعی درباره مرجع فقید شیعه آیت الله صافی گلپایگانی
آیت الله صافی؛ خلاقیت و شجاعت
1-نظام آموزش طلبگی – و بطور کلی نظام آموزشی سنتی ما - و متون درسی آن به گونه ای بود که موجب
رشد علمی سریع طلاب نخبه و علاقه مند می شد. این سخن اگرچه هنوز هم تا حدودی صحیح است، اما تا
دهه های گذشته داستان این چنین بود.
صرف نظر از تسلط خوب آنان نسبت به مباحث مختلف فقهی و اصولی و ادبی و احیاناً حدیثی و تفسیری و
کلامی و فلسفی، عموماً ذهنی خلاق و انتقادی می یافتند. این خلاقیت در درجه نخست در مورد فقه و اصول
بود و بعضاً در زمینه کلام و فلسفه و ادبیات و خاصه ادبیات عرب. عمده همین خلاقیت و شکوفایی علمی
بود. ذهن و فکر آنان ورزیدگی می یافت و به افرادی با دقت نظر و بلکه صاحب نظر تبدیل می شدند. البته
این سخن عمدتاً در مورد نخبگان آنان صحیح است.
در این مورد نمونه های فراوانی می توان بدست داد، اگرچه تعداد فراوانی بوده اند که چنین بوده اند اما به دلائلی
معروفیت نیافته اند. در اینجا به برخی از نمونه ها اشاره می شود.
مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری که از بزرگترین فقهای دوران اخیر بود در نوزده سالگی از اصفهان
عازم نجف می شود تا دروس خود را تکمیل کند. توقف ایشان مجموعاً چهار سال به طول می انجامد. دو سال
در درس مرحوم صاحب کفایه شرکت می کند و پس از درگذشت ایشان به درس مرحوم صاحب عروه
می رود. ایشان به گرامی فرزند خویش گفته بودند نجف بیش از آنچه در اصفهان فرا گرفته و اندوخته بودم،
نیاموختم. از درسهای صاحب کفایه و صاحب عروه استفاده چندانی نبردم، اگرچه بحثهای جلسه استفتای
صاحب عروه برایم آموزنده بود. مرحوم آقای خوانساری اصولاً فردی بسیار دقیق و ملتزم بود و به هیچ عنوان
در آنچه می گفت مبالغه نمی کرد، لذا می باید در سخن ایشان تأمل شود.
اجمالاً این بدین معنی است که نظام آموزشی آن ایام به گونه ای بود که جوان نوزده ساله ای را به موقعیت
اجتهاد می رساند، آن هم اجتهاد بدان گونه که در گذشته وجود داشت. قابل انکار نیست که این مسئله حاکی
از غنای فوقالعاده حوزه علمیه اصفهان هم هست. مضافاً که ایشان علاوه بر تسلط کم نظیرشان در مباحث
فقهی و اصولی و حتی ادبی، یکی از اساتید مسلّم کلام و فلسفه و خاصه فلسفه مشاء بود و بزرگانی از درس
ایشان در ایامی که در قم بوده اند، بهره برده اند و همگی آنان به برجستگی علمی و فلسفی ایشان اعتراف
داشته اند.
2-نمونه دیگر مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء است. ایشان کتابی دارد تحت عنوان «تحریر المجله»،
که یکی از بهترین کتابها در زمینه «فقه تطبیقی» است.
داستان چنین است که عثمانیها پس از شکست از روسیه در نیمه دوم قرن نوزدهم و اینکه تعداد زیادی از
شهروندان مسلمان آنان در قلمرو روسیه قرار می گیرد، تصمیم می گیرند مجموعه قوانینی را براساس فقه حنفی
و با سبک حقوقی و روش شماره بندی شده، تنظیم و تدوین کنند که منبعی فقهی و حقوقی باشد برای
شهروندان مسلمان امپراطوریشان و نام آن را «مجلة الأحکام العدلیة» می گذارند که توسط گروهی از عالمان
حنفی و تحت اشراف مستقیم وزیر اعظم، تهیه می شود. این اقدام پس از آن انجام می شود که آنان جهت
حمایت از مسلمانانی که در قلمرو روسیه قرار گرفته بودند، از کلیسای ارتدوکس روس می خواهند که حقوق
آنان را رعایت کند که خود داستان مفصلی دارد و عملاً اسلام را وارد جریانهای ژئوپلیتیکی اواخر قرن
نوزدهم اروپا می کند. به هرحال این متن تا بدان جا معتبر بود که در عموم کشورهای عربی و به ویژه کشورهای
موجود در حوزه خاورمیانه عربی، تا نیمه دوم قرن بیستم و حتی مدتها بعد از آن، مهمترین سند حقوقی و
فقهی رسمی بود و براساس آن عمل می کردند. گویا هنوز هم در کویت چنین است.
