نویسنده: عبدالرحمن باقرزاده عضو هیات علمی و استادیار گروه معارف اسلامی دانشکده الهیات
چکیده
بعد از قرآن کریم، سنت نبوی ارزشمندترین منبع برای مسلمانان است که حفظ آن و خودداری از بدعت در آن، همواره مورد تأکید پیامبر اکرم (ص) بوده است، تا جایی که برخی از اهل سنت، آن را ثقل دوم در حدیث ثقلین دانستهاند. علیرغم اهتمام مسلمین به حفظ سنت و پیروی از آن، شواهد فراوان حاکی از تغییرات تأثربرانگیزی در آن است؛ بهگونهای که کسی را جرئت انکار این تغییرات نیست.
سؤال این است که تغییرات مزبور معلول چیست. بیتردید عوامل گوناگونی در این تغییرات تأثیرگذار بوده است و به نظر میرسد که یکی از آن عوامل، مخالفت با پیروان مکتب اهل بیت (ع) باشد. از اینرو، محقق در این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی به عامل مذکور پرداخته است. یافتههای تحقیق نشان میدهد برخی با علم به سنت و تنها به دلیل پایبندی شیعیان به سنت، فتوا به تغییر آن و استحباب عمل به خلاف سنت داده و مصلحت مخالفت با شیعیان را اقوی دانستهاند.
Title: Opposition to the Shiites, the Cause of Changing Traditions
Author: abdorrahman bagherzadeh Assistant Professor, Islamic Sciences, University of Mazandaran
Abstract:
The tradition of holly prophet is considered as the most significant resource after holly Quran for all Muslims. Muslims attempt to keep saved this resource emphasized by prophet to refrain it from heretic behavior. According to some Sunni scholars this resource is considered as the second part of the dual resource (al-Thaqalayn) inherited by the prophet. Although the Muslim attempted to keep tradition saved and tried to follow it in life practice but there are many evidences that some heretic act has taken place so nobody could dare to deny its occurrence. The aim in this paper is to deal with the reason and basis of such heretic action regarding tradition. Of course there is no doubt that there are many reasons which are seen in opposing with Ahl al- Bayt. The writer attempts in the paper in descriptive – analytic method to find out what is the nature of such activities. The result displays that some Sunni scholars deliberately have changed the tradition due to Shiite`s commitment to such tradition in order to oppose them.
مقدمه
سنتهای نبوی (ص) از سرمایههای دینی است که پیروی از آنها به همه مسلمین توصیه شده است و پایبندی به آنها افتخار هر مسلمانی به حساب میآید. به همین دلیل هر مسلمانی علاقهمند به کشف سنتها است و خود را موظف به محافظت از آنها میداند.
پیامبر خدا (ص) به حفظ سنت تأکید و بر پرهیز از مخالفت با آن هشدارهای زیادی دادند. از جمله فرمودند:«من خالف سنتی وسیرتی جیء به یوم القیامة، تأخذه النار من کل مکان ثم یصیر إلى النار» (متقی هندی، 1419: 3/275، ح 8473 )؛ هر کس با سنت و سیره من مخالفت کند، روز قیامت در حالی خواهد آمد که آتش از هر طرف او را احاطه کرده، به جهنم رانده میشود.
متأسفانه بررسیهای تاریخی حاکی است بخشی از این سنتها به دلایل گوناگون مورد بیمهری و دستخوش تغییرات و در حقیقت با مخالفت مواجه شدهاند؛ بهگونهای که گاهی نقطه مقابل سنت، به عنوان سنت، از سوی دانشمندان توصیه میشود و به تبع آن، مورد اهتمام مسلمین قرار میگیرد. این تغییرات همان چیزی است که برخی از بزرگان صدر اسلام از آن ابراز تاسف کردند و حتی بر آن میگریستند.
بر اساس روایت بخاری، سالم میگوید: «از ام درداء شنیدم که میگفت: ابودرداء در حالی که خشمگین بود بر من وارد شد. از سبب عصبانیتش پرسیدم. گفت: واللّه ما أَعْرِفُ من أُمَّةِ مُحَمَّدٍ شیئا إلا أَنَّهُمْ یُصَلُّونَ جمیعا» (بخاری، 1407: 1/232، ح 622)؛ بهخدا سوگند از امت محمّد چیزى نمىشناسم جز آنکه نماز را به جماعت مىگزارند.
زهری میگوید: «در شهر دمشق بر انسبن مالک وارد شدم و او را گریان دیدم. علت را پرسیدم. پاسخ داد: لا أعرف شیئا مما أدرکت إلا هذه الصلاة و هذه الصلاة قد ضُیّعت»(همان: 1/198، حدیث 507)؛ از آنچه (از سنتها) مىشناختم جز نماز باقى نمانده بود و آن نیز تباه شده است.
طبق روایت دیگر، انس گفته است: «از آنچه در زمان پیامبر وجود داشت چیزى را نمىشناسم». به او گفتند: نماز چطور؟ پاسخ داد:«ألیس صنعتم ما صنعتم فیها؟» (حمیدی، 1423: 2/613)؛ آیا اینگونه نیست که هر آنچه خواستید در آن انجام دادید؟!
نکته مهم، کشف انگیزههای این تغییرات است. بیتردید انگیزههای مادی، تقرب به دربار خلفای بنیامیه و بنیالعباس و... در این امر بیتأثیر نبودند. اما آنچه در این مقاله بدان پرداخته میشود، یکی از انگیزههای فرقهای است که زمینه تغییرات فراوانی در سنتهای نبوی شده است. بر اساس شواهد و اعترافات فراوانی که ارائه خواهد شد، پایبندی شیعیان به سنتهای نبوی و تبدیل آن به پرچم افتخاری برای آنان، عاملی شد تا برخی از اهل سنت صرفاً برای مخالفت با شیعیان، سنتهای مسلّم پیامبر اعظم (ص) را تغییر دهند. متأسفانه این موضوع تا آنجا پیش رفت که برایشان به رویه ثابت تبدیل گشت و برخی برای آن «تأسیس اصل» کردند که: اگر شیعیان به سنتی پایبند بودند و عمل به آن، آرم و نشانه آنها شد، برای مخالفت با آنان، استحباب فعل از بین رفته، عمل برخلاف آن، مستحب خواهد شد، چرا که مفسده همراهی با شیعیان، مستحبات را از استحباب ساقط و مخالفت با عمل شیعیان، از مصالح آن فعل مستحب، بالاتر و قویتر میگردد!!
چنانکه ابنتیمیه تصریح میکند:
إذا کان فی فعلٍ مستحب مفسدة راجحة لم یَصِر مستحباً، و من هنا ذهب مَن ذهب من الفقهاء إلى ترک بعض المستحبات إذا صارت شعاراً لهم، فلا یتمیز السُّنّی من الرافضی، و مصلحة التمیُّز عنهم لأجل هجرانهم و مخالفتهم أعظم من مصلحة هذا المستحب؛ هرگاه در فعل مستحب، مفسده برتری باشد، آن فعل مستحب نخواهد بود. از همینجا است که برخی فقها قائل به ترک بعضی مستحباتی شدند که نشانه شیعیان شده باشد. [زیرا عمل به آنها] باعث میشود سنی از رافضی شناخته نشود و مصلحت جدایی از آنها با دوری و مخالفت با آنان، از مصلحت عمل به آن مستحب عظیمتر است!!(ابنتیمیه، 1406: 4/154).
وی در ادامه این موضوع را به پوشیدن لباسی چون عمامه زرد تشبیه میکند که ذاتاً مباح بود، ولی به سبب تبدیل شدن به سیره یهود، مورد نهی واقع میشود (همان).
سلمان العوده از دانشمندان معاصر وهابی (متولد 1376 ق.) در پاسخ به سؤالی درباره نامگذاری فرزندان به نام معاویه، در پاسخی مفصل، ضمن تمجید فراوان از معاویه و توصیه به این نام، میگوید:
از اموری که استحباب این نامگذاری را افزایش میدهد، بدگویی رافضیها از معاویه و کاستن از منزلت وی است. پس همین نامگذاری، نوعی ضدیت با شیعه محسوب میشود. چراکه پیشینیان ما امور بسیاری را که مخالفت با اهل بدعت (شیعیان) بود، مستحب میشمردند. همانطور که مسح بر کفشها و بسیاری از امور دیگر را برای اثبات مخالفت با شیعیان مستحب شمردند (العوده، بیتا: 58/47).
