واقعه فراموش نشدنی غدیر، یکی از حقایق تاریخ اسلام است و به راستی که تداوم اسلام با غدیر پیوندی ناگسستنی دارد. کمتر مقطع تاریخی را میتوان در جهان اسلام یافت که از لحاظ سند، اطمینان از اصل وقوع، کثرت راویان و اعتماد بزرگان و علمای مسلمین، قوت و استحکامی نظیر این رویداد مهم داشته باشد.
رسول خدا(ص) در دهمین سال هجرت، زیارت خانه خدا (کعبه) را با اجتماع مسلمین آهنگ فرمود. و در میان قبایل مختلفه و طوائف اطراف بر حسب امر آن حضرت اعلان شد، و گروهی عظیم به مدینه آمدند تا در انجام این تکلیف الهى (اداى مناسک حج بیت اللّه) از آن حضرت پیروى و تعلیماتش را فرا گیرند.
این تنها حجّى بود که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از مهاجرت به مدینه انجام داد، نه پیش از آن و نه بعد از آن، دیگر این عمل از طرف آن حضرت وقوع نیافت و این حج را به اسامى متعدد در تاریخ ثبت نموده اند، از قبیل: حجه الوداع- حجه الاسلام- حجه البلاغ- حجه الکمال- حجه التمام [1]
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله غسل و تدهین فرمود و فقط با دو جامه ساده (احرام) که یکى را به کمر بست و آن دیگر را بدوش افکند روز شنبه بیست چهارم یا بیست پنجم ذیقعده الحرام به قصد حج پیاده از مدینه خارج شد.زنان و اهل حرم خود را نیز در هودج ها قرار داد، و با همه اهل البیت خود و به اتفاق تمام مهاجرین و انصار و قبایل عرب و گروه عظیمى از خلق حرکت فرمود [2]
در این هنگام بیمارى آبله یا حصبه در میان مردم شیوع یافته بود و همین عارضه موجب گردید که بسیارى از مردم از عزیمت و شرکت در این سفر باز ماندند. مع الوصف گروه بسیاری با آن حضرت حرکت نمودند که تعداد آنها به یک صد و چهارده هزار و یک صد و بیست تا یکصد و بیست و چهار هزار و بیشتر ثبت شده است.
البته اهالى مکّه و آنها که به اتفاق أمیر المؤمنین على علیه السّلام و أبو موسى از یمن آمدند بر این تعداد اضافه شدند[3] بامداد یکشنبه موکب نبوى صلّى اللّه علیه و آله در «یلملم» بود و شبانگاه به «شرف السیّاله» رسیدند و نماز مغرب و عشاء را خواندند و صبح آن شب را در (عرق الظبیه) اداى فریضه فرمودند سپس در (روحاء) فرود آمدند و پس از کوچ از آنجا نماز عصر را در (منصرف) ادا فرمود و نماز مغرب و عشا را در (متعشى) خواندند و در همانجا صرف غذا کردند و نماز صبح روز بعد را در (اثابه) خوانده و بامداد سه شنبه را در (عرج) گذراندند و در نقطه اى بنام (لحى جمل) در شیب و فرازهاى (جحفه) حجامت کرده سپس در روز چهارشنبه در (سقیاء) فرود آمدند و پس از حرکت نماز صبح را در (ابواء) خواندند. روز جمعه به (جحفه) رسیدند، به (قدید) رفته و شنبه را در آنجا درک فرمودند و روز یکشنبه در (عسفان) و پس از طى راه از آنجا و رسیدن به (غمیم)، پیادگان در مقابل پیغمبر صف بستند و به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از خستگى شکوه نمودند.
پیغمبر (ص) به آنها دستور قدم دو دادند. با اجراء این دستور احساس راحتى نمودند. روز دوشنبه در (مرّ الظهران) بسر بردند و هنگام غروب آفتاب به (سرف) و پیش از اداى نماز مغرب به حوالى مکّه رسیدند و در ثنیتین (دو کوه مشرف به مکّه) فرود آمدند و شب را در آنجا بسر برده و روز سه شنبه داخل مکه شدند [4]
پس از آنکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مناسک حج را انجام داده و با جمعیّتى که به همراه آن حضرت بودند آهنگ بازگشت به مدینه فرمودند، چون به غدیر خم (که در نزدیک جحفه است) رسیدند، جبرئیل امین فرود آمد و از جانب خداى تعالى این آیه را آورد:
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (سوره مائده، آیه 67)
باید دانست که جحفه منزلگاهى است که راه هاى متعدد (راه اهل مدینه و مصر و عراق) از آنجا منشعب و جدا میشود و ورود پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و همراهان به آن نقطه در روز پنجشنبه هجدهم ذیحجه تحقق یافت.
