حضور امام حسن(ع) در «مباهله» و قرار گرفتن او در میان اصحاب کساء، نشانه اعتبار و اهمیتی است که رسول خدا برای او قائل می شده است. جالب است که امام مجتبی(ع) در بیعت رضوان حضور داشته و پیامبر(ص) با او بیعت کرده است. در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است: «لو كان العقل رجلاً لكان الحسن، اگر عقل در مردی مجسم میشد، همانا حسن بود.»
استاد برجسته تاریخ اسلام حیات فکری و سیاسی امام حسن مجتبی(ع) را مورد بررسی قرار داد و گفت: عراق تنها می توانست به فرزند امام علی(ع) اعتماد کند و چنین کرد، جز آن که مردم عراق مشکلاتی داشتند که نمی توانستند در راهی که انتخاب کرده بودند ثابت و پایدار باشند. در جریان بیعت با امام، کسانی که اصرار بر جنگ با معاویه داشتند بر آن بودند تا در شرایط بیعت جنگ با معاویه را نیز بگنجانند. به این معنا که ما بر سر جنگ با معاویه بیعت می کنیم، امام مجتبی(ع) حاضر به پذیرش این شرط نشده و فرمود: با آنها بیعت می کند به این شرط که با هر کس جنگید بجنگند و با هر کس به مسالمت برخورد کرد، با مسالمت برخورد کنند.
استاد جعفریان تأکید کرد: طبیعی است که امام جامعه نمی تواند بر پایه چنین شرطی با کسی بیعت کند بلکه باید در امر مهمی همچون جنگ و صلح مختار باشد. این سخن امام چنان که برخی برداشت کرده اند به این معنا نبود که امام از آغاز قصد جنگ نداشته است، از اقدامات بعدی امام چنین بر می آید که امام خود از کسانی بوده که بر جنگ اصرار داشته است. هدف اصلی از عدم پذیرش این شرط حفظ حوزه اقتدار خود به عنوان امام جامعه بوده است، پذیرش شرط آنها به این معنا بود که آنان فرمانده نظامی برگزیده اند، نه امام برای جامعه.
حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان در گفت وگو با شفقنا، درباره شاخصه های زندگی سیاسی و اجتماعی امام حسن(ع) بیان کرد: امام حسن مجتبی(ع) در شب یا روز نیمۀ ماه رمضان سال سوم هجرت به دنیا آمدند؛ گرچه در برخی نقل ها سال دوم گزارش شده که به نظر درست نمی آید. هیچگونه اختلافی در ماه تولد و روز آن گزارش نشده است. شهادت آن حضرت هم در برخی نقل ها، در ماه صفر دانسته شده بدون آن که روز آن مشخص شود. در خبر کلینی و نوبختی آمده است که رحلت در روز آخر ماه صفر بوده چنان که شیخ طوسی در نقلی رحلت را در بیست و هشتم صفر روایت کرده است. یعقوبی ربیع الاول سال ۴۹ را ماه و سال شهادت دانسته و سن امام را ۴۷ سال گزارش کرده است. دربارۀ این که سال شهادت سال ۴۹ هجری است، بسیاری از منابع اتفاق نظر دارند. برخی هم سال پنجاه و پنجاه و یکم را نقل کرده اند.
حوادث دوره امام حسن(ع) بدون پژوهش جدی و ارزیابی دقیق و استوار بر روی هم انباشته شده است
وی به فضایل امام حسن(ع) در روایات اشاره و اظهار داشت: راویان این اخبار عده ی زیادی از عالمان اهل سنت و علمای شیعه اند. در گذر تاریخ آثاری زیادی نگاشته شده است که در آنها فضایل این امام گردآوری شده است، اما متأسفانه دربارهٔ رخدادهای زندگی آن حضرت، تا این اواخر کمتر تلاش درخوری صورت پذیرفته بود بلکه بیشتر، همانند بسیاری از مقاطع دیگر، حوادث آن دوره بدون پژوهش جدی و ارزیابی دقیق و استوار بر روی هم انباشته شده است.
اعتبار و اهمیت ویژه پیامبر(ص) برای امام حسن مجتبی(ع)
وی به جایگاه ویژه امام حسن(ع) در نزد پیامبر(ص) اشاره و عنوان کرد: بسیاری از فضایل روایت شده دربارۀ آن امام همام حکایت از آن دارد که رسول خدا(ص) علاقه وافری نسبت به این دو برادر داشته و به طور علنی محبت خویش را نسبت به آنان ابراز می کرده است. نحوه ابراز محبت همانند پایین آمدن از منبر و بوسیدن آنها و باز بالا رفتن بر منبر، نشانه جهت دار بودن این اظهار و ابراز علاقه است. افزون بر آن از رسول خدا (ص) نقل شده که در وقت اظهار محبت نسبت به امام حسن(ع) فرمودند که شاهدان، این ابراز علاقه را به غائبین برسانند. و یا می فرمودند: «من او را دوست می دارم و نیز کسی که او را دوست بدارد، دوست دارم».
