خدا را یاری کنید تا خدا یاری‌تان کند؛ ویژه‌‌ی 16 تا 18 سال

 

flower 12

    

بسم الله الرحمن الرحیم

   

موضوع: نصرت و یاری امام زنده (دعا جهت ظهور)

با اهتمام: زهرا و سارا انتظارخیر؛ زهرا مرادی

 

ملحقات پک:

1.  کارت دعوت

2.  متن محتوا

  

گروه سنی: 16 تا 18 سال (دهم تا دوازدهم)

     

1. کارت دعوت:HosseinM16 18.mohammadfnd.org

متن روی کارت: آیا کسی هست که امامش را یاری کند؟

متن داخل کارت:

من مردی از فرزندان حسین (ع) را می‌شناسم با همان مهربانی،        

با همان صلابت،              

با همان شأنِ امامت؛       

اما غریب‌تر و مظلوم‌تر.  

آیا اگر او نیز همچون حسین (ع) یاری بخواهد، یاری‌اَش می‌کنی؟

منتظر حضورت هستیم تا در این باره به گفتگو بنشینیم.

زمان:

مکان: بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

   

2. متن محتوا با عنوان «خدا را یاری کنید تا خدا یاری‌تان کند»:

بچه‌ها چه تصوری از آینده‌‌ی خود دارید؟ دوست دارید در آینده به چه موقعیت‌هایی دست یابید؟

{مربی اجازه دهد تا دانش آموزان درباره‌‌ی آرزوها و تصورات خود در آینده صحبت کنند و او آنها را سمت راست تخته در یک ستون بنویسد. مثلا به صورت زیر:

می‌خواهم در آینده ...

-   یک رشته‌‌ی دانشگاهی خوب در یک دانشگاه خوب قبول شوم.

-   بسیار پولدار شوم.

-   همسر خوش تیپ، پولدار، مهربان و وفاداری داشته باشم.

-   یک شغل با کلاس و درآمدزا داشته باشم.

-   به کشورهای دیگر سفر و یا حتی مهاجرت کنم.

مربی می‌تواند چند مورد از نمونه‌های بالا را نیز خود به لیست بچه‌ها اضافه کند. درباره‌‌ی آرزوهای بچه‌ها حتی الامکان عکس العمل منفی نشان ندهید. فقط اگر خواسته‌ای به شدت غیر عقلانی یا غیر اخلاقی بود در ادامه که به بحث یاری خدا می‌رسید به دانش آموزان تذکر بدهید که: بدیهی است انتظار نداریم خداوند ما را در خواسته‌های غیر عقلانی و مضرّ – چه برای خودمان و چه برای مردم - یاری کند.}

برای کسب این موقعیت‌ها چه برنامه‌ریزی‌ای داشته‌اید؟ مثلا آیا به این فکر کرده‌اید که برای پولدار شدن یا کسب یک موقعیت شغلی خوب چه اقداماتی باید انجام دهید؟

در این مسیر روی حمایت و پشتیبانی چه کسانی حساب باز کرده‌اید؟ پدر؟ مادر؟ خواهر یا برادر بزرگتر؟ معلم؟ یک یا چند نفر از آشنایان و دوستان؟

{مربی کنار ستون آرزوها یک ستون دیگر هم ایجاد می‌کند و می‌نویسد:}

افرادی که برای رسیدن به اهدافم روی کمک آنها حساب می‌کنم:

-   پدر

-   مادر

-   ....

{اگر در این بخش، دانش آموزی «خدا» را به عنوان یکی از حمایتگرانی که روی آن حساب باز کرده‌، نام برد، به او بگویید «آفرین؛ به نکته‌ی مهمی اشاره کردی. من با این حمایتگری که گفتی کار دارم که بعدا به آن می رسیم. حالا به جز خدا، دیگر چه کسانی شما را حمایت خواهند کرد؟» پس از تکمیل لیست مربی ادامه دهد:}

