نویسنده: دکتر محمد شیخالرئیس کرمانی
1. نسب منصور نمری
نسب او را به این صورت ضبط کردهاند: «منصور بن سَلَمة بن زِبِرقان از بنیسعدبن تیمُ الله نمر بنقاسط» (1(
به صورتهای دیگر نیز نسب او را آوردهاند:
صاحب الاغانی:
«منصوربن زِبِرقان بن سَلَمة» و به قولی: «منصوربن سَلَمة بن زِبِرقان» و دنباله نسب را با کمی اختلاف با آنچه در بالا ذکر شد، آورده است. (2(
اعیان الشیعه:
«منصور بن سلمة بن الزبرقان بن شریک بن مُطعِم الکَبش الرَّخم بن مالک النمری من نمربن قاسط بن نزار» آورده است. (3(
ادب الطف نیز نسب او را به همان صورت که صاحب اعیان الشیعه آورده، ضبط کرده است. (4(
کلمه نمری را نیز به اختلاف ضبط کردهاند: اعیان الشیعه به نقل از الانساب سمعانی. کلمه «نمری» را به فتح نون و میم «نَمَری» و از باب نسبت به نَمَربن قاسط ذکر کرده است. (5(
ابوالفرج اصفهانی به صورت «النَّمِری» (6)، جرجی زیدان (7) و عمر فروخ (8) مطابق ضبط اعیان الشیعه، «نَمری» و «حُصَری» در زهراالآداب «نَمری» به سکون میم ضبط کردهاند (9). در منابع دیگر نیز، نسبت به ضبط کلمه «نَمری» اختلافاتی هست.
- 2. مولد و مسکن او
مولد و مسکن او، شهر رأس العین در جزیره «ام عُمر» (10)، در شمال شام بوده است.» (11(
- 3. ولادت و وفات او
میان نمری و عتابی که از شعرای معاصر او بود، دشمنی و عداوت به وجود آمد. روزی که نمری از مجلس هارون غایب شده و به «رقه» رفته بود. عتّابی از فرصت استفاده کرد و ذکر شیعه را به میان آورد و قصیده معروف نمری را که با مصرع: «شاهُ من الناس راتع هامل» شروع میشود، برای هارون خواند.
در این قصیده نمری اهل بیت (علیهمالسلام) را میستاید و دشمنانشان را مذمت میکند، بنابراین چون عتابی به ابیاتی رسید که غلبهی بناحق بنیعباس را بر امر خلافت بیان میکند و مردم را تشویق به مبارزه علیه آنان مینماید، هارون عصبانی شد و با دشنام گفت: «این شخص با ما اظهار دوستی میکند و دشمنی ما در دل دارد. با اینکه اموال بسیاری از ناحیه ما به او رسیده و دارای مقامی نزد ماست که امثال و اقران او به آن دست نیافتهاند.»
ابن معتّز میگوید: «نمری در حقیقت مخفیانه متدین به دین امامیه بود و مدح اهل بیت (علیهم السلام) را میگفت و بدگویی خلفا را میکرد. هارون نیز از این امر آگاهی داشت و بدین جهت به محض اینکه عتابی این قصیده را خواند و به دنبال آن قصاید دیگری در مدح و حق آل ابیطالب از او بر زبان راند، هارون سخت خشمناک شد و فرمان داد که یکی از فرماندهان لشکرش فوراً به «رقّه» برود، و زبان منصور نمری را قطع کند، سپس او را بکشد و سرش را برای رشید بفرستد. چون مأمور به دروازه «رقّه» رسید، دید که جنازه منصور نمری را از دروازه بیرون میبرند، بنابراین نزد هارون برگشت.
بدین ترتیب نمری از شکنجه رشید، به لطف خدا، نجات یافت. این شهر آشوب گفته است قبر او را نبش کردهاند. (12) راجع به تاریخ تولد و وفات منصور نمری، بیشتر منابع توضیح درستی نداده، جز اینکه او را مدّاح هارون شمردهاند و بدین ترتیب معاصر بودن او با هارون مسلم است.