جعفریان گفت: حضور او در «مباهله» و قرار گرفتن او در میان اصحاب کساء، نشانه اعتبار و اهمیتی است که رسول خدا برای او قائل می شده است. جالب است که امام مجتبی(ع) در بیعت رضوان حضور داشته و پیامبر(ص) با او بیعت کرده است. در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است: «لو كان العقل رجلاً لكان الحسن، اگر عقل در مردی مجسم میشد، همانا حسن بود.» قدرت امام حسن(ع) در برانگیختن مردم کوفه در جریان شورش ناکثین، نشان اهمیت و اعتبار او در نزد مردم آن شهر می باشد. مسلمانان با توجه به همین احادیث، فرزندان فاطمه زهرا(س) را فرزندان رسول خدا(ص) دانسته و علی رغم انکار بنی امیه و بعدها بنی عباس کوچکترین تردیدی برای مسلمانان به وجود نیامد.
کوشیدند تا با جعل و ترویج اخبار پوچ، امام مجتبی(ع) را دائماً در حال تزویج و طلاق معرفی کنند
وی عنوان کرد: بر مبنای همین شخصیت والا بود که چون امام علی(ع) او را به عنوان جانشین خود به مردم معرفی نمود. مردم عراق و بسیاری نقاط دیگر با او به عنوان خلیفه رسمی بیعت کردند. با این حال از طرف مغرضین در گوشه و کنار سعی گردید تا شخصیت امام را خدشه دار کنند و او را از یک طرف بی بهره از تدبیر و سیاست و از طرف دیگر دنیاطلب و بالاخره موضع او را در مقابل علی و حسین معرفی کنند. به عنوان نمونه کوشش می شد تا با جعل و ترویج اخبار پوچ، امام مجتبی(ع) را شخصیتی معرفی کنند که دائماً در حال تزویج و طلاق بوده است. در مورد دیگر می بینیم که در اخبار مربوط به صلح این گونه عنوان شده که امام تنها با چند تعهدی که جنبه مالی داشته، حاضر شده است از حکومت کناره بگیرد. یعنی او به دنبال تصاحب خراج دارابجرد، اهواز اموال موجود در بیت المال کوفه بوده است!
وی افزود: در همین اخبار سعی شده تا عنوان کنند امام برای خویش چنین حقی نمی دیده که خلافت را برای خود نگه دارد و لذا آن را تسلیم معاویه کرده است. در صورتی که این صرف اتهام است چرا که خود امام بارها بر این نکته تصریح فرمود که: «خلافت حق اوست و تنها از روی اجبار به معاویه واگذار می کند.» مخالفان امامت و ولایت در کنار این تخریب شخصیت – که عمدتاً از ناحیه بنی عباس به دلیل فشاری که بنی الحسن بر آنها وارد می کردند توسعه یافته – استفاده دیگری نیز از این موضع امام(ع) نمی بردند و آن اثبات محکومیت علی(ع) و حتی برادرش حسین بن علی(ع) بود. از قول امام به دروغ نقل شده است: «من به خاطر ملک حاضر نیستم با معاویه بجنگم». این می توانست برای محکومیت جنگ های امام علی(ع) به کار متعصبان اهل سنت بخورد.
در همین زمینه نقل شده است که در هنگام تولد امام حسن(ع) پدرش بر آن بود تا اسم وی را «حرب» بگذارد. این بدان معنا بود که امام از همان آغاز، جنگ را به طور طبیعی دوست می داشته است. در برخی نقل ها آمده است که امام حسن(ع) گفته است: «تمامی قدرت عرب در دست من است، اگر صلح کنم یا بجنگم در کنار من خواهند بود.» و دیگر این که: «صدهزار و یا چهل هزار نفر با او بیعت کردند و حتی او را بیشتر از پدرش دوست داشتند.» اگر کسی این نقل های خلافت حقیقت را بپذیرد، به طور طبیعی تصور خواهد کرد که امام آزادانه حکومت را به معاویه واگذار کرده نه آنکه به اجبار تن به این کار داده است. تفاوت این دو نظر کاملاً روشن است.
اتهامات پیاپی به امام حسن(ع)
جعفریان گفت: این دسته از مورخان در روایات تاریخی خود بر آنند ثابت کنند دو برادر با یکدیگر اختلاف داشته اند به طوری که امام حسین(ع) موضع برادر را نپذیرفته و دیدگاه دیگری داشته است. در نقل دیگری از رسول خدا(ص) آورده اند که فرمود: «حسن از من است و حسین از علی(ع)» در حالی که یکی از فضایلی که مکرر دربارۀ امام حسین(ع) نقل شده این است که «حسين منّى و انا من حسين». هدف از جعل این روایت، آن است که علی را با فرزندش حسین چنان پیوند دهند که هر دو خواستار قتل و خونریزی بوده اند. دربارۀ همین دوگانگی میان این دو برادر آورده اند که امام حسین(ع) به برادرش گفت: «کاش قلب من برای تو بود و زبان تو برای من». از قول ابوبکر نیز گفته اند که با مشاهده حسن بن علی(ع) می گفت: «بابی شبیه بالنبي – ليس شبيهاً بعلى.» این مطالب را متأخران به عنوان فضیلت نقل کرده اند در حالی که بسیاری از آنها برای همان هدفی که اشاره شد، جعل شده است. چنین تصویری می توانست برای تخریب چهره امام علی(ع) و عاشورا به کار کسانی بیاید که طرفدار گرایشات عثمانی بودند. یکی از اتهاماتی که به امام زده شده، داشتن موضع عثمانی است. خلاصه این اتهام آن است که امام با پدرش مخالف بوده و خونریزی در جنگ های داخلی را قبول نداشته است.
