بسم الله الرحمن الرحیم
درس گفتارهایی از: مسعود بسیطی
با اهتمام: زهرا مرادی
دورهی «موفقیت» زیرمجموعهی مباحث «مهارتهای زندگی» است که به مرور برای علاقمندان ارائه میگردد. در این دوره که مناسب گروه سنی 17 سال به بالاست، به مباحثی مانند ارزش گذاری، هدف یابی، شیوهی دستیابی به موفقیت و کسب رضایتمندی از خود پرداخته میشود.
درس دوم: اولویت بندی ارزشها
در جلسهی گذشته به این موضوع پرداختیم که: در بسیاری از مواقع حس عدم رضایت از خود یا شکست و سرخوردگی با بحث «ارزش»های هر فرد در زندگی ارتباطی تنگاتنگ دارد. گاهی این حس ناکامی به سبب دست نیافتن به ارزشهاست و گاه به دلیل چیدمان و اولویت بندی ناصحیحِ آنها. همچنین به این نکتهی مهم تذکر داده شد که بسیاری از موضوعاتی که ما آنها را «ارزش» میپنداریم، ناشی از محیطی است که در آن رشد کرده و تربیت شدهایم. این ارزشهای اکتسابی میتوانند با فطرت و عقل آدمی همسو و یا در تضاد باشند. بسته به محیط و شیوهی تربیتی افراد، ارزشها از شخصی تا شخص دیگر متفاوت خواهد بود.
در این جلسه همراهتان خواهیم بود تا بتوانید مجموعهی ارزشهای زندگی خود را بر اساس اهمیت، اولویت بندی نمایید.
چنانچه حرکت انسان در زندگی بر پایهی ارزشهایش نباشد، دچار عذاب وجدان، پشیمانی و عدم رضایت از خود میگردد. به بیانی دیگر وقتی چیزی برای آدمی ارزش محسوب گردد، اما آن را رعایت نکند، حس خوبی نخواهد داشت. مثلا کسی که «استفادهی بهینه از زمان» را ارزش میداند، پس از حضور در یک مهمانی که تمامِ وقت حاضران صرف دست انداختن یکدیگر و غُر زدن دربارهی اوضاع جامعه و خوردن و نوشیدن و ... گردیده، حال بدی خواهد داشت. چراکه فضای حاکم بر آن مهمانی با ارزشهای وی تطابق نداشته است.
برای آنکه زندگی خود را مطابق با نظام ارزشیتان پیش ببرید، به فهرستی که جلسهی پیش از ارزشهای خود تهیه نمودید، نیاز دارید. قرار بود این فهرست، صادقانه تنظیم شود. مثلا اگر پول و ثروت برایتان ارزش محسوب میشود، از ترس آنکه متّهم به مادی گرایی یا پول پرستی شوید، خود سانسوری نکنید؛ بلکه پولدار بودن را در فهرست ارزشهایتان درج نمایید.
پس از نوشتن ارزشها، نوبت به اولویت بندی آنها بر اساس اهمیت میرسد.
اولویت با کدامیک از ارزشهایم است؟ (در صورت لزوم کدام ارزش را فدای ارزش دیگرم نمایم؟)
نگاهی به فهرستی که از ارزشهایتان تهیه کردهاید بیاندازید. دستیابی به کدامیک برایتان مهمتر و ارزشمندتر است؟ اگر منابع شما برای رسیدن به همهی آنچه در فهرست خود آوردهاید محدود باشد، کدامیک را فدای دستیابی به دیگری میکنید؟ برای پاسخ به این سوالها نیاز دارید تا مجموعهی ارزشهای خود را بر اساس اهمیت اولویت بندی نمایید.
یکی از روشهایی که در مرتب سازیِ ارزشها به شما کمک میکند، آن است که ببینید آیا ارزشی وجود دارد که آن را برای دستیابی به ارزشی دیگر در فهرست ارزشهایتان جای داده باشید؟ اگر شما ارزش «الف» را برای دستیابی به ارزش «ب» میخواهید، بدان معناست که برای شما «ب» از درجهی اهمیت بالاتری نسبت به «الف» برخوردار است. چراکه تمام تلاش شما برای محقق ساختن «الف» به منظور رسیدن به «ب» است.
حال ببینید ارزش «ب» را برای چه میخواهید؟ اگر «ب» را نیز برای دستیابی به «ج» لازم دارید، پس هم «الف» و هم «ب» در درجهی اهمیتی پایینتر از «ج» قرار دارند. با این حساب اولویت بندی ارزشهای شما بر اساس اهمیت به این صورت خواهد بود:
اولویت اول: ارزش «ج»
اولویت دوم: ارزش «ب»
اولویت سوم: ارزش «الف»
اولویت اول (مهمتر)، تعیین کنندهی مرز تلاش برای اولویتهای کم اهیتتر خواهد بود. به بیان دیگر، در حالت فوق پرداختن به ارزش «الف» و «ب» تا جایی منطقی است که به ارزش «ج» لطمهای وارد نشود.
به این مثال توجه فرمایید: فردی «داشتن ثروت» را امری ارزشمند و مهم در زندگی خود میداند و تمام تلاش خود را برای کسب درآمد و ثروت انجام میدهد. از او میپرسیم چرا انقدر سخت کار میکنی و برای پولهایی که به دست میآوری چه برنامهای داری؟ او نیز پاسخ میدهد میخواهد در «در منطقهای خوش آب و هوا یک ویلا داشته باشد». از او سوال میکنیم ویلا را به چه منظور میخواهی؟ میگوید چون برایم «آرامش و سلامتی» مهم است. پس اگر او پولدار شدن و خرید ویلا را ارزشمند و مهم تلقی میکند، به این دلیل است که میخواهد توسط آنها به آرامش و سلامتی دست یابد. لذا ارزشهای این شخص به صورت زیر اولویت بندی میشود:
اولویت اول: آرامش و سلامتی
اولویت دوم: داشتن ویلا در منطقه ای خوش آب و هوا
اولویت سوم: داشتن ثروت
چنانچه این فرد بر مبنای اولویتهایش گام بر ندارد، احتمال اینکه به موفقیت یا حس رضایتمندی برسد، کم خواهد بود. او تا جایی باید دنبال پول باشد که آرامش و سلامتیاش به خطر نیفتد. نباید اولویتهای مهمتر را فدای ارزشهای با اولویت پایینتر سازد؛ در غیر این صورت حس تردید، پشیمانی و نارضایتی گریبانش را خواهد گرفت. اگر این فرد در راه به دست آوردن پول آنقدر حرص بخورد و از خواب و خوراک و استراحت بیفتد که سکته کند و به حالت کُما برود، پول و ویلا به چه دردش خواهد خورد؟ مگر جز این است که همهی آنها را برای زندگیای توأم با سلامتی و آرامش میخواست؟
نتیجه آنکه: ارزشی که برای دستیابی به ارزش دیگر آن را مهم میدانید، در رتبهی پایینتری نسبت به ارزش مورد نظر قرار دارد. لذا باید مراقب باشید ارزش غایی را فدای ارزشهای واسطهای و کم اهمیتتر نکنید.
گاهی در اولویت بندیِ ارزشهایتان به مواردی میرسید که به نظر، هم رتبه هستند و به راحتی نمیتوانید یکی را بالاتر از دیگری بگذارید. در چنین مواقعی از خود بپرسید اگر مجبور باشید فقط و فقط یکی از آنها را داشته باشید، کدام را انتخاب میکنید؟
به عنوان نمونه خانمی را در نظر بگیرید که هم ادامهی تحصیل برایش اهمیت دارد و هم ازدواج و تشکیل خانواده را ارزشمند میداند. چنانچه او بین این دو ارزش اولویت بندی نکرده باشد و نداند کدامیک برایش مهمتر است، وقتی در موقعیت ازدواج قرار میگیرد، دچار چالش و سردرگمی میشود. در چنین شرایطی اگر تن به ازدواج دهد، چند سال دیگر حسرت میخورد که دوستانم به فلان مدارج علمی و تحصیلی رسیدهاند، اما من درگیر خانهداری و بچهداری شدم. اگر هم به خواستگارانش جواب رد بدهد، چند سال بعد ممکن است بگوید این همه درس خواندم که چه بشود؟ اگر همان موقع که موقعیتهای متعددی برای ازدواج داشتم، تشکیل خانواده داده بودم الان احساس بهتری داشتم.
این سردرگمی و یا حس عدم رضایت عمدتا ناشی از مرتب نبودن ارزشهای وی بر اساس اهمیت است. چنین فردی وقتی در مرحلهی انتخاب قرار میگیرد میتواند این سوال را از خود بپرسد: اگر مجبور باشم بین «درس خواندن» و «ازدواج» یکی را انتخاب کنم، کدام را بر میگزینم؟ این سوال به او کمک میکند تا راحتتر و بهتر تصمیم بگیرد.
البته ذکر این مثال به آن معنا نیست که کسی که ازدواج کند نمیتواند ادامهی تحصیل بدهد و یا برعکس. بلکه تنها تذکر به این نکته است که اگر در مواردی بین انتخاب دو ارزش تردید کردید، برای اینکه بفهمید کدامیک را مهمتر میدانید، از خود بپرسید اگر قرار باشد فقط و فقط یکی از آنها را داشته باشید کدام را بر میگزینید. وقتی مشخص شد کدامیک مهمتر است، در ادامهی راه هم کمتر دچار تردید و عذاب وجدان خواهید شد. در مثال فوق، فرض کنید که آن خانم در پاسخ به این سوال که «اگر تنها بتوانی یکی را داشته باشی، کدام را انتخاب میکنی؟»، «ازدواج» را انتخاب کرده باشد. اما او با آنکه ازدواج را مهمتر دانسته، از ادامهی تحصیل هم غافل نمیشود. او اکنون میداند هرگاه در طول زندگی مجبور شود از تلاشش برای یکی از این دو ارزش کم بگذارد، کدام را باید ارجح بداند. اگر مثلا در کنکور، در شهری دور از محل سکونتشان و اشتغال همسرش قبول شد، بین رفتن و ماندن مردّد نمیشود. چراکه کافی است نگاهی به ترتیب ارزشهایش بر اساس اهمیت بیندازد.
پس به یاد داشته باشیم اولویت بندی ارزشها از این جهت مهم است که مراقب باشیم برای دستیابی به ارزشهای کم اهمیتتر، ارزشهای بالاتر و مهمتر را از دست ندهیم. با وجود آنکه این موضوع، بسیار ساده و بدیهی به نظر میرسد، اما عموما آن را رعایت نمیکنیم.
گاهی فرد به این نتیجه می رسد که چند سالِ پیش به دلیل ناپختگی و یا عدم شفافیتِ شرایط به اشتباه اولویتهایش را چیده بوده است. مثلا در سن هجده سالگی به اشتباه فکر میکرده که تشکیل خانواده دادن مهمتر از ادامهی تحصیل بوده و یا برعکس. در چنین شرایطی دو نکته باید مدّ نظر قرار بگیرد:
نکتهی اول اینکه: شاید این فرد در اثر فشارها و تنشهایی که اکنون درگیرش شده چنین حسی دارد. مثلا چون ازدواج موفقی نداشته یا با همسرش چالشهای متعددی دارد، پیش خود میگوید اصلا ازدواج حماقت است! اگر از این فرد بپرسیم «آیا اگر همسری شایسته، عاقل، صادق، امین، وفادار، فداکار، مهربان، ... و فرزندانی سالم و صالح داشته باشد، باز هم ازدواج را حماقت میپندارد؟» به احتمال زیاد پاسخش مثبت نخواهد بود. بنابراین، مراقب باشیم ارزشها را تحت فشار و تنش اولویت بندی نکنیم.
نکتهی دوم اینکه: بله این احتمال وجود دارد که فرد واقعا ارزشهای زندگیاش را اشتباه و جا به جا اولویت بندی کرده باشد. این اتفاق عموما وقتی رخ میدهد که هنگام اولویت بندیِ ارزشها فاکتورهایی مانند «عقل» دخیل نبوده باشند. عقل سلیم، خوب را از خوبتر و بد را از بدتر تشخیص میدهد[1] و مانع بروز چنین اشتباهاتی میگردد. عقل سلیم، در موارد مبهم و چالش انگیز، فرد را به سوی مشورت با یک کارشناس و متخصص سوق میدهد.[2] عقل سلیم، از تجربهی دیگران استفاده میکند.[3] همواره مراقب باشیم که در اولویت بندیِ ارزشها از این ابزار تشخیص (عقل) به خوبی بهره بگیریم و اولویتها را جا به جا تنظیم نکنیم.
توجه به این نکته، ضروری است که: چنانچه اولویتها را جا به جا تنظیم کنیم، زندگیمان بسیار تغییر خواهد کرد. دو نفر را در نظر بگیرید که برای هر دو هم صداقت و هم ارتقای شغلی ارزش محسوب میشود. اما اولویت بندیهایشان با یکدیگر متفاوت است. اولی صداقت را مهمتر از ارتقای شغلی میداند؛ و دومی برعکس، ارتقای شغلی را بالاتر از صداقت میشمارد. این دو نفر چقدر با هم تفاوت دارند؟ تا چه اندازه کیفیت زندگی شان متفاوت از هم خواهد بود؟ اولی برای ارتقای شغلی خود تلاش میکند؛ اما نه به قیمت دروغ گفتن. دومی حاضر است برای ترفیع شغلی متوسل به هر دروغی بشود.
بنابراین، همانطور که اشاره شد، اگر اولویت بندی ارزشها را جا به جا ببندیم کیفیت زندگیمان به شدت تغییر خواهد کرد.
حال، ارزشهایتان را بر اساس اهمیت مرتب کنید. لااقل 10 ارزش خود را به ترتیب اولویت بنویسید. در جلسهی آینده به ادامهی این موضوع خواهیم پرداخت.
نکات مهم این جلسه
- چنانچه حرکت انسان در زندگی بر پایهی ارزشهایش نباشد، دچار عذاب وجدان، پشیمانی و عدم رضایت از خود میگردد.
- برای آنکه منابع، تلاش و انرژی به درستی در راه ارزشهای زندگی تقسیم گردد، باید مجموعهی ارزشها بر اساس اهمیت، رتبه بندی شود.
- رتبه بندی ارزشها به ما این امکان را میدهد که
O اولویتهای مهمتر را فدای ارزشهای کم اهمیتتر نکنیم.
O در شرایطی که منابع ما برای رسیدن به همهی ارزشها کافی نیست، دچار تردید و سردرگمی برای تخصیص منابع بین ارزشها نگردیم.
- برای مرتب سازیِ ارزشها بر اساس اهمیت میتوانیم از دو روش زیر کمک بگیریم:
O آیا ارزشی وجود دارد که آن را برای دستیابی به ارزشی دیگر در فهرست ارزشهایمان جای دادهایم؟ اگر بله، در این صورت ارزش واسطهای از اهمیت کمتری نسبت به ارزش غایی برخوردار است.
O در حالتی که ارزشها به نظر هم رتبه هستند، از خود بپرسیم اگر تنها امکانِ داشتن یکی از این دو ارزش را داشتیم، کدامیک را انتخاب می کردیم؟ ارزش منتخب دارای اهمیت بالاتری خواهد بود.
- در حالت تنش و یا تحت فشار، ارزشها را رتبه بندی نکنیم.
- در اولویت بندیِ ارزشها از ابزار عقل به خوبی بهره بگیریم. عقل سلیم، مشورت با متخصص و استفاده از تجربهی دیگران را در اولویت بندی ارزشها به کار میبندد.
- اگر اولویت بندیِ ارزشها جا به جا بسته شود، کیفیت زندگی به شدت تغییر خواهد کرد.
منبع: خانه کودک و نوجوان بنیاد محمد (ص)
[1] امیر مومنان میفرمایند: "لَيْسَ الْعَاقِلُ مَنْ يَعْرِفُ الْخَيْرَ مِنَ الشَّرِّ وَ لَكِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ يَعْرِفُ خَيْرَ الشَّرَّيْن" یعنی: عاقل آن کسی نیست که خوب را از بد تشخیص دهد؛ بلکه عاقل به کسی گویند که بتواند بین دو بدی آن را که بهتر است، تشخیص دهد:بحارالانوار، ج 75، ص 6.
[2] امیر مومنان میفرمایند: "مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا" یعنی: هر كس خود رأى شد هلاك مىگردد و هر كس با افراد [صاحب نظر] مشورت كند در عقل آنان شريك مىشود: بحارالانوار، ج 72، ص 104. ؛ رسول خاتم نیز می فرمایند: "مُشاوَرَةُ العاقِلِ الناصِحِ رُشدٌ و َيُمنٌ و َتَوفيقٌ مِنَ اللّه فَإِذا أَشارَ عَلَيكَ النّاصِحُ العاقِلُ فَإِيّاكَ و َالخِلافَ فَإِنَّ فى ذلِكَ العَطَبَ" یعنی: مشورت كردن با عاقِل خيرخواه مايه هدايت و ميمنت میشود و توفيقى است از جانب خداوند، پس هرگاه خيرخواه عاقل تو را راهنمايى كرد، مبادا مخالفت كنى كه موجب نابودى مىگردد:بحارالانوار، ج 72، ص 102.
[3] امیر مومنان میفرمایند: "فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَة" یعنی: شقی کسی است که از منفعتی که از عقل وتجربه به او داده شده، محروم بماند: نهج البلاغه، نامه 78، ص 466.