در ادامه به نمونههایی از این تغییرات اشاره میکنیم.
1. بلند گفتن بسمالله
بسمله یا همان بسم اللّه الرحمن الرحیم از نظر شیعه بخشی از تمام سورههای قرآن کریم (جز سوره توبه) است و در تمام نمازها بهصورت جهری ادا میشود. البته بلند گفتنِ آن، در نمازهای جهری (صبح، مغرب و عشا) واجب و در نمازهای اخفاتی (ظهر و عصر که لازم است قرائت در آن آرام باشد) مستحب است.
بین برادران اهل سنت، درباره بسمله اختلاف فراوانی وجود دارد؛ مالکیه آن را بخشی از سورههای قرآن نمیدانند و گفتن آن را در نماز (جز ماه مبارک رمضان)، مکروه دانسته، معتقدند بعد از تکبیره الاحرام در نماز، باید بلافاصله سوره حمد بدون بسمله قرائت شود.
حنفیه هم آن را جزو هیچ سورهای حتی سوره حمد نمیدانند. احمدبن حنبل و اصحابش آن را جزو همه سورهها دانسته، ترک آن را جائز نمیدانند. شافعیه بسمله را بخشی از سوره حمد دانسته، معتقدند باید در نمازهای جهری بهصورت جهری و در نمازهای اخفاتی، بهصورت آرام قرائت شود. از اینها درباره جزو سوره بودن بسمله در بقیه سورههای قرآن دو دیدگاه نقل شده است؛ نظریه اول آن را آیهای مستقل میداند و دیدگاه دوم معتقد است که بسمله به انضمام ابتدای سوره، یک آیه را تشکیل میدهند (طوسی، 1407: 1/328).
فارغ از موضوع جزو سوره بودن بسمله - که بحث مفصلی میطلبد- روشن شد که بلند خواندن یا نخواندن آن، اختلاف فراوانی را ایجاد کرده است؛ در حالی که سنت نبوی کاملا واضح است و روایات معتبری حاکی است رسول خدا (ص) در تمام نمازها، بسمله را به صورت جهری ادا میفرمودند.[i]
دارقطنی(م 385 .ق.) از ابنعباس روایت میکند: «أن النبی(ص) لم یزل یجهر فی السورتین ببسم اللّه الرحمن الرحیم حتى قبض؛ پیامبر(ص) دائما در هر دو سوره، نماز بسمله را بلند میفرمود تا آنکه از دنیا رفت» (دارقطنی، 1386: 1/304).
حاکم (م 405 .ق.) نیز به سند معتبر از ابنعباس روایتی مشابه نقل کرد (حاکم نیشابوری،1411: 1/326، ح 750) سپس برای تصحیح روایت، میگوید: «این روایت هیچ ایراد سندی ندارد و از راویان این حدیث، بخاری و مسلم در جای دیگر روایت کردند ولی این روایت را نقل نکردند! وی در روایت دیگر که راویانش را هم موثق دانسته است، از انسبن مالک همین مطلب را نقل میکند (همان: 1/358، ح 853). وی حدیثی دیگر نیز از انس آورده است: «پشت سر پیامبر (ص) و ابوبکر و عمر و عثمان و على (ع) نماز خواندهام، همه آنها بسمله را بلند مىگفتند» (همان، ح 855). سپس میافزاید:
دراینباره احادیثى از عثمان، على، طلحهبن عبیداللّه، جابربن عبداللّه، عبداللّهبن عمر، حکمبن عمیر ثمالى، نعمانبن بشیر، سمرهبن جندب، بریده اسلمى و عایشه نزد من وجود دارد که همه صحیح است و براى رعایت اختصار ذکر نکردم و تنها آنچه مناسب این باب است آوردم، در این باب نیز، کسانى را که از صحابه و تابعین و پیروانِ تابعین، بسمله را بلند مىگفتند ذکر کردم (همان، ح 855).
دارقطنی، سیوطی (م 911 .ق.) و... از ابوطفیل نقل کردند که گفت: «از امام علی (ع) و عمار شنیدم که میفرمودند: پیامبر خدا (ص) در سوره حمد، جهر به بسمله میکردند (دارقطنی، 1386: 1/302؛ سیوطی، بیتا: 30/448، ح 33520).
ابنکثیر جهر به بسمله و بلند گفتن آن را سیره جمع زیادی از صحابه و تابعین و ائمه مسلمین میداند و نام افراد زیادی از آنان چون امام علی (ع)، ابنعباس، ابوهریره، ابنعمر، سعیدبن جبیر، سعیدبن مسیب، عطاء، مجاهد، ابی وائل، ابنسیرین، محمدبن منکدر و... را ذکر کرده، سپس میگوید:
«در سنن نسایی، صحیح ابنخزیمه، صحیح ابنحبان و مستدرک حاکم آمده است که ابیهریره نماز را با جهر به بسماللّه قرائت کرد و بعد از فراغت از نماز گفت: شبیهترین شما به رسول خدا در نماز من هستم». ابنکثیر در ادامه میافزاید: «صحت این روایت را دارقطنی، خطیب، بیهقی و جمعی دیگر تایید کردند»(ابنکثیر، 1419: 1/32).
فخر رازى میگوید: «بیهقى در سنن خود، بلند گفتن بسمله را از عمربن خطاب، ابنعباس، ابنعمر و ابنزبیر روایت کرده است». سپس ادامه میدهد: «به تواتر ثابت شده است که علىبن ابىطالب بسمله را بلند مىگفت و کسى که در دین خود به علىبن ابىطالب اقتدا کند، هدایت یافته است؛ دلیل آن، سخن پیامبر خدا (ص) است که فرمود: اللهم أدر الحق مع علی حیث دار؛ خدایا حق را با على بچرخان، هرجا که او بگردد و بچرخد» (فخر رازی، 1420: 1/180).
با این حال، به گفته رازی، پس از حاکمیت بنیامیه و برای باطل کردن آثار علیبن ابیطالب (ع)، آنان سعی کردند که از جهر به بسمله جلوگیری کنند!! بعد از آن هم دانشمندانی از اهل سنت، تصریح کردند که برای مخالفت با شیعیان، باید بسمله را آرام تلفظ کرد! (همان، 181).
در روایت معروفی وارد شد که معاویه وارد مدینه شد و در نماز جماعت از گفتن بسمله و تکبیرات هنگام رکوع و سجود خودداری کرد. مهاجرین و انصار همگی بعد از نماز فریاد برآوردند: ای معاویه! از نماز ما دزدیدی؟! پس بسمله چه شد؟! تکبیرات هنگام رکوع و سجود چه شد؟! پس معاویه ناچار شد نماز را با بسمله و تکبیرات اعاده کند. شافعی از این روایت استفاده کرده، میگوید: معاویه سلطانی قدرتمند و دارای شوکت بسیار بود و اگر بلند گفتن بسمله نزد مهاجر و انصار حتمی و ضروری نبود، جایی برای این اعتراض وجود نداشت [چراکه باید احتمال میدادند شاید معاویه آن را آهسته ادا کرده باشد.] (همان، 180).
امامان شیعه به پیروی از پیامبر (ص) و امام علی (ع) بر جهر به بسمله در تمام نمازها پایبند بودند. صفوان میگوید: «مدت طولانی پشت سر امام صادق (ع) نماز میخواندم. در تمام نمازها، سوره حمد را با بسمله آغاز کرد و هرگاه به نمازهایی میایستاد که جهر در قرائت آن لازم نبود، ایشان جهر به بسمله کرده، آن را بلند میگفتند (عاملی، 1409: 6/74).
امام صادق در روایتی مىفرماید: «اجْتَمَعَ آلُ مُحَمَّد(ص) عَلَى الجَهْرِ بِبِسْمِ اللّه الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ؛ آل محمّد اتّفاق نظر دارند که بسمله را بلند بخوانند» (نوری، 1408: 4/189). تمامی فقهای شیعه نیز بر همین اساس فتوا دادهاند و بر استحباب جهر به بسمله در نمازهای اخفاتی (ظهر و عصر) تأکید کردهاند (طوسی، 1407: 1/332).