چنین اتهامی به دلیل برداشت نادرست از مفهوم صلح صورت گرفته و به دروغ وانمود شده است که امام با در دست داشتن قدرت کافی، حکومت را به معاویه واگذار کرد اما واقعیت این است که چنین مطلبی یک اتهام کذب است. این اتهام تا جایی شایع گردیده که نقل کرده اند او پدر خویش را متهم به شرکت در قتل عثمان کرده است.
وی تأکید کرد: جز بنی امیه که امام علی(ع) را متهم به شرکت در قتل عثمان کرده و از این کار هدف سیاسی داشتند، کسی امام را متهم نمی کرد. در این صورت چگونه ممکن است که فرزند امام، آن حضرت را متهم به شرکت در قتل عثمان کند!؟ جالب است که برخی از مورخان گفته اند امام فرزند خود را برای دفاع از عثمان به در خانه عثمان فرستاده بود، این مساله اگر هم درست باشد به هدف جلوگیری از قتل عثمان بود؛ افزون بر این، امام حسن(ع) خود از کسانی بود که در جنگ جمل که اساساً بر ضد عثمانی ها بود، نقش مهمی داشت. وی نماینده امام برای تحریک مردم کوفه و آوردن آنان به صحنه جنگ بود. آن حضرت با سخنرانی خود در مسجد کوفه، توانست حدود ده هزار نفر را به میدان جنگ بر ضد عثمانی ها بکشاند. او پیش از آن نیز در جریان نزاع ابوذر با عثمان، از وی دفاع کرده و در هنگام وداع با ابوذر در وقت تبعید، به او گفت: از ناحیۀ اینان برای تو مسائلی رخ داده که می بینی… صبر پیشه کن تا رسول خدا(ص) را ملاقات کنی در حالی که از تو خوشنود است. در بحبوحه جنگ صفین، عبیدالله فرزند عمر – که از دست قصاص امام علی(ع) به دلیل قتل هرمزان و زن و فرزند ابولؤلؤ به سوی معاویه گریخته بود – ابلهانه کوشید تا امام حسن(ع) را بر ضد پدر بشوراند. امام خواسته او را با تندی رد کرد. پس از آن بود که معاویه گفت او نیز فرزند پدرش می باشد.
امام حسن(ع) «معین و یاور» پدر در همه مراحل بوده است
جعفریان عنوان کرد: امام مجتبی(ع) در صفین مردم را برضد سپاه قاسطین بر می انگیخت. آن حضرت در یکی از سخنانش فرمود: «فاحتشدوا في قتال عدوّكم معاوية وجنوده فإنه قد حضر و لا تخاذلوا فإن الخذلان يقطع نياط القلوب». در جنگ با دشمنتان معاویه و سپاهش متحد شوید و سستی نکنید، چه سستی عصب قلب را قطع می کند.
امام ضمن نامه ای نیز که در آغاز خلافت خود به معاویه نوشتند حقانیت اهل بیت و مظلومیت آنان را از پس از رحلت رسول خدا یادآور شدند. همۀ اینها دلیل قاطعی است بر این که امام معین و یاور پدر در همه مراحل بوده است. در نقلی آمده است: زمانی ابوبکر بر سر منبر بود، امام مجتبی(ع) به او گفتند: «انزل عن منبر أبى»، از منبر پدر من پایین بیا ! در همان لحظه امام على(ع) فرمود: إن هذا لشئ عن غير ملا منا. موضع قاطع امام حسن(ع) در جنگ با معاویه پس از آن که به خلافت رسید، شاهد یگانگی موضع امام با موضع امام علی(ع) می باشد. شدت مخالفت امام با خاندان امویان به اندازه ای بود که مروان در وقت دفن امام مجتبی(ع) اجازه دفن او را در کنار رسول خدا(ص) نداده و گفت: «چگونه عثمان در خارج از بقیع دفن شود، اما حسن بن علی(ع) در کنار قبر پیامبر(ص) دفن شود؟»
همه این موارد نشانگر موضع محکم و قاطع امام مجتبی(ع) در ضدیت با تفکر عثمانی است. اما همان گونه که گذشت، به دلیل مسألۀ صلح و برای مشروع نشان دادن حکومت معاویه به تحریف موضع امام پرداخته اند.
