نویسنده:مریم نوری نیا
داستان ضامن آهو، یکی از داستانهای پر کاربردی است که شاعران بسیاری با آن مضمونپردازی کردهاند سلیمی تونی نیز از این مضمون برای یکی از ولایتنامههای خود استفاده کرده است اما به شکلی متفاوت!
داستان مشهوری که ما شنیدهایم این است که امام رضا در دشت پهناوری صیادی را میبینند که آهویی را اسیر کرده است آهو از امام رضا (ع) میخواهد که نزد صیاد ضامن شود تا به لانهاش برود و به بچهاش شیر بدهد امام ضامن میشود و آهو میرود و بعد از ساعتی برمیگردد و صیاد با دیدن این ماجرا آهو را آزاد میکند.
اما واقعیت این است که این داستان به شکل دیگری در منابع آمده است از جمله در عیونالاخبار ، داستان اینگونه نقل شده است:
یکی از سفرای سامانی نزد ابومنصور عبدالرزاق در توس رفت. در پنجشنبه شبی از ابومنصور اجازه گرفت تا برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد برود ابومنصور به او اجازه داد و گفت حالا که قصد داری به این سفر بروی بگذار داستانی را برای تو نقل کنم: «وقتی جوان بودم نسبت به زائرانی که به مشهد میرفتند نظر خوبی نداشتم و در راه مزاحم آنها میشدم و اموالشان را به زور میگرفتم. روزی برای شکار بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوز دنبال آهو میدوید تا اینکه آهو را به پای دیوار کشاند و آهو ایستاد. یوز هم روبهرویش ایستاد ولی به او نزدیک نمی شد. هر چه تلاش کردم که یوز به آهو نزدیک شود یوز تکان نمیخورد ولی هر وقت که آهو از جای خود (کنار دیوار) دور میشد یوز هم او را دنبال میکرد، اما همین که به دیوار پناه میبرد بر میگشت تا اینکه آهو به سوراخ مانندی در دیوار آن مزار داخل شد. من وارد رباط شدم و از ابی نصر مقری پرسیدم که آهویی که وارد شد کجاست؟ گفت: آن را ندیدم. آن وقت به همان جایی که آهو داخلش شده بود رفتم و پشگلهای آهو و رد پیشابش را دیدم ولی خود آهو را ندیدم. همان جا با خدای تعالی پیمان بستم که دیگر زایران را اذیت نکنم و با آنها به خوبی رفتار کنم. از آن به بعد هر وقت برایم مشکل یا گرفتاری پیش میآمد به آن «مشهد» پناه میبردم و آن را زیارت و از خدای تعالی در آنجا حاجت خویش را مسئلت میکردم و خداوند نیاز مرا بر میآورد. من از خدا خواستم که پسری به من دهد و خدا پسری به من مرحمت فرمود و چون آن پسر بچه به حد بلوغ رسید کشته شد. من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسری به من عنایت کند و خدا دوباره پسری به من عطا فرمود و هیچگاه از خدای تبارک و تعالی حاجتی نخواستم مگر آنکه حق تعالی آن حاجت را برآورده میکرد و این چیزی است از برکات این مشهد سلام الله علی ساکنه که برایم اتفاق افتاده است. (ابن بابویه، بی تا: 538)
اما داستانی که سلیمی در قصیدۀ خود به آن پرداخته است همان داستانی که در بین عموم مردم شهرت دارد با این تفاوت که آن را با تخیلات شاعرانه آمیخته است. قصیده با این بیت آغاز میشود:
ای دل به مدح قبلۀ هفتم[1] گشا زبان از معجزات ضامن آهو، نما بیان[2]
و بعد از چند بیت وارد داستان میشود. در ادامۀ این یادداشت، خلاصهای از داستان ذکر میشود.