برخی از دانشجویان شیعه رشته حقوق دانشگاه بغداد از مرحوم کاشف الغطاء می خواهند که متنی فقهی که با
روش حقوقی نوشته شده باشد، تدوین کند به ویژه در زمینه احوال شخصیه. ایشان کتاب المجله را که کاملاً
شناخته شده و متنی رسمی بود و ضمناً با روشی حقوقی تدوین شده بود، انتخاب می کند. چنانچه در مقدمه
کتاب می گوید علی رغم تقدیر از نویسندگان و با رعایت ادب و احترام، در درجه نخست با دیدی انتقادی
کاستیها و احیاناً اشتباهات و تعارضهای مطالب آن را با توجه به منابع خود آنان، بیان می کند و در نهایت
متعرّض دیدگاه شیعه می شود و در پایان ابوابی را بدان اضافه می کند که مهمترینش مباحث نکاح و طلاق و
وقف است که در خود المجله موجود نیست.
این کتاب به واقع نمونه خوبی است از قوت و قدرت درونی فقه تشیع و البته در کنار آن نشانگر خلاقیت و
علمیت مرحوم کاشف الغطاء نیز می باشد.
نگارنده با این کتاب آشنایی چندانی نداشت. در ابتدای مأموریتم در مراکش برخی از عالمان آنجا سراغ این
کتاب را گرفتند که تهیه و تقدیم شد. هنگامی که خود کتاب را مطالعه کردم علت اصلی حساسیت آنان را
دریافتم. در چارچوب نقّادی های فقهی و حقوقی، نقّادی در معنای مثبت و دقیق آن، این کتاب می تواند برای
همه ی عالمان از هر مذهبی که باشند، یک تحفه ارزشمند باشد. ذهنی منسجم، مطلع و جامع با دیدی مثبت
و در عین حال نقّادانه به بررسی فروع و بعضاً قواعدی می پردازد که در کتاب آمده است. این نوعی تمرین و
ورزش فقهی و اصولی است که فقهاء و اصولیون بدان نیاز دارند و منجر به تقویت ذهن فرد کاوشگر می شود.
از جمله کسانی که سخت به این کتاب علاقه داشتند آقای عباس جراری، مشاور ملک حسن و پادشاه کنونی
و آقای ضحاک رئیس قوه قضائیه بودند.
3-نمونه دیگر مباحثات مرحوم شیخ الشریعة اصفهانی است با عالم بزرگ اهل سنت زمانش، محمود شکری
الآلوسی. آلوسی عالم بزرگ بغداد در اواخر دوران عثمانیها بود و عثمانیها برای او احترام خاصی قائل
بودند. در ابتدای جنگ اول از او خواستند که به نزد حاکم نجد و پدر پادشاهان کنونی سعودی، عبدالعزیز بن
سعود برود و از وی بخواهد که به عثمانیها بپیوندد که قبول نکرد. او مؤلف تفسیر معروف «روح المعانی» و
کتابهای فراوان دیگری است. این تفسیر و تفسیر «المنار» از جمله تفاسیری است که مرحوم علامه طباطبایی
در «المیزان» به بررسی نظرات آنها می پردازد و عموماً به اشکالاتشان پاسخ می دهد. به هرحال او عالم بزرگ و
معروفی است.
آلوسی ضمن نامه ای به علمای نجف سؤالاتی درباره امام عصر (عج) مطرح می کند. در میان پاسخ دهندگان
عالم بزرگ، شیخ الشریعة اصفهانی نیز هست. آلوسی سه نامه می فرستد که سؤالاتش در آنها منعکس است و
جناب شیخ به هر سه پاسخ می دهد. اخیراً این سؤالات و پاسخها تحت عنوان «مناظرات» و با مقدمه ممتّع و
تعلیقات بسیار ارزنده آیت ا... سبحانی منتشر شده است.
