نویسنده: عبدالحسین طالعی
زیر سقف لاجوردی آسمان، خانهای بود که تاج افتخار بر تارک زمین بود. چشم اهل آسمان، هر شب و روز به خانهای خیره شده بود که نورباران آن پیوستگی داشت:
نور علی، نور فاطمه و نور فرزندی خردسال که نام نیکویش حسن بود. صلوات الله علیهم اجمعین.
گاهی که خانۀ نور، میزبان پیامبر رحمت صلّی الله علیه و آله می شد، مصداق آیۀ کریمۀ «نُورٌ عَلی نُورٍ»، فرشتگان پاک را به حیرت و شگفتی وا میداشت.
آنچه در خانۀ نور موج می زد، عبادت، ایثار و صبر بر مصائب بود. و در یک کلام:
آیینه شدن برای نمایاندن قامت زیبای آسمانیِ دین حق. و این آیینه را خدای کریم، بارها به ملائک مقرّب نشان داده بود که:
«هان، ببینید بندۀ مرا ...»
و البته دیدگانِ نابینای خفّاشان زمین، از دیدنِ این همه شگفتیها عاجز بود.
آنک، خانۀ نور، چشم به راه نور پارۀ دیگر بود؛ تا گامِ پاک بر تارک خاک نهد، و بر زمینیان منّت گذارد، و جهانها و اهل آنها را حجّتی دیگر باشد.
آنک، تمامی کاینات، چشم بودند؛ و همه نظارهگر بر آن اقامتگاهِ سادۀ گِلی که خاک آن توتیای ملک بود.
آنک، هر چه آفریدۀ خداست، دیده بر آن آسمان دوخته بود – آسمانی در زمین - تا پنجمین حلقۀ رشتۀ نور، کاینات را نورباران کند.
انتظارِ سنگین کاینات به سر میآید. دقایقی که هر یک، همچون قرنی بر دل ما سوی الله سنگینی میکند، به پایان میرسد.
برقی در دیدۀ خدابین حبیبۀ خدای علیّ اعلی جلّ جلاله و محبوبۀ رسول مصطفی صلّی الله علیه و آله و قرینۀ علی مرتضی علیه السلام می درخشد و هلهلۀ تکبیر و تسبیح ملائک، آسمان را پُر میسازد.
امّا در زمین، در خانۀ نور، خبرهای دیگر بود:
اسماء بنت عمیس – در حالی که گل خنده برلب دارد- نوزاد را به محضر «رَحمَةً لِلعالَمین» میآورد. امّا میبیند که گوهر اشک در نگینِ چشمان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله نشسته است. شگفت زده سبب را میپرسد. در حالی که لبهای وحی را ابر غم پوشانده، پاسخ پیامبر در تمامی جهان طنین انداز میشود:
«این فرزندم را، امّتم میکُشند و من بر آن روز میگریم.»
اسماء، نخستین بار است که در نخستین لحظات میلاد مولودی جدید، گریۀ پدر مولود را میبیند. میخواهد برود که صدای دلنوازِ رحمت واسعۀ الهی، او را باز میگرداند:
«اسماء، این خبر را از دخترم فاطمه پنهان کن.»
قلب مطهّر صدیقه طاهره – که آیینۀ تمام نمای حقایق غیب و شهود است و خود، آن صحنهها را دیده – منتظر کلام یا سکوت اسماء نمیماند.
شادیِ میلاد مولود، و حزن شهادت شهید در هم میآمیزد، و حالی شگفت به محبوبۀ کبریا میبخشد.
امّا حضرت ربّ العالمین، اراده فرموده تا بهارِ عیش حبیبهاش را بدون ابرِ غم ببیند. مأموریتِ ملک بزرگوار – جبرئیل امین علیه السلام- آغاز میشود.
خیل ملائک، به تبریک میلاد بر رسول خاتم صلّی الله علیه و آله وارد میشوند، تا به این تبریک، تبرّک جویند. از آسمان به زمین میآیند، تا به جهانیان بگویند، که در حضیض زمین، میتوان عزیز بود و به آسمانیان عزّت بخشید.
جبرئیل امین، با هدیهای قدسی، از جانب سبّوح قدّوس، بر قدّیس زمین و آسمان وارد میشود:
«خدایت سلام میرساند و این لوح الهی را به پیشگاه حضرتت پیشکش میدارد تا به دخترت برسانی و او را دلشاد گردانی.»
چشمان پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله، محبوبِ کبریا، به پیام حبیب، نوری دیگر میگیرد. به سطرهایی مینگرد که به خط نور، بر لوح سبز الهی نگاشته است:
بسم الله الرحمن الرحیم
هذا کِتابٌ مِنَ الله العَزیزِ الحَکیمِ، لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفیرِهِ ...
این نگاشتهای است از جانب خدای عزیز حکیم به محمد، پیامبرش، و نورش و سفیرش ...
درختِ همیشه سبزِ لوح الهی، در گلستانِ دستانِ زهرا علیها السّلام می نشیند ...
ترجمه کلام خدا در آن لوح آسمانی، بدین مضمون است:
بسم الله الرحمن الرحیم
این مکتوبی است از سوی بزرگ پروردگار دانا، به پیامبرش محمّد، آن کس که نور او، و پیام رسان او، و حجاب، و راهگشای به سوی اوست.
که آن را فرشتۀ وحی از جانب پروردگار جهانیان بر وی فرود میآورد.
ای محمد! نشانههایم را گرامی دار. و نعمتهایم را سپاس گزار، و الطاف مرا انکار مکن.
من خدایم، و هیچ خدایی جز من نیست که در هم کوبندۀ ستمکاران، و به دولت رسانندۀ ستمدیدگان، و پاداش دهندۀ روز جزاست.
من خدایم، و هیچ خدایی جز من نیست. پس هرکه جز به فضل من امید، و جز از عدل من هراسی داشته باشد، آن چنان عذابش کنم که احدی از عالمیان را چنین عذابی نکرده باشم.
پس تنها مرا عبادت کن، و به من توكّل نما.
من هیچ پیامبری را برنگزیدم، و دوران او را به پایان نبردم مگر آنکه جانشینی برای وی قرار دادم.
من تو را بر تمامی پیامبران، و جانشینت [علی بن ابیطالب] را بر تمامی اوصیاء، فضل و برتری بخشیدم.
و تو را به دو شیرزاده، و نوۀ برگزیدهات حسن و حسین [علیهمالسلام] گرامی داشتم.
حسن را پس از گذشت دوران پدرش، کانون علم خود؛
و حسین را گنجینهدار وحی خود قرار دادم. و او را به زیور شهادت آراسته و گرامی داشتم، و پایانی سعادتبخش برایش قرار دادم. او برترین شهیدان و والاترین ایشان است. من کلام تام و تمام [= دیگر جانشینان] خود را با او، وحجّت بالغۀ خود را نزد او قرار دادم.
و مردم را بر اساس تبار [پاک] او پاداش و کیفر میدهم.
اوّلین از این - رشته - علی، سرور عابدان و زیور اولیاء گذشتۀ من است.
سپس فرزندش محمد، که بسیار شبیه نیای والایش پیامبر محمود است، او شکافندۀ علم من و کانون و گنجینۀ حکمت من است.
آنان که در امر جانشینی جعفر تردیدی به خود را دهند، زود باشد که هلاک و نابود شوند. هرکس او را منکر شود، گویی مرا باور نداشته است. من این را بر خود فرض نهادهام، که جایگاه جعفر را بسیار گرامی داشته و او را از رهگذر یاران و دوستان و شیعیانش شادمان سازم.
پس از او، موسی است که در امر ولایت او، فتنهای سخت و کور و آشوبی فراگیر همه را در خود میگیرد. از آنجا که راه طاعت من بریده نشود و برهان رسای من مخفی نماند، دوستان و اولیای من، با جامی سرشار از ولایت او سیراب میشوند.
هرکس که یکی از اینان را منکر شود، گویی که نعمت مرا انکار کرده است. هرکس که آیهای ازکتاب مرا تغییر دهد، بر من افتراء زده است.
وای بر مفتریان انکارگری که پس از پایان دوران بنده و دوست برگزیدهام موسی، علی، دوست و یار مرا منکر میشوند. او کسی است که بارهای سنگین نبوت را بر دوش او نهادهام.
و از رهگذر تحمل آن سنگینیها، وی را میآزمایم. سرانجام او را پلیدی سرکش خواهد کشت، و در شهری که به دست بندۀ صالح بنا گردیده و در کنار بدترین مخلوقاتم [هارون] به خاک سپرده خواهد شد.
من این را بر خود فرض نهادهام، که او (رضا) را به وجود فرزندش محمد شادمان گردانم. همان کس که پس از او جانشین وی خواهد بود.
او وارث علم و گنجینۀ حکمت و جایگاه اسرار نهان من، و برهانی رسا و آشکار بر خلقم است؛ هیچ بندهای به او ایمان نیاورد، مگر اینکه بهشت را جایگاه او قرار دادهام و پذیرای شفاعت او دربارۀ هفتاد تن از خاندانش گردم، که جملگی سزاوار آتش دوزخند.
آنگاه پایان کار فرزندش علی را قرین سعادت مینمایم. همو که دوست و یار من بوده، و گواه بر خلق، و امین وَحیَم است.
از نسل او، حسن را بیرون میآورم که مردم را به راه من فرا میخواند، و خود کانون و گنجینۀ علم من است.
و این رشته را با فرزند وی (م ح م د) به پایان میرسانم که او رحمت عالمیان است. کمال موسی، عظمت عیسی، و شکیبایی ایّوب را داراست ...[1]
[1] -
بسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ
هذا کِتابُ مِنَ الله العَزیز الحَکیم، لِمُحَمدٍ نَبِیِّهِ، وَ نورِهِ و سَفیرِهِ وَ حِجابِهِ وَ دَلیلِه، نَزَلَ بِهِ الُّروحُ الأَمینُ مِن عِندِ رَبِّ العالَمین.
عَظِّم یا مُحمّدُ! اسمائی. وَ اشکُر نَعمائی، وَلا تَجحَد آلائی.
اِنّی أنَا الله، لا اِلهَ اِلّا أنَا قاصِمُ الجَبّارینَ، وَ مُدیلُ الَمظلُومینَ، وَ دَیّانُ الدّین.
اِنّی أَنا الله، لا اِلهَ اِلاّ أَنَا. فَمَن رَجا غَیَر فَضلی، اَوخافَ غَیَر عَدلی، عَذَّبتُهُ عَذاباً لا اُعَذِّبُ بِهِ أَحَداً مِنَالعالَمین.
فَایّایَ فَاعبُد، وَ عَلیَّ فَتَوَکّل.
إنّی لَم أَبعَث نَبِیّاً، فَأَکمَلتُ أَیّامَهُ وانقَضَت مُدَّتَهُ، إلّا جَعََلتُ لَه وَصیّاً. وَ إِنّی فَضَّلتُکَ عَلَی الأَنبِیاء، و فَضَّلتُ وَصیَّکَ عَلَی الأوصیاء.
وَأکرَمتُکَ بِشِبلَیکَ وَسِبطَیکَ حَسَنٍ وَحُسَینٍ.
فَجَعَلتُ حَسَناً مَعدِنَ عِلمی، بَعدَ انقِضاءِ مُدَّةِ اَبیهِ؛
وَجَعَلتُ حُسَیناً خازِنَ وحَیی. وَاکرمتُهُ بِالشَّهادةِ، وَخَتَمتُ لَه بِالسَّعادةِ. فَهُوَ أَفضَلُ مّنِ استُشهِدَ وَأَرفَعُ الشُّهدآءِ دَََرَجةً. جَعَلتُ کَلِمَتَیِ التّامَّةَ مَعَهُ وَحُجَّتِیَ البالِغَةَ عندَهُ. بِعِترَتِهِ اُثیبُ وَ اُعاقِبُ.
أَوَّلُهُم عَلیُّ، سَیّدُالعابِدینَ وَ زَینُ أوَلِیائِیَ الماضین.
وَابنُهُ شِبهُ جَدَّهِ الَمحمودِ، مُحَمَّدُ الباقِرُ عِلمی وَ المَعدِنُ لِحِکمَتی
سَیَهلِکُ المُرتابونَ فی جَعفرٍ. الرّادُّ عَلَیهِ، کَالرّادِ عَلَیَّ. حَقَّ القَولُ مِنّی، لَأُکرِمَنَّ مَثوی جَعفَرٍ وَ لَاَسُرَّنَّهُ فی أَشیاعِهِ وَأَنصارِهِ وأَولیاِئهِ.
اُُُتیحَت بَعدَهُ، مُوسی فِتنَةُ عَمیاءُ حِندسُ. لِأَنَّ خَیطَ فَرضی لا یَنقََطِعُ وَ حُجَّتی لا تَخفی. وَ أَنَّ أَولیائی، یُسقَونَ بِالکَأسِ الأَوفی. مَن جَحَدَ واحِداً مِنهُم، فَقَد جَحَد نِعمَتی. وَ مَن غَیَّرَ آیَةً مِن کِتأبی، فَقَدِ افتََری عَلَیَّ.
وَیلٌ لِلمُفتَرینَ الجاحِدینَ عِندَ اِنقضاءِ مُدَّةِ مُوسی عَبدی وَحَبیبی وَ خِیَرَتی،فی عَلِیِّ وَلِیّی وَ ناصِری. وَ مَن أَضَعُ عَلَیهِ أعباءَ النُّبُوَّةِ. وَأَمتَحِنُهُ بِالاِضطِلاعِ بِها. یَفتُلُهُ عِفریتُ مُستَکبِرُ، یُدفَنُ فیِ المَدینَةِ الَّتی بَناها العَبدُ الصّالِح إِلی جَنبِ شَرِّ خَلقی.
حَقَّ القَولُ مِنّی، لَأَسُرَّنَّهُ بُمُحَمّدٍ ابنِهِ، وَ خَلیفََتِهِ مِن بَعدِهِ. وَ وارثِ عِلمِه، فَهُوَ مَعدِنُ عِلمی، وَمَوضِعُ سِرّی، وَحُجَّتی عَلی خَلقی؛ لا یُومِنُ عَبدٌ بِهِ، إِلاّ جَعَلتُ الجَنَّةَ مَثواهُ. وَشَفَّعتُهُ فی سَبعینَ مِن أَهلِ بَیِتِهِ،کُلُّهُم قَدِ استَوجَبُوا النّارَ.
وَأَختِمُ بِالسَّعادَةِ لِإِبنِهِ عَلِیًّ، وَّلیّی وَناصِری، وَالشّاهِد فی خَلقی، وَ أَمینی عَلی وَحیی.
أَخرِجُ مِنهُ الّداعی إِلی سَبیلی، وَالخازِن لِعِلمی الحَسَنَ.
وَاُکَمِّلُ ذلِکَ بِابِنِهِ «م ح م د»، رَحمةً لِلعالَمین، عَلَیهِ کَمالُ مُوسی، وَ بَهاءُ عیسی، وَ صَبرُ أَیّوبَ ...: کافی، ج 1، ص 527.