امین وحى الهى آیه فوق الذکر را آورد و از طرف خداوند آن حضرت امر شد که على علیه السّلام را به ولایت و امامت معرفی و منصوب فرماید و آنچه درباره پیروى از او و اطاعت اوامر او از جانب خدا بر خلق واجب آمده به همگان ابلاغ فرماید. در این هنگام آنها که از آن مکان گذشته بودند به امر پیغمبر بازگشتند و آنها هم که در دنبال قافله بودند رسیدند و در همانجا متوقف شدند. در این سرزمین درختان کهن و انبوه و سایه گستر وجود داشت که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله قدغن فرمود کسى زیر درختان پنجگانه که بهم پیوسته بودند فرود نیاید.
امر فرمود تا خار و خاشاک آنجا را برطرف سازند. وقت ظهر حرارت هوا شدّت یافت بطوری که مردم قسمتى از رداى خود را بر سر و قسمتى را زیر پا افکندند و براى آسایش پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله چادرى تهیه و روى درخت افکندند تا سایه کاملى براى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فراهم گشت. اذان ظهر گفته شد و آن حضرت در زیر آن درختان نماز ظهر را با همه همراهان ادا فرمود. پس از فراغ از نماز در میان گروه حاضرین بر محل مرتفعى که از جهاز شتران ترتیب داده بودند قرار گرفت و آغاز خطبه فرمود و با صداى بلند همگان را متوجه ساخت و چنین فرمود:
حمد و ستایش مخصوص ذات خدا است. یارى از او می خواهیم و به او ایمان داریم و توکّل ما به او است و از بدیهاى خود و اعمال ناروا به او پناه می بریم. گمراهان را جز او راهنمائى نیست و آن کس را که او راهنمائى فرموده گمراه کننده نخواهد بود.و گواهى می دهم که معبودى (در خور پرستش) جز او نیست. و اینکه محمّد صلّى اللّه علیه و آله بنده و فرستاده او است. پس از ستایش خداوند و گواهى به یگانگى او. اى گروه مردم:همانا خداوند مهربان و دانا مرا آگهى داده که دوران عمرم سپرى گشته و قریبا دعوت خداوند را اجابت و بسراى باقى خواهم شتافت. من و شماها هر کدام بر حسب آنچه به عهده داریم مسئولیم. اینک اندیشه و گفتار شما چیست؟
مردم گفتند: ما گواهى می دهیم که تو ابلاغ فرمودى و از پند ما و کوشش در راه وظیفه دریغ نفرمودى. خداى به تو پاداش نیکو عطا فرماید:
فرمود: آیا نه اینست که شماها به یگانگى خداوند و اینکه محمّد صلّى اللّه علیه و آله بنده و فرستاده او است گواهى می دهید؟و به اینکه بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت تردید ناپذیر است و اینکه مردگان را خدا بر مىانگیزد و اینها همه راست و مورد اعتقاد شما است؟
همگان گفتند آرى، به این حقایق گواهى می دهیم.
پیغمبر(ص) گفت: خداوندا گواه باش، و با تأکید و مبالغه در توجّه و شنوائى همگى و اقرار مجدّد آنان به اینکه سخنان آن حضرت را شنیده و توجّه دارند فرمود: همانا من در انتقال بسراى دیگر و رسیدن به کنار حوض بر شما سبقت خواهم گرفت. و شما در کنار حوض بر من وارد می شوید. پهناى حوض من به مانند مسافت بین صنعاء و بصرى است[5] و در آن به شماره ستارگان قدحها و جامهاى سیمین هست. بیندیشید و مواظب باشید که پس از در گذشتن من با دو چیز گرانبها و ارجمند که در میان شما می گذارم چگونه رفتار نمائید؟!
