امام سجّاد در کلام دانشور سنی (دکتر صلاح عَدْسْ)

flower 12

    


ترجمه و پژوهش: عبدالحسین طالعی

 صلاح عدس

   

مقدمه مترجم

محبت نسبت به اهل بیت علیهم السلام نقطۀ اتحاد دانشوران شیعه و سنی است. کمالات خاندان پیامبر چنان درخششی دارد که تمام افراد منصف را شیفتۀ خود می‌سازد و زبان آنها را به بازگویی این کمالات می‌گشاید.

در این میان، دانشوران اهل تسنن نیز در زمینه فضایل اهل بیت آثار متعددی نگاشته اند. با وجودی که منابع این آثار، عمدتا متون و تواریخ سنی است و آنگونه که شایسته بوده حق مطلب ادا نگردیده، اما آنچه در آنها مشهود و قابل تأمل است، بروز و وجود محبتی است که این دانشوران سنّی نسبت به اهل بیت علیهم السلام داشته اند.

کتاب «آل بیت النبی»[1] نوشته دکتر صلاح عَدْسْ[2] یکی از منابع مکتوب است که به این حوزه تعلق دارد. نویسنده این کتاب، از دانشوران معاصر سنّیِ مصری است که آثار متعددی در زمینۀ علم الحدیث سنی دارد. [3]

منابع کتاب، عمدتا متون کهن سنّی است؛ مانند: تفسیر ابن کثیر، سیره ابن هشام، صحیح بخاری و شرح آن فتح الباری، الاصابه و اسدالغابه (دو کتاب در مورد صحابه)، تاریخ طبری، تاریخ الخلفای سیوطی، المختصر ابوالفدا، السلوک لمعرفة دول الملوک مقریزی. تنها منبع کتاب که مستقیما به اهل بیت پرداخته، کتاب نورالابصار شبلنجی است. روشن است که نکتۀ پیشگفته در مورد منابع کتاب سبب شده که بعضی از مطالب کتاب به شدت محل انتقاد باشند. با این همه حال و هوای خاصی بر کتاب حاکم است. 

نوشتار زیر ترجمه بخشی از کتاب آل بیت النبی (گزیده‌ای از صفحات 60 تا 66) نوشته صلاح عَدْسْ است که به زندگانی امام سجّاد علیه السلام اختصاص دارد. امید مترجم آن است که این سطور مختصر بتواند گامی در راه تقرب به امام مظلوم خفته در بقیع باشد؛ حجت بزرگ خدا که تربتش بر غربتش بهترین گواه آمده است.

    

مقدمه

امام مالک می‌گوید: آن گرامی به «زین العابدین» ملقب شد، به جهت کثرت عبادتی که داشت.

او بر اساس مذهب امامیه امام چهارم بود. به سال 38 در دورۀ جدش علی بن ابی طالب، دو سال پیش از وفات او زاده شد. این تولد، جدش را خوش آمد و او را به نام خودش نامید.

شاعر او فرزدق بود. حاکمان معاصرش: یزید، مروان، عبدالملک، و ولید بودند. مادرش دختر یزدجرد پادشاه ایران بود. فهری گوید: هیچ قُرَشی را برتر از او ندیدم. ابن مسیب گوید: ورع کسی را چون او نیافتم. علی بن الحسین رضی الله عنه هر شبانه روز هزار رکعت نماز می‌گزارد. وقتی برای نماز وضو می‌گرفت، رنگ او به زردی می‌افتاد. در این مورد از او پرسیدند. گفت: نمی‌دانید که من در حضور چه کسی می‌خواهم بایستم. [4]

    

اخلاق و سیره

امام زین العابدین به طور پنهانی صدقه می‌داد؛ تا آنجا که بعضی از اهل مدینه نمی‌دانستند که خرج زندگی و خوردن آنها از کجا می‌رسد. پس از رحلتش دیدند که کسی که به آنها کمک می‌کرده، دیگر وجود ندارد. او کیسه های آرد و نان را نیمه شب ها بر دوش می‌کشید و به نیازمندان مدینه می‌داد. پس از رحلتش در حین غسل دادن پیکر پاکش اثر کیسه ها را بر پشت او دیدند. او خرج صد خانواده را تأمین می‌کرد. وقتی خواست به حج برود خواهرش سکینه هزار درهم برایش فرستاد که میان نیازمندان تقسیم کرد.

   

چکامۀ فرزدق

روایت کرده اند که هشام بن عبدالملک در زمان پدرش حج گزارد و خواست حجر الاسود را استلام کند، ولی به دلیل کثرت و ازدحام جمعیت نتوانست. برایش منبری در کنار زمزم نهادند. بر آن نشست و به مردم می‌نگریست. جمعی از اهل شام گرد او بودند.

در این حال زین العابدین علی بن الحسین رضی الله عنهما وارد شد و قصد طواف کرد. وقتی به حجر الاسود رسید، مردم راه بر او گشودند تا حجر را استلام کرد. یکی از اهل شام گفت: کیست این کسی که هیبتش در دلهای مردمان است و راه بر او می‌گشایند؟ هشام گفت: من او را نمی‌شناسم. البته چنین گفت تا شامیان نسبت به او علاقمند نشوند. فرزدق آنجا بود. به شامی گفت: من او را می‌شناسم. و قصیدۀ زیبای خود را بدون ترس و واهمه از هشام خواند. او واهمه نداشت چرا که حق می‌گفت و به پیامدهای سخن خود نمی‌اندیشید. در آن قصیده سرود:

هذا الذی تعرف البطحاء وطأته    و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم[5]

این شخص كسی است كه تمام سنگریزه‌های سرزمین بطحاء او را می‌شناسند؛

این كعبه او را می‌شناسد، زمین حرم و زمین خارج حرم او را می‌شناسد.

هشام قصیده را شنید و غضب کرد. سپس فرزدق را به زندان انداخت. این خبر به گوش امام رضی الله عنه رسید و برایش چهارهزار درهم فرستاد. فرزدق آنها را برگرداند و به او نوشت: «من مدح حضرتت را گفتم چون شایستۀ آن بودید (نه برای دستیابی به مال دنیا)». اما زین العابدین رضی الله عنه پول را بازگرداند و به او نوشت که «اینها را بگیر و برای گذران روزگار به کار ببر، چرا که ما خاندانی هستیم که وقتی چیزی در راه خدا دادیم پس نمی‌گیریم». لذا فرزدق پذیرفت. [6]

   

رحلت

زین العابدین رضی الله عنه به سال 95 هجری در سن 57 سالگی درگذشت. گفته اند که ولید بن عبدالملک او را مسموم کرد. در بقیع در کنار عمویش حسن بن علی رضی الله عنهم دفن شد.

   

دوران و محیط او

زندگی زین العابدین رضی الله عنه از زمان خلافت علی بن ابی طالب رضی الله عنه تا زمان حکومت ولید بن عبدالملک ادامه داشت. سیدنا علی رضی الله عنه در سال 35 هجری به حکومت رسید و در سال 40 هجری کشته شد، که زین العابدین رضی الله عنه دو ساله بود. در دوران کودکی، عمویش حسن را دید ... اهل بیت از کوفه – که در زمان جدش علی پایتخت خلافت بود – به مدینه منوره منتقل شدند. در آنجا زیست و در جوانی ازدواج کرد و در سن 19 سالگی بود – یعنی سال 57 – که پسرش امام باقر متولد شد. سپس به سال 60 با پدرش امام حسین رضی الله عنهما به سمت کوفه رفت. البته امام حسین به قصد جنگ یا دستیابی به خلافت به کوفه نرفته بود؛ زیرا او با شماری اندک از خاندان و دوستدارانش به سوی کوفه رفتند، به دعوت اهل کوفه که او را فراخواندند، اما به او نیرنگ زدند.

آن بزرگوار، قتلگاه کربلا را به سال 61 هجری دید. برادرانش، عموهایش و فرزندانشان را پیش چشمان او کشتند، ولی او قدرت یاری آنها را نداشت، چرا که بیمار بود و درد بسیار می‌کشید. بدین روی تنها کسی از جوانان اهل بیت بود که در آن زمان نجات یافت. در آن زمان زین العابدین 23 ساله و پسرش باقر چهار ساله بود.

از زین العابدین رضی الله عنه درباره گریه بسیار او پرسیدند که در بالاترین درجه ورع و بیشترین اندازه عبادت بود. پاسخ داد: «یعقوب علیه السلام در فراق یوسف آنچنان گریست که دیدگانش سپید شدند، با آنکه اطمینان نداشت که او مرده باشد. اما من هفده تن از خاندانم را دیدم که در یک روز کشته شدند. چگونه اندوه آنها از دلم بیرون رود؟»

طبری گزارش می‌دهد که:

دشمنان، زنان و کودکان را نزد عبیدالله بن زیاد بردند. علی بن الحسین نیز – در حال بیماری – میان آنان بود.

 ابن زیاد پرسید: نامت چیست؟

 گفت: علی بن الحسین.

 ابن زیاد گفت: آیا خداوند، علی بن الحسین را نکشت؟

 زین العابدین غمگینانه سکوت کرد.

 ابن زیاد گفت: چرا سخن نمی‌گویی؟

پاسخ داد: من برادری بزرگتر داشتم که او نیز علی نام داشت و مردم او را کشتند. سپس آیه را خواند: «إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللّهَ یبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ».[7]

ابن زیاد گفت: او را بکشید!

علی بن الحسین گفت: پس چه کسی همراه این زنان باشد؟

عمه اش زینب به او آویخت و گفت: ابن زیاد! بس است. آیا از خونهای ما هنوز سیراب نشده ای؟ آیا کسی از ما را باقی گذاشتی؟

سپس گردن او را محکم گرفت و به ابن زیاد گفت: اگر به خدا ایمان داری، به خدا سوگندت می‌دهم که اگر او را می‌کشی مرا هم با او بکش.

آنگاه علی بن الحسین گفت: ابن زیاد! کسی با اینها بفرست که به آیین اسلام با اسرا رفتار کند.

ابن زیاد گفت: شگفتا از پیوند خانوادگی! این بانو درخواست می‌کند که با آن جوان کشته شود. جوان را رها کنید. برو با زنان خانواده ات! [8]

سپس ابن زیاد امر کرد که آنها را به سوی یزید – یعنی به دمشق – حرکت دهند و دستور داد که علی بن حسین را با قید و بندی محکم ببندند که گردن او را نیز در بر گیرد.

کاروانی به حرکت افتاد، در سکوتی غمگنانه، در حال شکست ظاهری، ولی با عزت نفس و علوّ همت، زیرا شکست واقعی شکست روحی و معنوی است که هیچگاه برای اهل بیت روی نمی‌دهد.

طبری می‌نویسد:

یزید بن معاویه بر تخت خود نشست. بزرگان شام را فرا خواند و پیرامون خود نشاند. مردم می‌نگریستند. یزید به زین العابدین گفت: علی! پدرت با من جنگید؛ آنگاه خدا با او چنان کرد که دیدی.

علی بن الحسین – با عزت نفس و علوّ طبع، نه با شکست و سرافکندگی – آیۀ شریفه را خواند: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِی كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یسِیرٌ»[9]

یزید به پسرش خالد گفت: به او پاسخ بده. ولی خالد ماند که در پاسخ چه بگوید. [10]

بدین سان، زین العابدین رضی الله عنه – در حالت ضعف ظاهری و اسارت – خالد، فرزند حاکم را محکوم می‌کند، با اینکه قدرت ظاهری در دست اوست؛ زیرا زین العابدین رضی الله عنه قلبی سرشار از ایمان به خدا دارد که قدرت واقعی همین است.

    

کلمات امام زین العابدین رضی الله عنه

فرمود:

"وقتی خداوند برای بنده اش در پنهان خیر بخواهد، او را بر کارهای زشتش آگاه می‌سازد؛ آنگاه به بررسی گناهان خود مشغول می‌شود و فرصت برای پرداختن به عیب دیگران نمی‌یابد." [11]

"گروهی خدا را از روی ترس عبادت کردند، که این عبادت بردگان است. گروهی دیگر برای شوق به پاداش، که این عبادت تاجرپیشگان است. اما گروهی دیگر او را برای سپاس گزاری از نعمتهایش عبادت کردند که این عبادت آزادگان است." [12]

"در شگفتم از متکبر فخر فروش، با اینکه دیروز نطفه ای گندیده بود و فردا مرداری است.

بسیار در شگفتم از کسی که در مورد خداوند تردید ورزد، با اینکه خلقت خود را دیده است.

در شگفتم از کسی که قیامت را انکار می‌کند، در حالی که خلقت نخستین را دیده است.

در شگفتم از کسی که برای دنیای گذرا می‌کوشد، و آخرت ماندگار را وا می‌گذارد." [13]

"صدقۀ پنهانی، غضب خداوند را فرو می‌نشاند." [14]

"در شگفتم از کسی که از غذای آلوده می‌پرهیزد به دلیل زیانی که دارد، ولی از گناهان نمی‌پرهیزد با آنکه کیفر در پی دارد." [15]

"کسی که قانع شود به آنچه خداوند برایش قسمت کرده، در شمار بی‌نیاز ترین مردم است." [16]

      

منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد (ص)

    


[1] . قاهره: دار الحسین الاسلامیة، 1430/2009.

[2] . «عدس» به سکون دال (بر وزن فجر) است. (مترجم)

[3] . مانند: مختصر سیرة ابن هشام، مختصر البخاری و مختصر فتح الباری (که شرح بخاری است)، قاموس الفاظ و عبارات احادیث البخاری. همچنین آثاری درباره تاریخ اسلام در زمانهای مختلف مانند: مختصر اُسد الغابه، مختصر الحروب الصلیبیة.

[4] . نور الابصار، شبلنجی، ص 140.

[5] . نویسنده، 14 بیت از قصیده طولانی فرزدق را در کتابش آورده که به دلیل شهرت این قصیده از بازگو کردن آن در این نوشتار خودداری می‌شود. علاقمندان می‌توانند قصیده فرزدق را در کتاب مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 169 تا 172 ( و یا بحارالانوار، ج 46، ص 125 تا 127) مطالعه فرمایند. یادآور می‌شود که جامی شاعر سنی سدۀ نهم هجری این قصیده را به شعر فارسی ترجمه کرده که بسیار زیبا و خواندنی است. با این مطلع: «پور عبد الملک به نام هشام     در حرم بود با اهالی شام» (مترجم)

[6] . نور الابصار، شبلنجی، ص 142.

[7] . قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 45.

[8] . تاریخ طبری، ج 3، ص 337.

[9] . قرآن کریم، سوره حدید، آیه 22.

[10] . تاریخ طبری، ج 3، ص 339.

[11] . اذا نصح العبد لله فی سرّه، اطلعه الله علی مساویء عمله، فتشاغل بذنوبه عن معایب الناس.

[12] . ان قوما عبدوا الله رهبة فذلک عبادة العبید. و آخرین رغبة فتلک عبادة التجار. و قوما عبدوه شکرا فتلک عبادة الاحرار.

[13] . عجبت للمتکبر الفخور، الذی کان بالامس نطفة و سیکون جیفة.

و عجبت کل العجب لمن شکّ فی الله و هو یری خلقه.

و عجبت لمن انکر النشأة الاخری و هو یری النشأة الاولی.

و عجبت لمن عمل لدار الفناء و ترک دار البقاء.

[14] . صدقة السرّ تطفیء غضب الربّ.

[15] . عجبت لمن یحتمی من الطعام لمضرّته و لا یحتمی من الذنوب لمعرّته.

[16] . من قنع بما قسم الله له فهو من اغنی الناس.

logo test

ارتباط با ما