درس اول: ارزش گذاری، گامی موثر برای موفقیت

 

flower 12

    

بسم الله الرحمن الرحیم

درس گفتارهایی از: مسعود بسیطی

با اهتمام: زهرا مرادی

دوره‌ی «موفقیت» زیرمجموعه‌ی مباحث «مهارت‌های زندگی» است که به مرور برای علاقمندان ارائه می‌گردد. در این دوره که مناسب گروه سنی 17 سال به بالاست، به مباحثی مانند ارزش گذاری، هدف یابی، شیوه‌ی دستیابی به موفقیت و کسب رضایتمندی از خود پرداخته می شود.

   

درس اول: ارزش گذاری، گامی موثر برای موفقیت

مقدمه

گاهی که فرصت می‌کنیم در روزمرگی‌ها و هیاهوی زندگیِ امروزی کمی درنگ کنیم و نظری به اوضاع زندگی‌مان بیاندازیم، عموما حس خوشایندِ رضایت، وجودمان را پر نمی‌کند. بلکه معمولا نسبت به گذشته، حس پشیمانی و حسرت داریم و درباره‌ی آینده هم دچار تردید و نگرانی هستیم. گذشته را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم چه فرصتهایی که از آنها به خوبی بهره‌برداری نکردیم و به آینده که می‌نگریم آنچنان مبهم و سردرگم می‌شویم که ترجیح می‌دهیم به همان روزمرگی بازگردیم و خود را با همین شیوه‌ی زندگی که تاکنون داشته‌ایم سرگرم نگاه داریم. اما می‌دانیم هرچه جلوتر می‌رویم، حسرتهامان بیشتر و بیشتر و رضایت‌مان کمتر و کمتر خواهد شد.

معمولا آنچه سبب نارضایتی، حسرت، پشیمانی، حس گناه، بازنده شدن و از این قبیل حالات در آدمی می‌شود، به صورت مستقیم با بحث «ارزش»های وی در ارتباط است.

مقصود ما از «ارزش» در این نوشتار، همان باورهای عمیق و درونی است که فرد آن را قبول دارد و ارزشمند می‌شمارد؛ که البته از فردی تا فرد دیگر می‌تواند متفاوت باشد. مثلا ممکن است فردی ثروت را ارزش بداند، اما دیگری به ثروت اهمیت ندهد و تحصیلات و مدرک دانشگاهی را ارزشمند بنامد؛ یکی زیبایی را ارزش بشمارد، فردی دیگر، محترم شمرده شدن را؛ یکی آرامش را، دیگری هیجان را؛ یکی نظم را، دیگری راحتی را ... .

نکته‌ی دیگر آنکه معمولا هر فرد، «مجموعه‌ای» از ارزش‌ها دارد که اولویت اهمیتی آنها با یکدیگر متفاوت است. مثلا برای فردی هم رضایت خدا ارزش محسوب می‌شود و هم پول. اما هیچ گاه پول را به قیمت نارضایتی خدا به دست نمی‌آورد. برای چنین فردی با آنکه هر دو موضوع ارزش محسوب می‌شوند اما رضایت خدا در درجه‌ی اهمیت بالاتری قرار داد. ممکن است برای شخصی دیگر بر عکس باشد. پس آدمی مجموعه ای از ارزش‌ها دارد که اولویت اهمیتی آنها معمولا با یکدیگر برابر نیست.

گاهی احساس عدم موفقیت و نارضایتی فرد، ناشی از آن است که به آن چه ارزش می‌پنداشته، دست نیافته است. مثلا تحصیلات دانشگاهی در یک رشته‌ی خوب برای او ارزش محسوب می‌شده، اما دو سال پیاپی رتبه‌ی قبولی در کنکور نیاورده است. یا پول و ثروت، از ارزش‌های مورد نظر او بوده، اما در سن پنجاه سالگی نه خانه‌ی شخصی دارد و نه سرمایه‌ی مالی ویژه‌ای. چنین فردی با حس نارضایتی، حسرت و شکست دست و پنجه نرم می‌کند.