متأسفانه در این سنت تحریف صورت گرفت و رفته رفته شکل عمومی به خود گرفت تا جایی که ابنتیمیه نقل میکند که برخی از امامان اهل سنت در عقائدشان بر ترک جهر به دلیل تبدیل شدن آن به شعار رافضیها تصریح داشتند. ولی شافعی چون آن را مطابق سنت یافت، آن را دیدگاه خود قرار داد؛ هرچند با قول رافضیها هماهنگ باشد (ابنتیمیه، 1406: 4/151). رافعی قزوینی نیز میگوید:
درباره جهر به بسمله از ابنابیهریره حکایت شده است که وقتی تبدیل به شعار شیعه شد، برای مخالفت با آنان، مستحب است آهسته گفته شود. اینان به سنت پیامبر (ص) احتجاج میکنند که وقتی جنازهای پیدا میشد، میایستاد و زمانی که فهمید روش یهود چنین است، برای مخالفت با یهود از این روش خودداری کرد (رافعی، بیتا: 5/128).
البته ایشان در ادامه، جمهور دانشمندان را مخالف این روش دانسته، به نقل از آنان میگوید: «اگر ما به دلیل اتفاق نظر بدعتگذاران [یعنی شیعه!] بر سنت مشخص، آن را ترک کنیم؛ در نتیجه باید بسیاری از سنتها را ترک گوییم (همان).
2. تلبیه در روز عرفه
از سنتهای رسول خدا (ص) در حج، استمرار تلبیه و گفتن «لبیک اللهم لبیک...» در روز عرفه است. البته شیعیان معتقدند تلبیه فقط تا ظهر روز عرفه میتواند استمرار یابد؛ چرا که بر اساس روایات معتبر اهل بیت (ع) پیامبر اسلام (ص) از وقت زوال آفتاب یعنی ظهر روز عرفه، تلبیه را قطع میکردند.
امام باقر (ع) فرمودند: رسول خدا (ص) به هنگام ظهر روز عرفه تلبیه را قطع کردند. راوی عرض کرد: ولی برای ما روایت شد که حضرت تا روز عید قربان و رمی جمره عقبه به تلبیه ادامه دادند. امام (ع) این سخن را مردود دانستند و مجدداً تأکید فرمودند که رسول خدا (ص) ظهر روز عرفه تلبیه را قطع کردند (عاملی، 1409: 12/393).
مالکبن انس روایتی را در الموطأ آورده است: «امام علی (ع) در حج (به پیروی از رسول خدا (ص)) تا ظهر روز عرفه لبیک میگفت. از آن هنگام دیگر تلبیه را قطع میکرد». مالک در ادامه میگوید: «این روش علی (ع) همان چیزی است که علمای شهر ما یعنی مدینه منوره، همواره بدان عمل میکنند و بر آن استمرار دارند (مالکبن انس، 1413: 2/224).
در مقابل، غالب برادران اهل سنت، به استناد روایاتی بر این باورند که تا رمی جمره عقبه در روز عید قربان، تلبیه مجاز میباشد؛ مثلا در روایت معروفی در صحیحین و سایر جوامع روایی آنان آمده است که پیامبر (ص) فضلبن عباس را با خود بر مرکبش سوار کرد. فضل اظهار داشت: پیامبر (ص) تا وقتی که رمی جمره عقبه کرد، همچنان لبیک میگفت (بخاری، 1407: 2/605، ح 1601؛ نیشابوری، بیتا: 2/931، ح 1281).عبدالرحمنبن أسود نیز میگوید: «پدرم برایم روایت کرد از عمربن خطاب شنید که روز عرفه تلبیه میگفت» (ابنحزم، بیتا: 7/136).
نتیجه آن است که تلبیه در روز عرفه، سنت نبوی و مورد اتفاق فریقین است. سنتی که صحابه بر آن مقید بودند.
علیرغم آنچه گذشت، در زمان خلافت جائرانه معاویه بن ابیسفیان، بهمنظور اظهار مخالفت با امیرالمؤمنین (ع)، سنت مذکور ممنوع اعلام شد! بهگونهای که گفتن لبیک در روز عرفه، با ترس و دلهره از سوی مسلمین همراه بود! چنانکه ابنحزم میگوید: کان معاویة نهی (ینهى) عن ذلک؛ معاویه از این کار نهی میکرد (همان).
ابنعباس تلاش میکرد در مقابل این بدعت بایستد. چنانکه سعید بن جبیر میگوید:
کنت مع ابنعباس بعرفات، فقال ما لی لا أسمع الناس یلبّون؟ قلت: یخافون من معاویة! فخرج ابنعباس من فسطاطه فقال لبیک، اللهم لبیک لبیک، فإنهم قد ترکوا السنة من بغض علی؛ من در عرفات با ابنعباس بودم که فرمود: چه شده که از مردم صداى تلبیه را نمىشنوم؟ در جواب او عرض کردم: مردم از معاویه خوف دارند. آنگاه ابنعباس از خیمه خود بیرون آمد و شروع به تلبیه گفتن کرد و فرمود: مردم سنّت را به سبب بغض با علىّ (ع) ترک کردهاند(ابنخزیمه، 1390: 4/260، ح 2830؛ نسایی، 1411: 2/419، ح 3993؛ ألبانی، 1406: 5/253، ح 3006).
نورالدین سندی در حاشیه خود بر این حدیث نوشته است: «أی لأجل بغضه. أی و هو کان یتقیّد بالسنن، فهؤلاء ترکوها بغضاً له؛یعنی بهخاطر بغض علی (ع) سنت را ترک نکردند. یعنی او (ابنعباس) مقید به سنتها بود و مردم بهخاطر بغض علی (ع) سنت را کنار گذاشتند (سندی، 1406: 5/253).
ابنعباس نه تنها به مخالفت عملی با این حیله معاویه پرداخت، بلکه وی را به خاطر همین بدعت لعنت میکرد. احمدبن حنبل در روایتی دیگر از سعیدبن جبیر نقل میکند که روز عرفه به حضور ابنعباس رسیدم. او ضمن سخنی گفت: «خداوند فلانی را لعنت کند. به سراغ برترین روزهای حج رفتند و زینت آن را محو نکردند. همانا زینت حج، تلبیه است(ابنحنبل، بیتا: 1/217، ح 1870).
متقی هندی نیز به نقل از طبری از ابنعباس آورده است: «خداوند فلانی را لعنت کند که از تلبیه در این روز نهی میکرد». ایشان میافزاید: «منظور ابنعباس روز عرفه است. چراکه علی (ع) در آن روز تلبیه میگفت» (متقی هندی، 1419: 5/59، حدیث 12428).
البته در این دو حدیث نام معاویه با صراحت ذکر نشد و به جای آن، از لفظ مبهم «فلانی» استفاده شد. ولی پرواضح است که منظور، همان معاویه بوده است و اینها به هر دلیل، نام معاویه را حذف کردهاند.[ii]
3. مسطح کردن روی قبور
یکی از سنتهایی که اهمیت چندانی در عقاید دینی نداشت ولی دستمایه برخی اختلافات شد، کیفیت قبور مسلمین است. از مجموع روایات و اظهارات تفسیری دانشمندان عامه میتوان فهمید که سنت نبوی تسویه و تسطیح روی قبرها بوده است. شیعیان هم معتقدند مسطّح کردن روى قبر سنّت است و کوهانى شکل کردن آن- چنانکه اهل سنّت انجام مىدهند- بدعت است. شیخ طوسی دراینباره میگوید: «تسطیح القبر هو السنة، و تسنیمه غیر مسنون...؛ تسطیح قبر سنت و تسنیم آن خلاف سنت است». شافعی و یارانش موافق همین دیدگاه بودند و آن را سنت و مذهب خود میدانستند. دلیل ما بر این فتوا، اجماع دانشمندان شیعه و عمل آنها است... (طوسی، 1407: 1/706). چنانکه پیامبر اسلام (ص) بعد از دفن فرزند کوچکش ابراهیم، قبرش را تسطیح کرد، سپس سنگی بر آن نهاد و بر آن آب ریخت. قبور انصار و مهاجرین نیز مسطح بوده است (عینی، بیتا: 13/161).
مسلم از ثمامه روایت کرد: «با فضالهبن عبید انصاری[iii] در سرزمین روم بودیم، یکى از دوستان و همراهان ما از دنیا رفت، فضاله دستور داد که قبر او را مساوى کنند و گفت از رسول خدا (ص) شنیدم که دستور مىداد قبرها را تسطیح و مساوى کنند» (نیشابوری، بیتا: 2/666، ح 968).نووی شارح معروف صحیح مسلم در شرح این حدیث میگوید: «سنت این است که قبر از زمین زیاد بلند نباشد و به شکل کوهان شتر درنیاید، بلکه به مقدار یک وجب بلند و مسطح باشد» (نووی، 1392: 7/36).