واقعیت این است که سؤالها، سؤالهای مهمی است اما مهمتر پاسخهای بسیار متین و عالمانه شیخ الشریعة
است. هم به لحاظ کلامی و فلسفی و هم به لحاظ روایی و اصولی و ادبی. او حتی بعضاً به اشتباهات ادبی
آلوسی اشاره می کند و نیز عدم تسلط در علم اصول فقه و موارد این عدم تسلط را ذکر می کند.
مناسب است به نمونه دیگری نیز اشارت رود. مرحوم شیخ ابوالفضل تهرانی، پدربزرگ همسر امام خمینی.
ایشان از اصحاب میرزای شیرازی بزرگ است و با توصیه ایشان کتاب «شفاء الصدور» را که شرح زیارت
عاشورا است، می نویسد. پس از مراجعت از سامرا در تهران مشغول تدریس می شود و متأسفانه به دلیل ابتلای
به حصبه زندگی را به زودی بدرود می گوید.
صرفنظر از تسلط ایشان به مباحث فقهی و اصولی و فلسفی، او ادیب بلندمرتبه ای است. اشعارش چه به
عربی و چه به فارسی، و خصوصاً عربی، از جمله بهترینها است. اما مهم صرف قریحه شعری او نیست،
مهمتر تسلط او به ادبیات پیچیده عربی است و توانائیش در نقد بزرگان ادب عربی که در آثار او و نیز در
دیوان او منعکس است. چنانچه کتاب شفاء الصدور ایشان حاکی از مرتبت بلندش در شاخههای مختلف علوم
اسلامی است. این تسلط و این نقّادی عمدتاً مرهون همان نظام آموزشی طلبگی است.
از این نمونه ها فراوان سراغ می توان گرفت. از جمله آخرینها، مرحوم علامه طباطبایی و شهید مطهری هستند.
این هر دو به راستی عالمانی «خلاق» بودند. کافی است آثار آنان با آثار عالمان مسلمان دیگر مقایسه شود.
ذکر این نمونه ها صرفاً برای آن بود که روشن شود نظام آموزش دینی ما توانسته افراد خوش استعداد و مستعد
را نه صرفاً عالم، بلکه «خلاق» کند. این خلاقیت تنها در فقه و اصول نیست، در عموم شاخه های علوم اسلامی
است و چنانکه گفتیم این سخن در مورد غیر از نخبگان یاد شده، چندان صحیح نبوده و نیست که آن خود
بحث دیگری است.
4-آیت ا... صافی از جمله عالمان خلّاقی بود که ذکرشان گذشت. ایشان از شاگردان و مشاوران و نزدیکان
عالم بزرگ، آیت ا... بروجردی بود که ارادتی خالصانه به ایشان داشت. هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ
دینی و تقوایی و این نکته را مکرر می گفت و بلکه می نوشت.
آیت ا... بروجرودی شخصیتی است که کمتر شناخته شده است. بدون شک ایشان یکی از بزرگترین و
تأثیرگذارترین شخصیتهای ایران در قرن اخیر است. فقیه، اصولی، رجالی و حدیث شناسی برجسته و بلکه
بسیار برجسته و بعضاً استثنائی. ایشان تصوّری «تاریخمند» نسبت به کیفیت شکل گیری و تحولات و تکامل
علوم اسلامی داشت و این از ویژگی های معظم له بود. در کنار این همه، کلام و فقه و حدیث و تاریخ اهل
سنت را به خوبی و از درون می شناخت و به همین دلیل نوآوریهای فراوانی داشتند.
دعوتش به تقریب و دعوت به فهم یکدیگر و احترام به یکدیگر بیش از آنکه به دلائل سیاسی باشد، به دلائل
علمی و دینی بود، چرا که به خوبی منابع و اصولاً تفکر اهل سنت را می شناخت و چنین دعوتی در صورتی
ممکن است که دعوت کننده طرف مقابل را به درستی بشناسد. احترام ازهریان به ایشان که آقای صافی به
مناسبتهای مختلف از آن یاد می کرد، در حقیقت احترام به علمیت و جامعیت ایشان بود.
