عطار نیشابوری و مدح اهل بیت پیامبر (ص)
گردآوری: مسعود بسیطی
فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری (۵۴۰ - ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلند نام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده شد. وی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار میرود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبهای بالا برخوردار بودهاست.
وی از محبان و ارادتمندان پاک باخته پیام آور رحمت و اهل بیت پاکشان بود.
این حقیقت را می توان از نمونه اشعار عمیق و پر مغز این شاعر پر آوازه دریافت.
ذیلا به نمونه هایی از اشعار وی در مدح اهل بیت هدی اشاره می نماییم:
عطار در آغاز کتاب "مصیبت نامه" در بخش سیزدهم به معرفی فضایل امیر مومنان و وصی پیام آور رحمت حضرت علی علیه السلام می پردازد و با کلماتی نغز و پر مغز باب علم خاتم پیامبران و دو شیرزادشان امام حسن و امام حسین علیهم السلام را چنین معرفی می نماید:
"رونقی کان دین پیغمبر گرفت
از امیرمؤمنان حیدر گرفت
چون امیر نحل شیر فحل شد
زآهن او سنگ مومِ نحل شد
میر نحل از دست و جان خویش بود
زانکه علمش نوش وتیغش نیش بود
گفت اگر در رویم آید صد سپاه
کس نبیند پشت من در حرب گاه
روستم گر اهل و گر نااهل بود
چون ز زالی یافت مردی سهل بود
مردی او از خدای لایزال
وان رستم یا ز دستان یا ز زال
شیر حق با تیغ حق دین پروری
همچو زال و رستم دستان گری
او دو مغز است از حسین و از حسن
بل دو مغز است او ازین هر دو سخن
لافتی الا علیش از مصطفاست
وز خداوند جهانش هل اتی است
ازدو دستش لافتی آمد پدید
وز سه قرصش هل اتی آمد پدید
آن سه قرص او چون بیرون شد براه
سرنگون آمد دو قرص مهر و ماه
چون نبی موسی علی هارون بود
گر برادرشان نگوئی چون بود
هر دو هم تخماند و هم دم آمده
موسی و هارون همدم آمده
او چو قلب آل یاسین آمدست
قلب قران یا و سین زین آمدست
قلب قرآن قلب پر قرآن اوست
وال من والاه اندر شأن اوست
ناقة اللّه بود در سنگ ای عجب
سنگ شق شد ناقه آمد در طلب
چون علی فزت و رب الکعبه گفت
ناقة اللّه شیر حق را بر گرفت
گر بحق میگوئی الحق بود خوش
اشتر حق شیر حق را بارکش
گر شتر شد ریسمانی در دهن
با حسین طفل از خلق حسن
آنکه اشتر گشت از بهر پسر
او فرستاد اشتر از بهر پدر
اشتر حق کشته اشقی الاولین
شیر حق را کشته اشقی الاخرین"
از اشعار دیگر او در منقبت اهل بیت پیامبر است:
كيست حق را و پيمبر را، ولى؟
آن حسن سيرت، حسين بن على
آفتاب آسمان معرفت
آن محمد صورت و حيدر صفت
نه فلك را، تا ابد مخدوم بود
ز آن كه او سلطان ده معصوم بود
قرّة العين امام مجتبى
شاهد زهرا، شهيد كربلا
آن چنان سَر، خود كه برَّد بى دريغ؟
كآفتاب از درد آن، شد زير ميغ
گيسوى او، تا به خون آلوده شد
خون گردون از شفق پالوده شد
كى كنند اين كافران با اين همه
صد هزاران جان پاك انبيا
صف زده بينم به خاك كربلا
در تَموز كربلا، تشنه جگر
سربريدنش، چه باشد زين بَتَر؟
با جگر گوشه ى پيمبر اين كنند
و آن گهى دعوى داد و دين كنند!
كفرم آيد، هر كه اين را دين شمرد
قطع باد از بن زفانى كاين شمرد!
منبع:
کاروان شعر عاشورا، محمدعلی مجاهدی