ابوالمفاخر رازى از اديبان و دانشمندان بنام سده پنجم و ششم هجرى است و در زمانه سلطان غياث الدين محمد سلجوقى (511 - 498) مى زيسته و با خاقانى شروانى (595 - 520) معاصر بود. ملاحسين واعظ كاشفى در روضةالشهداء برخی ازاشعار وی در ماتم سید الشهدا را آورده است.
ابوالمفاخر رازى ، شاعر سده پنجم و ششم
زندگينامه
ابوالمفاخر رازى از اديبان و دانشمندان بنام سده پنجم و ششم هجرى است و در زمانه سلطان غياث الدين محمد سلجوقى »511 - 498) مى زيسته وبا خاقانى شروانى (595 - 520) معاصر بوده و مراسلاتى در ميان اين دو مبادله شده است. از تاريخ تولد و درگذشت وى اطلاعى در دست نيست.
مقتل سبك شعرى
آثار معدودى كه در زمينه مراثى عاشورا از وى به يادگار مانده با شيوهبيانى سبك عراقى و سبك خراسانى قابل انطباق است. دولتشاه سمرقندى درتذكرة الشعراء او را به بزرگى ياد مى كند و از او با عنوان »استاد الشعراء« نام مى برد و مى نگارد:
در مناقب سلطان الاولياء و برهان الاتقياء امام الانس والجان ابوالحسنعلى بن موسى الرضا عليه آلاف التحّيّة و الثّنا - چند قصيده دارد جمله مصنوع و متين، اما آن چه شهرتى عظيم يافته و اكثر شعرا در تتبع و جواب آن اقدام نموده، مطلعش اين است:
بال مرصّع بسوخت مرغ ملمّع بدن
اشك زليخا بريخت يوسف گل پيرهن...
دامنه تأثير آثار عاشورايى
متأسفانه به جز اشعار پراكندهاى كه ملاحسين واعظ كاشفى در روضةالشهداء از او نقل مى كند، آثار منظوم ديگرى در زمينه مراثى عاشورا از او در دست نيست، و با در نظر گرفتن تاريخ درگذشت مؤلف روضة الشهداء =910 ه . ق پيداست كه آثار ماتمى ابوالمفاخر رازى در طول چهار سده بعد ازاو، مورد عنايت مورخان و مقتل نويسان بوده است.
برگزيده آثار عاشورايى
با عنايت به مطالبى كه گذشت، اشعار پراكنده ماتمى او را كه در روضةالشهداء آمده نقل مى كنيم:
ترجمه اشعار عربى عمر سعد
مرا بخواند عبيداللَّه از ميان عرب
رسيد بر دلم از خواندنش هزار تعب
مرا امارت رى داد و گفت: حرب حسين
قبول كن كه ازو ملك راست شور و شغب
به ملك رى دل من مايل است و مى ترسم
به كينه چون بكُشم پادشاه ملك ادب؟
چگونه تيغ كشم در رخ كسى كه وراست
شجاعت ونَسب وعلم و حلم و فضل و حسب؟
سزاى قاتل او دوزخ است و مى دانم
كه اين چنين عمل آرد خداى را به غضب
ولى چو در نگرم در رى و حكومت آن
همى رود ز دلم خوف نار ذات لَهب
* * *
منم شير دل حرّ مردم رباى
كمر بسته پيش ولىّ خداى
منم شير و، شمشير برّان به دست
كه دارد بر شير و شمشير پاى؟
* * *
خوشا حرّ فرزانه نامدار
كه جان كرده بر آل احمد نثار
ز رخش تكبرّ فرود آمده
شده بر بُراق شهادت سوار
بر آورده از جان دشمن دمار
* * *
من: بُرَير مكّى پر هُنرم
منم آن كس كه به مردى سمرم
بنده آلم و، برخارجيان
نيك ميدان كه زهر بد بترم
دست در دامن آنها زده ام
پرده بر دشمن اينها بدرم
* * *
اى نفس عزيز! ترك جان كن
ترتيب بهشت جاودان كن
از بهر شهود عرض اكبر
خود را به شهادت امتحان كن
وزشعله تيغ آسمان وَش
اطراف زمين چو ارغوان كن
در معركه، همچو شير مردان
سر، پيشكش خدايگان كن
ترجمه رجز حريره يا حرّه، غلام آزاد كرده ابوذر غفارى
چون من سوى ميدان شجاعت بخرامم
بس خصم كه بىجان شود از ضرب حسامم
بُگزيده مردانم، اگر چند سياهم
فردا به شهامت بود آسان همه كارم
و امروز برآيد به شهادت همه كامم
* * *
ترجمه قسمتى از رجزهاى غلام تركى
اى حسين! اى گهر روحانى!