نگاه حضرتش نسبت به اهل سنت مجادله آمیز نبود. می دانست چگونه فکر می کنند و نظام اعتقادی و فقهی شان
چگونه شکل گرفته و چرا این گونه شده است. در بین عالمان ما کمتر کسانی چنین هستند. چنانکه چنین
افرادی در بین عالمان اهل سنت هم بسیار نادر هستند.
علت اصلی تأثیرگذاری آثار مرحوم سید شرف الدین همین ویژگی بود و لذا به گونه ای همدلانه و محترمانه
می نوشت و پاسخ می گفت؛ به گونه ای که اشکالات طرف مقابل نه «حل» که اساساً «منحل» می شد. به او کمک
می کرد تا با توجه به توضیحات، خود پاسخ را بیابد و نه آنکه به اشکالات پاسخ دهد. مرحوم علامه عسگری
هم تاحدودی چنین بود.
مرحوم آقای صافی عمیقاً متأثر از علمیت و روش اجتهادی آیت ا... بروجردی بود و بدان تصریح می کرد و
تفکرشان در مسئله تقریب عمیقاً متأثر بود از دیدگاه استادشان و مسئله را عمدتاً علمی و دینی می دید و نه
سیاسی. مضافاً که به دلیل نزدیکی دائمی شان با ایشان، در جریان مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی و دینی
آن روزگار قرار می گرفت و این بهره مندی از استاد را کامل می کرد. هم در علم و هم در عمل و اینکه استاد
در برابر مسائل و مشکلاتی که هر روز به گونه ای پدیدار میشد، چگونه عمل می کند و واکنش نشان می دهد.
بخشی از شخصیت ناشناخته آیت ا... بروجردی به همین نکته باز می گردد. ایران دهه های بیست و سی که
همزمان با مرجعیت آن بزرگ است، دوران بسیار سخت و پر التهابی را شاهد بود. نوع مدیریت پهلوی اول
و مخصوصاً نوع برخوردش با جامعه و طبقات دینی، مشکلات فراوانی آفرید. در زمان او بسیاری از نهادها
و ساختارهای اجتماعی و دینی که سرمایههای واقعی کشور بود، عملاً تخریب شد و جامعه پس از او در
خلاءی سهمگین قرار گرفت و همین عامل موجب رشد سریع و فزاینده اندیشه های کمونیستی و سایر
اندیشههای انحرافی در ایران گردید. در هیچ یک از کشورهای خاورمیانه در آن ایام چنین از هم گسیختگی
اجتماعی و فرهنگی که بعد از شهریور بیست شاهد آن بودیم و تا مدتها ادامه یافت، وجود نداشت. چرا که
نهادهای اجتماعی و باورهای عمومی تا بدین حد مورد هجوم قرار نگرفته بود. مضافاً که آنان، همچون ترکیه،
عاملی چون ترکیسم را جایگزین آنچه نمی پسندیدند، می کردند که چنین جریانی در ایران اتفاق نیفتاد. آن
ناسیونالیسمی که رژیم مبلّغ آن بود، به دلائل مختلف نمی توانست همچون ترکیسم ترکیه عمل کند و عموم
مردم را به زیر پرچم خود درآورد. تاریخ و فرهنگ و دین و هویت ایران بسیار متفاوت بود و الگویی مانند
ترکیه نمی توانست در ایران موفق شود.
5-این کاردانی آیت ا... بروجردی بود که نهادها و موسسات دینی را احیاء و بازسازی کرد و اگر چنین نمی شد
ایران با بحرانهای به مراتب سنگینتری مواجه می شد. خصوصاً که در آن دوران حکومت مرکزی ضعیف و
بلکه بسیار ضعیف بود. آنچه کشور را در آن ایام سخت حفظ کرد، همین فرهنگ و تربیت دینی و نیز نهادها
و موسسات دینی بود و این مهم در دوران مرجعیت ایشان اتفاق افتاد.
بازسازی و رونقیابی و تأسیس عموم مراکز دینی در زمان مرجعیت ایشان اتفاق افتاد. از حوزه های علمیه
گرفته تا مدارس اسلامی. از ایجاد مساجد و حسینیه های جدید گرفته تا بازسازی مساجد از فروغ افتاده قدیم.
