آیا قرآن ماجرای «غدیر خم» را تنها با آیه«تبلیغ» تایید می کند یا این واقعه در آیات دیگر قرآن نیز منعکس شده است؟
حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی به پرسشی درباره ماجرای غدیر پاسخ گفته است.
متن پرسش مطرح شده وپاسخ این مرجع تقلید شیعیان بدین شرح است:
پرسش : آیا قرآن ماجرای «غدیر خم» را تنها با آیه«تبلیغ» تایید می کند یا این واقعه در آیات دیگر قرآن نیز منعکس شده است؟
پاسخ اجمالی: بسیارى از مفسّران و راویان حدیث در ذیل آیات آغاز سوره «معارج» شأن نزولى نقل کرده اند که وقتی پیامبر(ص) امام على(ع) را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد؛ چیزى نگذشت که خبر آن در اطراف پیچید. نعمان بن حارث فهرى که از منافقان بود نزد ایشان آمد و با اعتراض به این حکم درخواست عذاب الهی کرد و خداوند او را بواسطه سنگی عذاب نمود.
پاسخ تفصیلی: بسیارى از مفسّران و راویان حدیثدر ذیل آیات آغاز سورهمعارج: «سَاَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرِینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ»؛ (تقاضا کنندهاى تقاضاى عذابى کرد که انجام مى گیرد * [این عذاب] براى کافران است و هیچ کس نمى تواند آن را دفع کند * از سوى خداوند ذى المعارج [خداوندى که فرشتگانش به آسمانها صعود مى کنند]) شان نزولى نقل کرده اند که خلاصه اش چنین است: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) امام على(علیه السلام) را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد و درباره او گفت: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىُّ مَوْلاهُ» چیزى نگذشت که خبرآن در اطراف پیچید. نعمان بن حارث فهرى که از منافقان بود(۱) خدمت پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى که شهادت به یگانگى خداو رسالت تو بدهیم ما هم شهادت دادیم. سپس دستور به جهاد، حج، نمازو زکات دادى همه اینها را پذیرفتیم؛ ولى به اینها راضى نشدى تا اینکه این جوان [اشاره به على(علیه السلام)] را به جانشینى خود منصوب کردى و گفتى: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاه فَعَلىّ مَوْلاهُ» آیا این کار از ناحیه خودت بوده یا از سوى خدا؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «قسم به خدایى که معبودى جز او نیست؛ از ناحیه خدااست».
نعمان بن حارث روى برگرداند و گفت: خداوندا اگر این سخن حق است و از ناحیه تو است؛ سنگى از آسمان بر ما بباران؛ ناگهان سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت و اینجا بود که آیه«سَاَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ » نازل گشت.
آنچه در بالا آمد مطابق روایتى است که در مجمع البیاناز ابوالقاسم حسکانى نقل شده است(۲) و همین مضمون را بسیارى از مفسّران اهل سنّت و راویان احادیث با تفاوت مختصرى نقل کرده اند مانند: قرطبى در تفسیرمعروفش(۳) و آلوسى در تفسیر«روح المعانى»(۴) و ابواسحاق ثعلبى در تفسیرش(۵).
علاّمه امینى در کتاب الغدیر، این روایت را از سى نفر از علماى اهل سنّت [با ذکر مدرک و عین عبارت] نقل مى کند. از جمله سیرهحلبى؛ «فرائد السّمطین» حموینى، «درر السّمطین» شیخ محمد زرندى؛ «السراج المنیر» شمس الدین شافعى؛ «شرح جامع الصغیر» سیوطى؛ «تفسیر غریب القرآن» حافظ ابوعبید هروى و «تفسیر شفاء الصدور» ابوبکرنقّاش موصلى و کتابهاى دیگر.
بعضى از مفسّران یا محدثانى که فضائل على(علیه السلام) را با ناخشنودى مى پذیرند ایرادهاى مختلفى بر این شان نزول گرفته اند که مهم ترین آنها، دو اشکال زیر است که صاحب تفسیرالمنار و بعضى دیگر بعد از نقل روایت فوق آورده اند:
نخست اینکه: سوره«معارج» مکّى است و تناسبى با داستان غدیر خم ندارد.
پاسخ: مکّى بودن یک سوره دلیل بر این نیست که تمام آیات آن در مکّه نازل شده است. سورههاى متعدّدى در قرآن مجید داریم که به نام مکّى نامیده شده و در همه قرآنها تحت عنوان مکّى نوشته شده است؛ ولى تعدادى از آیات آن در مدینه نازل شده و به عکس سورههایى در قرآناست که تحت عنوان مدنى ثبت شده؛ ولى تعدادى از آیات آن در مکّه نازل گردیده است.
به عنوان مثال سوره«عنکبوت» از سورههاى مکّى است؛ در حالى که ده آیه اوّل آن طبق گفته طبرى در تفسیرمعروفش و همچنین قرطبى در تفسیرش و بعضى دیگر از دانشمندان در مدینه نازل شده است.(۶)
یا اینکه سوره«کهف» که به عنوان سوره مکّى شناخته شده در حالى که هفت آیه اوّل آن طبق تفسیرقرطبى و اتقان سیوطى در مدینه نازل شده است و موارد متعدّد دیگر.(۷)
همان گونه که سورههایى به عنوان مدنى شمرده شده در حالى که آیاتى از آن مکّى است مانند سوره«مجادله» که مطابق قول معروف مدنى است؛ ولى ده آیهاوّل طبق تصریح بعضى از مفسّران در مکّه نازل شده است.(۸)
کوتاه سخن اینکه موارد فراوانى یافت مى شود که سورهاى به عنوان مکّى یا مدنى معرّفى شده و در تفاسیر و قرآنها بالاى آن همین عنوان را مى نویسد در حالى که بخشى از آیات آن در جاى دیگر نازل شده است. بنابراین هیچ مانعى ندارد که سوره«معارج» نیز چنین باشد.