روایت دیگری که مورد استناد فقها واقع شد، روایت قاسمبن محمد است که جمع زیادی از دانشمندان مانند ابنحجر در تلخیص الحبیر(ابنحجر، 1384: 2/305)، نووى در کتاب المجموع(نووی، 1997: 5/295) و ابنقدامه حنبلی در المغنى(ابنقدامه، 1405: 2/379)، به این روایت استناد کردهاند. متن روایت که غالب حدیثشناسان آن را صحیحه دانستهاند، چنین است: «دخلتُ على عائشة، فقلت لها: اکشفی لی عن قبر النبیّ (ص) و صاحبَیْه فکشفتْ عن ثلاثة قبور، لامشرِفةً ولا لاطئةً مبطوحة ببطحاء العرصة الحمراء؛ به نزد عائشه رفتم و به او گفتم: پرده را از روى قبر پیامبر (ص) و دو قبر دیگر بردار. او چنین کرد و دیدم آن سه قبر نه مشرف (با ارتفاع زیاد) و نه آنچنان صاف بود که با زمین یکسان باشد» (سجستانی، بیتا: 3/215، ح 3220).
حاکم، ذیل همین روایت به تصحیح آن پرداخته است و میگوید: «اسناد این حدیث صحیح است ولی صاحبان صحیح بخاری و صحیح مسلم آن را نقل نکردند» (حاکم نیشابوری، 1411: 1/524 ، ح 1368)
قسطلانی (م 923 .ق.) هم درباره همین روایت گوید: «ابوداود به سند صحیح روایت کرد که قاسمبن محمدبن ابیبکر گفت بر عایشه وارد شدم و ...» (قسطلانی، 1323: 2/477).
روایت دیگر دراینباره، روایت معروف ابیالهیاج است. این روایت هرچند از نظر شیعه ضعیف است، ولی مورد قبول اهل سنت بوده و دستاویز اصلی وهابیت تکفیری برای تخریب قبور اهل بیت (ع) و بزرگان دین است. در این روایت که در منابع مهم عامه از جمله صحیح مسلم(نیشابوری، بیتا: 2/666، ح 969)[iv] آمده است، ابیالهیاج مدعی است که امیرالمؤمنین (ع) بر اساس دستوری از پیامبر (ص)، به او فرمان داد تا هر قبر برجستهای را تسویه کند. این روایت با فرض صحت، نه تنها منطبق با تفسیر وهابیت تکفیری نیست، بلکه بر تسطیح قبور و پرهیز از تسنیم و به شکل کوهان شتر در آوردن آنها دلالت دارد.
دانشمندانی چون عینی حنفی نیز با صراحت میگویند که شافعی به استناد همین روایت ابیالهیّاج، تسطیح قبور را افضل دانسته، به آن فتوا میداد (عینی، بیتا: 13/161). نووی هم در پاسخ به شبهه تعارض بین حدیث ابیالهیاج و افضلیت تسطیح قبور میگوید: «پاسخ همان است که اصحاب ما گفتند و منظور حدیث ابیالهیاج، برابر کردن قبر با زمین نیست، بلکه منظور آن، صاف بودن و مسطح کردن روی قبرها است (نووی، 1997: 5/297).
علیرغم آنچه گذشت، بسیاری از بزرگان اهل سنت با استناد به خبری ضعیف و نیز به دلیل عمل شیعیان به این سنت و برای مخالفت با آنان، فتوا به افضلیت تسنیم دادند و از همینجا تحریفِ سنت و بدعتی جدید شکل گرفت که به موجب آن، غالب اهل سنت روی قبرها را به صورت کوهان شتر یا پشت ماهی قرار میدهند.
شیخ محمدبن عبدالرحمان دمشقی درباره حقیقت سنت در موضوع تعمیر قبور گوید:
السنّة فی القبر، التسطیح. و هو أولى على الراجح من مذهب الشافعی و قال أبوحنیفة و مالک و أحمد: التسنیم أولى، لأنّ التسطیح صار شعاراً للشیعة؛ و قال الغزالی و الماوردی: إنّ تسطیح القبور هو المشروع، لکن لمّا جعلته الرافضة شعاراً لهم عدلنا عنه إلى التسنیم؛ سنت در قبر، مسطح کردن روی آن است و همین نظریه مقبول در مذهب شافعی است. ولی ابوحنیفه و مالک و احمد حنبل گفتند: تسنیم قبر بهتر است. زیرا تسطیح قبور شیوه شیعیان است. غزالی و ماوردی هم گفتند: تسطیح مشروع است، ولی چون شیعیان آن را شعار و سنت خود قرار دادند، ما به نظریه ترجیح تسنیم روی آوردیم!!(امینی، 1416: 10/299).
غزالی با صراحت میگوید: «لکن التسنیم الآن أفضل مخالفة لشعار الروافض؛ الان تسنیم برای مخالفت با روافض و شیعیان افضل است (غزالی، 1417: 2/389).
رافعی (م 623 .ق.) هم در فتح العزیز - که شرحی بر کتاب الوجیز ابوحامد غزالی در فقه شافعی است- میگوید:
ثمّ الأفضل فی شکل القبر التسطیح أو التسنیم؟ ظاهر المذهب أن التسطیح أفضل، و قال مالک و أبو حنیفة رحمهم الله: التسنیم أفضل. لنا أن النبی سطح قبر ابنه إبراهیم، و عن القاسمبن محمد قال: (رأیت قبر النبی و أبیبکر و عمر عنهما مُسَطَّحة)، و قال ابنأبیهریرة: إن الأفضل الآن العدول من التسطیح إلى التسنیم، لأن التسطیح صار شعاراً للروافض، فالأولى مخالفتهم و صیانة المیت و أهله عن الاتهام بالبدعة؛افضل در شکل قبر تسطیح است یا تسنیم؟ ظاهر مذهب این است که تسطیح افضل است ولی مالک و ابوحنیفه فتوا به افضلیت تسنیم دادند. دلیل ما این است که پیامبر اکرم (ص) قبر فرزندش ابراهیم را تسطیح نمود. و از قاسمبن محمد نقل شد که گفت: من قبر پیامبر و ابوبکر و عمر را مسطح دیدم. ابنابیهریره گفت: در حال حاضر افضل عدول از سنت تسطیح به تسنیم است. زیرا تسطیح شعار و آرم شیعیان شد. پس بهتر، مخالفت با شیعیان و محفوظ ماندن میت و خانوادهاش از متهم شدن به بدعت همراهی با شیعیان است!(رافعی، بیتا: 5/229).
ابنتیمیه هم گزارش میدهد که برخی از اصحاب شافعی با فتوایش مبنی بر تسطیح قبور به مخالفت برخاستند و گفتند: این شعار رافضیها است، پس مکروه است. ولی جمهور اصحاب با این سخن مخالفت کرده، گفتند: تسطیح مستحب است، هرچند رافضیها بدان عمل کرده باشند (ابنتیمیه، 1406: 4/150). وی در جای دیگر به نقل از برخی دیگر، چنین میگوید: گروهی از اصحاب شافعی تسنیم را مستحب دانستند، هرچند سنت نبوی اثباتشده نزد آنان، تسطیح است. گفتند: چون تسطیح شعار و آرم مبتدعه گشته است (ابنتیمیه، 1369: 1/138).
بیهقی هم ضمن تایید صحیحتر بودن و لزوم عمل به حدیث قاسمبن محمد - که قبلا اشاره شد- در برابر حدیث سفیان تمّار که مدعی دیدن قبر پیامبر(ص) بهصورت کوهان شتر بود، میگوید: جز آنکه برخی از دانشمندان مذهب ما تسنیم را در این دوران مستحب دانستند. چون هم اجماعاً جایز است و هم تسطیح تبدیل به شعار و سیره اهل بدعت (شیعه) گشته است (بیهقی، 1414: 4/3).
ملاعلی قاری هم میگوید: آنچه که موجب میشود مذهب ما تسنیم قبور را تأیید کند، این است که تسطیح، آرم شیعیان شده است (قاری، 1422: 4/154).
