گزیدهای از کتاب "آیین زندگی"؛ نوشتهی: سید مهدی شجاعی [1]
«فرازهائی از وصیت نامه امیرمومنان»
این وصیت نامه، سفارشات یک پدر است به تمامی فرزندانش-اعم از پسر و دختر و کوچک و بزرگ- در تمام طول تاریخ و در همۀ وسعت گیتی. آن هم نه یک پدر معمولی و متعارف. پدری که
به راه های آسمان آشناتر است تا مسیرهای زمین،
پدری که کتب انبیاء در دستهای اوست،
پدری که از ازل ناظر بر خلقت بشر بوده است و انسان را از خودش بهتر می شناسد،
پدری که معلم همۀ انبیاء بوده است و مراد و اسوۀ همۀ اولیاء،
پدری که به دلیل معصومیت آسمانی، نقص و خلل و خطا و اشتباه در کلام و رفتارش، راه ندارد.
پدری که اگر دستت را در دستش بگذاری، می توانی مطمئن باشی که برایت بهشت را با همۀ وسعت و جاودانگیاش می خرد، و ...
... حیاتی ترین نیاز بشر در همۀ قرون و اعصار، معرفت و آگاهی است. پس بهترین کار برای این امیر مهربانی این است که بنشیند و برای تمامی فرزندانش، نسخۀ آگاهی و معرفت و فلاح و سعادت بپیچد.
... آری! او اگر چه به طور خاص پدر این امّت است، اما از منظری دیگر که وجه «ابوتراب» بودن اوست، پدر تمامی فرزندان این کرۀ خاکی است.
کاش همۀ اهالی آب و خاک، همۀ فرزندان زمین، می توانستند نسخه ای از این «آیین زندگی» یا «سرمشق حیات» یا «کلیدهای آسمانی» یا «رموز رستگاری» را با خود داشته باشند و به این یقین واصل شوند که با عمل به این نسخۀ منحصر به فرد، سعادت و رستگاری و عافیت را برای هر دو جهان تضمین می کنند.
... دست دعا و چشم امید همۀ ماست به سوی حضرت محبوب که توفیق عمل به این وصایای سرنوشت ساز و سعادت آفرین را نصیب فرماید که نغزترین حکمتها و دقیقترین نصیحتها اگر فقط در قالب کلام و کلمه و کتاب بمانند، هیچ سودی به انسان نمیرسانند.
فرزند جانم!
وصیت و سفارش من به تو:
پروای از خداست،
و پای بندی به دستورات او.[2]
اشارت:
اهل معرفت معتقدند که همین دو جمله، در مسیر سلوک و سعادت، کاملترین کلام و تمامترین حرف است؛
1. پروای از خدا 2. پای بندی به دستورات او.
این دو کلام، دو کلید است که قفل تمام گنجهای عافیت و سعادت در هر دو جهان با آن باز میشود.
بر این اساس و بر مبنای باقی فرازهای نامه، میتوان ادّعا کرد که بقیه فرمایشات حضرت مولا از این پس، شرح و بسط و تعبیر و تأویل همین دو جمله است.
و آباد ساختن دلت با یاد او.[3]
حضرتش در جای دیگری میفرماید: هر که دلش را به تداوم یاد خدا آباد سازد، رفتارش در آشکار و پنهان، زیبا میشود.
و به چنگ آوردن دست آویز او.[4]
و میان خود و خدایت کدام رابطه محکمتر و کدام واسطه مطمئنتر از حبل الله، اگر که به آن دست پیدا کنی؟[5]
اشارت:
خداوند متعال میفرماید:همگان به ریسمان الهی در آویزید و پراکنده نگردید.[6]
کسی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسید: این ریسمان الهی چیست؟ که خداوند فرموده: در آن چنگ بزنید و پراکنده نگردید؟
در آن حال، حضرت علی (علیه السلام) در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشسته بود. پیامبر دست بر شانۀ علی(علیه السلام) گذاشت و فرمود: حبل الله، علی است. اگر نجات و رستگاری میخواهید، چنگ در دامن علی بزنید.
دلت را با نصیحت زنده گردان.[7]
اشارت:
و فرمود: هر که دلش بمیرد، به آتش جهنم وارد میشود.
و فرمود: نصیحت، حیات بخش دلها است.
و فرمود: نتیجۀ نصیحت، هشیاری و بیداری است.
و با زهد و بیرغبتی به این جهان، بمیران.[8]
اشارت:
و خود در تعریف زهد فرمود: اصل زهد، حُسن اشتیاق است به آنچه در نزد خداوند است.
و به عبارت دیگر: زهد، کوتاه کردن آرزوهاست و شکر بر نعمتها و مقاومت در مقابل حرامها.
و به تعبیر دقیقتر: هر کس که غصۀ گذشته را نخورد، و دل به آینده خوش نکند، زهد را از هر دو سو دریافته است.
زهد نیز از آن فضائل و مناقب و صفات و خصال ستودهای است که در طول تاریخ از جایگاه رفیع خود تنزل کرده و مذموم و منفور تلقی شده. در حالی که معنی حقیقی زهد، حتّی نداشتن دنیا نیست، بلکه تعلق نداشتن به دنیاست و دل نسپردن به دنیا. و دقیقترین مصداق این تعریف، سیرۀ حضرت مولاست در تعامل با دنیا.
و با یقین قوتش ببخش.[9]
اشارت:
و فرمود: کسی که یقین کند به آنچه ماندنی است، بیرغبت میشود به آنچه نابود شدنی است.
و پیدا است که طبیعیترین محصول یقین، مخالفت با هوی و هوس و بریدن از تعلقات دنیا است. چنانکه میفرماید:
کجایند اهل یقین؟ آنان که لباسهای هوس از تن در آوردند و پیوندشان را از علائق دنیا بریدند....
... و با یاد مرگ- هوای طغیان و عصیان از او بستان- و خوارش گردان.[10]
و به دل بفهمان که: «مرگ نابود کننده لذت های شما و دور کننده مطالبات شما و متفرق کننده جماعات شماست.»
و از او اقرار و اعتراف بگیر به میرندگی و نابودی.[11]
اشارت:
از دل بپرس که :
کجایند آنها که در دنیا به همه خواسته های خود رسیدند؟!
کجایند پادشاهان و خسروان؟!
کجایند آنها که مردم در مقابلشان کرنش می کردند؟!
کجایند آنها که تا اقصی نقاط دنیا را به تملک خود درآوردند؟!
و بپرس که: کجایند زورگویان و گردن کشان و فرزندانشان؟!
کجایند آنها که لشکرها می آراستند و شهرها می ساختند؟!
کجایند آنها که پشت و پیشانی دشمنانشان را به خاک می مالیدند؟!
... و اخبار و احوال گذشتگان را برایش ترسیم کن.[12]
اشارت:
و بگو که: کجایند آنها که از ممالک خویش حراست کردند و به ساختن راهها و جاده ها پرداختند و به داد مظلومان رسیدند و به سفره داری و مهمان پذیری شهره شدند؟!
همه غفلت انسان ها در دنیا از این نقطه نشات می گیرد که زندگی موقت دنیا را اصل می شمارد و خود را در این جهان، جاودان می انگارد. در حالی که اگر مدام به یاد بیاورید که در گذشت گذشتگان و مرگ مردگان و فقدان پیشینیان خود بهترین گواه است بر کوتاه بودن حیات این جهان، به یقین دل به زندگانی موقت نمی بندد و تمام تلاش و همتش را معطوف جهان باقی می کند.
و یادش بیاور که از ابتدا بر سر پیشینیان چه آمده است.[13]
اشارت:
و بگو که: کجاست آن کسی که ثروت اندوخت و براندوخته هایش افزود و داشته هایش را ذخیره ساخت و از آنها محافظت کرد به این امید که این همه را برای فرزندانش می کند؟!
و در دیار و آثار گذشتگان سِیر کن.[14]
و ببین! دقیق ببین که آنان چه کردند؟! از که جدا شدند؟ به کجا کوچ کردند و در کدام منزل فرود آمدند؟![15]
بی تردید به این نتیجه خواهی رسید که:
آنان از یاران جدا شدند و هجرت به دیار غربت کردند.[16]
و چنان است که تو در اندک زمان، یکی از آنان خواهی بود.[17]
پس جایگاه ابدی ات را سامان ببخش.[18]
اشارت:
مثوی در لغت به معنای جایگاه و اقامتگاه و محل ماندن است.
و حضرت مولا که دنیا را معبر و گذرگاه میداند و آخرت را محل ماندن و اقامتگاه، با ظریفترین تعبیر توصیه میکند که: محل ماندنت را سامان ببخش، نه معبر و گذرگاهت را.
و آخرتت را به دنیایت مفروش.[19]
اشارت:
و فرمود: هر که آخرتش را به دنیایش بفروشد، هر دو را زیان کرده است.
و فرمود: دنیا و آخرت، دو دشمن ناهمگون اند و دو راه مختلف. هر که دل به دنیا بسپارد و ولایت دنیا را بپذیرد، به دشمنی با آخرت برخاسته است. دنیا و آخرت همانند مشرق و مغرب اند. و رهرو به هر کدام که نزدیک شود، از دیگری دور میگردد. دنیا و آخرت، هووی یکدیگرند.
و در آنچه نمیدانی، دخالت نکن![20]
اشارت:
و جایی دیگر در تعریف عقل فرمود: عقل یعنی فقط آنچه را که میدانی بگویی و به گفتۀ خودت هم عمل کنی.
و سخنی را که وظیفه نداری نگو![21]
اشارت:
حضرتش در جایی دیگر، تعریف و تکلیف کلام را در موجزترین کلام، بیان فرموده است:
عاقل سخن نمیگوید مگر به حاجت یا حجّت.
و به راهی که بیم گمراهی میرود، قدم مگذار![22]
اشارت:
عدهای بر این باورند که: همه راهها به خدا منتهی میشود و بر این اساس از این جمله به ظاهر زیبا و عوام پسند چنین نتیجه میگیرند که: پس باکی نداشته باش از قدم گذاشتن در هر راهی و نوشیدن از هر مشربی و ارتزاق از هر مکتبی و تلمّذ و شاگردی نزد هر استادی و خواندن هر کتابی و تجربه کردن هر سیر و مسیر و سلوکی.
امّا دیدگاه حضرت مولا و توصیه حضرتش چنین نیست. او پیش ازاین به صراحت فرموده است که:
چپ و راست گمراهی است و مسیر مستقیم، جاده منتهی به مقصد است.[23]
حضرتش نه تنها تجربه کردن راههای تاریک و غیر مستقیم را توصیه نمیکند که حتی از مسیری که در آن احتمال گمراهی میرود، پرهیز میدهد. چرا که در فرصت کوتاه عمر، مجالی برای آزمون و خطایی از این دست نیست و امید این که از هر خطایی بتوان رست، هم نیست.
که توقف در آستانۀ گمراهی بهتر است از سوار شدن بر امواج هولناک.[24]
... و هر کجا که خاطر خدا در میان است، تن به مخاطره بسپار.[25]
و در فهم دین بکوش.[26]
اشارت:
و فرمود: هر گاه خدا برای بندهاش خیری ویژه بخواهد، به او تفقه در دین و مقام یقین مرحمت میکند.
... پس سعی کن ای فرزندِ جانم که حرفهایم را خوب دریابی![27]
و بدان که مرگ در دست همان کسی است که زندگی در دست اوست.[28]
و آن که میآفریند، هم اوست که میمیراند.[29]
و آن که فنا میکند، هم اوست که باز میگرداند.[30]
و آن که گرفتار و مبتلا میسازد، هم اوست که رهایی و عافیت میبخشد.[31]
... و بدان ای فرزندِ جان!
که اگر پروردگار تو شریکی میداشت، حتماً پیامبران او هم به سوی تو اعزام میشدند و قطعاً نشانههای پادشاهی و قدرت او را میدیدی و یقیناً پی به کردار و صفات او میبردی.[32]
ولی او خدای یگانه است؛ همچنانکه خود به توصیف خویش پرداخته است.[33]
کسی مزاحم حکمرانی او نیست و پادشاهی اش جاودانه و فناناپذیر و همیشگی است.[34]
پیش از همه بوده است، بی آنکه خود آغاز و بدایت داشته باشد. و پس از همه خواهد بود، بی آنکه خود پایان و نهایت بپذیرد.[35]
بزرگتر از آن است که در حیطۀ قلب و دیده بگنجد و ربوبیتش از این رهگذر به اثبات رسد.[36]
... ای فرزندِ جانم! در آنچه میان تو و دیگران است، خودت را میزان قرار بده! آنچه برای خودت دوست میداری، برای دیگری هم دوست بدار. و آنچه برای خودت بد میشماری، برای دیگری هم بد بشمار![37]
و ستم مکن! همچنانکه دوست نداری بر تو ستم شود و خوبی کن! همچنانکه دوست داری با تو خوبی کنند.[38]
و آنچه برای دیگران زشت میانگاری، برای خودت هم زشت بدان.[39]
... و از مردم بگذر، آنسان که دوست داری از تو بگذرند.[40]
و نگو آنچه نمیدانی، هر چند کم باشد آنچه که میدانی.[41]
اشارت:
چه دشوار است درک این نکته برای عموم خلایق که:
هنر، بیش از آن که در سخن گفتن باشد، در سخن نگفتن است یا در نگفتنِ سخن است. و ارزش انسانها بیش از آن که در حرفهای گفتهشان باشد، در حرفهای نگفته شان است. اغلب مردم بر این گمانند که اگر با مایه و سرمایهای به اندازۀ دَه، سخنی به اندازۀ هزار، بگویند، سود کردهاند، غافل که: سود حقیقی از آن کسی است که با داشتن هزار در گفتن یکی از آن همه هم تردید کند.
و چه عمیق و زیباست این کلام لقمان حکیم به فرزندش که:
اگر آنچه میخواهی بگویی، به اندازۀ نقره پربهاست، بدان که نگفتنش طلاست. و امام صادق علیه السلام فرمود: به جز در ذکر خدا سخن بسیار نگویید. زیرا آنان که جز در ذکر خدا، سخن بسیار میگویند، دلهاشان سخت است، ولی نمیدانند.
و نگو آنچه را که دوست نداری دربارۀ تو بگویند.[42]
و بدان که خودپسندی ناپسند است و آفت عقل و خِرَد.[43]
...و اما ثروت و مال؛ نه آن برای تو میماند، نه تو برای آن میمانی.[44]
و بدان که بیشک تو برای آن جهان خلق شدهای، نه این جهان، برای نبودن در این جهان نه برای بودن جاودان، برای مردن نه برای زنده ماندن.[45]
و تو اکنون در گذرگاه، سکنی گزیدهای. در خانۀ موقت و قناعت . و در جادۀ آخرت.[46]
و تو از مرگی گریزانی که هیچ گریزندهای از چنگ آن خلاصی ندارد.
مرگ از شکار خودش نمیگذرد و بیتردید به چنگش میآورد.[47]
...پس مراقب باش که تو را در حین ارتکاب گناه، نگیرد.[48]
به خودت امید و وعده میدهی که از آن گناه توبه میکنی. اما مرگ، میان تو و توبه ات جدایی میاندازد. و این یعنی: کمر به نابودی خودت بستهای.[49]
ای فرزندِ جانم!
مرگ را پیوسته در نظر بیار و مقصد این سفر شتابناکت را به خاطر بسپار و ببین که پس از مرگ چهها باید دید و به کجا باید رسید.[50]
که وقتی مرگ از راه رسید، کمر بسته و حاضر به یراق و پا به رکاب باشی.[51]
نه این که مرگ، ناگهانی و غفلتاً در رسد و تو را در سیطرۀ خویش بگیرد.[52]
به هوش باش که جدی گرفتن و جاودان شمردن دنیا توسط اهلش تو را نفریبد یا جنگ و جدالشان بر سر دنیا بر تو اثر نگذارد.[53]
چرا که خدا تو را از ماهیت دنیا باخبر کرده و دنیا هم خود در عمل به توصیف خود پرداخته و زشتی هایش را برایت آشکار ساخته.[54]
... و بدان ای فرزندِ جانم!
آن که بر نقّالۀ شب و روز نشسته، بُرده میشود اگرچه در جای خود ایستاده باشد. و راه را طی میکند اگرچه راحت و بیخیال، خفته باشد.[55]
و یقین بدان که به قلۀ آرزوهایت نمیتوانی رسید و از چنگال اجل نمیتوانی رهید. این راهی است که درگذشتگانت آزمودهاند و پیشینیانت در نوردیدهاند.[56]
پس در تلاش معاش، اعتدال داشته باش و دایرۀ درآمد و دارایی را محدود کن.