از به راه اندازی هیئتهای مذهبی گرفته تا جلسات هفتگی و تا سخنرانیهای به سبک جدید. این مجموعه به
همان گونه که به نفع اسلامیت جامعه بود به نفع سلامت اخلاقی و ثبات و امنیت اجتماعی هم بود.
پس از جنگ دوم و خاصه از دهه سی به بعد انبوهی از مهاجران از روستاها و شهرهای کوچک به تهران و
شهرهای بزرگ هجوم آوردند. این انتقال در ایران در مقایسه با بسیاری از کشورهای منطقه به گونه ای به
مراتب سالم تر سرانجام یافت. یکی از دلائل اصلی همین هیئتهای مذهبی بود که هر یک به شهر و یا حتی
روستایی تعلق داشت و مهاجران متعلق بدان نقاط را به خود جذب می کرد. در نتیجه این فرد در خلأ رها
نمی شد و ثانیاً در درون یک هیئت دینی قرار می گرفت و این به رشدیابی و عمق یابی اعتقادات و بلکه
شخصیت و هویتش و سلامت اخلاقیاش کمک می کرد. عموم این اقدامات و ابتکارها تحت رهبری آرام و
مستقیم و یا غیر مستقیم آقای بروجردی انجام گرفت.
اهمیت موضوع هنگامی روشن می شود که با موارد مشابه مقایسه گردد. بسیاری از اعضای باندهای جنایتکار
و خطرناک در امریکای لاتین از میان همین مهاجران از روستا به شهرهای بزرگ هستند. همچنانکه بسیاری
از اعضای گروه های تکفیری به ویژه در کشورهای عربی باز هم از میان همین گروه می باشند.
چنانکه گفتیم مرحوم آقای صافی و برادر بزرگترشان آیت ا... حاج شیخ علی آقا صافی پیوسته در کنار چنین
مرجعی بودند. مسئله صرف استادی و شاگردی نبود، آنها شاهد حوادث فراوانی بودند و از نزدیک شاهد
بودند که آن مرد بزرگ با این مسائل سخت و بنیان کن چگونه تعامل می کند. این جریان پس از رحلت آیت
ا... بروجردی و با مرجعیت آیت ا... گلپایگانی ادامه یافت. لذا ایشان عملاً شاهد دهه های متوالی فراز و
نشیبهای اجتماعی و دینی و سیاسی کشور بود و این در ایشان نوعی تیزبینی و ژرف اندیشی ایجاد کرده
بود. حوادث را نه به صورت «موردی» بلکه به صورت «جریانی» می دید.
6-آنچه این مجموعه را کامل می کرد نبوغ ذاتی و حافظه مثال زدنی ایشان بود و این همه را تحصیلات
حوزوی و شخص آیت ا... بروجرودی به خلاقیت رسانیده بود.
ایشان یک بار گفتند پس از انتشار تقریرات اصول مرحوم آقای بروجردی، «نهایة الاصول»، توسط آیت ا...
منتظری، آیت ا... خادمی از اصفهان به قم آمدند و در مورد مبحثی از کتاب اشکالی کردند. اشکال وارد بود و
موجب تعجب ایشان شد. گفتند شما دست نوشته هایتان را بیاورید که آوردم و نحوه تقریر من متفاوت با
آقای منتظری بود و لذا اشکالی وجود نداشت. علی رغم آنکه مرحوم آقای منتظری از شاگردان زبده و تیزهوش
ایشان بودند و الحق تقریراتشان یکی از بهترینها است. ایشان نگفتند که مسئله به کدامین مبحث مربوط
می شد.
یکی از نمونه های خلاقیت یاد شده را در کتاب «الهیات نهج البلاغه» و نیز در مقدمه کتاب کوچک «عرض
دین» می توان دید. نگارنده آثار و تقریرات فقهی و اصولی ایشان را ندیده است، اما همین دو نشان دهنده
خلاقیت فکری ایشان است. احتمالاً یکی از بهترین نمودهای خلاقیت، بحثهای مفصل ایشان در شورای
نگهبان قانون اساسی است که ایشان دبیری آن را به عهده داشت.
