ریشه های عاشورا، عنوان درسواره و سخنرانی هایی است که در دهه اول محرم، برای ایرانیان مقیم خارج کشور ایراد شده است.
در این جلسات به تحلیل حادثه دهشتناک عاشورا و ریشه های آن حادثه پرداخته شده است .دراین تحلیل تاریخی، درس های مهم و کاربردی برای تربیت و سعادتمندی نسل امروز بیان شده است...
گزیده سخنرانی های استاد بسیطی با موضوع
قسمت سوم
بعد از تشکیل اتاق فکر یهود در زمان پیامبر، افرادی را به عنوان جاسوس به خصوصی ترین مجالس پیامبر می فرستند. اخبار را از خانه پیامبر به یهود منتقل می کنند، یهود برنامه ها و نقشه هایش را تغییر داد و توسط همان عوامل نفوذی که در ظاهر مسلمان بودند ولی در باطن کافر و منافق، در راه بازگشت از مکه سعی در ترور پیامبر داشتند.
این ترور هم ناموفق می ماند، اسنادش در تاریخ موجود است، این که چه کسانی، با چه قصدی و چکونه این ترور را ترتیب دادند.
پیامبر از این حوادث هم جان به در بردند و پس از حجه الوداع و حادثه غدیر، به مدینه بازگشتند.
چه اتفاقی افتاد که این پیامبری که هیچ بیماری و مشکل جسمی نداشت به محض این که به مدینه رسید پس از چند روز مسموم شد و مدتی را شکنجه دید، بیماری دردناکی به سراغش آمد و در 28 ماه صفر چشم از جهان فروبست؟
ضرب المثلی هست که می گوید دروغگو کم حافظه می شود. جالب است. کسانی شایعه کردند علت مرگ پیامبر این بود که یک زن یهودی گوسفندی را قربانی کرد و با گوشت آن آبگوشتی درست کرد، غذا را مسموم کرد ، بعد پیغمبر را دعوت کرد. پیامبر هم دعوت او را پذیرفت و از آبگوشت این پیرزن یهودی خوردند، تب کردند و مردند!
این سناریویی است که اتاق فکر برای اعلام خبر مرگ پیامبر تنظیم کرد، اما از آنجایی که دروغگو کم حافظه است تنظیم کنندگان این سند مرگ پیغمبر از خاطر شریف برده اند که پیامبری که متشرع است و احکام اسلامی را وضع کرده از مهمترین احکامش این است: مسلمان از ذبیحه غیر مسلمان نمی تواند استفاده کند. وقتی یک غیر مسلمان گوسفند را سر می برد یک مسلمان نمی تواند از گوشت آن بخورد.
این همان کدهایی است که باید در آنها دقت کرد. چه کسانی پشت صحنه بودند و کارگردان این مرگ بودند؟ چگونه پیامبر مسموم شد و حداقل یک هفته تمام درد کشید. بعد شایعه شد یک زن یهودی این کار را انجام داد؟ چگونه بعد از قتل پیامبر دیگر رد پایی از این زن یهودی نیست؟ یعنی مسلمین اینقدر بی غیرت هستند که به راحتی از قاتل پیامبر خودشان می گذرند؟
حوادث از این دست باید ما را به خودمان بیاورد و هشیار کند...
نفاق یهود جلوتر آمد و به هدفشان یعنی از میان برداشتن پیامبر رسیدند. اما مشکل بعدی پیش آمد
یهود پیش بینی نمی کردند که محمد(ص) در غدیر خم موفق شود هدایتگران زنده تا روز قیامت را معرفی کند، اما این اتفاق افتاد. پس باید هر چه سریعتر نقشه ای کشید...
این پیامبری که چندین شبانه روز است که مسموم شده و در بستر افتاده در آخرین روزها از شدت درد قدرت حرکت کردن هم نداشت. در همان حال بیماری و درد به اسامه ابن زید دستور دادند که سپاهی را تجهیز کن، از مدینه خارج شو و به مرز های روم برو. این درایت و عقل پیامبر است.
سپاه اسامه آماده شد و به پیامبر خبر دادند. پیغمبر امر کردند نفرات خاصی حتما در سپاه اسامه قرار بگیرند و از مدینه خارج شوند. چرا که ایشان می دیدند که اتاق فکر یهود چه نقشه ای کشیده است...
سپاه اسامه خارج شدند اما منتظر نفراتی که خارج از شهرمنتظر بودند و پیامبر تاکید کرده که باید به سپاه می پیوستند. هر چه پیامبر اصرار می کنند اما عده ای اصرار می کردند که به سپاه اسامه نپیوندند تا آنجا که پیغمبر در شدت درد و تب با صدای بلند فریاد زدند: لعن الله من تخلّف عن جیش اسامه... لعنت خدا بر کسی که ازسپاه اسامه تخلف کند و به وی نپیوندد...
نفراتی از این دسته از شهر خارج شدند اما نفراتی باقی ماندند، چرا؟ چون هر لحظه منتظر سمی بودند که باید در بدن پیامبر اثر می کرد و کار او را تمام می گرد. اتاق فکر تشکیل شد. این بار برای پس از مرگ محمد نقشه و برنامه می خواستند. برنامه ریزی شد...
پیغمبر از شدت تب و سم و درد به لقاء رب خودشان رسیدند و حوادثی آبستن وقوع بود که در قسمت بعد به آن می پردازیم
منبع: mohammadfnd.org