خیرالدین زرکلی، تاریخ فوت او را حدود سال 190 هـ.ق گفته و در حاشیه کتاب الاغانی نیز به همین صورت ذکر شده است. (13(
نکته جالب توجه این است که نمری، جز هارون، خلیفه دیگری را نستوده و احتمالاً مأمون را قبل از تصدی منصب خلافت و نیز برخی از وزیران را هم ستوده باشد. (14(
- 4. اتصال به دربار هارون
-کلثوم بن عمر عتابی به معرفی فضل بن یحیی، استاد نمری را به دربار هارونالرشید معرفی کرد؛ بنابراین از جزیره به دربار احضار شد و در آنجا دریافت که اگر هارون را مدح و امامت را از حضرت علی (علیهالسلام) نفی کند، هارون خرسند میشود؛ پس به سیاست، چنین رفتاری پیشه ساخت (15) و در دربار هارون الرشید قرب و منزلتی یافت؛ او را مدح میگفت و از صله و عطایایش بهرهمند میشد. نمری به تقیه رفتار میکرد، یعنی نزد هارونالرشید چنین وانمود میکرد که از دوستداران عباسیهاست و با شیعه علوی میانهاش خوب نیست. (16) امّا گرچه در ظاهر از خواص هارونالرشید بود، ولی در باطن از دوستان اهل بیت (علیهمالسلام) محسوب میشد. (17) به نقل سید محسن امین، شعری به طرفداری از هارون عباسی و دوری از شیعه علوی دارد که از روی تقیه و خوف سروده است:
«یابنَ الاَئمةِ من بعد النبیّ و یا بنَ *** الأَوصِیاء اَقَرّ النّاسُ أودَفَعُوا
اِنّ الخِلافة کانَت إرتَ والِدِکُم *** من دونِ تَیمٍ وَ عفوا الله مُتّسَعٌ
لولا عَدیّ و تَیمٌ لم تَکن وَصَلَت *** إلی اُمیّةَ تَمِریها و ترتَضِعُ
و مالِآلِ علی فی وَلایتِکم *** حقٌّ و لالَهم فی اِرثِکم طَمَعٌ» (18(
گرچه صاحب اعیان الشیعه، سرودن ابیات فوق را، از روی تقیه و ترویه میداند، ولی جواد شبّر، صاحب ادب الطف میگوید: صاحب الاغانی حکایاتی درباره او نقل کرده که ساختگی هستند و آنهارا دشمنان او مانند مروان بنابی حفصه و دیگران ساختهاند و بر فرض صحت، به طور قطع و یقین از باب تقیه بوده، زیرا روشن است که امامت، به اجماع شیعه، مبتنی به نص است و از طریق وراثت بدون نص نمیتواند باشد. (19(
- 5. مقام شاعری منصور نمری و شعر او
نمری را از بزرگان شعرای محدثین شمردهاند، شعر او روان، سهل و ممتنع و همهاش زیباست؛ گرچه به کندی شعر میسرود، ولی شعرش پاکیزه و شیرین بود. (20)
به صنایع بدیعی مانند: مقابله، طباق و جناس عنایت داشته و در فنون مختلف شعری مانند: مدح، هجو، وصف و غزل، شعر گفته است؛ ولی بهترین، زیباترین و بیشترین اشعار او درباره اهل بیت (علیهمالسلام) است.