فقیه نامدار شیعه شهید ثانی (ره) هم در مستحبات دفن آورده است: «و تسطیحه لایجعل له فی ظهره سنم، لأنه من شعار الناصبة و بدعهم المحدثة، مع اعترافهم بأنه خلاف السنة، مراغمة للفرقة المحقة؛ تسطیح روی قبر مستحب است و نباید مانند کوهان شتر باشد؛ چرا که تسنیم از شعار ناصبیها و بدعتهای جدید آنها است. با آنکه اعتراف میکنند که تسنیم خلاف سنت است، آن را برای مخالفت با فرقه مُحقّه [شیعه] انجام میدهند (عاملی، 1410: 1/441).
در این بین، برخی عمل شیعه را مانع التزام به سنت ندانستند و بر ضرورت پایبندی به آن تأکید کردند. چنانکه محییالدین نووی بعد از بیان افضلیت تسطیح قبور و معرفی بزرگانی چون شافعی، مالکبن انس، داود، مزنی، و جمعی از متقدمین و متاخرین مانند ماوردی، فورانی، بغوی، ابواسحاق شیرازی، به عنوان مدافع نظریه مذکور، دیدگاه برخی مبنی بر موافقت صحابه با تسنیم را مردود دانسته، میگوید: ادعای وی درست نیست. بلکه اکثر اصحاب معتقد به افضلیت تسطیح هستد (نووی، 1997: 5/297). وی در ادامه میگوید: جمهور فقها در برابر ابنابىهریره- که به خاطر پایبندی شیعه به تسطیح، مدّعى افضلیت تسنیم بود- مقاومت کردهاند. از اینرو موافقت با رافضى در این حکم ضررى به ما نمىرساند. چرا که اگر قرار باشد موافقت شیعیان در عمل به سنت، باعث ترک سنت شود، باید واجبات و مستحبات فراوانی را ترک کنیم.
قسطلانی هم تسطیح را افضل دانسته، میگوید:
اینکه تسطیح شعار رافضىها شد، تاثیری در افضلیت آن نخواهد داشت. زیرا نباید سنت به خاطر موافقت اهل بدعت!! با آن، ترک گردد. اینکه مىگوییم سنت، تسطیح قبر است، با گفتار علی (ع) در حدیث ابىالهَیّاج منافات ندارد؛ چراکه مقصود برابر کردن قبر با زمین نیست، بلکه مقصود این است که در عین ارتفاع از زمین، روى قبر مسطح و صاف شود (قسطلانی، 1323: 2/477)
ابواسحاق شیرازی هم بعد از نقل دیدگاه أبوعلی طبری مبنی بر ترجیح تسنیم به دلیل تبدیل شدن تسطیح به شعار شیعه، با صراحت آن را رد کرده، میگوید: این سخن نادرست است. زیرا سنت بر تسطیح ثابت و صحیح است و عمل رافضیها به آن، ضرری ندارد (نووی، 1997: 5/295).[v]
گفتنی است تنها سند قائلان به تسنیم، روایت سفیان تمار است که مدعی شد قبر پیامبر (ص) و شیخین را مانند کوهان شتر (مسنّم) دیده است (بخاری، 1407: 1/468؛ حدیث 1325). راوی مذکور از تابعین بوده و ظاهرا بخاری در کتابش فقط همین یک روایت را از او آورده است(عینی، بیتا: 8/224).
برخی از بزرگان اهل سنت با فرض صحت این روایت، یادآور شدند که قبر پیامبر اکرم (ص) بر اساس روایت قاسمبن محمد، از همان ابتدا مسطح بوده است، ولی بعد از سقوط دیوار کناره بر روی قبر شریف در زمان ولیدبن عبدالملک و عمربن عبدالعزیز (بخاری، 1407: 1/468؛ ح 1326؛ ابنحجر، 1379: 3/257) و تعمیراتی که پس از آن صورت گرفت، به صورت کوهان شتر درآمد (بیهقی، 1414: 4/3 ، ح 6552؛ نووی، 1997: 5/295).
4. گذاشتن انگشتر در دست راست
سنت دیگر، در دست راست گذاشتن انگشتر است. هرچند روایات اندک و بیاعتباری، درباره قرار دادن آن در دست چپ هم وارد شد، ولی احادیث متعددی که بزرگان اهل سنت بر صحت آنها مهر تایید زدند، بر سنت بودن دست راست دلالت دارند.
احمدبن حنبل روایت نمود: «... حَمَّادُبن سَلَمَةَ، قَالَ: رَأیْتُ ابنأبِی رَافِعٍ یَتَخَتَّمُ فِی یَمِینِهِ فَسَألْتُهُ عَنْ ذَلِکَ فَذَکَرَ أنَّهُ رَآى عَبْدَ اللّهبن جَعْفَرٍ یَتَخَتَّمُ فِی یَمِینِهِ، وَقَالَ عَبْدُ اللّهبن جَعْفَرٍ کَانَ رَسُولُ اللّه(ص) یَتَخَتَّمُ فِی یَمِینِه»؛ حماد گوید: دیدم ابنابیرافع انگشتر در دست راست گذاشت. دلیلش را پرسیدم. گفت: عبداللّهبن جعفر را دید که این چنین کرد و گفت که رسول خدا (ص) نیز انگشتر در دست راست مینهاد (ابنحنبل، بیتا: 1/204).
ترمذی بعد از نقل این روایت، از محمدبن اسماعیل بخاری نقل میکند که گفت: «هذا أصح شیء روی فی هذا الباب»؛ این بهترین روایت مربوط به این موضوع میباشد (ترمذی، بیتا: 4/288، ح 1744).
علامه بیاضی از کتاب نقش الخواتیم جاحظ (م 255 .ق.) نقل میکند که گفت: «انّ الأنبیاء من آدم إلى النبی (ص) تختّموا فی أیمانهم؛ تمام پیامبران از آدم تا رسول اکرم (ص) انگشتر را به دست راست مینهادند (بیاضی، 1384: 3/206).
در سنن ابیداود نیز از ابوسلمهبن عبدالرحمن روایت شده است: «أَنَّ النَّبِىَّ (ص) کَانَ یَتَخَتَّمُ فِى یَمِینِهِ»؛ پیامبر (ص) انگشتر به دست راست میکرد (سجستانی، بیتا: 4/91، ح 4226).
راویان روایت اخیر، یعنی أحمدبن صالح مصری، عبداللّهبن وهب، سلیمانبن بلال و شریکبن عبداللّهبن أبینمر همگی ثقه و مورد اعتماد بزرگان اهل سنت هستند، جز راوی اخیر که اندکی مورد جرح و ایراد قرار گرفته است، ولی باید دانست که او مورد اعتماد بخاری و مسلم، صاحبان صحیحین بوده است و دیگران هم از او به عنوان فردی صادق یاد کردهاند (ابنحبان، 1395: 4/360؛ ش 3344 ؛ مزی، 1400: 12/475؛ ش 2737؛ عجلی، 1405: 1/453؛ ش 726).
علاوه بر پیامبر (ص)، خلفا و جمع زیادی از صحابه و تابعین نیز از همین سنت پیروی کرده، انگشتر را به دست راست میکردند (ابنحجر، 1379: 10/327). زمخشری از عایشه روایت میکند: «پیامبر (ص) انگشتر به دست راست میکرد و هنگام ارتحال نیز انگشتر به دست راستش بود»(زمخشری، 1412: 4/439).
وی در روایت دیگر آورده است: «پیامبر (ص) و خلفایش انگشتر به دست راست میکردند تا آنکه معاویه این سنت را تغییر داده و به دست چپ نهاد و مروانیان هم از او پیروی کردند. بعدها سفاح آن را به دست راست نهاد. این روش باقی بود تا در زمان هارون الرشید که مانند معاویه، آن را به دست چپ گزارد و مردم هم همین روش را ادامه دادند (همان). راغب اصفهانی نیز روایت کرده است که: «معاویه اولین کسی بود که انگشتر به دست چپ گذاشت»(راغب اصفهانی، 1420: 2/384).
علیرغم این روایات صحیح که فتوای بسیاری از فقهای اهل سنت مانند علمای شافعی (ابنحجر، 1379: 10/327)) را به همراه داشت، برخی از علمای عامه برای مخالفت با شیعیان، فتوا به گذاشتن آن در دست چپ میدهند!