امام مجتبی و مسأله امامت
وی در ادامه به مساله امامت امام حسن مجتبی(ع) اشاره و خاطرنشان کرد: از آثار بر جای مانده نگرش عثمانی در مذهب سنت، بی توجهی به خلافت شش ماهه امام مجتبی است که نه آن را از عهد خلفای راشدین می شناسند و نه از دورۀ ملوکی محسوب می کنند. در اصل آنها این خلافت را چندان به رسمیت نمی شناسند. ایــن وضعیت در حالی است که باقی مانده مهاجر و انصاری که در کوفه بودند به ضمیمه مردم عراق و نواحی شرق اسلام، تابعیت از وی را به عنوان خلیفه مسلمین پذیرفتند، اما روشن بود که شکاف عمیقی میان مسلمانان به وجود آمده و در همین دوره معاویه نیز در شام مدعی خلافت بود، گرچه به قول خود وی از میان انصار تنها یک نفر با او همراه بود.
آشکار بود که اصل تجزیه خلافت نه تنها آن زمان پذیرفته شده نبود بلکه تا آخرین عهد تاریخ خلافت، این مطلب که در آن واحد دو خلیفه در جهان اسلام وجود داشته باشد، پذیرفته نشد. در زمانی که امام مجتبی(ع) بر سر کار آمد، عــراق بدترین شرایط را در قیاس با شام داشت. علاوه بر شکستی که در حکمیت برای مردم عراق به دست آمده بود، شورش خوارج نیز نیروهای عراق را شدیداً تضعیف کرده و پس از سه جنگ مردم خسته و درمانده شده بودند، روزهای پایانی زندگی امام علی(ع) هر چه قدر از مردم خواسته شد تا بسیج شوند کمتر کسی تن به این کار داد.
وی ادامه داد: اینک پس از شهادت علی(ع) و نگرانی شدید مردم عراق از تسلط شام، امید آن می رفت که آنان دست به یک مقاومت جدی بزنند. آنان برای این کار می بایست امامی را بر می گزیدند و همان طور که اشاره شد چاره ای جز پذیرش امام نداشتند. بیعت قیس بن سعد و عبدالله بن عباس نیز تأثیر بسزایی در فراهم شدن زمینه برای بیعت مردم عراق با امام فراهم کرد. به دنبال بیعت عراق، مردم حجاز نیز با قدری تأمل بیعت کردند.
در کنار توده مردم، شیعیانی نیز بودند که در اصل اعتقاد به امامت امام مجتبی(ع) داشته و به این دلیل با او بیعت کردند. در اصل گرایش مذهبی کوفه به طور غالب تشیع به معنای عدم پذیرش عثمان و تأیید دولت امام علی(ع) بود. آنان در طی پنج سال که از حکومت امام گذشته بود، تحت تأثیر امام و یاران او علوی الرأی شده و از گرایش عثمانی متنفر بودند. مخالفت با عثمان و بدنامی وی در این شهر از همان عصر امام علی(ع) تا به اندازه ای بود که جریر بن عبدالله بجلی گفته بود در شهری که رسماً به عثمان دشنام می دهند، نخواهد ماند.
وی گفت: با شهادت علی(ع) مردم چه کسی جز امام مجتبی(ع) را می توانستند برگزینند؟ البته در میان مهاجران و انصار و یا حتی قریشیان کسانی از صحابه در کوفه بودند و حتی شخصی چون عبدالله بن عباس نیز در این زمان در کوفه حاضر بود، اما کوچکترین تردیدی درباره انتخاب امام مجتبی(ع) پیش نیامد و از فرد دیگر نام برده نشد. البته این از آن روی نبود که مردم عراق «حسن بن علی را بیش از پدرش دوست می داشتند»، بلکه بدان دلیل بود که چاره ای جز این کار نداشتند. این تذکر برای این عنوان شد که کسانی قصد آن دارند که بگویند شرایط برای امام حسن(ع) آماده بوده و او خود نخواسته است به مبارزه ادامه دهد.
تا آنجا که به نظریه امامت شیعی مربوط می شود شواهدی وجود دارد که امام علی(ع) فرزند خود را به عنوان جانشین خویش معرفی کرده است، گرچه سنیان از آن شواهد به عنوان ولایتعهدی یاد نکرده اند. در این زمینه روایتی از رسول خدا(ص) نقل شده که در مآخذ فراوانی آمده است و آن این که «الحسن و الحسين امامان، قاما او قعدا» حدیث مزبور دلیل روشنی است بر این که امامت این دو برادر منصوص بوده است. در این باره از نظر تاریخی نیز گزارشاتی وجود دارد که شاهدی بر نظریه امامت شیعی دربارۀ امامت امام مجتبی(ع) است.