حالا اگر همه‌‌ی اقدامات لازم را برای رسیدن به خواسته‌تان انجام داده باشید؛

و

همه‌‌ی افراد این لیست که روی کمک و پشتیبانی‌شان حساب می‌کردید شما را حمایت کنند،

آیا می‌توانید بگویید حتما و صد در صد به آن موقعیت دست می‌یابید؟

فردی را در نظر بگیرید که می‌خواهد یک رشته‌‌ی خوب دانشگاهی قبول شود تا از این طریق صاحب شغلی مناسب گردد یا امکان ادامه تحصیل و زندگی در خارج از ایران را به دست آورد. او همه‌‌ی تلاش خود را می‌کند و خوب درس می‌خواند. خانواده‌اش هم در این مسیر از هیچ کمکی دریغ نمی‌کنند. اما شب کنکور ناگهان دل درد شدیدی می‌گیرد و وقتی او را به بیمارستان می‌رسانند دکتر می‌گوید باید سریعا آپاندیسش عمل شود! بعد زمانی که همه‌‌ی دوستان و همکلاسی‌هایش در حال دادن آزمون کنکور هستند، او در اتاق عمل در حال جراحی شدن است! حالا اگر این بنده‌‌ی خدا پسر باشد، این موضوع برایش خیلی بیشتر گران تمام می‌شود؛ چون احتمالا باید برای سربازی اقدام کند.

پس این امکان وجود دارد که شما همه‌‌ی تلاش خود را بکنید و اطرافیان‌تان هم شما را در دستیابی به اهداف‌تان یاری کنند اما یک حادثه یا یک اتفاق پیش بینی نشده باعث شود به نتیجه‌‌ی دلخواه نرسید. آیا برای مواقع اینچنینی هم راه حلی دارید؟

{مربی به دانش آموزان فرصت دهد تا در این باره کمی فکر کنند و نظرات‌شان را بیان نمایند. هر راه حلی که مطرح شود، صد در صد قابل اتّکا نیست. مربی می‌تواند به نکاتی که آن راه حل را نقض می‌کنند اشاره کند. مواردی مانند زلزله، تصادف، بیماری و ... مسائلی هستند که عموم راه حل‌ها را از مصونیت کامل خارج می‌کنند. به عنوان نمونه مربی می‌تواند لا به لای صحبتهای بچه‌ها به این نکات تذکر دهد که: حتی اگر همه چیز را فراهم کرده باشی اما قبل از رسیدن به هدف، هواپیمایی که در آن هستی دچار نقص فنی شود و ... ؛ یا اگر همه چیز آماده باشد اما یک زلزله‌‌ی ناگهانی بیاید ...}

خب همانطور که دیدیم به هیچ راه حلی نمی‌توان صد در صد تکیه کرد. گاهی یک اتفاق، یک تصادف، یک بیماری، ... همه‌‌ی برنامه‌های ما را به هم می‌زند.

{چنانچه پیشتر، دانش آموزی به «خدا» اشاره کرده بود، مربی بگوید:

«اما بچه‌ها؛ دوست‌تان (نام آن دانش آموز را ببرد) به حمایتگری اشاره کرد که اگر همه‌ی مردم و حوادث دست به دست هم بدهند تا شما به یک موقعیت خاص نرسید اما آن حمایتگر خاص از شما حمایت کند، قطعا به خواسته‌تان خواهید رسید. آن حمایتگر چه کسی بود؟

آفرین؛ خدا.» ...

اما اگر تا این زمان کسی به خدا اشاره نکرد – که احتمالش ضعیف است – مربی اینگونه ادامه دهد:

حالا یک سوال دیگر:

به نظر شما اگر همه‌‌ی مردم و همه‌‌ی حوادث دست به دست هم بدهند تا شما به یک موقعیت خاص نرسید اما خدا از شما حمایت کند، آیا به خواسته‌تان خواهید رسید؟»}

با این حساب آیا دوست ندارید در آن لیستی که در اول صحبت‌های‌مان درباره‌اش صحبت کردیم، خدا هم به عنوان یاری کننده‌تان باشد؟ خدایی که حتی اگر همه‌‌ی افراد آن لیست هم دست از حمایت‌تان بردارند، باز هم به تنهایی می‌تواند شما را یاری کند تا به اهداف‌تان برسید؟

{مربی در حالی که واژه‌‌ی خدا را در ستون حامیان و بالای سایر حمایت کنندگان می‌نویسد، از دانش آموزان بپرسد:}