مثلاً مصنّف حنفی کتاب الهدایة[vi] میگوید: «إنّ المشروع التختّم فی الیمین، و لکن لمّا اتّخذته الرافضة جعلناه فی الیسار»؛ سنت دینی، قرار دادن انگشتر در دست راست است، ولی چون شیعیان این چنین میکنند، ما برای مخالفت با آنان، آن را در دست چپ مینهیم! (امینی، 1416: 10/299).
صاحب روح البیان هم ضمن رد هرگونه عزاداری در روز عاشورا گوید: «هرچند این سنت دارای ریشه و اصل دینی است، ولی چون سنت اهل بدعت (شیعه) گردید، ترکش سنت خواهد شد. مانند گذاشتن انگشتر در دست راست، که چون روش اهل بدعت شد، سنت در زمان ما چنین گردید که انگشتر در انگشت کوچک دست چپ قرار داده شود!!(حقی بروسوی، بیتا: 4/84).
جالب آن است که برخی از بزرگان معتقدند از آنجا که عمروعاص در روز حکمیت، به نشانه خلع امیرالمؤمنین (ع) از خلافت، انگشتر را از دست راست درآورده و به نشانه نصب معاویه به خلافت، انگشتر را بر دست چپ نهاد، مخالفان امامت امام علی (ع) از معاویه تا به امروز، نیز برای ابراز این مخالفت، انگشتر را بر دست چپ مینهند(بیاضی، 1384: 3/206).
5. صلوات بر اولیا
یکی از بهترین عوامل تقرب به خداوند، صلوات است که در قرآن (احزاب: 56) بدان امر شده است. بین مسلمین همواره این سوال مطرح بود که آیا به غیر از آل پیامبر (ص) که بر اساس روایات فریقین، صلوات بر آنان همراه با صلوات بر پیامبر (ص) استحباب دارد، صلوات بر غیر آنان هم مجاز است یا خیر. از آیات مختلف مانند «هُوَ الَّذی یُصلّی علَیْکُم» (احزاب: 43) و «وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» (توبه: 103) و نیز از سیره نبوی که بر پرداختکنندگان زکات و افرادی چون آل ابیاوفی، آل سعدبن عباده، جابربن عبداللّه و همسرش و... صلوات فرستاده است و صحت سند روایات مربوطه نیز مورد تأیید عامه است (بخاری، 1407: 4/1529؛ ابنحجر، 1379: 11/170؛ زمخشری، 1407: 3/558)، استنباط شد که صلوات بر غیر پیامبر نیز مجاز است.
بر همین اساس، شیعیان برخی اوقات، به صورت انفرادی بر اهل بیت (ع) صلوات و درود میفرستند. ولی عالمان اهل سنت درباره صلوات بر غیر پیامبر (ص) مانند اهل بیت پیامبر (ص) خصوصا به صورت انفرادی، اختلاف نسبتاٌ فراوانی دارند که ابنحجر، آلوسی و دیگران بدانها اشاره کردند (ابنحجر، 1379: 11/170؛ آلوسی، 1415: 11/261).
جمعی مانند احمد حنبل و اکثر اصحابش به جواز این کار تصریح کردند (ابنتیمیه، 1426: 22/473). چنانکه از نحوه ذکر آیه و نقل حدیث ابناوفی از بخاری همین برداشت میشود. جمعی دیگر با صلوات انفرادی و مستقل بر غیر پیامبر مخالفت کرده، فقط بهصورت تبعی و همراه با ذکر نام پیامبر (ص) آن را پذیرفتند (ابنحجر، 1379: 11/170؛ آلوسی، 1415: 11/261).
دلیل اصلی این مخالفت که طرفداران فراوانی در بین اهل سنت دارد و برخی آن را حرام و برخی مکروه دانستند (نووی، 1408: 1/118)، پرهیز از تشبه به شیعیان و دوری از اتهام رافضی بودن ذکر شده است. با آنکه بر اساس اسناد پیشگفته، پیامبر (ص) بر صحابه عادی نیز صلوات فرستادند. چنانکه زمخشری میگوید: «قیاس به سنت پیامبر، علامت جواز صلوات انفرادی بر غیر پیامبر است». ولی علما معتقدند اگر به تبع پیامبر باشد، مجاز است. اما اگر بر سایر اهل بیت (ع) به صورت انفرادی صلوات فرستاده شود، مکروه است. چراکه صلوات انفرادی، هم شعار خاص برای نام پیامبر است و هم منجر به اتهام رافضی بودن میشود (زمخشری، 1407: 3/558).
نووی، آلوسی و... در دلیل مخالفان آوردهاند: «چون رافضیان آن را درباره اهل بیت (ع) عمل میکنند و تشبّه به اهل بدعت مورد نهی واقع شد، پس مخالفت با شیعیان در این سنت لازم است» (نووی، همان، آلوسی؛ 1415: 11/261).
مشابه این اختلاف درباره سلام فرستادن بر پیشینیان (گفتن علیه السلام برای آنان) هم واقع شده است. ابنحجر میگوید:
با وجود اتفاق نظر درباره مشروعیت سلام فرستادن بر زندهها، درباره سلام بر غیر انبیا از پیشینیان نیز اختلاف شده است. عدهای گفتند مطلقاً مشروع است. برخی دیگر گفتند به تنهایی مجاز نیست؛ چراکه شعار رافضیان شده است. نووی آن را از ابیمحمد جوینی نقل کرده است(ابنحجر، 1379: 11/170).
البته برخی از دانشمندان عامه مانند صنعانی با صراحت این منطق را ناصواب دانسته، گفتند: «تبدیل شدن به شعار شیعه، قابلیت منع از سنت را ندارد و خداوند سلام فرستادن بر گذشتگان را به زبان پیامبر (ص) مشروع کرد که آن حضرت میفرمود: «السلام علیکم دار قوم مؤمنین...»(صنعانی، 1379: 4/215).
توجیه این رویکرد
یادآوری نمونههای پیشگفته، در اثبات این رویکرد کافی است. آنچه مهم است آگاهی از مستمسک رویکرد مذکور است. همانطور که از لابهلای موارد گذشته پیدا است، دستاویز اصلی این تفکر، حدیث شریف «من تشبه بقوم فهو منهم» (متقی هندی، 1419: 9/6) است. با این تصور که عمل به مستحبی که باعث شباهت به شیعیان (که از آنها به رافضی و اهل بدعت[vii] تعبیر میکنند)شود، ناشایست و مردود است. چنانکه غزالی در بیان حرمت موسیقی حرام، میگوید: «چون اجتماع بر آن، سیره فاسقان شد، جهت پرهیز از تشابه با آنان، باید ترک شود. زیرا هر که به قومی شباهت پیدا کند، از آنان است». سپس میافزاید: «به همین دلیل زمانی که سنتی به شعار اهل بدعت (شیعیان) تبدیل شود، از ترس شباهت به آنان، معتقد به ضرورت ترک آن سنت هستیم» (غزالی، بیتا: 2/272).
همچنین ابوعبداللّه مغربی مالکی (م 536 .ق.) میگوید: زید در نماز میت پنج تکبیر میآورد و میگفت: پیامبر (ص) نیز پنج تکبیر میفرمود. لکن این سنت اکنون متروک است؛ چراکه این سنت نبوی، نماد شیعیان رافضی گشته است (مغربی مالکی، 1988: 1/448).
نمونه دیگر، سخن حافظ أبوالفضل زینالدین عراقی (725 – 806 ق.) است که در کیفیت آویختن شاخه عمامه میگوید:
آیا در شریعت چنان است که شاخه عمامه را باید از طرف چپ بیاویزند، چنانکه متداول است، یا آن را از سمت راست- که مبارک و با فضیلت است- بیاویزند؟ من جز در روایت ضعیفى که طبرانى آورده است، ندیدهام که سمت راست تعیین شده باشد و به فرض که این روایت ثابت و درست باشد، شاید حضرت (ص) شاخه عمامه را از سمت راست سست مىکرده و در سمت چپ مىآویخته است، همانطور که عدهاى مىآویزند؛ اما چون این طرز آویختن شاخه عمامه، شعار امامیه شده است، براى شبیه نشدن به آنها، باید آن را ترک کرد (امینی، 1416: 10/300، لحجی حضرمی، 1426: 1/515).
همچنین حقی بروسوی از عقد الدرر و اللآلى درباره اعمال عاشورا و ضرورت ترک اقامه عزاداری میگوید: «برای مومن سزاوار نیست که در برخی اعمال، به یزید ملعون و به شیعه رافضی و خوارج شبیه گردد» (حقی بروسوی، بیتا: 4/142).