جعفریان بیان کرد: به گزارش نصر بن مزاحم، در همان زمان امام علی(ع) اعور شنّی خطاب به امام گفت: خداوند بر رهیابی و شادکامیت بیفزاید، تو به پرتو نور الهی در نگریستی…. تو پیشوایی و اگر کشته شوی رهبری پس از تو از آن این دو تن – یعنی حسن و حسین – است. من نیز چیزی سروده ام بدان گوش بدار ای اباحسن! تو خورشید فروزان نیمروزی و این دو (پسرانت) در میان پدیده ها ماه تابانند. تو و این دو نوباوه، تا دم واپسین همچون گوش و دیده همراه و از پی یکدیگرند، شما نیکمردانی هستید با پایگاهی
بس والا که دست نوعِ آدمی از دامان عزت آن کوتاه است. منذر بن جارود نیز در صفین به امام گفت: «فان تهلک فهذان الحسن و الحسين أئمتنا من بعدك». او در شعری گفت:
ابا حسن أنت شمس النهار و هذان فى الداجيات القمر
و أنت و هذان حتى الممات بمنزلة السمع بعد البصر
وی اظهار داشت: بدین ترتیب روشن می شود که از همان زمان علی(ع) یاران آن حضرت، رهبری پس از وی را از آن حسنین(ع) می دانسته اند و میدانیم که بعد از شهادت امام مجتبی(ع) شیعیان کوفه در پی امام حسین(ع) فرستاده اند. عبدالله بن عباس نیز مردم را به سوی امام مجتبی(ع) فرا خوانده و گفت: او فرزند پیامبر شما و وصی امام شماست؛ با او بیعت کنید. امام مجتبی(ع) نیز در نامه خود به معاویه نوشت وقتی که پدرم در آستانه مرگ قرار گرفت این امر را بعد از خود به من سپرد. هیثم بن عدی از قول بسیاری از مشایخ خود نقل کرده که آنان گفتند حسن بن علی «وصی» پدرش بوده است. ابوالاسود دئلی نیز که در بصره بود در وقت گرفتن بیعت برای امام گفت: او از سوی پدر به «وصایت و امامت» رسیده است. از سوی مردم نیز به امام گفته شد که تو خلیفه و وصی پدرت هستی و ما مطیع هستیم.
وی بیان کرد: به هر روی، در مجموع می توان این نکته را پذیرفت که امام علی(ع) فرزندش را به عنوان کسی که او وی را به جانشینی خود می پذیرد، مطرح کرده است. در روز جمعه ای نیز که امام کسالتی داشت دستور داد تا حسن(ع) نماز را بخواند. صرفنظر از این امر که مردم شیعی کوفه بر اساس گرایش مذهبی خود به سوی امام آمدند، باید به مفاهیم شیعی خاص اهل بیت(ع) و مقام امامت در این مرحله توجه داشت. نخستین خطبۀ امام مجتبی(ع) به نقل تمامی مآخذ مربوطه چنین است: هر کسی که مرا می شناسد که می شناسد، هر کسی نمی شناسد من حسن فرزند محمد رسول الله(ص) هستم. من فرزند بشیر و نذیرم؛ من فرزند دعوتگر به سوی خدا به اذن او و با چراغ روشن هستم؛ من از اهل بیتی هستم که خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور و آنان را تطهیر کرده است؛ کسانی که خداوند دوستی آنان را در کتاب خود واجب کرده که خداوند فرمود: «بگو؛ بر این رسالت، جز دوست داشتن خویشاوندان نمی خواهم و هر که کار نیکی کند به نیکویی اش میافزاییم.» پس کار نیک همان دوست داشتن ما اهل بیت است.
مسعودی قسمتی از یکی از خطبه های امام حسن(ع) را آورده که گفت: ما حزب الله رستگاریم. ما عترت نزدیک رسول خدا هستیم، ما اهـل بيت طيب و طاهر و یکی از دو «ثقلین» هستیم که رسول خدا در میان شما باقی گذاشت و دیگری آن کتاب خداست که از هیچ سوی باطل در آن راه ندارد… پس از ما اطاعت کنید که اطاعت ما واجب است؛ زیرا ملحق به طاعت از خدا و رسول اولی الامر است که اگر در چیزی نزاع کردید آنرا نزد خدا و رسول برید… و اگر نزد رسول و اولی الامر برده شود هر آینه آنان که اهل استنباط علم هستند، آن را خواهند دانست. هلال بن يساف می گوید: پای خطبه حسن بن علی(ع) بودم که می گفت: ای مردم کوفه! درباره ما از خدا بترسید. ما امیران شما و مهمانان شما هستیم. ما اهل بیتی هستیم که خداوند درباره ما فرمود: «إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً». گویا این خطبه بعد از آنی بوده که امام حسن(ع) در ساباط مجروح شد. امام مجتبی(ع) همچون پدر، علی رغم آنچه دربارۀ بیعت مهاجرین و انصار با خلفای پیشین آمده، خلافت را حق خویش می دانست. نامۀ امام مجتبی(ع) به معاویه نظیر برخی از اظهارات امام علی(ع) حاوی انتقاد از انتخاب خلفای پیشین است.