چه تجارتها که اصل سرمایه را نابود کرده است.[57]
اشارت:
چرا که در تجارت دنیا، آنچه در اصل، سرمایه میشود، عمر آدمی است. و آن که در طلب دنیا، عمر و هستی خود را در میان میگذارد، اگر به دنیا رسد، چه سودی برده است؟! و اگر نرسد چه زیانی کرده است؟!
چنین نیست که هر پُر تلاشی به روزی رسد و هر قناعتپیشهای محروم بماند.[58]
... و چه بسا «کم» ی که بیش از «زیاد» برکت و باروری دارد.[59]
اشارت:
و چه بسا عمرهای کوتاه که ساعات و لحظاتشان از عمرهای بلند، بالندهتر و پرخیر و برکتتر است. و چه بسا مالهای کوچک و اندک که از ثروتهای کلان و اموال انبوه، ثمربخشتر و ماندگارتر.
... برادرت [و رفیق برادروارت] اگر از تو گسست، تو پا بر نفس خویش بگذار و قدم در مسیر مهر و آشتی بردار.[60]
و اگر پای از تو برید و دست از تو کشید، تو دست لطف به سویش دراز کن و پا بر دوام انس و رفاقت بفشار.[61]
و اگر بر تو تنگ گرفت، تو آستین بخشش گشاده دار.[62]
و اگر از تو دوری گزید، تو به او نزدیک شو.[63]
و اگر بر تو سخت گرفت تو با او مدارا کن.[64]
و اگر خطا کرد، تو عذرش را بپذیر.[65]
تا آنجا که انگار تو بندۀ اویی و او ولی نعمت توست.[66]
و مباد آنجا که جای این رفتار نیست و برای آن که لایق این کردار نیست، چنین عمل کنی.[67]
و دشمن دوستت را هرگز به دوستی مگیر. چرا که دشمنی کردن با دوست محسوب میشود.[68]
... حق رفیقت را ضایع مکن به اعتبار رفاقتی که میانتان بوده و هست. چرا که بعد از پایمالی حقوق، رفاقتی بر جای نمیماند.[69]
و کاری نکن که خانوادهات بیمهرترین مردم نسبت به تو گردند.[70]
و به آن که تو را دوست نمیدارد، دل مبند.[71]
و مبادا که در رفاقت چنان عمل کنی که دوست، انگیزهاش برای بریدن، بیشتر از پیوستن شود و برای بدی کردن، بیشتر از خوبی.[72]
و ظلم آن کس که بر تو ستم میکند، دل و جانت را نیازارد. چرا که او در آتش زیان خود میسوزد و برای تو منفعت میاندوزد.[73]
و آن کس که تو را شادمان میکند، غمگین ساختنش سزاوار نیست.[74]
(و بدی کردن در حق آن کس که تو را خوشحال کرده، سزاوار نیست.)
... بیشتر از سفر، به همسفر بها بده و پیشتر از خانه، همسایه را ارزیابی کن.[75]
... و خویشاوندانت را گرامی بدار، چرا که آنان بال تواند برای پرواز و اصل و ریشه تواند برای بازگشت و دست تواند برای حمله و هجوم،[76]
دین و دنیایت را به خدا میسپارم،[77]
و بهترین سرنوشت را برای حال و آینده ات و دنیا و آخرتت از خدا مسألت دارم. والسلام.[78]
منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد (ص)
[1] . سید مهدی شجاعی، «آیین زندگی؛ وصایای امیرالمومنین(ع) به امام حسن مجتبی(ع)»،تهران: انتشارات نیستان.سال 1386
[2] . فَإنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللّهِ أَیْ بُنَیَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ.
[3] . وَ عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ.
[4] . وَالاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ.
[5] . وَ أَیُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ؟
[6] . واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا.
[7] . أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ.
[8] . وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ.
[9] . وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ.
[10] . ... وَ ذَلّلهُ بِذِکرِ المَوتِ.
[11] . وَ قَرّرهُ بِالفَناءِ.
[12] .... وَاعرِض عَلَیهِ أَخبارَ المَاضِینَ.
