یاری مهربان‌ترین و دلسوزترین خلق خدا بر روی زمین ؛ ویژه‌ی 13 تا 15 سال

 

flower 12

    

بسم الله الرحمن الرحیم

   

موضوع: رفتار ما در مقابل مهربان‌ترین و دلسوزترین خلق خدا بر روی زمین چگونه باید باشد؟ (صدقه برای سلامتی و تعجیل در ظهور مهدی علیه السلام)

با اهتمام: زهرا انتظارخیر؛ زهرا فرخی؛ زهرا مرادی

  

ملحقات پک:

1.  کارت دعوت

2.  متن محتوا

3.  یادبود

گروه سنی: 13 تا 15 سال (هفتم تا نهم متوسطه)

 

1. کارت دعوت:HosseinM16 18.mohammadfnd.org

متن روی کارت: آیا کسی هست که امامش را یاری کند؟

متن داخل کارت:

من مردی از فرزندان حسین (ع) را می‌شناسم با همان مهربانی،        

با همان صلابت،              

با همان شأنِ امامت؛       

اما غریب‌تر و مظلوم‌تر.  

آیا اگر او نیز همچون حسین (ع) یاری بخواهد، یاری‌اَش می‌کنی؟

منتظر حضورت هستیم تا در این باره به گفتگو بنشینیم.

زمان:

مکان: بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

   

2. متن محتوا با عنوان «یاری مهربان‌ترین و دلسوزترین خلق خدا بر روی زمین»:

سلام.

امیدوارم حال‌تان خوب باشد و روزی پر از خیر و برکت داشته باشید.

آرزو می‌کنم همه‌ی کسانی که دوست‌‌شان دارید هم حال‌‌شان خوب باشد و بهترین اتفاق‌‌‌ها برای‌‌شان رقم بخورد. چون خیلی وقتها خود آدم مشکل یا ناراحتی خاصی ندارد؛ اما ناراحتیِ عزیزانش او را ناراحت می‌کند. مثلا خدای ناکرده اگر یکی از عزیزان مان به سختی بیمار شود یا یک مشکل بُغرنجی برایش پیش بیاید، طبیعتا ذهن ما هم درگیر ناراحتیِ او می‌شود. تا آنجا که اگر آن شخص، خیلی برای مان عزیز و دوست داشتنی باشد، آرزو می‌کنیم کاش به جای او مثلا من بیمار می‌شدم. حتما این جمله را بارها از مادران شنیده اید که «راضیم خودم مریض بشم اما بچه م نه.» این حرف نشانه‌ی محبت بالای مادر نسبت به فرزندش است.

پس دعا می‌کنم هم خودتان و هم آنها که دوست‌‌شان دارید خوب و خوش و خرّم و عاقبت به خیر باشید.

خب بگویید ببینم در زندگی چه کسانی را آنقدر دوست دارید که از ناراحتی و گرفتاری‌‌شان ناراحت می‌شوید؟

{مربی پاسخ‌های دانش آموزان را روی تخته بنویسد. مثلا: پدر، مادر، خواهر، دایی، مادربزرگ، دوست، ...

ممکن است دانش آموزانِ دختر از روی شیطنتِ ناشی از سن و سال‌‌شان «دوست پسر» را هم عنوان کنند تا در لیست‌ موجود جای دهید. مربی بدون اینکه نصیحت‌‌شان کند یا به آنها اجازه‌ی بر هم زدن نظم کلاس را بدهد، بگوید «من که ذکر نکردم چه جور دوستی، کلا هر دوستی. هر دوستی که از گرفتاری او ناراحت شوید».

به خاطر داشته باشید این جلسه، جای حل چالش دوست دختر و دوست پسر نیست. صحبت درباره‌ی این موضوع نیازمند جلسات مستقل و مفصل‌تری است که دانش آموزان بتوانند به راحتی نظرات خود را مطرح کنند و تذکرات وجدانی – عقلانیِ مربی را دریافت نمایند. به عنوان نمونه در دوره‌ی «رویش» که توسط بنیاد محمد (ص) تدوین گردیده، به این مسئله نیز پرداخته شده است.

پس از اینکه مربی لیست پیشنهادیِ بچه‌‌‌ها را کامل کرد، دور کل آنها یک دایره‌ی بزرگ بکشد. سپس ادامه دهد:}

اما یک مورد را که در همه‌ی ما مشترک است جا انداخته‌ایم. موردی که خیلی وقت‌‌‌ها آن را حتی بیشتر از افراد داخل این لیست دوست داریم. اگر گفتید چه کسی؟

{مربی پس از شنیدن پاسخ دانش آموزان داخل آن دایره بنویسد:}

«خودم!!».