درباره هارون گاه شعر مدحیه با تشبیب و تعزّل در مقدمه آن داشته که شعر سیاسی او محسوب است و در آن به مقتضای سیاست آن زمان، خلافت را حق بنیعباس و نه حق آلعلی می شناسد. مانند این ابیات:
“فَاِن شَکَرُوا فَقَد اَنعَمتَ فیهم *** وَ اِلاّ فالنّدامَةُ لِلکَفُورِ
وان قالوا بَنوبِنتٍ مُحّقٌ *** وَ رَدّوا ما یناسِبُ للذُّکورِ
و ما لِبَنِی بناتٍ مِن تُراثٍ *** مَع الأعمامِ فی وَرَقِ الزَّبور” (21(
ابوهلال عسگری او را صاحب «أمدح بیت» در میان شاعران محدث شناخته است؛ یعنی بهترین بیت مدحی را در میان شاعران محدث او سروده و آن بیت، یکی از ابیات «عینیه» او، در مدح رشید است:
اِنَ المکارم و المعروف اودیة *** احلّک الله منها حیث تَجَتمِعُ
مُبرّد او را صاحب «اجود بیت» که در فراق گفته شده، میشناسد؛ یعنی بهترین بیتی که درباره فراق گفته شده از اوست و آن بیت، این است:
اِنَ المَنیةَ و الفِراقَ لَوَاحدٌ *** او توأمانِ تراضعا بِلَبانٍ
ابن معتّز، مشهورترین مطلع قصیده را از نمری میداند و آن مطلع قصیدهای است که در مدح مأمون، در زمان ولایتعهدی او، سروده است:
لَعلَّ لها عذراً و انت تلوم *** و کم لائمٍ قد لامَ و هو ملیم
ناقدان عرب میگویند بسیاری از مضامین شعر نمری، به وسیله متنبی، به سرقت رفته است؛ از آن جمله نمری میگوید:
و اذا عَفَوتَ عن الکَریمِ مَلَکتَه *** و اذا عَفَوتَ عَنِ اللَّئیمِ تَجرَّما
متنبّی مضمون فوق را از نمری گرفته و چنین گفته است:
اذا اَنتَ اکرمتَ الکریمَ مَلَکته *** و اِن اَنتَ اَکرَمتَ اللَّئیمَ تَمرّدا (22(
- 6. تشیع و تقیه او (23(
برخی نویسندگان عرب، مانند جرجی زیدان، راجع به مذهب نمری سکوت کردهاند و بعضی دیگر، مانند دکتر عمر فروخ صریحاً گفتهاند که او در باطن شیعه، ولی از روی اضطرار و بر سبیل تکسب، آل عباس را بر آل علی (علیهالسلام) برتری میداده است؛ بدون اینکه هجوی و سبی نسبت به آل علی (علیهالسلام) داشته باشد. (24(
صاحب الاغانی نیز او را شیعه میشناسد و میگوید: گرچه مانند مروان بن ابی حفصه - شاعر درباری هارون - مدح هارون را میکرده، ولی مروان در شعر خود نفی امامت از اولاد علی (علیهالسلام) همراه با بدگویی و هجو آنها را مینموده، امّا منصور نمری هیچگاه به هجو و بدگویی آل علی (علیهالسلام) نپرداخته است. (25(
ابن قتیبه درباره منصور نمری میگوید او تظاهر به طرفداری خاندان عباس میکرد و این طور نشان میداد که با آل علی (علیهالسلام) میانه خوبی ندارد. آنگاه اشعاری از نمری در مدح هارون نقل میکند که تأیید گفتارش است و در نهایت میگوید: «و کَانَ مَعَ هذا شیعیا» (26) یعنی با همه این احوال او شیعه بود.
صاحب اعیان الشیعه به نقل از ابن شهرآشوب در معالم العلماء، شعرا را به چهارطبقه تقسیم میکند: مجاهدین، مقتصدین، متکلّفین و متّقین. و نمری را در زمره شعرای متّقی شیعه شمرده است. (27(
باری، او به ظاهر از یاران هارونالرشید و در باطن محب اهل بیت اطهار بود (28) و در مدایحی که برای هارون عباسی میگفت، توریه میکرد، زیرا در حدیث معروف «منزلت» رسول خدا
(صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیهالسلام) فرموده است: «اَنت منی بِمنزلَةِ هرون مِن موسی.» (29) یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علی (علیهالسلام) را هارون خوانده است، بنابراین هر جا که منصور نمری، هارونالرشید را مدح میگفت، منظور او از کلمه هارون، حضرت علیبنابیطالب (علیهالسلام) بود. مانند این بیت:
آل اَلرَّسولِ خِیارَاَلنّاسِ کلّهم *** وخیرُ آلِ رسولِ اللهِ هارونُ
یعنی: خاندان پیامبر، همه ایشان بهترین مردماند و بهترینِ خاندان پیامبرخدا. هارون است.