حالا فکر می‌کنید چگونه می‌توان حمایت و یاری خدا را بیشتر به سوی خود جلب نمود؟

یک سری از حمایتها هست که خداوند از باب لطف و رحمتش شامل مخلوقاتش کرده و می‌کند. مثلا همین که محبت ما را در دل پدر و مادرمان قرار داده، به نوعی حمایت خدا از بندگانش محسوب می‌شود. چون معمولا پدر، مادرها تمام تلاش خود را برای موفقیت و حمایت از فرزندان‌شان می‌کنند. در حالی که با این جدّیت، مثلا از بچه همسایه حمایت نمی‌کنند. این موضوع حتی در بین حیوانات هم به گونه‌ای صادق است. خداوند، محبت جوجه را آنچنان در دل مادرش انداخته که با زحمت زیاد برایش غذا تهیه می‌کند و در دهانش می‌گذارد؛ یا در مواقع خطر از فرزندش دفاع می‌کند. اینها حمایت عام خدا از مخلوقاتش است. اما مقصود من از سوالی که پرسیدم، حمایت عام خدا نبود؛ بلکه حمایت ویژه‌ی خدا را چگونه می‌توان به سوی خود جلب کرد؟

جالب است که بدانید خداوند، خود پاسخ این سوال را بیان فرموده:

«اگر خدا را یاری کنید، خداوند نیز شما را یاری خواهد نمود»[1]

اما کار، کمی سخت شد! چگونه می‌توانیم خدا را یاری کنیم؟

خدایی که خالق همه چیز و همه کس است؟

خدایی که همگان هر چه دارند از اوست؟

  

خداوند این سوال را هم خودش در قرآن پاسخ داده و فرموده یاری خدا، در واقع یاری فرستادگان خداست. مثلا در قرآن آمده وقتی عیسی بن مریم از مردم می‌پرسد «چه کسانی مرا به سوی خدا یاری می‌کند؟» تنها عده‌‌ی کمی پیامبر خدا را اجابت می‌کنند و می‌گویند: «ما. همانا ما یاوران خدا هستیم!» این موضوع به صراحت مشخص می‌کند که یاری فرستاده‌‌ی خدا همان یاری خداست.[2]

بچه ها؛ در طول تاریخ، بارها فرستادگان الهی همچون عیسی بن مریم از مردم درخواست یاری برای انجام رسالت‌شان کرده‌اند؛ اما هر بار جز عده‌ی معدودی کسی درخواست یاری طلبی حجت خدا را پاسخ نداده است.

یکی از نمونه‌های این یاری طلبی را در کربلا می‌بینیم. زمانی که امام حسین فریاد می‌زند «هل من ناصر ینصرنی؟» تنها عده‌‌ی کمی ایشان را اجابت می‌کنند. اما این عده‌‌ی کم آنچنان امام زمان‌شان را خالصانه یاری کردند که جزو برترین بندگان خدا محسوب شدند.

ما از عاشورا و اصحاب امام حسین زیاد شنیده‌ایم؛ اما امروز من می‌خواهم از زاویه‌ی دیگری به ماجرا نگاه کنیم.

شب عاشورا اصحاب امام حسین در خیمه‌‌ی یکی از اصحاب به نام حبیب بن مظاهر جمع شدند تا برای یاری امام زمان‌شان نقشه بکشند. آنها تلاش می کردند تا راهی برای بیشتر زنده ماندن حجت خدا پیدا کنند. همه می‌دانستند فردا، هم امام حسین و هم همه‌ی آنها به شهادت می‌رسند. اما امام زمان‌شان یعنی امام حسین الان زنده بود و تا زنده بود آنها به فکر کمک کردن به او بودند.

یکی گفت من از جناح راست محافظت می کنم؛ دیگری مسوول جناح چپ شد؛ آن یکی مراقبت از خیمه‌ها را به عهده گرفت، دیگری مامور شد سایه به سایه کنار امام باشد تا مبادا خطری ایشان را تهدید کند. خلاصه همه هم پیمان شدند تا هر آنچه در توان دارند در یاری حجت خدا خرج کنند و پیش از خانواده‌‌ی امام در مبارزه با دشمن شرکت کنند.