آیا قبول ندارید که ما خودمان را دوست داریم؟ حتی خیلی وقت‌‌‌ها دلیل و منشأ دوست داشتن دیگران، این است که خودمان را دوست داریم! مثلا خاله ام را دوست دارم؛ چون به «من» توجه و محبت دارد؛ همکلاسی ام را دوست دارم چون با «من» سلیقه اش یکی است؛ مادربزرگم را دوست دارم؛ چون «من» با او احساس آرامش و امنیت دارم. حتی ما دیگران را تا زمانی دوست داریم که با ما مهربان باشند. اگر افراد این لیست، محبت و توجه‌‌شان از ما کم شود یا مثل همیشه ما را تحویل نگیرند، کم کم از دوستی ما نسبت به آنها کم می‌شود. درست است؟

{چنانچه دانش آموزی مثال نقضی مطرح کرد که مثلا «با اینکه فلان هنرپیشه اصلا من را نمی‌شناسد، اما من او را دوست دارم و این حس ربطی به محبت یا توجه او ندارد» به این شیوه پاسخ دهید که:

«اگر این بازیگر در یک مصاحبه نام شما را به عنوان یکی از طرفدارانش ببرد و از شما تشکر کند؛ آیا دوست داشتن و توجهت نسبت به او بیشتر نمی‌شود؟ چرا این اتفاق می‌افتد؟

چون رفتار او نسبت به «شما» همراه با توجه و مهربانی بوده است.

حالا از یک زاویه‌ی دیگر به ماجرا نگاه کن: فرض کن در صفحه اینستاگرام این بازیگر پیغام گذاشته‌ای و از کارهای خوبش تقدیر و تشکر کرده‌ای؛ اما او با آنکه پاسخ پیغام‌های دیگران را با توجه و مهربانی می‌دهد، درباره‌ی شما به گونه‌ای رفتار کند که انگار اصلا برایش مهم نیستید؛ یا بودن، نبودن‌تان فرقی برایش ندارد. بعد، این اتفاق بارها و بارها تکرار شود؛ شما هر روز پیغام بگذارید و او هر روز از همه غیر از شما قدردانی کند.

حالا چطور؟ آیا باز هم همین اندازه که الان دوستش داری، دوستش خواهی داشت؟ یا آنکه کم کم نسبت به او دلسرد می‌شوی؟ این بازیگر همان بازیگر قبل است؛ فقط نحوه‌ی برخوردش با شما، او را از زمره‌ی افراد دوست داشتنی تان خارج کرده است.»}

خب رفتار ما نسبت به افرادی که داخل این دایره هستند، چگونه است؟ معمولا با آنها مهربان‌تر از بقیه رفتار می‌کنیم؛ اگر امکاناتی در اختیارمان باشد، اول از همه آن را در اختیار افراد این دایره قرار می‌دهیم. مثلا یکی از دوستان چند بلیط تئاتر یا استخر به ما داده؛ قطعا اول از میان افراد داخل این لیست، کسانی را انتخاب می‌کنیم تا با ما همراه شوند؛ نه اینکه مثلا همکلاسی کلاس زبان‌مان را که در حد یک سلام و علیک با هم در ارتباط هستیم. یا در دعاهای‌مان، قبل از هرکسی افراد این لیست را مدّ نظر قرار می‌دهیم.

اما بچه‌‌‌ها؛ عده‌ی محدودی از انسان‌‌‌ها هستند که لیست‌‌شان بسیار بسیار بزرگتر از لیست ماست. این عده، همه‌ی مردم روی زمین را دوست دارند، به فکر تک تک آنها هستند و خوشبختیِ همه آرزوی‌‌شان است. آنها مثل ما نیستند که بیش از هر کسی خودشان را دوست داشته باشند و بهترین‌‌‌ها را اول برای خودشان و بعد برای خانواده و دوستان صمیمی‌‌شان بخواهند؛ بلکه همانطور که یک مادر مهربان، بی آنکه به گرسنگی خود بیاندیشد، شکم بچّه‌اَش را سیر می‌کند، یا مانند یک پدر دلسوز که پیش از آنکه به فکر راحتیِ خود باشد، برای فرزندش رفاه و آسایش مهیا می‌کند، این عده هم اول به فکر دیگران هستند تا خودشان. با این تفاوت که آن مادر یا پدر، چنین حسی را فقط نسبت به فرزند خود دارد، اما این عده به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویا همه‌ی مردم روی زمین فرزندان‌‌شان هستند!

زن بودن یا مرد بودن؛ از طبقه‌ی اجتماعیِ بالا یا پایین بودن؛ فقیر یا ثروتمند بودن؛ مسیحی یا مسلمان بودن؛ سیاه یا سفید بودن؛ ... هیچ کدام باعث نمی‌شود مهربانی‌‌شان را از کسی دریغ کنند.