امام رضا (ع) از مدینه به سمت طوس حرکت کردند در راه شکارچیای را دیدند که آهویی را اسیر کرده است و تصمیم دارد او را بکشد.آهو با نگرانی به اطرافش نگاه میکرد تا اینکه امام( ع) را دید . به امام سلام کرد. امام هم جواب او را دادند. آهو سم اسب امام را بوسید و گفت: من دو بچه دارم که دو روز بدون غذا ماندهاند از شکارچی بخواهید که به من مهلتی بدهد که پیش بچه هایم بروم و به آنها غذا بدهم، قول میدهم دوباره برگردم. امام به صیاد گفت: من ضامن این آهو میشوم تا برود و به بچههایش غذا بدهد و برگردد اگر هم بر نگشت من در ازای آن به تو مبلغی میپردازم. صیاد قبول نکرد و گفت: میخواهی آهویی را که شکار کرده ام آزاد کنم؟ اگر این کار را انجام بدهم مطمئنا بر نمیگردد. اگر می خواهی سخنت را قبول کنم خودت اسیر من شو! اگر آهو نیامد تو را میکشم ! امام (ع) پاسخ صیاد را اینگونه داد:
شاه غریب گفت به صیاد جد من بخشیده بهر دین سر خود را به دشمنان[3]
دستش ز تن جدا شد و افتاد بر زمین عباس نامدار و علمدار تشنگان
بابش در این جهان ندیده بر آرزو شد کشته ناامید علی اکبر جوان
قاسم عروسیش به قیامت فتاد لیک افتاد همچو گوهر بسمل به خون تپان
بر حلق شیرخواره، علی اصغر صغیر تا پر نشست تیر جفای مخالفان
جدم گلوی تشنه، سرش را برید شمر جسمش به خاک و خون و سرش بر سر سنان
آتش به خیمهگاه بر افروخت ابن سعد هر سو بلند گشت چو آواز طفلکان
اهل حرم اسیر به پشت شتر، سوار یک سو بلند شیون و فریاد کودکان
سپس امام (ع) از اسب پیاده شد و به عنوان اسیر آنجا نشست . مدتی گذشت و از آهو خبری نشد. صیاد گفت: چرا آهو نیامد؟ امام همان لحظه دست به دعا برداشت و از خدا خواست آهو زودتر برگردد. در همین لحظه آهو با بچههایش برگشت و خاک پای امام را بوسید و بچههایش را به عنوان پیشکش به امام (ع) داد. امام از او پرسید: چرا دیر آمدی؟ آهو اینگونه پاسخ داد:
آهو نمود عرض که امروز جمعه بود رفتم به سوی منزل و دیدم که وحشیان
جمعند جملگی به عزاداری حسین مشغول تعزیت شدم من هم در آن مکان
دیر آمدن نداشت اماما جز این سبب قربان خاک پای تو ای شاه انس و جان
امام (ع) گفت:
پس آن جناب دست به رویش کشید و گفت ای وحشیان وادی غم، خوش به حالتان
در روز جمعه از شهدا یاد میکنید من هم توقعی ز شما دارم این زمان
آید به چند روز دگر بر شما خبر از مرگ این غریب به غم گشته توأمان
روز دوشنبه تعزیۀ من به پا کنید هستم غریب چون که مرا نیست نوحهخوان
صیاد بعد از دیدن این معجزه از کاری که کرده بود پشیمان شد و با خود گفت: این حیوان در زمرۀ دوستان این فرد قرار گرفت و من در زمرۀ دشمنانش. بعد رو به امام کرده و گفت: من می دانم که شما نزد خدا عزت و جایگاه والایی دارید. نام و نسبتان چیست؟ امام (ع) فرمود:
فرمود شاه دین که منم زادۀ رسول جدم علیست جدۀ من سید زنان
موسای کاظم است پدر، نام من رضاست آواره گشتهام ز دیار و ز خانمان
بودم منِ غریب روان سوی شهر طوس بهر هدایت همه خیل موالیان
صیاد بعد از شنیدن این جملات از کارش توبه کرد و از امام درخواست کرد او را ببخشد و اجازه دهد که جزء محبانش قرار بگیرد. امام (ع) هم او را بخشید و به سمت طوس حرکت کرد.
نتیجهگیری
سلیمی در این قصیده ضمن مطرح کردن داستان ضامن آهو و مدح امام رضا (ع)، واقعۀ کربلا را نیز بازگو میکند و از همه شخصیتهای مهم و اصلی جریان کربلا نام میبرد. همچنین از عزاداری حیوانات برای امام حسین ع که در مقاتل و روایات نیز به آن اشاره شده است در روند داستان استفاده میکند. نکته دیگر اشاره به روز شهادت امام (ع) است که از زبان امام گفته میشود. در شعر امام (ع) میگویند :«چند روز دیگر یعنی روز دوشنبه من از دنیا میروم. در آن روز برای من عزاداری کنید چون در این شهر غریبم.» . در حالی که امام تازه در حال حرکت به سمت طوس هستند. مواردی مانند این موضوع در تحلیل روایت و ساختار داستانی قصیده قابل بررسی است. همچنین لحن و بیان در این قصیده، نمایشی و شبیه بیانی است که در تعزیهها با آن روبه رو میشویم. ساختار روایتی و گفت وگوهای مختلفی که بین شخصیتها در جریان است قابلیت تحلیل دارد و میتواند موضوع یادداشت دیگری قرار بگیرد.
منابع
- 1. ابن بابویه، محمد بن علی. (بی تا) عیوناخبار الرضا علیهالسلام، ترجمه محمد تقی آقا نجفی اصفهانی، ج2، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه.
- 2. تاجالدین حسن، سلیمی تونی. (1390) دیوان سلیمی تونی، به کوشش عباس رستاخیز، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی .
- 3. موسوی مطلق، عباس. (1385) حافظ و قبله هفتم، تهران: هنارس.
پانویس ها
[1]شیعیان به مشهد امام رضا علیهالسلام قبله هفتم میگویند. هفت قبله شامل: 1. مکه 2. مدینه 3. نجف 4. کربلا 5. کاظمین 6. سامرا 7. مشهد است (موسوی مطلق، 85: 43)
[2] بیت اول ذوقافیتین است. که جزء محاسن شعر محسوب میشود.
[3]در این قصیده در برخی از قافیهها اشکالاتی مشاهد میشود. مانند عیب قافیه شایگان در این بیت و بیتهای دیگر. در برخی موارد هم تکرار قافیه وجود دارد.