هارونالرشید این بیت و امثال این را مدح خود میپنداشت، در حالی که مقصود منصور نمری از هارون، صاحب منزلتی هارون یعنی حضرت علیابن ابیطالب (علیهالسلام) بوده است. (30) اما در مورد بیتی که قبلاً گذشت، توریه کاملاً قابل تبیین است، زیرا در آنجا میگوید:
و ما لآل علی فی ولایتکم *** حقّ و لا لهم فی ارثکم طمع
یعنی: آل علی حق در ولایت شما ندارند و در ارث شما هم نباید طمع داشته باشند.
معلوم است که ولایت بنیعباس، ولایت باطله بوده و چنین ولایت باطلی، در خور خود عباسیان بوده و علویان در باطل حقی ندارند و نیز در ارث بنیعباس، به هیچ وجه آل علی طمعی ندارند، زیرا اگر منظور ارث مادی و مالی بوده باشد، کسی را در اثر کسی، جز به قرابت حقی نیست و اگر منظور ارث ولایت و خلافت است، در این صورت روشن است که اصولاً بنیعباس چنین ارثی نداشتهاند که کسی - چه آلعلی و چه غیر ایشان - در آن طمع کند و بلکه این عباسیان بودند که در ارث علی و اولاد علی، طمع کرده و میراث آنان را به حرام بردهاند.
به هر حال، با توجّه به اینکه «ثبنیه» مادر عباس، از قبیله نمربن قاسط بوده و نیز نمری ظاهراً اظهار علاقه به عباسیان میکرد و شعر نیکو میسرود، هارون او را دوست میداشت و او هم به خاطر دلخوشی هارون اشعاری میسروده است: که از جمله، اشعار زیر است:
«بنی حسنٍ و قل لِبنی حُسینٍ *** عَلَیکُم بالسِّدادِ مِنَ الاُمورِ
اَمیطوا عَنکم کَذِبَ الأمانِی *** واحَلاماً یعدنَ عِداة زورٍ
تُسمّون النَبِی اَباً ویأبی *** مِن الاحزاب سطرٌ فی سُطورِ» (31(
منظور از بیت آخر، آیه شریفه: «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ» میباشد. (32(
هارون با شنیدن این ابیات گفت: آنچه در دل داشتم، تو گفتی، وارد بیتالمال شو و هر چه میخواهی بردار.
حُصَری بعد از نقل داستان فوق میگوید: «و کان یضمر غیرما یظهر و یعتقد الرفض و له فیذلک شعر کثیر لم یظَهراِلا بَعد موته». یعنی آنچه اظهار میکرد، در دل به چیزی غیر از آن معتقد بود. او رافِضی (منظور شیعه است) بود و در این باره فراوان شعر سروده است که بعد از مرگش برملا شد.
حُصَری اضافه میکند که هارون پس از آنکه از سروده نمری به مطلع «آل النبی و من یحبُهُم یتطامنون مَخافة القتل» مطلع شد، فرمان قتل او را صادر کرد، ولی قبل از اینکه مأمور قتل به او دست یابد، او خود مرده بود و بدین جهت رشید گفت: تصمیم دارم استخوانهای او را از قبر بیرون بیاورم و بسوزانم.