نسخه مكرمت سبحانى
منم آن ترك كه سلطان باشم
گر توام هندوى حضرت خوانى
تيغ در دست من از معجز تو
بر سر خصم كند ثعبانى
چه شود گر تو به روى خوش خويش
سرخ روى ابدم گردانى
روى بر روىِ منِ غمگين نِه
چون كنم ترك سراى فانى
ترجمه رجز عون بن عبداللَّه
ماييم به قوّت عيانها
برخاسته از ره گمانها
در معرض رغبت شهادت
بر دست نهاده نقد جانها
چون اختر تيغ زن كشيده
در ديده اهرمن سنانها
اى قبله طراز دين تازى!
كز خدمت او ملول گرديم
ور زير و زِبر شود جهانها
يا بفروشيم، حاش للَّه
وصل تو به اصل خان و مانها
ترجمه رجز عبداللَّه بن حسن (عليهماالسلام)
خواجه هر دو جهان جد من است
جد ديگر، ولى ذوالمنن است
پدر محترم محتشمم
نور بينايى زهرا، حسن است
وين شهنشاه، گرانمايه: حسين
هادى راه حق و عمّ من است
نايب ذى المنن است اندر دين
آن كه امروز امام زَمن است
طاير قدسم و، عمّ پدرم
شهره عمار مرصع بدن است
تو چو مرغى و، تو را خارجيان
روش و پرورش اندر چه فن است
حاصل عمر شما اهل نفاق
طاعت و پيروى اهرمن است
روز رفتن به سقر، كار شماست
جان ربودن زبدن كار من است
دل، خريدار جاه خواهم كرد
جان، فدا بهر شاه خواهم كرد
با اساس و لباس دامادى
عزم ترتيب راه خواهم كرد
به سُم مركب و سر نيزه
ماه و ماهى، تباه خواهم كرد
آب هندى و باد تازى را
به شهادت گواه خواهم كرد
بلبل آيين، به نغمه هاى حزين
بانگ: واسيداه! خواهم كرد
كبريا را، كفيل خواهم ساخت
مصطفى را، پناه خواهم كرد
با بتول و على، شكايت قوم
در حريم اِله خواهم كرد
ترجمه قسمتى از رجز ابوبكر بن على عليهالسلام
شاه و برادر من است اختر آسمان دين
مهتر و بهتر زمان، قبله و قدوه زمين
لاله روضه صفا، گلبن باغ اصطفا
چشم و چراغ مصطفى، ميرو امام راستين
گوهر كان اجتبا، مهر سپهر اهتدى
طُرّه نشانِ »طا« و »ها«، چهره گشاى »يا« و »سين«
من نه برادر وى ام، خادم و چاكر وى ام
در گذر مخاصمت، صاعقه اجل: كمان
بر فلك مقاومت، مشترى زُحل: كمين
تحفه جان و دل به كف آمده ام به درگهش
ديده و رخ بر آستان، تيغ و كفن در آستين
زبان حال حضرت على اكبر(ع)
ساقى كوثر، آب مى خواهد
مير مجلس، شراب مى خواهد!
بچه شير در طريق خطر
راه آب از كلاب مى خواهد
كيست آن كو زفرطِ بى نمكى
دلِ زهرا، كباب مى خواهد
گيسوان سيه سفيد حسين
كيست كز خون خضاب مى خواهد
مؤمنان در بهشت و، منكر ما
سوى دوزخ شتاب مى خواهد
برگرفته از کتاب "با کاروان شعر عاشورا" استاد محمدعلی مجاهدی
http://najafabadnews.ir