وی اظهار کرد: امام در این نامه با اشاره به استدلال قریش در سقیفه، به خویشی با رسول خدا(ص) و پذیرفتن آن استدلال توسط عرب، اظهار می دارد: ما نیز همین استدلال را بر قریش کردیم، اما انصافی که عرب در برخورد با قریش نشان داد، اینان برای ما نشان ندادند؛ آنان به اتفاق بر ما ظلم روا داشتند و با ما به دشمنی برخاستند. سپس امام می فرماید: ما به سبب ترسی که از منافقان و احزاب داشتیم، تحمل کردیم و چیزی ابراز نکردیم تا این که امروز گرفتار تو شده ایم؛ کسی که هیچ سابقه ای در دین ندارد و پدرش بدترین دشمن رسول خدا و کتاب او بوده است. آنگاه امام از او خواست تا همراه با دیگر مردم که با او بیعت کرده اند بیعت کند. معاویه در پاسخ نسبت به برخورد امام با جریان سقیفه نوشت: بدین ترتیب تو به صراحت ابوبکر، عمر و ابو عبیده را مورد اتهام قرار دادی، نه تنها آنان که صلحای از مهاجرین و انصار را؛ اکنون ما فضل و سابقه شما را انکار نمی کنیم. آن روز آنان چنین تشخیص دادند که آنان را برای حفظ اسلام برگزینند نه شما را؛ امروز نیز اختلاف میان من و تو، همان اختلاف میان ابوبکر و شما پس از وفات رسول خداست. اگر می دانستم که رعیت داری تو، هواداریت از امت، سیاست خوب، قوت فراهم آوردن مال و برخوردت با دشمن از من قوی تر است با تو بیعت می کردم؛ اما من حکومتی طولانی داشته ام، تجربه بیشتری دارم، از نظر سنّی نیز از تو بزرگترم؛ سزاوار است که تو حاکمیت مرا بپذیری، اگر چنین کنی پس از خودم حکومت را به تو واگذار خواهم کرد و از بیت المال عراق مال فراوانی به تو خواهم بخشید و خراج هر کجای عراق را که طلب کنی در اختیارات خواهم گذاشت.
وی بیان کرد: اشاره معاویه به شباهت درگیری او با علی(ع) و فرزندش، با دعوای ابوبکر و علی(ع)، در نامه متبادله میان محمد بن ابی بکر و معاویه نیز آمده است. معاویه خود را خلف ابوبکر و عمر می دانست و از آنان به شدت دفاع می کرد؛ او در این کار قصد خلفا بهره گیری سیاسی نیز داشت. زمانی در برابر امام علی(ع) نیز نوشت: تو «بغی» بر خلفا کردی؛ و امام پاسخ داد: اگر چنین کرده از معاویه نباید عذرخواهی کند؛ به علاوه، او «بغی» نکرده اما از برخی از اعمال آنان انتقاد کرده و در این باره از هیچ کس عذر خواهی نخواهد کرد.
جعفریان به عوامل بیعت مردم عراق و حجاز با امام اشاره و خاطرنشان کرد: به هر روی عوامل مختلفی سبب شد تا مردم عراق و حجاز با امام بیعت کنند. گفته شده قیس بن سعد در وقت بیعت گفت: بر کتاب خدا، سنت رسول و جهاد با ستمکاران با او بیعت می کند؛ امام تنها کتاب و سنت را پذیرفته و فرمود: اینها برتر از هر شرطی هستند. مداینی می گوید: ابن عباس پس از شهادت علی(ع) از خانه بیرون آمد و گفت که از علی(ع) کسی باقی مانده (و قد ترک خلفاً) اگر دوست دارید (برای بیعت با او) بیرون آید و اگر کراهت دارید هیچ کس بر دیگری [تعهدی] ندارد. مردم برای حضرت علی(ع) گریه کرده و اعلام رضایت کردند. امام از خانه بیرون آمد و ضمن خطبه ای، آیه تطهیر را درباره اهل بیت خواند و مردم با او بیعت کردند. بعدها امام خطاب به مردم فرمودند: شما نه از روی اکراه بلکه به اختیار با من بیعت کردید. در نقل اصفهانی آمده که ابن عباس مردم را به بیعت با او دعوت کرد و آنان گفتند کسی را دوست داشتنی تر و محق تر از او نسبت به خلافت نمی شناسند، سپس با او بیعت کردند.