حُصَری تأکید میکند که منصور نمری در مدح هارون، معمّاگونه عمل میکرد و منظورش از کلمه هارون، فرموده رسول خدا به علی (علیهالسلام) بود. «انت منی بمنزلة هارون من موسی». و از قول جاحظ نقل میکند که منصور در آغاز زندگی از شراة (33) بوده و سپس رافضی (34) شده است. و او را دیدهاند که بر سر قبر ابیعبداللهالحسین (علیهالسلام)، قصیدهای را در مرثیه آن حضرت سروده و میخوانده است. (35(
مجموع بررسی و تفحص درباره منصور نمری، این نکته را به دست میدهد که او شیعه مخلصی بوده، که تشیع خود را از روی ترس و تقیه مخفی میکرده و به ظاهر هارون را میستوده است. و این دلیلی روشن بر حقانیت و مظلومیت شیعه است، کسی که در دربار هارون به سر میبرده و ستایشگر و جیرهخوار او بوده، در باطن برای آل علی دل میسوزانیده و در مقام ارادت به ایشان زندگی و جان خود را به خطر میانداخته است.
- 7. نمونههایی از اشعار منصور نمری در دوستی و رثای اهل بیت (علیهمالسلام(
1.در رثای اهل بیت (علیهمالسلام(:
شاءٌ (36) من الناس راتِعٌ هامِلٌ *** یعَلِّلُون النُّفوسَ بالباطِلِ
تُقتل ذرّیهُ النَبی و یر *** جُونَ جِنانَ الخلود لِلقاتِلِ
و یلکَ یا قاتِلَ الحسینِ لقد *** نُؤتَ بحِملٍ ینوءُ بالحامِلِ
و... .
مَا الشکُ عِندی فی حالِ قاتِله *** لکنِنَّی قد اَشُّکُ فی الخاذِلِ
نَفسِی فداءُ الحُسَینِ حینَ غدا *** إلی المنایا غُدُوَّلا قافِل
ذالک یومٌ أنحی بشَفرتَهِ *** علی سَنامِ الاسلامِ والکاهِل
حتی متی انتِ تعجبینَ ألا *** تنزلُ بالقومِ نقمَةُ العاجِلِ
لا یعجِلُ الله اِن عَجِلتِ و ما *** رُبُّکِ عما یریدُ بالغافِل
و عاذِلی أنَّنی اُحبُّ بَنی *** اَحمَدَ فالتُربُ فی فم العاذِلِ
قد ذُقت مادینکم علَیه فما *** وَصَلت من دینکم الی طائلٍ
دینکُم جَفَوةُ النَّبی و ماال *** جافِی لآل النَّبِی کالواصِلِ
مظلومهٌ والنبی والدها *** تدیرُ اَرجاءَ مُقلةٍ حافلٍ
اَلا مُصالیتَ یغضَبَون لها *** بسَلَّةِ البیض و القنا الذّابلِ (37(
2-در دوستی اهل بیت (علیهمالسلام(
«آل النبّی و مَن یحبُّهُم *** یتطامَنُونَ مخافةَ القَتلِ
اَمِنُوا النصاری و الیهودُ وهم *** من اُمَّةِ التوحیدِ فی اَزلِ»
«ألامَصَالتَ ینصُرونَهُمُ *** بظُباالصَّوارمِ و القِنا الذُّبل» (38)
3- در مرثیه حضرت ابیعبدالله الحسین (علیهالسلام(
أُریق دمُ الحسین و لَم یُراعوا *** وَ فی الأحیاءِ امواتُ العُقولِ
فَدَت نفسی جَبینکَ مِن جَبینٍ *** جری دَمُه علی خدٍّ أسیلٍ
أیَخَلو قَلبُ ذی وَرَعٍ و دینٍ *** من الأحزانِ و الألَمِ الطَّویلِ
و قد شَرَقَت رِماحُ بنی زیادٍ *** برَیٌّ من دِماء بنی الرسول
بِتُربَةِ کربلاءَ لهم دیارٌ *** نیامُ الأهل دارِسَةُ الطُّلُول
فأوصالُ الحسینِ ببَطن قاعٍ *** ملاعبُ للدَّبور و لِلقَبول
تحیاتٌ و مغفرهٌ و رَوحٌ *** علی تلکٌ المَحلّةِ و الحُلول