بر این توجیه، ملاحظاتی وارد است که عبارتاند از:
الف: روایت واردشده، مربوط به نهی از مشابهت با کفار ذمی، مشرکان و فاسقان است و هرگز ربطی به همرنگی بین مسلمین ندارد.
ب: حتی اگر بر فرض محال، روایت مزبور، از مشابهت با شیعیان و همرنگی با سیره آنان نهی کند، یقینا شامل مواردی که عمل به سنت قطعی نبوی میشود، نیست و ترک سنت و عمل، برای مخالف سنت، هرگز بهانه پذیرفتنیای نخواهد بود.
ج: بر فرض که شیعیان، در پایبندی به برخی از امور، به سندی مستقیم از سنن نبوی، دست نیابند، ولی بر اساس دلائل فراوانی چون حدیث ثقلین، حدیث سفینه و... پیروی از سنت اهل بیت (ع) را در راستای پیروی از سنت نبوی دانسته، نه تنها آن را مشروع بلکه مایه افتخار میدانند.
د: برداشت پیشگفته از روایت و ترک سنتهای شیعیان به آن بهانه، چنان ضعیف است که مخالفت پارهای از دانشمندان عامه را به همراه داشته است.
زرکشی میگوید: «فعل مستحب، با تبدیل شدن به شعار اهل بدعت، نباید ترک شود؛ برخلاف ابنابیهریره. به همین سبب، ترجیع در اذان، جهر به بسمله، قنوت در نماز صبح، در دست راست گذاشتن انگشتر و تسطیح قبور ترک شد؛ اما صحیح آن است که اینها ترک نشود» (زرکشی، 1421: 1/235).
ابنعثیمین دانشمند معاصر سعودی هم میگوید: «حق این است که به خاطر عمل برخی از اهل بدعت و کفار، سنت نباید ترک شود. زیرا با وجود عمل آنان، مصلحت عمل همچنان باقی است» (ابنعثیمین، 1413: 7/181).
علاوه بر مستمسک قبل، مخالفان گاهی روایاتی را دستاویز قرار میدهند که برخلاف سنت رایج است و آن را دلیلی بر تعدد سنت نبوی قلمداد میکنند. هرچند اصل اختلاف روایات در سنن پذیرفته شده است، ولی باید توجه داشت که انگیزه مخالفت با شیعیان در صدر اسلام، زمینهای فراهم کرد تا عدهای از ترس و تقیه و برخی از روی طمع یا انگیزههای دیگر، دهها روایت در برابر سنتهای ثابت نبوی جعل کنند.
مثلا فخر رازی بعد از اثبات سنت جهر در بسمله، به روایات متعارض واردشده از انسبن مالک در این موضوع اشاره کرده است و میگوید: «پس از حاکمیت بنیامیه و برای باطل کردن آثار علیبن ابیطالب (ع)، آنان سعی بسیار کردند که از جهر به بسمله جلوگیری کنند؛ گویا أنس نیز از بنیامیه ترسیده بود و از همینرو، اقوالش در این موضوع مضطرب و مختلف است (فخر رازی، 1420: 1/181).
نتیجه
در مقاله حاضر، پس از بررسی و ارائه مستندات و ذکر برخی از سخنان صریح دانشمندان اهل سنت ثابت شد که:
1. یکی از عوامل تغییر سنتهای نبوی، ضدیت با شیعه و مکتب اهل بیت (ع) بوده است.
2. برخی علمای اهل سنت با صراحت اعتراف میکنند که عمل شیعه در اموری چون جهر به بسمله، گذاشتن انگشتر در دست راست، تسطیح قبور، صلوات بر اولیا و... نه تنها جایز بلکه دقیقا منطبق با سنت نبوی است؛ ولی برای پرهیز از مشابهت با شیعیان، خلاف آنها را سنت میدانند.
3. بیان شد که مستمسک آنان، نهی پیامبر (ص) از تشبه به برخی از اقوام است که در حقیقت، نه به شیعه، بلکه متوجه مشرکان و پیروان سایر ادیان است.
4. ثابت شد که حتی با فرض عدم انصراف نهی مزبور، باز هم هیچ توجیهی برای مخالفت رسمی با سنت نبوی پذیرفتنی نیست.
منبع: فصلنامه شیعه پژوهی
[i]. البته در نقطه مقابل، روایات ضعیفی وجود دارد که به دلیل ضعف اسناد و... قابلیت معارضه با روایات مذکور را نداشته و دانشمندان مختلف هم بدانها پاسخ گفتند. برای نمونه نک.: سبحانی، بیتا: 1/ 223 به بعد.
[ii]. این اقدام نمونههای فراوان دارد. مثلا در صحیح مسلم (3/207؛ ح 1582) آمده است که به دنبال مشروبفروشی سمرهبن جندب و رسیدن خبر به خلیفه دوم، وی به روایت ابنعباس گفت: قاتل الله سمرة ألم یعلم أن رسول الله قال لعن الله الیهود...؛ ولی همین روایت در صحیح بخاری (2/774، ح 2110) با حذف نام سمره بدین صورت وارد شد: ... فَقَالَ: قاتَلَ الله فلاناً، أَلَمْ یَعْلَمْ أَنَّ رَسُولَ اللهِ...
[iii]. از صحابه که اولین بار در جنگ احد حاضر شد و سپس در سایر غزوات حضور داشت. بعدها به شام هجرت کرد و از سوی معاویه به مقام قضاوت رسید و در سال 53 یا 69 وفات یافت (ابناثیر، 1417: 1/390؛، 1/390؛ ابنحجر، 1412: 5/371 شماره 6996).
[iv]. قال لی عَلِیُّبن أبیطَالِبٍ ألا أَبْعَثُکَ على ما بَعَثَنِی علیه رسول اللهِ (ص) أَنْ لا تَدَعَ تِمْثَالا إلا طَمَسْتَهُ ولا قَبْرًا مُشْرِفًا إلا سَوَّیْتَهُ.
[v]. نگارنده میگوید: ما دیدگاه ابواسحاق شیرازی را از کتاب المجموع نووی که شرح المهذب شیرازی است، آوردیم. ولی نکته جالب این است که در متن موجود المهذب (شیرازی، بیتا: 1/138)، پاسخ وی به گفتار ابوعلی طبری چنین آمد:«و هذا لایصح لان السنة قد صحت فیه فلایعتبر بموافقة الرافضة»؛ این حرف درست نیست. زیرا سنت بر تسطیح، ثابت و صحیح است. پس موافقت با رافضیها معتبر نیست!!از اینرو بعید نیست که متن فعلی المهذب، مورد دستبرد تحریفگران واقع شده باشد.
[vi]. کتاب الهدایة شرح بدایة المبتدی، تألیف علیبن أبیبکر عبدالجلیل الفرغانی المرغینانی فقیه حنفی متوفی 593 ق..
[vii]. بی تردید افرادی چون ابنتیمیه وقتی از اهل بدعت سخن میگوید، شیعیان نیز مورد نظرش هستند؛ مثلا وی میگوید: «کَالرَّافِضِیِّ الَّذِی یَتَعَصَّبُ لِعَلِیٍّ...»؛ مثل رافضیان که نه نسبت به خلفای سهگانه و سایر صحابه، بلکه نسبت به علی (ع) تعصب دارند... اینها روش اهل بدعت و هواهای نفسانی است. (ابنتیمیه، 1426: 22/252).
منابع
ابناثیر جزری، عزالدین أبیالحسن علیبن محمد (1417). أسد الغابة فی معرفة الصحابة، تحقیق: عادل أحمد الرفاعی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول.
ابنتیمیه، أحمدبن عبدالحلیم حرانی (1369). اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم، تحقیق: محمد حامد الفقی، قاهره: نشر السنة المحمدیة، چاپ دوم.
ابنتیمیه، أحمدبن عبدالحلیم حرانی (1406). منهاج السنة النبویة، تحقیق: دکتر محمد رشاد سالم، بیجا: مؤسسة قرطبة، چاپ اول.
ابنتیمیه، أحمدبن عبدالحلیم حرانی (1426). مجموع الفتاوى، تحقیق: أنور الباز- عامر الجزار، بیجا: دارالوفاء، چاپ سوم.
ابنحبان، محمد أبوحاتم تمیمی بستی (1395). الثقات، تحقیق: سید شرف الدین أحمد، بیروت: دارالفکر، چاپ اول.