در این موقع یکى در میان مردم بانک بر آورد که یا رسول اللّه آن دو چیز گرانبها و ارجمند چیست؟
فرمود آنکه بزرگتر است کتاب خدا است که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن در دست شما است (کنایه از اینکه کتاب خدا وسیله ارتباط با خداوند است) بنابر این آن را محکم بگیرید و از دست ندهید تا گمراه نشوید. و آن دیگر که کوچکتر است عترت من (اهل بیت من) می باشد و همانا خداى مهربان و دانا مرا آگاه فرمود که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض بر من وارد شوند. و من این امر را (عدم جدائى کتاب و عترت را) از پروردگار خود درخواست نمودهام. بنابر این بر آن دو پیشى نگیرید و از پیروى آن دو باز نایستید و کوتاهى نکنید که هلاک خواهید شد. سپس دست على علیه السّلام را گرفت و او را بلند نمود تا به حدى که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و مردم او را دیدند و شناختند.و فرمود: اى مردم کیست که بر اهل ایمان از خود آنها (سزاوارتر) می باشد؟
گفتند: خداى و رسولش داناترند.
فرمود همانا خدا مولاى من است و من مولاى مؤمنین هستم و اولى و سزاوارترم بر آنها از خودشان. پس هر کس که من مولاى اویم على علیه السّلام مولاى او خواهد بود و این سخن را سه بار و بنا به گفته احمد بن حنبل پیشواى حنبلى ها چهار بار تکرار فرمود. سپس دست به دعا گشود و گفت: بار خدایا. دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد و یارى فرما یاران او را و خوار گردان خوار کنندگان او را، و او را معیار و میزان و محور حق و راستى قرار ده. آنگاه فرمود. باید آنان که حاضرند این امر را به غائبین برسانند و ابلاغ نمایند. هنوز جمعیت پراکنده نشده بود که امین وحى الهى رسید و این آیه 3 سوره مائده را آورد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً.
در این موقع پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود اللّه اکبر، بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولایت على علیه السّلام بعد از من.
سپس آن گروه شروع کردند به تهنیت أمیر المؤمنین علیه السّلام و از جمله آنان (پیش از دیگران) ابو بکر و عمر بودند که هر کدام گفتند: به به براى تو اى پسر ابى طالب که صبح و شام را درک نمودى در حالی که مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمن گشتى.
ابن عباس گفت: بخدا سوگند که این امر (ولایت على علیه السّلام) بر همه واجب گشت.
محتوای سخنرانی حضرت اجمالاً دارای یازده بخش است:
1- حمد و ثناى الهى و بیان صفات قدرت و رحمت خداوند و اقرار به بندگى خود در مقابل ذات الهى.
2- ابلاغ پیام و رسالت الهی، یعنی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام
3- اشاره به عمومیت ولایت امامان معصوم علیهم السلام بر همه انسانها در طول زمانها و در همه مکانها اعلام نیابت تام ائمه (علیهمالسلام) را از خدا و رسول صلی الله علیه و آله در حلال و حرام و جمیع اختیارات.
4-بیان عبارت «من کنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله» همزمان با بالا بردن بازوان امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دستهاى مبارک …و اعلام کمال دین و تمام نعمت با ولایت ائمه (علیهم السلام) و اینکه بعد از آن خدا و ملائکه و مردم را بر ابلاغ این رسالت شاهد گرفتند.
5- بیان شمه اى از فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)
6- حضرت رسول صلی الله علیه و آله با تلاوت آیات عذاب و لعن از قرآن جنبه غضب الهى را نمودار کرد وفرمود منظور از این آیات عده اى از اصحاب من هستند که مأمور به چشم پوشى از آنان هستم، ولى بدانند که خداوند ما را بر معاندین و مخالفین و خائنین و مقصرین حجت قرار داده است، و چشم پوشى از آنان در دنیا مانع از عذاب آخرت نیست.
7- بیان اثرات ولایت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) ، وتلاوت آیاتى از قرآن درباره اهل بهشت و اهل جهنم، و تفسیر آیات به شیعیان و پیروان آل محمد (علیهمالسلام)و دشمنان آل محمد (علیهم السلام).
8- سخن از حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن المهدى (ارواحنا فداه) و اشاره به اوصاف و شئون خاص حضرت.
9- دعوت به بیعت مردم با خود آن حضرت و سپس بیعت با على بن ابى طالب (علیه السلام).فرمودند: پشتوانه این بیعت آن است که من با خداوند بیعت کرده ام، و على هم با من بیعت نموده است. پس این بیعتى که از شما مى گیرم از طرف خداوند و بیعت با حقتعالى است.
10- بیان احکام الهى از جمله این که فرمودند: چون بیان همه حلالها و حرامها توسط من امکان ندارد با بیعتى که از شما درباره ائمه (علیهم السلام) مى گیرم به نوعى حلال و حرام را تا روز قیامت بیان کرده ام. دیگر این که بالاترین امر به معروف و نهى از منکر، تبلیغ پیام غدیر درباره امامان (علیهم السلام) و امر به اطاعت از ایشان و نهى از مخالفتشان است.
