اسدی طوسی و ارادت به اهل بیت (ع)
گردآوری: مسعود بسیطی
ابونصر علی بن احمد طوسی معروف به اسدی طوسی در اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم در طوس به دنیا آمد. «اسدی» لقب و تخلّص شعری شاعر میباشد. دورهی بلوغ او در شاعری مصادف با انقلاب خراسان و غلبهی سلجوقیان بر آن دیار و برافتادن حکومت غزنویان از آن ناحیه بود. ناگزیر وی خراسان را ترک و به مغرب ایران روی نهاد و در آذربایجان اقامت گزید. در آنجا با «امیر ابودلف» پادشاه نخجوان و «شجاعالدّوله ابوشجاع منوچهر بن شاوور» از پادشاهان شدادی ارتباط یافت. اسدی از شاعران قوی طبع، باریکاندیش و ژرفبین ایران است. زیرا پس از اینکه فردوسی داستانسرایی را به آخرین درجه کمال رسانید، اسدی به داستانسرایی و نظم داستانی که از بسیاری جهات به شاهنامه نزدیک است، گرایش پیدا کرد. اما او به مدد وسعت فکر و طبع ورزیده، دری تازه به روی سخنسرایان گشود و طرزی نوین را بنیان نهاد به طوری که میتوان او را در صف شاعران بزرگ و استادان بلند مرتبه قرار داد.
اسدی از علمای لغت بود و در این فن تبحّر داشت. بسیاری از دیوانهای گذشتگان را خوانده و نوادر لغات را به دست آورده و گاهی همانها را در اشعار خود به کار برده است و بدین سبب کتاب «گرشاسب نامه» وی در بردارنده تعداد کثیری از لغات فارسی است که بالفعل مهجور مانده اند. اسدی از علوم عربیّت و نظم و نثر عربی اطلاع کامل داشت. هم چنین در ریاضی به خصوص فلسفه الهی دستی داشته و غالب اشعارش را تحت تأثیر این معلومات سروده است.
وفات اسدی به نقل هدایت به سال ۴۶۵ ه.ق اتفاق افتاده است.
آثار او عبارتند از:
- "گرشاسب نامه" که به سال ۴۵۸ ه. ق به نظم در آورده است.
- "ناظرات" که شامل قصایدی در مناظره بین دو چیز یا دو کس مانند شب و روز، مغ و مسلمان، آسمان و زمین و نیزه و کمان. مناظرات او به غایت نیکو است و ظاهرا در اشعار بعد از اسلام سابقه نداشته است.
- "فرهنگ لغات" یا "لغت فرس" این کتاب به جهت دقت حدود و صحت تفسیر، بهترین کتاب لغت و نیز قدیمیترین فرهنگ موجود زبان فارسی است.
اشعار:
ذیلا چند نمونه از سروده های اسدی طوسی در مدح پیامبر و اهل بیت ایشان را با هم مطالعه می نماییم:
نعت رسول اللّه (ص) و اهل بیت علیهم السلام:
ثنا باد بر جان پیغمبرش
محّمد فرستاده و بهترش
که بُد بر در دین یزدان کلید
جهان یکسر از بهر او شد پدید
بدو داد دادار پیغام خویش
بپیوست با نام نام خویش
ز پیغمبران او پسین بُد درست
ولیک او شود زنده زیشان نخست
یکی تن وی و خلق چندین هزار
برون آمد و کرد دین آشکار
ببرد از همه گوی پیغمبری
که با او کسی را نبد برتری
خبر زآنچه بگدشت یا بود خواست
زکس ناشنیده همه گفت راست
به یک چشم زد از دل سنگ خواست
به معجز برآورد نوبر درخت
دل دنیی از دیو بی بیم کرد
مه آسمان را به دو نیم کرد
ز هامون به چرخ برین شد سوار
سخن گفت بر عرش با کردگار
گه رستخیز آب کوثر وراست
لوا و شفاعت سراسر وراست
مر اندامش ایزد یکایک ستود
هنرهاش را بر هنر برفروزد
ورا بُد به معراج رفتن ز جای
به یک شب شدن گرد هر دو سرای
مه از هر فرشته بُدش پایگاه
بر از قاب قوسین به یزدانش راه
سرافیل همرازش و هم نشست
براق اسب و جبریل فرمان پرست
همیدونش بر ساق عرشست نام
نُبی معجز او را ز ایزد پیام
به چندین بزرگی جهاندار راست
بدو داد پاک این جهان او نخواست
نمود آنچه بایست هر خوب و زشت
ره دوزخ و راه خرم بهشت
چنان کرد دین را به شمشیر تیز
که هزمان بود بیش تا رستخیز
ز یزدان و از ما هزاران درود
مر او را و یارانش را برفزود
کدامست یارش شناسی به نام
گزیده بهر کس ز دانش تمام
به تیغش شده داد و دین آشکار
که خوانند ورا شیر پروردگار
علی و بتول و حسین و حسن
همی نگذرانیم از ایشان سخن
نداریم با دیگران هیچ کار
به مهر علی بگذران روزگار1
در شعر دیگری که درباره دین سروده است پس از توحید و معاد به خاتمیت حضرت محمد (ص)، همچنین ظهور حضرت مهدی و اتفاقات زمان ظهور اشاره می کند.