من، مردی از این خاندان را می‌شناسم که دو دست لباس خرید و آن را که گران‌تر و فاخرتر بود، به خدمتکار سیاه پوستش داد و به او گفت «تو جوان‌تری؛ این لباس برای تو مناسب‌تر است.»[1]

زنی از این خاندان را می‌شناسم که خود و همسر و دو فرزندش سه شب و سه روز گرسنه ماندند؛[2] اما غذای‌‌شان را به نیازمندانی که به در خانه‌‌شان مراجعه کرده بودند، بخشیدند. او حتی در شب عروسی‌اَش هم از اِنفاق لباس عروسی‌اَش به نیازمندی فقیر خودداری نکرد. [3]

فرزند بزرگ این زن و مرد را به یاد دارم که به رهگذری که به او و خانواده‌اَش دشنام می‌داد، جا و غذا و مَرکب داد تا آنجا که رهگذر از رفتار بی ادبانه‌ی خود شرمنده شد.

و فرزند دیگر آن زن و مرد - حسین - را به یاد دارم که در راه سفرش به کوفه به پیرزنی مسیحی در دل بیابان رسید و با مهربانی از حال و روزش جویا شد. پیرزن گفت روزگار با کم و زیادش می‌گذرد؛ اما کم آبی، آزارمان می‌دهد.

حسین که سراسر مهربانی بود و برکت، به طرف سنگی رفت و آن را از جایش بلند کرد. آب گوارایی از جای سنگ بیرون زد. پیرزن مسیحی که با دیدن این صحنه بهت زده به حسین خیره مانده بود، زیر لب گفت «گمان نمی‌کردم به مهربانی مسیح کسی پیدا شود.»

با نگاهی کنجکاو از آن مرد مهربان پرسید تو کیستی که اینگونه به نجات ما آمدی؟

حسین در حالی که سوار بر اسب می‌شد تا به همراه خانواده‌اش به سفر ادامه دهد گفت: «من حسین فرزند محمد، رسول خدا هستم»

...

چند ساعتی از رفتن حسین گذشته بود که پسر پیرزن به همراه عروسش با پُشته‌ای خار نزد پیرزن بازگشتند. پسر به دنبال مادر گشت، او را کنار تخته سنگی پیدا کرد. آنچه را می‌دید باور نمی‌کرد. در کنار پای مادر، چشمه‌ای زلال جاری بود. پسر، بی اختیار هیزم‌‌‌ها را روی زمین انداخت و به سمت آب دوید. دو دستش را از آب پر کرد تا مطمئن شود خیال نیست. آب را روی صورت عرق کرده و خاک آلودش پاشید؛ دوباره و سه باره این کار را تکرار کرد. اما هنوز نمی‌توانست باور کند.

همسرش هم کنار او زانو زد و از آب گوارای چشمه نوشید.

پسر به چشمان خیس مادر نگاه کرد و گفت «این چند ساعت که ما نبودیم چه اتفاقی افتاده مادر؟»

چند قطره اشک از چشمان مادر غلطید و در آب چشمه فرود آمد. پیرزن گفت «مسیحی اینجا بود که نامش حسین بود». بعد در حالی که با قدم های مصمم به سوی خیمه می رفت گفت: «نه. او از مسیح هم مهربان‌تر بود. مسیح اگر محبت کرد، به قومش و هم کیشانش محبت کرد. اما این مرد به غریبه‌ای که هم کیشش نبود، کمک کرد.»

...

همان روز وهب و همسرش هانیه که تنها یک هفته از ازدواج‌‌شان می‌گذشت، به همراه پیرزن، اسباب سفر جمع کردند تا به کاروان حسین فرزند رسول خدا ملحق شوند.

وقتی به کاروان امام حسین رسیدند آنچنان دلبسته‌ی او شدند که همراه اصحاب در کربلا ماندند و به یاری ایشان پرداختند. تا آنجا که روز عاشورا وهب و هانیه در راه دفاع از مهربان‌ترین مرد روی زمین به شهادت رسیدند و پیرزن بی آنکه از داغ پسر تازه داماد و عروسش ضجه و مویه سر دهد با افتخار در کنار خانواده‌ی امام حسین ماند.

...

و من مرد دیگری از این خاندان را می‌شناسم که فرزند حسین است.

با همان مهربانی،            با همان صلابت،               با همان شأن امامت؛        اما غریب‌تر و مظلوم‌تر.

مردی که نه در میان سپاه یزیدیان، بلکه در بین دوستدارانش تنها و بی یاور مانده.

مردی که با آنکه هیچ کس یادش نمی‌کند، او همه را یاد می‌کند.

من مردی را می‌شناسم که فرزند علی است؛ با همان عظمت، با همان مردانگی.            اما غریب‌تر و مظلوم‌تر.