11- در آخرین مرحله خطابه، بیعت لسانى انجام شد. حضرت با توجه به آن جمعیت انبوه و شرائط غیر عادى زمان و مکان و عدم امکان بیعت با دست براى همه مردم، فرمودند: «خداوند دستور داده تا قبل از بیعت با دست، از زبانهاى شما اقرار بگیرم».سپس مطلبى را که مى بایست همه مردم به آن اقرار مى کردند تعیین کردند که خلاصه آن اطاعت از دوازده امام (علیهم السلام) و عهد و پیمان بر عدم تغییر و تبدیل و بر رساندن پیام غدیر به نسلهاى آینده و غائبان از غدیر بود. در ضمن بیعت با دست هم حساب مى شد زیرا حضرت فرمودند: «بگویید با جان و زبان و دستمان بیعت مى کنیم.»پس از اتمام خطابه پیامبر (صلى الله علیه و آله)، دو خیمه بر پا شد که در یکى خود آن حضرت و در دیگرى امیرالمؤمنین (علیه السلام)، جلوس فرمودند.
مردم دسته دسته وارد خیمه حضرت مى شدند و پس از بیعت و تبریک، در خیمه امیرالمؤمنین (علیه السلام) حضور ایشان می رفتند و با آن حضرت بیعت مى کردند و تبریک مى گفتند.زنان نیز، با قرار دادن ظرف آبى که پردهاى در وسط آن بود بیعت نمودند. به این صورت که امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست مبارک را در یک سوى پرده داخل آب قرار مى دادند و در سوى دیگر زنان دست خود را در آب قرار مى دادند.در طول سه روز توقف در غدیر، پس از ایراد خطابه چند جریان به عنوان تأکید و به نشانه اهمیت غدیر به وقوع پیوست که عبارتند از:
پیامبر (صلى الله علیه و آله) در این مراسم، عمامه خود را که «سحاب» نام داشت به عنوان افتخار بر سر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار دادند.
حسان بن ثابت از پیامبر (صلى الله علیه و آله) درخواست کرد تا در مورد غدیر شعرى بگوید، و با اجازه حضرت اولین شعر غدیر را سرود.
جبرئیل علیه السلام به صورت انسانى ظاهر شد و خطاب به مردم فرمود: «پیامبر براى على بن ابى طالب عهد و پیمانى گرفت که جز کافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى زند»
مردى از منافقین گفت: «خدایا اگر آنچه محمد مى گوید از طرف توست سنگى از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکى بر ما بفرست.» در همین لحظه سنگى از آسمان بر سر او فرود آمد و او را هلاک کرد، و این معجزه غدیر تأیید الهى را بر همگان روشن کرد.
پس از سه روز مراسم پر شور غدیر پایان یافت، و آن روزها به عنوان «ایام الولایه» در صفحات تاریخ نقش بست. مردم پس از وداع با پیامبرشان صلی الله علیه و آله و معرفت کامل به جانشینان آن حضرت صلی الله علیه و آله تا روز قیامت، راهى شهر و دیار خود شدند. خبر واقعه غدیر در شهرها منتشر شد و به سرعت شایع گردید و خداوند بدینگونه حجتش را بر همه مردم تمام کرد.
پی نوشت ها
[1] علامه امینی می گوید: آنچه به گمان ما می رسد اینست که وجه نامیدن حجه الوداع به بلاغ به مناسبت نزول آیه تبلیغ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ می باشد و همچنین نامیدن آن به کمال و تمام نیز به مناسبت نزول آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی می باشد.
[2] طبق مندرج در جلد 3 طبقات ابن سعد ص 225 و( الامتاع) مقریزى ص 511 و جلد 6 ارشاد السارى ص 429.[3] مدلول جلد 3 السیره الحلبیّه ص 283 و سیره احمد زینى دحلان جلد 3 ص 3 و جزء 4 از تاریخ الخلفاء ابن جوزى و تذکره خواص الامه ص 18 و جلد 3 دایره المعارف فرید و جدى ص 542.
[4] امتاع مقریزى ص 513- 517.
[5] صنعاء اکنون پایتخت یمن است و بصرى قصبه ایست جزء ایالت حوران از توابع دمشق و این تشبیه متناسب با حدود درک و تصور آنها که در آن روز حضور داشته اند بیان گشته و تقریب اذهان است بر امرى که حقیقت آن مهمتر است.
منبع: شفقنا