برِئنا یا رسولَ الله مِمّن *** اَصابک بالاَذّیهِ و الذُحُولِ» (39(
اشعار فوق به نقل از هر الاداب بود و اما در الادب الطف به شرح زیر آمده است:
قتیلٌ ما قتیلُ بنی زیاد *** الا باَبی و امّی مِن قتیلٍ
رویدَ اِبنُ الدّعی و ما ادعاه *** سَیلقی ما تسلَّف عَنِ قلیلٍ
غَدَت بِیض الصفائِحِ و العَوالی *** باَیدی کلِ مؤتَشبٍ دخیلٍ
فلمّا امکن الاسلامَ شَدُّوا *** علیه شِدّةَ الحَنَقِ الصَؤولِ
فوا فَوا کربلاءَ مَعش المَنایا *** بمِرداةٍ مسّومةِ الخُیولِ
وابناءُ السعادةِ قد تواصوا *** علی الحِدثان بالصَّبرِ الجَمیلِ
فما بَخِلتَ اَکفُّهُم بضربٍ *** کاَمثالِ المصاعبة النُّزولِ
ولا وُجِدَت علی الأصلابِ منهم *** ولا الا کتافِ آثارُ النُّصول
ولکنَّ الوجوهُ بها کلومٌ *** و فوق نُحورِهم مجری السُیوِل
ادب الطف در ذیل ابیات فوق، دو بیت «اَیخلو» و «قد شرقت» را که در نقل قیروانی نیز بود، آورده و سپس ادامه داده است:
“اَلَم یحزُنکَ سِربٌ مِن نساءٍ *** لآلِ محمّدٍ خُمشُ الذُّیولُ
یشَقِّقنَ الجُیوبَ علی حُسیینٍ *** أیامی قَدخَلونَ مِنَ البُعولِ
فَقَدن مُحمّداً فَلَقِینَ ضَیماً *** و کُنَّ به مَصوفات الحُجُول
الم یبلُغکَ و الأنباءُ تُنمی *** مَصالُ الدّهر فی ولدِ البَتول
بتربة کربلاءَ لَهُم دیارٌ *** نَعام الاهلِ دارِسةُ الطُّلول
تَحیاتٌ و مَغفرةٌ و رَوحٌ *** عَلی تلکَ المَحلّةِ و الحُلولِ
ولا زالت مَعادِنُ کلِّ غَیثٍ *** مِنَ الوسمی مُرتَجَس الهُطولِ
بِرئنا یا رسولَ اللهِ مِمّن *** أصابک بالاذاة و بالذّحُول
اَلا یا لَیتَنی وَصَلت یمینی *** هناک بقائِمَ السَّیفِ الصِّقیلِ
فَجُدتُ علی السّیوفِ بِحَرِّ وجهی *** و لَم اَخذُل بَنیک مَعَ الخذُول”(40(
پینوشتها:
1-عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، جزء 2، ص 139.
2-ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 13، ص 157.
3-امین، سید محسن، اعیانالشیعه، ج 10، ص 138.
4-شبّر، جواد، ادب الطّف؛ ج 1، ص 212.
5-امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 10، ص 138.
6-ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 13، ص 157.
7-جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیه، جزء 2، ص 384 - 383.
8-عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، جزء 2، ص 139.
9-ابواسحاق ابراهیم بن علی الحصری القیروانی (متوفی 453)، زهرالآداب، ج 3 و 4، ص 702.
10-اعراب، بینالنهرین علیا را جزیره مینامیدند زیرا آبهای دجله و فرات علیا جلگههای آنجا را در بر میگرفت و این سرزمین به سه قسمت تقسیم میشد که هر قسمت را دیار میگفتند و عبارت بودند از: دیاربکر، دیار ربیعه و دیار مضر، به نام سه قبیله. (لغتنامه دهخدا، ج 5، ص 6790).
11-جرجی زیدان، تاریخ آداباللغة العربیه، جزء 2، ص 383 و 384.