گاهی نیز ممکن است فردی با وجود دستیابی به آنچه ارزش محسوب می‌کرده، حس رضایت و موفقیت نداشته باشد. چنین حالتی معمولا هنگامی پیش می‌آید که فرد در چیدمان و اولویت بندی ارزش‌هایش دچار اشتباه گردیده و پس از مدتی متوجه شده موضوع دیگری مهم‌تر از ارزش‌هایی بوده که انرژی خود را صرفِ به دست آوردن آنها نموده است. به عنوان نمونه فردی را در نظر بگیرید که داشتن جایگاه شغلی خاصی برایش ارزش محسوب می‌شده؛ اما حال که به آن موقعیت دست یافته حس رضایت و موفقیت ندارد؛ چراکه برای کسب شغل مورد نظر آنچنان وقت و انرژی گذاشته که به بنیان‌های خانواده‌اش آسیب زده است. این فرد اکنون که به شغل مطلوب خود رسیده، متوجه شده داشتن یک خانواده‌ی سالم و صمیمی برایش ارزشمندتر از این جایگاه شغلی بوده؛ لذا احساس سرخوردگی و عدم رضایت می‌کند.

پس چه در حالت نخست – که فرد به ارزش‌های مورد نظرش دست نیافته – و چه در حالت دوم – که شخص در چینش ارزش‌هایش دچار خطا شده – حس نارضایتی و عدم موفقیت به وی دست خواهد داد. از این رو مرور ارزش‌های زندگی‌مان گامی موثر برای دستیابی به موفقیت و حس رضایت خواهد بود.

در این دوره تلاش خواهیم نمود شما را در انتخاب و چیدمان ارزش‌های زندگی‌تان و همچنین دستیابی به این ارزش‌ها یاری نماییم. با ما همراه باشید.

   

ارزش‌ها چگونه در ما شکل گرفته‌اند؟

چرا بعضی موضوعات از نظر ما ارزش محسوب می‌شوند، اما از نظر دیگری نه؟ ارزش‌ها چگونه در ما شکل می‌گیرند؟

لازم است بدانید همه‌ی انسانها با فطرتی پاک متولد می‌شوند.[1] همچنین خداوند، نعمتی بزرگ برای تشخیص خوب از بد در اختیار آنها گذاشته است. این ابزار تشخیص که همچون نورافکنی راه را روشن می‌کند و موانع و خطراتش را آشکار می‌کند، «عقل» نام دارد.[2] هر انسانی به سبب فطرت پاکی که با آن آفریده شده و ابزار تشخیصی که خدا به او عطا فرموده (یعنی عقل) خوبی و بدیِ بسیاری از مسائل را تشخیص می‌دهد و به سمت انتخاب خوبی‌ها به عنوان ارزش‌های زندگی خود گرایش دارد.

به عنوان نمونه همه‌ی انسانها فارغ از ملیت، جنسیت، نژاد، مذهب و حتی سن و سالی که دارند، تجاوز به حقوق‌شان را بد می‌شمارند. یعنی آدمی، زشتی و بدیِ ظلم را تشخیص می‌دهد و هیچ انسان عاقلی مورد ظلم واقع شدن توسط دیگران را به عنوان «ارزش» زندگی خود قرار نمی‌دهد. به همین ترتیب هیچ عقل سلیمی «دروغگویی»، «خیانت»، «خودخواهی»، ... را ارزش محسوب نمی‌کند.

اما عامل بسیار مهم دیگری نیز در انتخاب و شکل گیری ارزش‌ها دخیل است. عاملی که حتی می‌تواند انتخاب عقل و فطرت را تحت الشعاع قرار دهد. عاملی به نام «تربیت».

آدمی تحت تاثیر محیطی که در آن رشد می‌کند و تربیت می‌شود، می‌تواند به آنچه عقل و فطرت ارزش می‌شناسند، راغب و راغب‌تر شود؛ و یا از آنها دور و دورتر گردد. عامل «تربیت» از چنان تاثیر بالایی در بحث ارزش‌ها برخوردار است که پس از مدتی عمده‌ی ارزش‌های فرد – چه خوب و چه بد – جنبه‌ی اکتسابی پیدا می‌کنند.

به عنوان نمونه، من «نظم» را ارزش می‌شمارم، نه از آن جهت که منظم بودن را رفتاری عقلانی یافته‌ام؛ بلکه به این دلیل که از بچگی به من گفته‌اند «منظم باش»، «منظم باش»، «نظم مهم است»، «ببین فلانی چه بچه‌ی خوبی است، چقدر اتاقش مرتب است»، «آفرین که اتاقت را مرتب کردی» ...

حال، جای «نظم» را مثلا با «مُد گرایی» و یا «مارک پوشی» عوض کنید: از بچّگی در خانواده‌ای رشد کرده‌‌ام که همواره در آن از افراد خوش پوش تمجید شده، برای مارک پوشی تلاش شده، به جای هر مزیّت یا مهارت دیگری از سر و وضع و ظاهر من تعریف شده، به اینکه چه بپوشم اهمیت زیادی داده شده، ... نتیجه این می‌شود که به احتمال خیلی زیاد «مارک پوشی» یکی از ارزش‌های من می‌گردد.

خلاصه آنکه: چه بسیار کارهای درست و چه بسیار کارهای نادرستی که به صورت اکتسابی و در اثر «تربیت» جزو ارزش‌های من قرار گرفته‌اند. من آنها را ارزش می‌دانم نه به این دلیل که در آنها تدبّر کرده‌‌ام و انجام‌شان را عقلانی یافته‌‌ام؛ بلکه چون اینگونه تربیت شده‌‌ام.

شاید وقت آن رسیده باشد که نگاهی دوباره به ارزش‌های زندگی مان بیاندازیم و آنها را با شاقول «عقل» بسنجیم. آنهایی را که عقل تایید می‌کند، نگاه داریم و درباره‌ی آنهایی که عقلانی نیستند و تنها در اثر محیط تربیتی‌ای که در آن قرار داشته‌‌ایم به آنها راغب شده‌‌ایم، تجدید نظر نماییم.

بسیاری از مواقع، دلیل اینکه فرد با وجود دستیابی به ارزش‌هایش احساس رضایت ندارد، ریشه در همین نکته دارد. او تحت تاثیر محیطی که در آن تربیت شده، چیزی را ارزش محسوب می‌کرده که عقل و فطرت، آن را ارزش نمی‌دانند. یا چیزهای مهم‌تری که عقل و فطرت آنها را ارزش محسوب می‌کنند، فدای چیزی شده که او ارزش می‌پنداشته، حال آنکه اهمیتش بسیار پایین‌تر از موارد ارزشمند دیگر بوده است.

به مثالی که در همین درس به آن اشاره شد، مجددا توجه کنید: فردی که برای دستیابی به جایگاه شغلی خاصی، خانواده‌ی خود و روابط صمیمانه‌ی جاری در آن را فدا کرده، حال خوبی نخواهد داشت. چراکه عقل او ارزش داشتن خانواده‌ای سالم و منسجم را بیشتر از رسیدن به فلان موقعیت شغلی تشخیص می‌دهد. لذا با وجودی که این شخص به آنچه ارزش می‌پنداشته (شغل مورد نظر) رسیده، اما احساس رضایت ندارد.

تا جلسه‌ی آینده فهرستی از آنچه ارزش می‌دانید تهیه نمایید. فهرستی کاملا واقعی، صادقانه و به دور از شعارهای آرمان گرایانه! سپس ببینید آیا در بین مواردی که به عنوان ارزش قید کرده‌اید، موردی وجود دارد که با عقل و فطرت‌تان در تضاد باشد؟ اگر وجود دارد کنار آنها یک علامت بگذارید.