ایراد دوّم اینکه: در این حدیث آمده است که حارث بن نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) رسید و مى دانیم «ابطح» نام درّه اى در مکّه است و تناسبى با نزول آیه بعد از داستان غدیر در میان مکّه و مدینه ندارد.
پاسخ: اوّلا تعبیر به ابطح تنها در بعضى از روایات است نه در همه روایات و ثانیاً ابطح و بطحاء به معنى زمین شن زارى است که سیل از آن جارى شود و در مدینه و مناطق دیگر نیز مناطقى وجود دارد که آن را ابطح یا بطحاء مى نامند و جالب اینکه در اشعار عرب یا در روایات نیز کراراً به آن اشاره شده است.
از جمله در اشعار معروفى که شهاب الدین [معروف به حیص بیص] در مرثیه اهلبیت(علیهم السلام) سروده از زبان آن بزرگواران خطاب به قاتلان آنها چنین مى گوید:
مَلَکْنا فَکانَ الْعَفْوُ مِنّا سَجِیّهً *** فَلَمّا مَلَکْتُمْ سالَ بِالدَّمِ اَبْطَح
وَ حَلَّلْتُمُ قَتْلَ الاُسارى وَ طالَما *** غَدَوْناعَنِ الاَسْرى نَعْفُوا و نَصْفَحُ
(ما حکومت کردیم [اشاره به پیروزى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مکّه است] و عفو، سجیّه و فطرت ما بود (فرمان عفو عمومى پیامبر) امّا هنگامى که شما پیروز شدید خون از ابطح سرازیر شد و شما قتل اسیران را حلال شمردید؛ در حالى که ما اسیران را مورد عفو قرار مى دادیم).
و پر واضح است که قتل بزرگان اهل بیتپیامبر(صلى الله علیه وآله) غالباً در عراق و مدینه بود و در ابطح مکّه هرگز خونى ریخته نشد. آرى بعضى از اهل بیت(علیهم السلام) در فَخّ که حدود دو فرسخاز مکّه فاصله دارد شربت شهادت نوشیدند، در حالى که ابطح در کنار مکّه است.(۹)
یکى دیگر از شعرا، در مرثّیه امام حسین(علیه السلام) سالار شهیدان مى گوید:
وَ تاِنٍّ نَفْسى لَلرُّبُوعِ وَ قَدْ غَدا *** بَیْتَ النَّبِىِّ مُقَطَّعُ الاَطْنابِ
بَیْتُ لاِلِ الْمُطْصَفى فى کَرْبَلا *** ضَرَبُوهُ بَیْنَ اَباطِح وَ رَوابى
(جان من در آثارى که از خانه هاى ویران شده پیامبر(صلى الله علیه وآله) باقى مانده ناله مى کند. از جمله خانه اى از اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در کربلا بود که در میان شنزارها و تپّه هاى بلند برپا شده بود).
و اشعار فراوان دیگر که تعبیر به ابطح یا اباطح در آن آمده به معنى منطقه خاص در مکّه نیست.
کوتاه سخن اینکه درست است که یکى از معانى ابطح، نقطه اى در مکه است؛ ولى معنى و مفهوم و مصداق ابطح منحصر به آن نقطه نمى باشد.(۱۰)
پی نوشت: (۱). در بعضى از روایات، حارث بن نعمان و در بعضى نضر بن حارث آمده است.
(۲). مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲ ش، ج ۱۰، ص ۵۳۰، (المعنى ….).
(۳). الجامع لأحکام القرآن، قرطبى، محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۴، ج ۱۹، ص ۲۷۸، [سوره معارج، آیات ۱ الى ۴].
(۴). روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، آلوسى، سید محمود، تحقیق: على عبدالبارى عطیه، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۵ ق، ج ۱۵، ص ۶۲ [سوره معارج، آیات ۱ الى ۱۸].
(۵). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، دار إحیاء التراث العرب، بیروت، ۱۴۲۲، چاپ اول، ج ۱۰، ص ۳۵، [سوره معارج، آیات ۱ الى ۱۰] مطابق نقل نور الأبصار فی مناقب آل بیت النبی المختار(صلى الله علیه و آله و سلم)، مؤمن بن حسن شبلنجى، رضى، قم، بی تا، ص ۱۵۹.
(۶). جامع البیان فى تفسیر القرآن، طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر، دار المعرفه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ ق، ج ۲۰، ص ۸۶، [سوره العنکبوت، آیه ۱۰]؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبى، محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۴، ج ۱۴، ص ۳۲۳، سوره عنکبوت.
(۷). براى آگاهى بیشتر بر این موضوع به کتاب نفیس الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسین امینى، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۱۶ ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۴۸۵، «نظره فی الحدیث» مراجعه فرمائید. الجامع لأحکام القرآن، قرطبى، محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۴، ج ۱۱، ص ۳۴۶، تفسیر سوره الکهف؛ الإتقان فی علوم القرآن، عبد الرحمن بن أبی بکر، جلال الدین السیوطی، محمد أبو الفضل إبراهیم، الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۳۹۴ ق. ۱۹۷۴ م، ج ۱، ص ۶۱.
(۸). الجامع لأحکام القرآن، قرطبى، محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۴، ج ۱۸، ص ۲۶۹، تفسیر سوره مجادله.
(۹). الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسین امینى، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۱۶، چاپ اول، ج ۱، ص ۴۸۳، نظره فی الحدیث.
(۱۰). گردآوری از: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از فضلا و دانشمندان، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۶، چاپ نهم، ج ۹، ص
منبع: شفقنا