ابتدا این ابیات را می آوریم:
ازین پس پیمبر نباشد دگر
به آخر زمان مهدی آید به در
بگیرد خط و نامهٔ کردگار
کند راز پیغمبران آشکار
ز کوچک جهان راز دین بزرگ
گشاید خورد آب با میش گرگ
بدارد جهان بر یکی دین پاک
برآرد ز دجال و خیلش هلاک
همان آب گویند کآید پدید
دَرِ توبه را گم بباشد کلید
رسد ز آسمان هر پیمبر فراز
شوند از گس مهدی اندر نماز
سوی خاور آید پدید آفتاب
هم آتش کند جوش طوفان چو آب
شعر کامل را در اینجا می خوانید:
دل از دین نشاید که ویران بود
که ویران زمین جای دیوان بود
نگه دار دین آشکار و نهان
که دین است بنیان هر دو جهان
پناه روانست دین و نهاد
کلید بهشت و ترازوی داد
در رستگاری ورا از خدای
ره توبه و توشهٔ آن سرای
ز دیو ایمنی وز فرشته نوید
ز دورخ گذار و به فردوس امید
رهانندهٔ روز شمار از گداز
دهنده به پول چینود جواز
چراغیست در پیش چشم خرد
که دل ره به نورش به یزدان برد
روانراست نو حله ای از بهشت
که هرگز نه فرسوده گردد نه زشت
ره دین گرد هرکه دانا بود
به دهر آن گراید که کانا بود
جهان را نه بهر بیهده کرده اند
ترا نز پی بازی آورده اند
سخن های ایزد نباشد گزاف
ره دهریان دور بفکن ملاف
بدان کز چه بُد کاین جهان آفرید
همان چون شب و روز کردش پدید
چرا باز تیره کند ماه وتیر
زمین در نوردد چو نامه دبیر
دم صور بشناس و انگیختن
روان ها به تن ها برآمیختن
همان کشتن مرگ روز شمار
زمین را که سازد به دل کردگار
زمان چیست بنگر چرا سال گشت
الف نقطه چون بود و چون دال گشت
تن و جان چرا سازگار آمدند
چه افاتد تا هر دو یار آمدند
همه هست در دین و زینسان بسست
ولیک آگه از کارشان کو کسست
اگر کژ و گر راست پوینده اند
همه کس ره راست جوینده اند
ولیکن درست آوریدن بجای
مر آن را نماید که خواهد خدای
ره دین بپای آر خود چون سزاست
که گیتی به دین آفرید ست راست
همه گیتی از دیو پر لشکرند
ستمکاره تر هر یک از دیگرند
اگر نیستی بندشان داد و دین
ربودی همی این از آن آن ازین
به یزدان بدین ره توان یافتن
که کفرست از و روی تافتن
بد ونیک را هر دو پاداشنست
خنک آنک جانش از خرد روشنست
ازین پس پیمبر نباشد دگر
به آخر زمان مهدی آید به در
بگیرد خط و نامهٔ کردگار
کند راز پیغمبران آشکار
ز کوچک جهان راز دین بزرگ
گشاید خورد آب با میش گرگ
بدارد جهان بر یکی دین پاک
برآرد ز دجال و خیلش هلاک
همان آب گویند کآید پدید
دَرِ توبه را گم بباشد کلید
رسد ز آسمان هر پیمبر فراز
شوند از گس مهدی اندر نماز
سوی خاور آید پدید آفتاب
هم آتش کند جوش طوفان چو آب
از آن پس شگفت دگرگونه گون
بس افتد جهاندار داند که چون
تو آنچ از پیمبر رسیدت به گوش
به فرمان بجای آر آنرا بکوش
بر اسپ گمان از ره بیش و کم
مشو کت به دوزخ برد با فدم
به دست آورد از آب حیوان نشان
بخورزو و پس شادزی جاودان
سر هر دوره راست کن چپ و راست
از آن ترس کآنجا نهیب و بلاست
وز آن بانگ کآید در آن رهگذار
که ره دین مراین را آن را بدار
نشین راست با هرکس و راست خیز
مگر رسته گردی گه رستخیز2
منابع:
- ویکی حسین به نقل از دانشنامهی شعر عاشورایی، راضیه محمدزاده، ج ۲، ص ۷۳۱-۷۳۲
- گنجور، گرشاسب نامه، بخش 3