من مردی را می‌شناسم که فرزند زهراست؛ با همان پاکی و مهربانی.   اما غریب‌تر و مظلوم‌تر.

من مردی را می‌شناسم مهربان‌تر از مسیح؛ کسی که خدا او و جدّش را «رحمة للعالمین» خوانده.

من مردی را می‌شناسم که نامش مهدی است؛ و در قنوت نمازهایش من، تو، او و همه را یاد می‌کند. نگران‌مان است، خوشبختی و عاقبت به خیری‌مان را آرزو می‌کند و برای دستگیری از ما شب و روز در انتظار است.

وهب و هانیه‌ی مسیحی، دلداده‌ی محبت مهربان ترین مرد زمان‌‌شان – حسین – شدند. من و توی مسلمان در قِبال محبت مهربان‌ترین مرد زمان‌مان چه می‌کنیم؟

لااقل او را در لیست افرادی که دوست‌‌شان داریم، وارد کنیم.

لااقل او را در دعاهای‌مان یاد کنیم.

لااقل برای سلامتی و ظهورش هر روز صدقه بیاندازیم. می‌دانم شما دانش آموز هستید و درآمدی ندارید. احتمالا یک پول تو جیبی محدودی دارید. از پدر و مادرتان اجازه بگیرید که از همین پول تو جیبی خودتان بخشی را – لازم نیست مبلغ زیادی باشد – به عنوان صدقه برای سلامتی امام زمان مان کنار بگذارید. وهب و هانیه جان خود را در راه محبت امام زمان‌‌شان دادند. اینکه روزی یک سکه‌ی 50 تومانی برای سلامتی امام زمان‌مان صدقه بدهیم، کار دشواری نیست.

   

3. یادبود  

HosseinM13 15.mohammadfnd.org

وسایل مورد نیاز:

1.   کنف و یا نخ کاموای نازک در رنگ های مختلف

2.   قوطی پلاستیکی در اندازه متوسط

3.   چسب همه کاره

4.   پارچه نمد یا هر وسیله دیگر جهت تزیین کار (مهره، منجوق، دکمه و ...)

 

روش ساخت:

انتخاب نخ به سلیقه‌ی شخص بستگی دارد. می‌توان از کنف یا کامواهای رنگی استفاده کرد. با استفاده از چسب همه کاره دو سانتی متریِ پایین ظرف را چسبناک کنید. نیازی نیست که همه‌ی سطح به چسب آغشته شود. درضمن دانش آموزان مراقب باشند چسب به مقدار زیاد در یک قسمت ریخته نشود؛ چراکه از زیر کاموا بیرون می‌آید و تمیزی کار را تحت الشعاع قرار می‌دهد.

چنانچه از ظرف شیشه‌ای استفاده شده، برای چسباندن کاموا می‌توان چسب حرارتی به کار برد. اگرچه ظرف شیشه‌ای به دلیل احتمال شکستن توصیه نمی‌شود.

با احتیاط کاموا را دور ظرف ببندند. سعی کنند کاموا، پیچ نخورد و در ردیفهای منظم و متصل به هم روی کار چسبیده شود. وقتی این دو سانتی متر تمام شد، دو سانتی متر دیگر از ظرف را چسب بزنند و همین مراحل را تکرار کنند. چنانچه خواستند رنگ نخ را عوض کنند حتما سر کاموا را به چسب آغشته کنند تا جدا نشود.

این کار را به همین شیوه تا انتهای ظرف ادامه دهند. برای تزیین بالای ظرف می‌توانند مانند عکس نمونه، از پارچه‌ی نمدی استفاده کنید.

جهت تزیین روی کار هم از هر وسیله‌ی تزیینی می‌توانند کمک بگیرند. مثلا طرح هایی را روی نمد ببرند و بچسبانند. یا اینکه از دکمه های رنگی، منجوق و ... استفاده کنند.

در نهایت با مقوا و ماژیک رنگی، متناسب با رنگ کارشان، نوشته‌ای را مطابق شکل آماده کنند و توسط کاموا یا چسب به صندوق صدقات خود وصل نمایند.

برای این کاردستی لااقل نیم ساعت زمان اختصاص دهید.

(بسته به سایز ظرف و ضخامت کاموا، میزان کاموای مصرفی برای این کار متفاوت است؛ اما حدودا هر کار به 10 متر کاموا احتیاج دارد.)

   

منبع: خانه کودک و نوجوان بنیاد محمد (ص)

   


[1] بحارالانوار، ج 40، ص 324.

[2] عوالم العلوم، ج 11، ص 214 تا 216.

[3] عوالم العلوم، ج 8، ص 230.

  

logo test

ارتباط با ما