در جلسات آینده درباره‌ی این موضوع صحبت خواهیم کرد که چگونه به ارزش‌های زندگی‌تان نزدیک شوید تا حس عدم رضایت یا پشیمانی شما را آزرده نسازد.

      

نکات مهم این جلسه:

-   مقصود از «ارزش» در این نوشتار، همان باورهای عمیق و درونی است که فرد آن را قبول دارد و ارزشمند می‌شمارد.

o  «ارزش»، از فردی تا فرد دیگر می‌تواند یکسان نباشد.

o  هر فرد، «مجموعه‌ای» از ارزش‌ها دارد که اولویت اهمیتی آنها با یکدیگر برابر نیست.

-  حس عدم موفقیت یا نارضایتی از خود با بحث «ارزش»های آدمی در ارتباط است و معمولا در دو شرایط زیر این حالت ناخوشایند در وی ایجاد می‌شود:

o  به آنچه ارزش می‌پنداشته دست نیافته است.

o   به آنچه ارزش می‌پنداشته رسیده، اما چون در چیدمان و اولویت بندی ارزش‌هایش به خطا رفته، اکنون متوجه شده موضوعات مهم‌تری را فدا کرده است.

-   آدمی می‌تواند از روی فطرت پاکش و به مدد نعمت عقل، خوبی‌ها را به عنوان ارزش زندگی خود انتخاب نماید.

-  «تربیت» بیش از هر عامل دیگری در شکل‌گیری «ارزش»‌ها نقش دارد. به گونه‌ای که حتی می‌تواند تشخیص و انتخاب عقل و فطرت را تحت الشعاع قرار دهد.

-   اگر آنچه فرد در اثر محیط تربیتی به عنوان ارزش خود برگزیده، با عقل و فطرت در تضاد باشد، ممکن است با وجود دستیابی به آن ارزش‌ها، حس رضایتمندی در وی ایجاد نگردد.

   

منبع: خانه کودک و نوجوان بنیاد محمد (ص)

   


[1]  فطرت، معرفت اولیه‌ای است که در وجود همه‌ی انسان‌ها توسط خالق متعال نهادینه شده است. رسول خاتم می فرمایند: "كُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطْرةِ" یعنی: همه‌ی انسان‌ها بر اساس فطرت [پاک توحیدی] به دنیا می‌آیند": بحارالانوار، ج 58، ص 187. ؛ فطرتی که بر اساس آموزه‌های قرآن، تغییری در آن راه ندارد: "فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ" یعنی: پس حق گرایانه، به سوى این آیین روى آور، [با همان‏] فطرتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. تغییرى در آفرینش خدا نیست. آیین پایدار همین است و لیكن بیشتر مردم نمی‌‏دانند: قرآن کریم، سوره روم، آیه 30. ؛ علاقمندان به این موضوع می‌توانند به مقاله‌ی «تربیت عقلانی » در بخش آثار و مقالات پایگاه علمی فرهنگی محمّد (ص) مراجعه فرمایند.

[2]  رسول خاتم می فرمایند: "العقلُ نورٌ فِى القلبِ یُفَرِّقُ بِهِ بَینَ الحقِّ وَالباطِل" یعنی: عقل نورى است در قلب، كه با آن، بین حق و باطل تفاوت گذاشته می‌شود: ارشاد القلوب، ج 1، ص 198. علاقمندان به آشنایی بیشتر درباره‌ی عقل و جایگاه آن در مکتب تربیتی اهل بیت علیهم السلام می‌توانند علاوه بر مقاله‌ی «تربیت عقلانی»در بخش آثار و مقالات سایت محمّد (ص)، به درسنامه‌ی «عقل» در بخش درسنامه‌های سایت محمّد (ص) نیز مراجعه فرمایند.

logo test

ارتباط با ما