[13] . وَ ذَکِّرهُ بِما أَصَابَ مَن کانَ قَبلَکَ مِنَ الأَوَّلینَ.
[14] . وَ سِر فی دیارِهِم وَ آثارِهِم
[15] . فانظُر فیماَ فَعَلُوا وَ عَمّا انتَقَلُوا وَ أَینَ حَلّوا وَ نَزَلوا.
[16] . فَإنَّک تَجِدُهُم قَدِ انتَقَلُواعَنِ الأَحِبَّهِ، وَ حَلُّوا دِیارَ الغُربَه.
[17] .وَ کَأَنَّکَ عَن قَلِیلٍ قَد صِرتَ کَأَحَدِهِم.
[18] . فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ.
[19] . وَلاَ تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیَاکَ.
[20] . وَدَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لاَ تَعْرِفُ.
[21] . وَالْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُکَلَّفْ.
[22] . وَ أَمْسِکْ عَنْ طَریقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلاَلَتَهُ.
[23] . الیمین و الشّمال مضلّه و الطریق الوسطی هی الجادّه.
[24] . فَإنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیْرَةِ الضَّلاَلِ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الاَهْوَالِ.
[25] . ... وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیْثُ کَانَ.
[26] . وَ تَفَقَّهْ فِی الدِّینِ.
[27] . ... فَتَفَهَّمْ یَا بُنَیَّ وَصِیَّتِی
[28] . وَاعْلَمْ أَنَّ مَالِکَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِکُ الْحَیَاةِ.
[29] . وَ أَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِیتُ.
[30] .وَ أَنَّ الْمُفْنِیَ، هُوَ الْمُعِیدُ.
[31] .وَ أَنَّ الْمُبْتَلِیَ هُوَالمُعَافِی.
[32] . ... وَاعْلَمُ یَا بُنَیَّ أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لاَتَتْکَ رُسُلُهُ، وَ لَرَأَیْتَ آثَارَ مُلْکِهِ وَ سُلْطَانِهِ، وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ.
[33] . وَ لکِنَّهُ إِلهٌ وَاحِدٌ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ.
[34] . لاَ یُضَادُّهُ فِی مُلْکِهِ أَحَدٌ، وَ لاَ یَزُولُ أَبَداً، وَ لَمْ یَزَلْ.
[35] . أَوَّلٌ قَبْلَ الاَشْیَاءِ بِلا أَوَّلِیَّةٍ، وَ آخِرٌ بَعْدَ الاَشْیَاءِ بِلاَ نِهَایَةٍ.
[36] . عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِیَّتُهُ بِإحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ.
[37] . ... یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ، فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ، وَاکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا.
[38] . وَ لاَ تَظْلِمْ کَمَا لاَ تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَ أَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ.
[39] . وَاسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیْرِکَ.
[40] . ... وَارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ.
[41] . وَ لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ.
[42] . وَ لاَ تَقُلْ مَا لاَ تُحِبُّ أَنْ یُقَالَ لَکَ.
[43] . وَاعْلَمَ أَنَّ الإعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الاَلبَابِ.
[44] . ... فَالْمَالُ لاَ یَبْقَی لَکَ وَ لاَ تَبْقَی لَهُ.
[45] . وَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلآخِرَةِ لاَ لِلدُّنْیَا، وَ لِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لاَ لِلْحَیاةِ.
[46] . وَ أَنَّکَ فِی مَنْزِلِ قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ وَ طَرِیقٍ إِلَی الآخِرَةِ.
[47] . وَ أَنَّکَ طَرِیدُ الْمَوْتِ الَّذِی لاَ یَنْجُو مِنْهُ هَاربُهُ، وَ لاَ یَفُوتُهُ طَالِبُهُ، وَ لاَ بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ.
[48] . ... فَکُنْ مِنْهُ عَلَی حَذَرٍ أَنْ یُدْرِکَکَ وَ أَنْتَ عَلَی حَالِ سَیِّئَةٍ.
[49] . قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ فَیَحُولَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ ذلِکَ، فَإذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ.
[50] . یَا بُنَیَّ أَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ وَ ذِکْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ وَ تُفْضِی بَعْدَالْمَوْتِ إِلَیْهِ.
[51] . حَتَّی یَأْتِیَکَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَکَ، وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَکَ.
[52] . وَ لاَ یَأْتِیَکَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَکَ.
[53] . وَ إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَی مِنْ إِخْلادِ أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا، وَ تَکالُبُهمْ عَلَیْهَا.
[54] . فَقَدْ نَبَّأکَ اللّهُ عَنْهَا، وَ نَعَتْ هِیَ لَکَ نَفْسَهَا، وَ تَکَشَّفَتْ لَکَ عَنْ مَسَاویهَا.
[55] . ... وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِیَّتُهُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ فَإنَّهُ یُسَارُ بِهِ وَ إِنْ کَانَ وَاقِفاً، وَ یَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَ إِنْ کَاَنَ مُقِیماً وَادِعاً.
[56] . وَاعْلَمْ یَقِیناً أَنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَکَ وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَکَ، وَ أَنَّکَ فِی سَبیل مَن کانَ قَبْلَکَ.
[57] . فَخَفِّضْ فِی الطَّلَبِ، وَ أَجْمِلْ فِی الْمُکْتَسَبِ فَإنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إِلَی حَرَبٍ.
[58] . فَلَیْسَ کُلُّ طَالِبٍ بِمَرْزُوقٍ، وَ لاَ کُلُّ مُجْمِلٍ بِمَحْرُومٍ.
[59] . ... وَ رُبَّ یَسِیرٍ أَنْمَی مِنْ کَثِیرٍ.
[60] . ... احْمِلْ نَفْسَکَ مِنْ أَخِیکَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَی الصِّلَةِ.
[61] . وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَی اللَّطَفِ وَ الْمُقَارَبَةِ.
[62] . وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَی الْبَذْلِ.
[63] . وَ عِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَی الدُّنُوِّ.
[64] . وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَی اللِّینِ.
[65] . وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَی الْعُذْر.
[66] .حَتَّی کَأَنَّکَ لَهُ عَبْدٌ وَ کَأَنَّهُ ذُو نِعْمَةٍ عَلَیْکَ.
[67] . وَ إِیَّاکَ أَنْ تَضَعَ ذلِکَ فِیِ غَیْر مَوْضِعِهِ أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَیْرِ أَهْلِهِ.
[68] . لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِیقِکَ صَدِیقاً فَتُعَادِیَ صَدِیقَکَ.
[69] . ... وَ لاَ تُضِیعَنَّ حَقَّ أَخِیکَ اتِّکَالاً عَلَی مَابَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ فَإنَّهُ لَیْسَ لَکَ بِأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ.
[70] . وَ لاَ یَکُنْ أَهْلُکَ أَشْقَی الْخَلْقِ بِکَ.
[71] . وَ لاَ تَرْغَبَنَّ فِیمَنْ زَهِدَ فِیکَ.
[72] .وَ لاَ یَکُونَنَّ أَخُوکَ أَقْوَی عَلَی قَطِیَعتِکَ مِنْکَ عَلَی صِلَتِهِ وَ لاَ تَکُونَنَّ عَلَی الإسَاءَةِ أَقْوَی مِنْکَ عَلَی الإحْسَانِ.
[73] .وَ لاَ یَکْبُرَنَّ عَلَیْکَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَکَ فَإِنَّهُ یَسْعَی فِی مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِکَ.
[74] .وَ لَیْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَهُ.
[75] .... سَلْ عَنِ الرَّفِیقِ قَبْلَ الطَّرِیقِ، وَ عَنِ الَجارِ قَبْلَ الدَّار.
[76] ....وَ أَکرِم عَشیرَتَکَ فَإنَّهم جَناحُکَ الّذی بِهِ تطیرُ، وَ أَصلُکَ الَّذی ألیهِ تَصیرُ، وَ یَدُکَ الّتِی بِها تَصُولُ،
[77] .أَسْتَوْدِعُ اللّهَ دِینَکَ وَ دُنْیَاکَ،
[78] . وَ أَسأَلُهُ خَیرَ القَضَاءِ لَکَ فی العاجِلَهِ و الآجِلَهِ وَ الدّنیا و الآخِرَهِ وَالسَّلامُ.