در خیمه‌‌ی دیگر هم خانواده‌ی امام حسین دور حضرت عباس جمع شده بودند تا ببینند چگونه می‌توانند آنگونه که شایسته است امام زمان‌شان را یاری کنند. آنها هم با خود قرار گذاشتند در یاری حجت خدا پیشقدم شوند و اجازه ندهند اصحاب پیش از آنها وارد نبرد شوند.

خلاصه آن شب، یاران امام تا به صبح نقشه کشیدند که چگونه می‌توانند به بهترین نحو امام‌شان را یاری کنند. آنها در یاری حجت خدا از هیچ چیز کم نگذاشتند.

خیلی وقتها وقتی ماجرای عاشورا را می شنویم، از قساوت دشمنان و بی خیالی مردم آن زمان نسبت به اتفاقی که درباره ی امام حسین افتاد، تعجب می‌کنیم. آخر مگر می‌شود این همه دشمنی؟ این همه شقاوت؟

آن هم در مقابل چه کسی؟ کسی که همه بر بزرگی و مهربانی و دلسوزی و کرامتشاقرار داشتند. کسی که جز خیر و خوبی برای مردم نخواسته بود. کسی که هر کس از هر جا درمانده می شد، درِ خانه‌ی او او را می‌زد و بی پاسخ باز نمی‌گشت.

عجیب است. عربهای جاهلی که هنوز هم همه، آنها را به وحشیگری و جهالت یاد می‌کنند، کارهایی را که دشمنان امام حسین در حق امام و خانواده‌شان انجام دادند، انجام نمی‌دادند. عربهای جاهلی در هیچ جنگی بچه شیرخواره را نکشتند. در هیچ جنگی سر از بدن کشته شدگان جدا نکردند و بر جنازه‌ی بی سر، با اسب نتاختند.

گاهی وقتی این وقایع را با توجه می‌خوانیم و می‌شنویم، دل‌مان از ظلم دشمن به درد می آید و پیش خود می‌گوییم اگر در آن روزگار بودیم، نه تنها به یزیدیان نمی‌پیوستیم، نه تنها مثل مردمی که کنار ایستادند و نگاه کردند، ساکت نمی‌ماندیم، بلکه به ندای «هل من ناصر ینصرنیِ» امام حسین قطعا پاسخ مثبت می‌دادیم و به کمک ایشان می‌رفتیم. بدانید وقتی چنین حسی در دل‌تان هست، شما در آن لحظه جزو کسانی هستید که برای یاری خدا اعلام آمادگی کرده‌اید!

صحبت اصلی‌مان که یادتان نرفته؟ داشتیم می‌گفتیم اگر خدا ما را یاری کند، هیچ مانع و اتفاقی نمی‌تواند رسیدن ما را به خوشبختی و اهداف مان بگیرد. بعد به اینجا رسیدیم که چگونه می‌شود یاری و حمایت خدا را به سمت خود جلب کنیم؟ گفتیم خدا خود گفته مرا یاری کنید تا شما را یاری کنم. یاریِ خدا یاریِ جانشین خداست.

خب ای همه‌ی کسانی که پیش خود می‌گویید اگر برای من موقیعیتی پیش می‌آمد که می‌توانستم جانشین خدا – مثلا امام حسین - را یاری کنم، دریغ نمی‌کردم، بدانید و آگاه باشید در همین زمان هم خدا حجت و جانشینی بر روی زمین دارد که اتفاقا او هم مانند جدّش حسین ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر داده است. اگر مرد میدان هستید، این شما و این جانشین زنده‌ی خدا در این عصر، مهدی.

یاری‌اَش کنید تا مشمول یاری خاص خدا شوید.

عزیزان من، جانشین خدا بر روی زمین،امام زمان ما مهدی، زنده اما در غیبت است.

غیبتی که به دست ما مردم پیش آمده.

از آنجا که مردم حجت های الهیِ پیشین را یاری نکردند، افراد پست و ستمکار به خود اجازه دادند خون فرستادگان الهی را بریزند و زمین و زمینیان را از نعمت وجود ایشان محروم کنند. حضرت علی، امام حسن، امام حسین و هشت امام پس از ایشان را ظالمانه به شهادت رساندند. به همین دلیل خداوند حکیم هم بر مردم غضب نمود و آخرین حجت و جانشین خود را از چشم های آنها پنهان نمود تا بدین طریق جان او محفوظ بماند.

امام زمان ما، حضرت مهدی، آخرین باقیمانده از جانشینان الهی بر روی زمین هستند. اکنون ما می‌توانیم درباره‌‌ی ایشان به دوگونه برخورد کنیم:

-    حالت نخست: نسبت به غیبت ایشان و یاری کردن شان بی تفاوت بمانیم، همچنان که بسیاری از مردم در اجابتِ یاری خواهیِ امام حسین بی اعتنا بودند.

-    حالت دوم: ما هم مانند حبیب بن مظاهر و دیگر یاران امام حسین برای یاری امام زمان مان دور هم جمع شویم و نقشه بکشیم. یکی از راه‌هایی که می‌توانیم به امام زنده‌‌ی زمان مان کمک کنیم آن است که ایشان را از غربت غیبت خارج سازیم.

به یاد داشته باشیم اگر مردم در طلب منجی آخرالزمان با یکدیگر همراه و همدل شوند، خداوند ظهور و فرج ایشان را نزدیک می‌سازد؛ اما اگر نسبت به بود و نبود منجی بی تفاوت گردند خداوند ظهور ایشان را به منتها الیه ممکن می‌رساند.[3]

امام زمان دوست دارند هر چه زودتر دوران غیبت‌شان تمام شود و بتوانند مردم را از مشکلاتی که گریبان‌شان را گرفته نجات دهند. به همین دلیل است که از مردم خواسته‌اند ظهور منجی را از خدا طلب کنند و برای فرج ایشان دعا نمایند.

پس

اگر دوست دارید خدا شما را یاری کند،

اگر می‌خواهید خیال‌تان راحت باشد که حتی اگر همه‌‌ی مردم دست به دست هم بدهند تا نگذارند شما به خوشبختی و موفقیت برسید، با حمایت خدا موفق شوید،

امام زنده‌‌ی زمان‌تان را با دعا برای ظهورش یاری کنید تا خدا هم شما را یاری نماید.

بیایید از این پس هر روز برای ظهور ایشان دعا کنیم تا در گروه یاری کنندگان جانشین خدا و خدا جای بگیریم.

همین الان یک نفر را در کلاس‌تان انتخاب کنید تا هر روز صبح پیش از شروع درس، دعا برای سلامتی و ظهور امام زمان را یادآوری کند.

حالا اجازه بدهید یاری امام زمان را از همین لحظه شروع کنیم. بیایید برای ظهور ایشان همه با هم با توجه دعای فرج را بخوانیم.

   

منبع: خانه کودک و نوجوان بنیاد محمد (ص)

   


[1] "اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم": قرآن کریم، سوره محمّد، آیه 7.

[2] "یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ لِلْحَوَارِیینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ": قرآن کریم، سوره صف، آیه 14.

[3] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "فَلَمَّا طَالَ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ الْعَذَابُ ضَجُّوا وَ بَكَوْا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى وَ هَارُونَ عَلَیهِمَا السَّلَامُ یخَلِّصُهُمْ مِنْ فِرْعَوْنَ فَحَطَّ عَنْهُمْ سَبْعِینَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ هَكَذَا أَنْتُمْ لَوْ فَعَلْتُمْ لَفَرَّجَ اللَّهُ عَنَّا فَأَمَّا إِذْ لَمْ تَكُونُوا فَإِنَّ الْأَمْرَ ینْتَهِی‏ إِلَى‏ مُنْتَهَاه‏‏" یعنی: وقتی عذاب بر بنی اسراییل طولانی گردید، چهل روز به درگاه خداوند گریه و ناله کردند. پس خداوند به موسی و هارون وحی فرمود که آنها را از دست فرعون خلاص کند. این در حالی بود که از چهارصد سال، یکصد و هفتاد سال باقی مانده بود (خداوند به دعای بنی اسراییل از آن یکصد و هفتاد سال صرف نظر فرمود) ... اگر شما شیعیان نیز چنین تضرّع و زاری نمایید، خداوند فرج ما را می‌رساند ولی اگر دست روی دست بگذارید، امر ظهور به انتهای زمان خود می‌رسد: بحارالانوار، ج 13، ص 140.

  

logo test

ارتباط با ما