ابنحجر (عسقلانی)، أبوالفضل أحمدبن علی (1384). تلخیص الحبیر فی أحادیث الرافعی الکبیر، تحقیق: السید عبداللّه هاشم الیمانی المدنی، مدینه منوره: بینا .
ابنحجر (عسقلانی)، أبوالفضل أحمدبن علی (1412). الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت: دار الجیل، چاپ اول.
ابنحجر (عسقلانی)، أبوالفضل أحمدبن علی (1379). فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق محب الدین الخطیب، بیروت: دار المعرفة.
ابنحزم اندلسی قرطبی، علیبن أحمد (بیتا). المحلى، بیجا: دار الفکر.
ابنحنبل، امام احمد (بیتا). مسند احمدبن حنبل، مصر: مؤسسة قرطبه.
ابنخزیمه، محمدبن إسحاق أبوبکر سلمی، (1390). صحیح ابن خزیمة، تحقیق: دکتر محمد مصطفى أعظمی، بیروت: المکتب الإسلامی.
ابنعثیمین، محمدبن صالح (1413). مجموع فتاوى و رسائل ابنعثیمین، تحقیق: فهدبن ناصربن إبراهیم سلیمان، ریاض: دارالوطن و دارالثریا.
ابنقدامه مقدسی، عبداللّهبن أحمد أبو محمد (1405). المغنی فی فقه الإمام أحمدبن حنبل الشیبانی، بیروت: دار الفکر، چاپ اول.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیلبن عمرو (1419). تفسیر القرآن العظیم، تحقیق محمد حسین شمس الدین، بیروت: دارالکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، چاپ اول.
ألبانی، ناصرالدین (1406). المجتبى من السنن (سنن نسایی با تحقیق و تذییل ألبانی)، تحقیق: عبدالفتاح أبوغدة، حلب: مکتب المطبوعات الإسلامیة.
امینی، عبدالحسین، (1416). الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، قم: مرکز الغدیر، چاپ اول.
آلوسی، سید محمود، (1415). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: علی عبدالباری عطیه، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول.
بخاری، محمدبن إسماعیل أبوعبداللّه، (1407). الجامع الصحیح المختصر (صحیح بخاری)، تحقیق: دکتر مصطفى دیب البغا، بیروت: دار ابنکثیر، چاپ سوم.
بیاضی عاملی، زین الدین علی بن یونس (1384). الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، بیجا: المکتبة المرتضویة، چاپ اول.
بیهقی، ابوبکر أحمدبن الحسینبن علیبن موسى (1414). سنن کبرى، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، مکه مکرمه: مکتبه دار الباز
ترمذی، محمدبن عیسى (بیتا). سنن ترمذی، تحقیق: أحمد محمد شاکر ودیگران همراه با بیان دیدگاه ألبانی درباره احادیث، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
حاکم نیشابورى، محمدبن ابوعبداللّه (1411). المستدرک على الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، تحقیق مصطفى عبد القادر عطا، ، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ اول.
حقی بروسوی، اسماعیل (بیتا). روح البیان، بیروت: دارالفکر، چاپ اول.
حمیدی، محمدبن فتوح (1423). الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم، تحقیق: دکتر علی حسین البواب، بیروت: دار ابن حزم، چاپ دوم.
دارقطنی بغدادی، ابوالحسن (1386). سنن دار قطنی، تحقیق: سید عبد اللّه هاشم یمانی مدنی، بیروت: دارالمعرفه
راغب اصفهانی، أبوالقاسم حسینبن محمد، (1420). محاضرات الأدباء ومحاورات الشعراء والبلغاء، تحقیق: عمر الطباع، بیروت: دار القلم.
رافعی قزوینی، عبد الکریمبن محمد (بیتا). فتح العزیز بشرح الوجیز، بیجا: دارالفکر.
زرکشی، بدرالدین محمدبن بهادر (1421). البحر المحیط فی أصول الفقه، تحقیق و تعلیق: دکتر محمد محمد تامر، بیروت: دار الکتب العلمیة.
زمخشری، جاراللّه أبوالقاسم محمودبن عمرو (1407). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ سوم.
زمخشری، جاراللّه أبوالقاسم محمودبن عمرو (1412). ربیع الأبرار ونصوص الأخیار، بیروت: مؤسسه أعلمی.
سبحانی، جعفر (بیتا). الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، قم: موسسه امام صادق (ع).
سجستانی ابیداود، سلیمانبن أشعث (بیتا). سنن أبی داود، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، بیجا: دار الفکر.
سندی، نورالدینبن عبدالهادی أبوالحسن (1406). حاشیة سندی على نسائی، تحقیق: عبدالفتاح أبوغدة، حلب: مکتب المطبوعات الإسلامیة، چاپ دوم.
شیرازی، إبراهیمبن علیبن یوسف أبوإسحاق (بیتا). المهذب فی فقه الإمام الشافعی، بیروت: دار الفکر.
صنعانی، محمدبن إسماعیل امیر کحلانی (1379). سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحکام، تحقیق: محمد عبدالعزیز الخولی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ چهارم.
طوسى، ابوجعفر محمدبن حسن (1407). الخلاف، تحقیق: على خراسانى، سید جواد شهرستانى، مهدى طه نجف، مجتبى عراقى، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،.
عاملى (شیخ حرّ)، محمدبن حسن (1409). تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعه، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول.
عاملى، شهید ثانى زینالدینبن على (1410). الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، با حواشی سید محمد کلانتر، قم: کتابفروشى داورى، چاپ اول.
عجلی، ابوالحسن احمدبن عبداللّه (۱۴۰۵). معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث... ؛ تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، مدینه منوره: مکتبة الدار، چاپ اول.
عوده، سلمانبن فهدبن عبداللّه (بیتا). دروس شیخ سلمان العودة، دروس پیاده شده صوتی، نرم افزار شامله.
عینی، بدرالدین محمودبن أحمد (بیتا). عمدة القاری شرح صحیح البخاری، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
غزالی، ابوحامد محمد (بیتا). إحیاء علوم الدین، بیروت: دار المعرفة.
غزالی، ابوحامد محمد (1417). الوسیط فی المذهب، تحقیق: أحمد محمود إبراهیم، محمد محمد تامر، قاهره: دار السلام، چاپ اول.
فخر رازى، محمدبن عمر (1420). تفسیر الکبیر ( مفاتیح الغیب)، بیروت: دار إحیاء التراث العربی
قاری، ملا علیبن سلطانبن محمد (1422). مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، تحقیق: جمال عیتانی، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ اول.
قسطلانی مصری، أبوالعباس شهابالدین أحمدبن محمد (1323). ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، مصر: المطبعة الکبرى الأمیریة.
لحجی حضرمی، عبداللّهبن سعیدبن محمد (1426). منتهى السؤل على وسائل الوصول إلى شمائل الرسول (ص) (شرح وسائل الوصول شیخ یوسفبن اسماعیل نبهانی، جده: دارالمنهاج، چاپ سوم.
مالکبن أنس، أبوعبداللّه الأصبحی (1413). موطأ الإمام مالک (روایة محمدبن الحسن)، تحقیق: دکتر تقی الدین الندوی، دمشق: دارالقلم.
متقی هندی، علاءالدین علی (1419). کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ اول.
مزی، عبدالرحمن أبوالحجاج (۱۴۰۰). تهذیب الکمال، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسة الرساله.
مغربی مالکی، ابوعبداللّه محمدبن علیبن عمر تمیمی مازری (1988). المُعْلم بفوائد مسلم، تحقیق: شیخ محمد شاذلی، الجزائر: موسسه وطنی بیت الحکمه، الدار التونسیة، چاپ سوم.
نسائى، أبوعبدالرحمن احمدبن شعیب (1411). سنن کبری، تحقیق: دکتر عبدالغفار سلیمان البنداری و سید حسن کسروی، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول.
نورى، میرزاحسین (1408). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول.
نووی دمشقی، محییالدین ابیزکریا (1392). شرح صحیح مسلم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم.
نووی دمشقی، محییالدین ابیزکریا (1408). الأذکار، تحقیق عبدالقادر الأرناؤوط، ریاض: نشر دارالهدی، چاپ دوم.
نووی دمشقی، محییالدین ابیزکریا (1997)، المجموع، بیروت: دار الفکر.
نیشابورى، ابوالحسین مسلمبن حجاج (بیتا). صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی