امامی هروی و ارادت به اهل بیت (ع)
گردآوری: مسعود بسیطی
رضی الدین عبدالله بن محمد بن علی (درگذشت: ۶۸۶ق)، معروف به امامی هروی، ادیب، شاعر شیعه و ملک الشعراء دربار قراختاییان در کرمان بود که در مدح خاندان رسالت نیز شعر گفته است. امامی به عربی و فارسی سروده و یک دیوان شعر از او بهجا مانده است.
اصلیت رضیالدین از شهر هرات بود. نام و لقب او به شکلهای مختلف در منابع ثبت شده است. او تخلص خود را به واسطه اعتقاد به مذهب شیعه و علاقه به مدح خاندان رسالت، امامی برگزیده است. از سالهای اولیه زندگی و نیز چگونگی دانش اندوزی او، اطلاعی در دست نیست. دولتشاه از خواجه فخرالملک خراسانی به عنوان مربی او نام میبرد.
سرودههای امامی پیش از سعدی، از اشتهار خاصی برخوردار بوده است. مجدالدین هبةالله همگر (۶۰۷–۶۸۶ق)، معروف به مجد همگر و شاعر معاصر امامی، سرودههای امامی را بر اشعار سعدی ترجیح داده است. سمرقندی (۸۴۲ ـ ۹۰۰ق) شرححالنویس و شاعر، امامی را تنها به لحاظ صنایع بدیعی، برتر از سعدی دانسته است. او در سرودن شعر از سبک عراقی پیروی میکرد. بهگفته فصیح خوافی (۷۷۷ ـ بعد۸۴۵ق)، تاریخنگار و شاعر هراتی، اشعار امامی ساده است و شاید نتیجه تاثیرپذیری او از فردوسی باشد.
از رباعیات امامی:
دلبر که به حسن او نه بودست و نه هست آمد بر من دوش نه هشیار و نه مست
او مست ز باده بود و من مست از حسن او آمده در عتاب و من رفته ز دست
دیوان امامی هروی، همایون شهیدی، ص ۲۳۹
دیوان شعر
از امامی، دیوان اشعار و رسالهای به زبان عربی بهجا مانده است. دیوان امامی نزدیک به ۲۰۰۰ بیت و در قالب قصیده، غزل، ترجیعات، مقطعات و رباعی است.
در دیوان امامی علاوه بر مدایح بسیار، اشعاری در زمینههای عرفانی لغز و معما و کیمیا و سیمیا به چشم میخورد. از این دیوان، دستنویسهای بسیاری باقی مانده است. دیوان امامی در ۱۳۴۵ش در تهران به چاپ رسیده است.
شرح قصیده غیلان بن عقبه
اثر دیگر امامی، رسالهای است به زبان عربی در شرح یکی از قصاید شاعر مشهور عرب، ابوالحارث غیلان بن عقبه، مشهور به ذوالرمه (درگذشته ۱۱۷ق /۷۳۵م). امامی این رساله را به نام یکی از اتابکان نگاشته و در آن لطائف و نکات ادبی، نحوی و لغوی قصیده مذکور را شرح کرده است. از این رساله تاکنون دو نسخه شناخته شده که یکی نزد اقبال آشتیانی بوده است و دیگری در کتابخانه مجلس شورای ملی نگهداری میشود.
وی در بخش ترجیعات دیوان اشعارش شعری در مدح امام رضا علیه السلام دارد که متاسفانه بعضی از ابیات آن از بین رفته است.
ای سپهر رفعت قدر تو در وصف النعال
کعبه ی دنیا و دینی قبله ی جاه و جلال
طور موسای دمی معراج عیسای روان
روضه رضوان عقلی نقطه خط کمال
گرنه روحی پس چرا هرگز نیندیشی ز مرگ
ورنه عقلی پس چرا با روح داری اتصال
عقل محضی گر نگیرد حرص و خشم او را زبون
روح پاکی گر نگردد عقل و طبع آن را وبال
آسمانی، گاه رفعت آفتابی، گاه نور
آسمانی، بی حوادث آفتابی، بی زوال
نور یابد هر دم از خاک درت مهر سپهر
همچنان کز پرتو آن نور می یابد هلال
تا تو گشتی خلعت امید و ایمان را سپهر
آفتاب و آسمانت هست در صف النعال
گو بیا بنگر که راه کعبه ی جان روشنست
هر که را چشم دل از خورشید ایمان روشنست
گلبن بستان عصمت، روح روح انبیاء
گوهر کان نبوت، در دریای صفا
مقتدای اهل ایمان، حجت دین خدا
حیدر ثانی، رضای حق، علی موسی الرضا
حاکم حکم امامت، خسرو اقلیم فضل
حافظ ملک رسالت، ناصر دین خدا
عنصر ترکیب عالم، مایه ی مقصود خلق
سرور اولاد آدم، مفخر آل عبا
قبله ی اسلام اگر کعبه است باری کعبه را
قبله محراب جناب تست هنگام دعا
عرض عالم را غرض جز جوهر پاکت نبود
ورنه جوهر با عرض هرگز نگشتی آشنا
زبده ی اسرا، و کن، دین پرور عادل که هست
کین و مهر اوست آری علت خوف و رجا
ذات پاک اوست، آری، آفرینش را سبب
مقصد جان و خرد، فخر عجم، تاج عرب
قبله ی دنیا و دین موعود رب العالمین
مفخر ختم رسل برهان امیرالمؤمنین
قاضی احکام عصمت، مفتی علم ورع
شحنه ی شهر شریعت، پادشاه ملک و دین
آنکه چون بر منبر دعوت نهادی پای امر
حضرت عالیش را احسان شدی روح الامین
و آنکه چون دست ورع در دامن تقوی زدی
آفرین کردی نثارش حضرت جان آفرین
ای بگوهر تا بآدم یا پیمبر یا ولی
هم نبوت را معینی هم امامت را امین
دست هر دل را که در چاه ضلالت اوفتاد
نیست ممکن جز پناه جاه تو حبل المتین
خاک ملت را مسیحی آب دین را جبرئیل
باد دنیا را سلیمان، آتش جان را خلیل
ای بحق جد و پدر را نایب قائم مقام
ای امام ابن الامام ابن الامام ابن الامام
صدر تقوی را شکوهی، اهل معنی را پناه
فضل یزدان را نهادی، ملک و ملت را را نظام
چون سواد دیده، بین اهل بیتش روشنست
دیده کوتا بنگرندی شیخ و شاب و خاص و عام
گرد راه مشهدت را هفت کشور در میان
...........................................
مسند فرمانده قدر تو صدر لا مکان
خطه ی شاهنشه صیت تو حی لاینام
بارگاه شاه جاهت سایبان عقل کل
حاجب درگاه بارک هاتف دارالسلام
ای باستحقاق خورشید سپهر معجزات
هم امامت را پناهی هم امامی را نجات
ای شکسته عهد عالی حضرتت حضم لئیم
پر خروش است از فغان ناقض عهدت جحیم
آنکه در بغداد، کان گوهرت را زهر داد
..............................................
و انکه کرد اندر خراسان شخص پاکت را شهید
تا مگر بر ملک حادث خسروی گرد قدیم
جاودان گو هیزم دوزخ شوید از بهر آنک
بی رضای حق نیابد هیچکس صدر نعیم
خصم اولاد پیمبر، دشمن دین خداست
گرچه با ملک سلیمان باشد و کف کلیم
خاطر من بنده تا مداح این درگاه گشت
خلعت خاص «امامی» یافت از رب رحیم
ای امامی مدح آل مصطفی گوتا ترا
دین و دنیا، روز و شب هم یار باشد هم ندیم
ذات پاک اوست آری آفرینش را سبب
مقصد جان و خرد، فخر عجم، تاج عرب1
منبع:
- گنجور، دیوان امامی هروی، ترجیع بند در مدح امام رضا علیه السلام