مروری بر کهن ترین اشعار فاطمی از قرن نخست تا قرن هشتم هجری
( قسمت هفتم: شریف رضی، قرن چهارم هجری)

نویسنده: مسعود بسیطی
آنگاه که کرّوبیان ندای لَولاک لَما خَلَقت الاَفلاک[1] شنیدند دانستند که جملگی ریزه خوار خوان رحمت عالمیانند. اما به گاهی که ندای لَولا فاطمه لَما خَلَقتُکُما[2] برخاست پی بردند که فاطمه ام ابیها و سرّی است عظیم که همه خلق از شناخت و معرفتش دور و بریده شده اند.[3] فاطمه حقیقت «لیله قدر» است.[4] لیله ای که اگر خدای جلیل معرفتش را به حبیب خود عطا نفرموده بود، رسول اعظم نیز، شامل «و ما ادریک ما لیله القدر» بود.
فاطمه ام ابیهاست،[5] مادر و ریشه پدر! آن هم پدری چون صاحب مقام لولاک. مادرْ ریشه همه خوبی هاست. مادری چون ام ابیها که محبوبه خداست. رضایتش رضایت حق و غضبش غضب خداست.[6] کوثر رسول است و اُمّ الائمه بتول. شفیعه روز جزاست[7] برای همه محبانش و هم او فاطمه است؛ چرا که تمامی دوستانش بریده شده از آتش دوزخند.[8] پدرش حبیب خداست و مادرش سلام داده شده خدا خدیجه غَرّاست.
نخست مادح فاطمه خداست. سپس جبراییل و آنگاه ستوده شده خدا محمد (ص).
جایگاه سِرُ الله الاعظم فاطمه؛ چنان رفیع بود که به فرموده صادق آل محمد: هیچ پیامبری به مقام اولوالعزمی نرسید، جز با اقرار به افضلیت فاطمه و قبول ولایت او و فرزندانش بر خود.[9] بدین منوال در طول تاریخ افراد بسیاری با تبعیت از خدا و رسول در مدح فاطمه اشعاری در جایگاه رفیع سِرالله الاعظم سرودند. اما متاسفانه به دلیل بغض کسانی که خدا بر ایشان مغضوب علیهم است و حسادت حاسدانش در طول تاریخ بسیاری از اشعار فاطمی از میان رفته و به دست ما نرسیده است.
اینک به عنوان انجام وظیفه برآن شدیم ذریعه ای از اقیانوس لایتناهی مقام فاطمی جاری سازیم و با قطره ای از اقیانوس مدایح و اشعار فاطمی، شبنمی بر جان تشنه محبان و خدمتگزاران فاطمه و فرزندانش نهاده باشیم.
در این مقاله تلاش شده تا اشعار یافت شده در مدح و محبت بانوی عالمیان از قرن نخست تا قرن هشتم هجری به ترتیب همراه معرفی مختصری از شاعران فاطمی در اختیار علاقهمندان قرار گیرد. باشد تا رضایت قلب مقدس این مادر غریب را جلب نماید و مرهمی بر جان خسته یگانه وارث و منتقمش مهدی موعود عجل الله فرجه الشریف باشد.
"اَللّهم عَجل فَرجه وَ سهّل مَخرجَه"
شریف رضی
شریف رضى، عالم و ادیب بزرگ قرن چهارم هجرى که حکومت را حق آل محمد مى داند، غاصبان خلافت را مورد عتاب و خطاب قرار داده چنین می سراید:
رُدّوا تُراثَ مُحمّد، رُدّوا! لَیسَ القَضیبُ لَکُم وَ لا البَردُ
هَل عَرقتَ فیکم کَفاطِمه؟ اَم هَل لَکُم کَمُحمّد جَدُ؟
میراث محمد (ص) را باز پس دهید، باز پس دهید! که نه آن عصا از شماست و نه آن عبا. مگر اصل و نسبتان به کسى همچون فاطمه بر مى گردد یا جدى مثل محمد دارید؟! [که خود را در حکومت مقدم بر اهل بیت مى دانید].[10]
[1]بحار الانوار، ج 16، ص 405 و ج 71، ص 115.
[2]بحار الانوار، ج 43، ص 65.
[3]همان، ج 43، ص 65.
[4]همان، ج 43، ص 65.
[5]همان، ج 43، ص 19.
[6]الأمالی، جزء 1، صفحه 383.
[7]همچو مرغی که دانه برچیند / دوستان را جدا کند زهرا: بحارالانوار، ج 8، ص 51.
[8]همان، ج 43، ص 16.
[9]عوالم العلوم، ج 11، ص 161.
[10]مقاله تابش زهرا (س) در آینه شعر عربى / نرگس گنجی به نقل از دیوان الشریف الرضى، ص407.
منبع: mohammadivu.org