اصل سیاسی پذیرفته شده در امر خلافت بیعت اهل حرمین بود
وی اضافه کرد: در اینجا باید به یک مسألۀ دیگر توجه داشت و آن این که اصل سیاسی پذیرفته شده در امر خلافت بیعت اهل حرمین بود. در این زمان که حدود سی سال از رحلت رسول خدا(ص) گذشته بود، نسل عظیمی از صحابه در فتوحات و نیز در جمل و صفین درگذشته بودند. به علاوه، مدینه نیز از مرکزیت خلافت درآمده بود. در این صورت اصل مذکور که بیعت مهاجرین و انصار ساکن مدینه بود، مواجه با دو اشکال مزبور شد؛ بدین ترتیب مشکلی در این امر به وجود آمده و این خود نشانگر آن بود که اوضاع رو به دگرگونی است. خواهیم دید که همراه با از بین رفتن این اصل، اصل ولایتعهدی توسط معاویه به عنوان جانشین اصل پیشین مطرح گردید. بدین مطلب باید افزود که از سران قریش نیز کمتر کسی که بتواند مدعی خلافت باشد، باقی مانده بود. معاویه در نامه ای به ابن عباس نوشت: اکنون دربارۀ قریش از خدا بترس! از آنان تنها شش تن باقی مانده، دو نفر در شام که من و عمروبن عاص هستیم. دو نفر در حجاز که سعدبن ابی وقاص و عبدالله بن عمر هستند و دو نفر در عراق که تو حسن بن علی(ع) هستید.
جعفریان گفت: در چنین شرایطی عراق تنها می توانست به فرزند امام علی(ع) اعتماد کند و چنین کرد جز آن که مردم عراق مشکلاتی داشتند که نمی توانستند در راهی که انتخاب کرده بودند ثابت و پایدار باشند. در جریان بیعت با امام کسانی که اصرار بر جنگ با معاویه داشتند بر آن بودند تا در شرایط بیعت جنگ با معاویه را نیز بگنجانند. به این معنا که ما بر سر جنگ با معاویه بیعت می کنیم، امام مجتبی(ع) حاضر به پذیرش این شرط نشده و فرمود: با آنها بیعت می کند به این شرط که با هر کس جنگید بجنگند و با هر کس به مسالمت برخورد کرد، با مسالمت برخورد کنند. طبیعی است که امام جامعه نمی تواند بر پایه چنین شرطی با کسی بیعت کند بلکه باید در امر مهمی همچون جنگ و صلح مختار باشد. این سخن امام چنان که برخی برداشت کرده اند به این معنا نبود که امام از آغاز قصد جنگ نداشته است، از اقدامات بعدی امام چنین بر می آید که امام خود از کسانی بوده که بر جنگ اصرار داشته است. هدف اصلی از عدم پذیرش این شرط حفظ حوزه اقتدار خود به عنوان امام جامعه بوده است، پذیرش شرط آنها به این معنا بود که آنان فرمانده نظامی برگزیده اند، نه امام برای جامعه. به نوشته شیخ مفید، بیعت با امام در روز جمعه بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجرت بوده است.
خصلت های مذهبی و سیاسی مردم کوفه
وی در ادامه اشاره ای به وضعیت عمومی مردم عراق داشت و گفت: عراق یکی از سرزمین های اصیل اسلامی است که در طی حیات خلافت، برای قرن ها بر جهان اسلام حکمرانی داشته و تحولات مهم و رخدادهای بیشماری را در سینه خویش نگاه داشته است. در آغاز، عراق، با دو شهر بصره و کوفه به عنوان عراقین پدید آمد و بعدها با پیدایی بغداد نقش مهمی تری را در جهان اسلام عهده دار شد. سالهایی که ما از آن سخن می گوییم زمانی است که هنوز صد سال تا تأسیس بغداد باقی مانده است. بصره تا مدتها پس از واقعه جمل، شهری عثمانی مذهب بود. گرچه بعدها به جهت نفوذ «معتزله» در آن تا حدودی تعدیل شد. در برابر، شهر کوفه همیشه یکی از مراکز شیعه شناخته می شد و ایــن شهرت در تمام طول حکومت بنی امیه ادامه داشت و بعدها نیز مردم آن دیار بر عقیدهٔ شیعی خود پا بر جا بودند. با این همه این شهر در مواقع مختلف، از یک طرف، مورد «ملامت»، و از طرف دیگر مورد تعریف و تمجید بوده است. به همین دلیل در مورد مردم این شهر قضاوت های گوناگونی شده است. چگونگی این مسأله را در چند نکته می توان جستجو کرد:
مردم این شهر در مقاطع مختلف مواضع متفاوتی داشته اند: در مقاطعی از تاریخ، موضع آنها در جهت دفاع از اهل بیت بوده و با شجاعت بی نظیری جناح علوی را تقویت کرده اند، کما این که در جریان جمل با همکاری همین مردم بود که امام موفق شد ناکثین را شکست دهد، اما درست در اواخر خلافت امام علی(ع) در یاری آن حضرت سستی کرده و سبب زمین گیر شدن حق و پیروز باطل را فراهــم آوردند. بعدها با این که در میان آنها شیعیان بسیاری بودند، اما توده مردم از یاری حسن بن علی(ع) کوتاهی کرده و او را تنها گذاشتند. همین اتفاق در محرم سال ۶۱ نیز تکرار گردید. با این حال گروه زیادی از آنها به نام «توابین» از کردار زشت خویش توبه کرده و بیشترین آنها در جریان قیام توابین به شهادت رسیدند. همکاری جمعی از آنها با مختار بن ابی عبید برای انتقام از قاتلین امام حسین(ع) نشانه دیگری از موضع شیعی آنهاست. در برابر کوتاهی آنان در همراهی زید بن علی در سال ۱۲۲هـ نشان بر بی وفایی آنان نسبت به علویان دانسته شده است.
دلیل دیگر این قضاوت های متناقض وجود گروه های سیاسی و مذهبی مختلف در این شهر است. گروهی از آنها افکار «خارجی» داشته و گروهی دیگر با عنوان «اشراف»، کم و بیش با بنی امیه همداستان بودند؛ سومین گروه، یعنی شیعیان از فداییان اهل بیت(ع) بودند. این مسأله سبب شد تا خوبان آنها، بهترین تمجیدها را به خاطر اعمال صحیحشان بشنوند و عناصر مفسد آنها، تا کشتن پسر پیامبر(ص) پیش بروند.
ترکیب قبایلی شهر نیز بر این تغییر موضع های سریع مؤثر بود. حساسیت های قبیله ای آنها را گرفتار روحی تند خویانه کرده بود به طوری که با دیدن مقطعی ترین امور، تصمیم می گرفتند. این تصمیم ها عمدتاً در جهت منافع قبیله ای آنها بود و این خود مشکلی برای عدم یکپارچگی کوفیان به حساب می آمد؛ چیزی که بنی امیه بارها از آن بهره گرفتند.
وی نسبت به شناخت وضعیت مردم عراق در آستانه امامت حسن بن علی(ع) تأکید و عنوان کرد: به نظرم اگر این مردم به خوبی شناخته شوند تحولات بعدی عراق بهتر درک خواهد شد. شیخ مفید در تحلیلی دربارۀ اصحاب امام حسن(ع) مردم را به چند دسته تقسیم می کند: گروه اول شیعیان امام علی(ع)، گروه دوم خوارج که در صدد مبارزه با معاویه بوده و چون امام مجتبی(ع) قصد جنگ با شام را داشت، گرد او جمع شده بودند. گروه سوم طمعکارانی که به دنبال غنایم می گشتند. گروه چهارم کسانی که عوام بودند و نمی دانستند چه کنند، گروه پنجم آنها که به انگیزه عصبیت قبیلگی و بدون توجه به دین، تنها تابع رؤسای خود بودند.
در این میان گروه سوم تعدادشان بیش از همه بود. عراق منطقه ای بود که مرکز فتوحات شرق می گردید. اما از روزی که امام علی(ع) به این منطقه آمد، آنها درگیر جنگ های داخلی شدند و به همین دلیل خود را طلبکار آل علی می دانستند. در شرایط جدید مصحلت خویش را در این نمی دیدند که پس از نبرد نهروان، جنگ تازه ای را آغاز کنند. با شایعاتی که معاویه منتشر می کرد (و این کار را با کمک جاسوسان خود در عراق دامن می زد)، تردید در میان عراقیان گسترش یافته بود. پیدایش خوارج این تردید را فزونی بخشید و بسیاری از مردم قدرت تحلیل درست جریانات را از دست داده بودند.
اصولاً مردم عراق روحیه خود را در برخورد با حکام در طول صد سال نشان دادند. غروری که این مردم در طی سالهای فتح ایران به دست آورده بودند، سبب شده بود تا بر مدینه پیامبر(ص) مسلط باشند و هر گاه عزل حاکمی را می خواستند حتی عمر را بر آن می داشتند تا حاکم مورد نظر را خلع کند. از این رو چهره هایی که اهل حیله و نیرنگ نبودند، مغلوب به نظر می آمدند. عمار بن یاسر به عنوان یک انسان پاک و سعد بن ابی وقاص به عنوان یک شخصیت غیر سیاسی از افرادی بودند که نتوانستند در کوفه دوام بیاورند. اما مغيرة بن شعبة به عنوان یک فاجر قدرتمند (آن چنان که عمر او را توصیف کرد) توانست تا مدتها بر کوفه حکم براند. بعدها، زمانی که امام علی(ع) از مدینه به این شهر هجرت کرد، کوفه توسعه یافت و نقش آن در جهان اسلام چند برابر شد.
جعفریان گفت: پشتوانه اخلاقی و علمی و نیز سابقه فداکاری های امام علی(ع) در طول حیات اسلام، سبب شد تا مردم به حمایت از او برخیزند. یاران نزدیک او و ضمیمه شدن اصحاب پیامبر(ص) به سپاه او، قداست امام را فزونی بخشید و موجب شد تا مدتها آنها نتوانند بر او چیره شوند. اما پس از آنکه آنها در صفین درگیر مسأله حکمیت شدند، بهانه ای دینی برای مقابله با امام علی(ع) یافتند و پس از سرکوبی خوارج از لحاظ داخلی به بهانه خستگی، خود را کنار کشیدند تا جایی که امام فرمود: او به عنوان یک والی از ناحیۀ مردم ستم دیده و فرمانبردار آنها شده است.
منبع: شفقنا