بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مهربانی و بخشندگی حضرت زهرا
با اهتمام: سارا انتظارخیر؛ زهرا مرادی
ملحقات پک:
1. متن محتوا
2. یادبود
گروه سنی: 6 تا 8 سال (پیش دبستانی تا دوم ابتدایی)
1. متن محتوا با عنوان «عروس مهربان»
{پیش از مطالعهی این محتوا، ذکر یک نکتهی مهم ضروری است:
متاسفانه آنچه در ذهن فرزندان ما از اهل بیت علیهم السلام - از جمله حضرت زهرا - جای گرفته، این است که این خاندان، بسیار فقیر و ضعیف بودهاند. در حالی که مثلا حضرت زهرا از اصیلترین و شریفترین و برترین خاندان زمانشان بودهاند و کمتر کسی به این نکته توجه دارد که: مردم، هم حضرت زهرا و هم مادرشان را به عنوان زیباترین، مهربانترین، عفیفترین و ثروتمندترین زنان زمان خود میشناختند.
کمتر کسی است که بداند: درآمد حضرت زهرا از زمینهای فدک، سالانه حدود 100 هزار سکهی طلا یا به عبارتی روزانه بیش از 250 سکه طلا بوده! با این وجود همه را در راه خوشبختی مردم هزینه میکردند و از آن پول، هیچ مبلغی برای خود و خانوادهشان بر نمیداشتند.
وقتی شخصیت اهل بیت علیهم السلام برای بچهها به درستی بازگو نشود، طبیعتا آنها جذب اسطورهها و قهرمانهای خیالی و دست سازِ عمدتا غربی میشوند. چراکه بچهها دوستدار قهرمانهایی هستند که در نهایتِ قدرت و شجاعت و برتری به دیگران کمک میکنند؛ نه افرادی ضعیف و درمانده که حتی از پس سیر کردن شکم خود بر نمیآیند!
در راستای اصلاح این ذهنیتِ نادرست، در محتواهایی که در پایگاه محمد (ص) ارائه میشود، به این نکتهی مهم اشاره گردیده که: هر آنچه از خوبی بوده و هست، در خانوادهی رسول خاتم جمع بوده؛ زیبایی، ثروت، قدرت، شجاعت، اصالت، جوانمردی، مهربانی، ...
لذا مربیان محترم از مطرح کردن واقعیت هایی مانند ثروت و زیبایی حضرت زهرا پرهیز ننمایند. این مباحث، با آنکه مربوط به مادیات است و در مقابل شأن و مقام معرفتیِ اهل بیت علیهم السلام اصلا به حساب نمیآید، اما میتواند در کسب شناختی صحیحتر از ایشان کمک کننده باشد.}
بچهها؛ امروز میخوام براتون یک داستان واقعی تعریف کنم.[1] این داستان، خیلی سال پیش اتفاق افتاده و مربوط میشه به عروسیِ زیباترین و مهربونترین دختر دنیا. هرچی از خوبی و مهربونی و قشنگیِ این خانوم بگم، کم گفتم.
پدر این دختر، حاکم دانا و دلسوز و مهربونی بود که بر خلاف پادشاهها و حاکمهای دیگه نه تنها برای خودش قصر و تاج و تخت درست نکرده بود، بلکه مثل مردم عادی زندگی میکرد، مثل اونها کار میکرد و حتی از پولی که با کار کردن به دست میآورد به مردم فقیر سرزمینش کمک میکرد. خیلی وقتها پیش میومد که این حاکم حتی غذایی برای خوردن نداشت؛ چون همه رو به خونوادههای فقیر بخشیده بود. دختر حاکم هم از پدرش یاد گرفته بود با مردم مهربون باشه. هرکی توی شهر هر مشکلی داشت می دونست باید سراغ این خونواده بیاد.
همونطور که گفتم عروسیِ دختر حاکم بود. حاکم، یه لباس سفید خوشگل برای دخترش تهیه کرده بود تا دخترش روز عروسی اون رو بپوشه.
اما یه شب مونده به عروسی، یکی اومد در خونهی اونها رو زد و از همون پشت در گفت من فقیری هستم که لباس مناسبی برای پوشیدن ندارم. پدر عروس خونه نبود. دختر یه کم فکر کرد و با خودش گفت پدرم همیشه به من گفته «اگه میخوای به کسی چیزی ببخشی یا هدیه بدی بهتره اونی رو بدی که خودت بیشتر دوست داری. خدا هم اینطوری راضیتره».[2] به همین دلیل بی معطلی رفت و لباس نویی رو که پدرش براش خریده بود، آورد داد به اون فقیر.
فقیر هم که لباس رو دید کلی خوشحال شد و تشکر کرد و رفت.
فردای اون روز، همه منتظر بودن عروس خانوم رو توی لباس عروسیِ خوشگلش ببینن. اما وقتی عروس وارد مجلس خانومها شد، دیدن با یه لباس معمولی که همیشه تنش میکرد، اومده. خیلی تعجب کرده بودن. بعضی زنها شروع کردن به پچ پچ و مسخره کردن. بعضیها هم با نگاههاشون به عروس میفهموندن که دلشون به حال اون میسوزه که با اینکه دختر مهمترین شخصیت سرزمینه اما با این لباس توی عروسی اومده.
اما عروس قصهی ما خیلی خوشحال بود. برای اون مهم نبود که لباسی که پوشیده، نو نیست یا شبیه بقیهی عروسها نشده. اون خانوم خوب و مهربون میدونست با کاری که کرده دل یه فقیر شاد شده و از همه مهمتر خدای مهربون هم خوشحال شده. پس چرا اون خوشحال نباشه؟
خب حالا کسی میتونه بگه اسم عروس خانوم قصهی ما چی بوده؟
بذارید خودم بگم.
این خانوم مهربون، اسم شون حضرت فاطمه (س) بود.
{مربی مراقب باشد که از اسامیِ مختلفی برای حضرت فاطمه استفاده نکند. خصوصا برای بچه های پیش دبستانی. ممکن است آنها ندانند حضرت فاطمه، همان حضرت زهراست؛ در نتیجه با شنیدن اسامیِ متفاوت برای یک شخصیت گیج شوند.}
حضرت فاطمه که توی همین روزها، روز شهادتشونه، دختر پیامبر مهربونمون حضرت محمد (ص) بودن. همونطور که گفتم حضرت محمد (ص) مهمترین شخصیت سرزمینشون بودن اما مثل بقیهی حاکمها و پادشاهها توی قصرهای بزرگ زندگی نمیکردن. بلکه کنار مردم و مثل اونها یا حتی سادهتر از خیلیهاشون زندگی میکردن. با همه مهربون بودن و اگه کسی مشکلی داشت حتما بهش کمک میکردن. دخترشون حضرت فاطمه هم همینطور بودن. تا اونجا که دیدین لباس عروسیشون رو بخشیدن به فقیری که لباس نداشت. یادتونه چرا این کار رو کردن؟ چرا از لباسهای قدیمیشون ندادن؟
{مربی به دانش آموزان کمی مهلت دهد تا به این پرسش پاسخ دهند. گاهی دانش آموزان جوابهای نامربوطی میدهند. این موضوع باعث نگرانی یا ناراحتیتان نشود. چراکه مخاطبانِ شما کوچکند و نمیتوانند همهی مواردی را که شنیدهاند، به یاد بیاورند. اساسا ما این سوال را در انتهای داستان مطرح میکنیم تا هم یادآوری شود و هم آنهایی که به مطلب، خوب توجه نکردهاند، الان موضوع برایشان حل شود. مربی در نهایت اینگونه جمع بندی کند:}
حضرت فاطمه لباس عروسیشون رو از بقیهی لباسهاشون بیشتر دوست داشتن. اما میدونستن خدا گفته وقتی به کسی چیزی میبخشین، اونی باشه که بهتره. نه اینکه مثلا من کفشم کهنه شده، بعد بگم خب این رو میدم به کسی که پول نداره؛ به جاش خودم اون کفش، نو خوشگله رو میپوشم. یا چون جنس این مدادرنگیها خوب نیست، هدیه بدمش به دخترخالهم و خودم اون مدادهای بهتر رو بردارم.
چقدر خوبه که ما هم از حضرت فاطمه (س) یاد بگیریم با بقیه مهربون باشیم.
- مثلا اگه دوستم یادش رفته خوراکی بیاره پیش خودم نگم «به من چه، میخواست یادش بمونه». خوراکیم رو باهاش قسمت کنم. بعد هم حواسم باشه که مثلا نگم این بیسکوییتی رو که زیاد دوست ندارم میدم به دوستم ولی خودم خوراکی خوشمزهتره رو میخورم. اصلا بیام هر جفت خوراکیهام رو نصف کنم و از هر دو تاش هم خودم بخورم و هم به دوستم بدم.
- یا وقتی مهمون میاد خونهتون و بچهی همسن و سال شما یا کوچکتر داره اسباب بازیهای بهتر رو برای خودتون برندارید. با مهمونتون مهربون باشین.
وقتی شما مهربون باشین هم خدا خوشحال میشه، هم مردم خوشحال میشن و هم فرشتهها.
اصلا بیاین با همدیگه یه فرشته درست کنیم و اون رو تو اتاقمون بذاریم. اینجوری هروقت فرشته رو ببینیم یاد امروز و قصهای که براتون تعریف کردم میافتیم. یاد اینکه حضرت فاطمه چقـــــــــدر مهربون بود. یاد اینکه ما هم تلاش کنیم مهربون باشیم. یاد اینکه بهتون گفتم اگه مهربون باشیم خدا و فرشتهها هم خوشحال میشن.
موافقین؟
آفرین. پس یه صلوات بلند بفرستین تا شروع کنیم.
2. یادبود
وسایل مورد نیاز:
1. کاغذ A4 سفید
2. توپ کوچک سفید یا مقوا برای صورت
3. چسب مایع یا حرارتی
4. قیچی
5. وسایل تزیینی مانند مروارید طلایی
روش ساخت:
یک برگه ی A4 را از عرض تا کرده، برش دهید.
حالا هر دو قطعه کاغذ را از قسمت عرضی، به صورت بادبزنی تا بزنید. یکی از بادبزنها را با قیچی از وسط نصف کنید و دیگری را هم از ناحیهی وسط خم کنید تا شکل پروانهای به خود بگیرد.
یکی از بادبزنهای برش خورده را به عنوان پیراهن فرشته استفاده کنید (دیگری را برای کاردستیِ دانش آموز بعدی استفاده نمایید).
قسمت بالاییِ پیراهن فرشته را توسط چسب مایع به وسط بادبزن بزرگتر (بال فرشته) بچسبانید (مطابق تصویر شماره 2):
با انگشت، نواحی اتصال را فشار دهید تا خوب سفت شود. حالا نوبت چسباندن بخش مرکزیِ بال فرشته است. (تصویر شماره 3) بین شیارهای بادبزن، در قسمت تا، چند قطره چسب بریزید و با دست نگه دارید تا این قسمت هم خوب بچسبد (تصویر شماره 4).
برای قسمت سر، میتوانید از یک توپ سفید یا یک دایرهی مقوایی سفید رنگ و یا حتی گلولهای از پنبه استفاده کنید (تصویر شماره 5). بچهها میتوانند صورت فرشته را به دلخواه، تزیین یا رنگ کنند. با کمک کاموا میتوانند مو بگذارند و با استفاده از منجوق یا ماژیک برایش چشم و دهان بگذارند. حتی میتوانند سفید رهایش کنند.
حالا میتوانید با استفاده از مرواریدهای طلایی یا هر وسیلهی تزیینیِ دیگری لباس فرشته را تزیین نمایید.
بچهها از ساختن این کاردستی لذت خواهند برد. مربی یا کمک مربیها فراموش نکنند که در حین ساخت فرشته، موارد زیر را به دانش آموزان یادآوری نمایند:
- مهربانی با دیگران، خدا و فرشتهها را خوشحال میکند.
- چه خوب است که ما هم از پیامبر و حضرت فاطمه (س) مهربانی را یاد بگیریم.
- هر وقت این فرشته را دیدی، یاد داستان امروز بیفت که حضرت فاطمه (س) لباس عروسی خود را به فقیر بخشیدند.
منبع: خانه کودک و نوجوان بنیاد محمد (ص)
[1] داستان عروس مهربان از این منبع اقتباس گردیده است: عوالم العلوم، ج 11، قسمت 1، ص 230.
[2] اشاره به این کلام خدا در قرآن کریم: "لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون" یعنی: هرگز به نیکی دست نمییابید مگر از آنچه خود دوست دارید انفاق کنید: سوره آل عمران، آیه 92.