ایشان در مورد مسائل حساس مورد ارجاع به شورای نگهبان آراء خاص خود را داشتند که عمدتاً از تسلط
ایشان به فقه و اصول نشأت میگرفت. چه در مورد احکام اولیه و ثانویه که در آن روزها جنجال آفرین بود،
و چه در آنجا که به قانون اساسی بازمی گشت و اینکه با توجه به ضوابط اصولی، چه مسائلی از متن آن به
گونهای معتبر مستفاد می شود. مهم این بود که این نظرات مبتنی بود به دلائلی که تنها یک فرد مسلط به مبانی
فقهی و اصولی می توانست بدانها دست یابد و لذا آن را در بسیاری از موارد و علیرغم انتقادهای مجلس
شورای اسلامی آن زمان، صریحاً بیان می کرد و بر سر سخن خود می ایستاد. صراحت و شجاعت اخلاقی
جهت ایستادن بر سخن خود در فضایی که عموماً در برابر آن است، به واقع ناشی از علمیت و خلاقیت نشأت
گرفته از آن بود و این مجموعه ایشان را به حقوقدانی طراز اول تبدیل کرد. برای نمونه می توان به پیام بسیار
پرمحتوا و دقیق و متوازن ایشان به ریاست دادگاه قانون اساسی اتریش مراجعه کرد که در ضمن آن از ایشان
تقدیر و تشکر میکند. متأسفانه نتوانستم بازخورد این پیام را از سفیر فرهیخته اتریش در تهران جویا شوم.
ایشان مدتی است که تهران را ترک گفته و هم اکنون سفیر کشورش در برزیل است. او چند سفری به همراه
هیئت هایی که آمده بودند، به قم آمد و چند باری من خود از ایشان دعوت کردم. کاتولیکی اصیل و اخلاقی
بود.
7-مطالب فراوانی هست که لازم است بدانها پرداخته شود. نه تنها جهت شناخت ایشان و ویژگیهایشان،
بلکه برای شناخت طرز تفکر و روشی که میتواند تأمل انگیز و آموزنده باشد که بهتر است در فرصتی دیگر
بدان اقدام شود.
یکی از مهمترین هایش آشنایی وسیع ایشان با تاریخ و خصوصاً تاریخ معاصر است و دیگری عشق فراوانشان
به خواندن و فرا گرفتن و از اوضاع و احوال جهانی مطلع شدن. این خصوصیت موجب شده بود که «بهروز»
باشند و این همه عملاً در نوشته ها و سخنان و پیامهایشان منعکس بود.
یک بار جناب آقای نواب رئیس محترم دانشگاه ادیان و مذاهب می گفت به همراه تنی چند از اساتید دانشگاه
به خدمت ایشان رفتیم. با توجه به مجموع شرائط و ذهنیّتی که دوستان داشتند، منتظر انتقادهای سخت ایشان
بودند؛ اما با کمال تعجب فرمودند کاش جوان بودم و می توانستم در دانشگاه شما تحصیل کنم. عشق به فرا
گرفتن از خصوصیات بارز ایشان بود.
یکی از نکات تعجّب برانگیز مراسمی بود که در بزرگداشت ایشان در ایران و عراق برگزار شد. چنین مراسم
باشکوه و گستردهای چندان قابل انتظار نبود. از یک طرف این ناشی از پاک طینتی و محبت بی شائبه شان به
اهل بیت بود و از طرف دیگر ناشی از قدرشناسی شیعیان نسبت به بزرگان با اخلاص دینی شان.
به هنگام تشییع جنازه ایشان کشیشی یونانی به همراه برادرش در قم بود. او از عظمت و معنویت مراسم
تعجب کرده بود. با او در آخرین شب اقامتش در ایران، دیدار داشتم. یکی از خاطرات فراموش نشدنی اش
شرکت در همین مراسم بود. او می گفت چنین مراسمی در حال حاضر تنها در بین یهودیان اولترا ارتدوکس
وجود دارد.
حداقل در طی دهه های اخیر ظاهراً هیچ مرجعی در ایران به انتقال پیکرش به نجف و یا کربلا وصیت نکرده
است و احتمالاً هیچکس باور نمی کرد که در نجف و کربلا این گونه از ایشان استقبال شود و مراسم تشییع
و تدفین تا بدین حد پرشور و باعظمت صورت پذیرد.
خداوند این عالم بزرگ و مخلص را با موالیانش محشور کند و با لطف و عنایت ویژه خود چنین «ثلمه»های
بزرگی را جبران فرماید.
محمد مسجدجامعی – 1400/11/18