12-امین، سید محسن، اعیانالشیعه، به نقل از تذکره ابنمعتز، ج 10، ص 140 و خیرالدین زرکلی، الاعلام (با کمی اختلاف)، ج 8، ص 299 و جواد شبّر، ادبالطف، ج 1، ص 212.
13-زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، ج 8، ص 299 و ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 13، ص 157.
14-مصطفی شکعه، الشعر و الشعراء فی العصر العباسی، ص 606.
15-جرجیزیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، جزِء 2، ص 383 و 384.
16-زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج 7، ص 299.
17-شبّر، جواد، ادب الطف، جزء اول، ص 212.
18-امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 10، ص 140.
19-شبّر، جواد، ادب الطّف، ج 2، ص 213.
20-دکتر عمر فرّوخ، تاریخ الادب العربی، ج 2، ص 140.
21-مصطفی شکعه، الشعر و الشعرا فی العصرالعباسی، ص 612.
22-مصطفی شکعه، الشعر و الشعرا فی العصر العباسی، ص 124.
23-صاحب نَسمَة السَّحَربه نقل از کتاب «الکنز» مقداد بن عبداللّه سیوری گوید: اصحاب ما [شیعه امامیّه] تقیه را به سه قسم تقسیم کردهاند، یکی تقیه حرام و آن در جایی است که سبب ریختن خونی شود، زیرا تشریع تقیّه برای حظ دماء است نه اباحه آن. دوم تقیه مباح و آن اظهار کفر برای نجات از چنگال ظالم است. در این مورد تقیّه و عدم آن هر دو جایز است زیرا در داستان عمار یاسر و پدر و مادرش، عمار تقیه کرد و پیامبر ملامتش نفرمود و والدینش تقیه نکردند و کشته شدند و پیامبر بر آنها رحمت فرستاد. سوم تقیه واجب و آن در سایر موارد است. (نسمة السّحر بذکر من تشیع و شعر تألیف شریف ضیاءالدینبنیوسف بن یحی الحسینی الیمینی الصناعانی، ج 3، ص 369) دکتر هادی فضلی گوید: معنی تقیّه در شریعت: اخفاء حق از ترس ظالم است (مذهب الامامیه، تألیف دکتر هادی فضلی، ص 102).
24-دکتر عمرفروخ، تاریخالادب العربی، جزء 2، ص 140 و جرجی زیدان، تاریخ اللغه العربیه، جزء 2، ص 384.
25-ابوالفرج اصفهانی؛ الاغانی، ج 13، ص 158.
26-دینوری، ابن قتیبه، الشعر و الشعرا، ج 2 ص 737.
27-امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 10، ص 138.
28-امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، (به نقل از مجالس المؤمنین از تذکره ابن معتز)، ج 10، ص 140.
29-تو نسبت به من، مانند هارون هستی، نسبت به موسی.
30-آیتالله صدر، سید حسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص 218.
31-اسحق بن ابراهیم بن علی الحصری القیروانی (متوفی 453 هـ.ق)، زهرالاداب، ج 3، ص 705.
32-سوره احزاب، آیه 40.
33-شراة: اصطلاحی است در خوارج که خود را به این نام مینامیدند؛ چون مدعی بودند که جان خود را فروخته و بهشت را خریدهاند.
34-رافضی: منظور از این کلمه که اهل تسنن به کار میبرند، معمولاً شیعیان است.
35-همان منبع.
36-در بعضی چاپهای الاغانی، (شاو) آمده است.
37-ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، اَلشّعر و الشعراء، ج 2، ص 737 و 738و ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 427.
38-ابواسحاق ابراهیم بن علی الحصری القیروانی، زهرالآداب، ج 3، ص 705.
39-همان منبع، ص 705 و 706.
40-شبّر، جواد، ادب الطف، ج 1، ص 209 و 210.
منبع مقاله :
شیخالرئیس کرمانی، محمد؛ (1388)، شعر شیعی و شعرای شیعه در عصر اول عباسی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول