عید مبعث؛ ویژه‌ی 11و 12 سال

 

flower 12

    

بسم الله الرحمن الرحیم

  

موضوع: اهمیت بعثت و چراییِ آمدن پیامبران

با اهتمام: زهرا انتظارخیر؛ زهرا مرادی

ملحقات پک:

1.  متن محتوا

2.  یادبود

گروه سنی: 11 و 12 سال (پنجم و ششم ابتدایی)

    

1.  متن محتوا با عنوان «عید مبعث»

سلام به دخترهای خوب من (پسرهای خوب من)

بچه‌‌ها چند روز دیگر، یک روز خاص و ویژه از راه می‌رسد. یک عید بزرگ. چه کسی می‌داند چه عیدی؟

آفرین؛ عید مبعث

{البته در این گروه سنّی کمتر اتفاق می‌افتد دانش آموزی به روز «مبعث» اشاره کند و معمولا بچه‌‌ها عید مبعث و قربان و غدیر را با هم اشتباه می‌کنند. اما اگر کسی پاسخ صحیح داد، مورد تشویق قرار بگیرد.}

خب حالا چه کسی می‌داند روز مبعث چه روزی است؟

عید مبعث، روزی است که خداوند به حضرت محمد (ص) ماموریت داد تا به عنوان پیام آورِ خدا، مردم را به راه درست هدایت کند.

{مربی توجه داشته باشد که حضرت محمد (ص) از پیش به عنوان پیامبر، برگزیده شده بود و همه‌ی پیامبران پیشین وعده‌ی آمدن ایشان را داده بودند. بنابراین بهتر است به جای اینکه بگوییم حضرت رسول در روز مبعث به پیامبری برگزیده شد، بگوییم در روز مبعث، ماموریت و رسالت‌شان آغاز شد.[1] در واقع از آن به بعد ایشان رسما خود را به عنوان فرستاده‌ی خدا به مردم معرفی می‌کردند. البته فهم این موضوع که حضرت محمد از پیش برگزیده‌ی خدا بوده‌اند، برای بچه‌‌ها سخت است و لازم نیست ماجرا را پیچیده کنیم. کافی است حرف اشتباهی نزنیم.}

در روز مبعث، یکی از فرشته‌‌ها از طرف خدا برای پیامبر، پیغام آورد که از امروز به میان مردم برود و پیام‌‌های خدا را به گوش آنها برساند؛ و به عنوان فرستاده‌ی خدا به مردم یاد بدهد چگونه خوب و درست زندگی کنند و چگونه خوشبخت شوند؛                     مردمی که آنقدر راه و رسم زندگی کردن یادشان رفته بود که حتی به بچه‌‌های خودشان رحم نمی‌کردند و آنها را به راحتی زنده به گور می‌کردند (یعنی زنده زنده دفن می‌کردند تا بمیرند)    مردمی که بدترین چیزها را می‌خوردند،        بدترین رفتارها را داشتند    و زشت ترین کارها را انجام می‌دادند.

حضرت محمد به پیامبری مبعوث شد تا به مردم راه و رسم درست زندگی کردن را یاد بدهد. ماموریت ایشان این بود که از طرف خدای مهربان و دانا به مردم بگوید چه چیزی برای آنها خوب است و چه چیزی بد، چه چیزی برای‌شان خوشبختی می‌آورد و چه چیزی آینده‌شان را خراب می‌کند.

بچه ها؛ خدایی که خالق ما انسان‌‌ها بوده، قطعا نیازهای ما را بهتر از خودمان می‌داند. اگر شما یک وسیله‌ای اختراع کنید، بهتر از هر کس دیگری طرز کار و روش نگهداری آن را می‌دانید؛ مگر نه؟ حالا اگر این اطلاعات را در اختیار دیگران قرار ندهید چه می‌شود؟ طبیعتا هیچ کس نمی‌تواند به خوبی و درستی از آن وسیله استفاده کند و به احتمال خیلی زیاد می‌زنند آن را خراب می‌کنند.

خدا هم که ما را آفریده بهتر از هر کس دیگری می‌داند چه چیزی برای ما خوب است، چه چیزی بد؛ یا چگونه زندگی کنیم خوب است و چگونه زندگی کنیم آسیب می‌بینیم؛ ...                               به همین دلیل از روی لطف و مهربانیِ بسیار زیاد، ما را تنها رها نکرده و برنامه‌ی زندگی کردن به شیوه‌ی صحیح را توسط پیامبرانش به دست ما رسانده است.

این خدای مهربان، از همان روز اولی که آدم‌‌ها را خلق کرد، برای شان پیامبر هم فرستاد. اولینِ آنها حضرت آدم علیه السلام بود و آخرین شان حضرت محمد (ص).          اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

گفتیم ماموریت پیامبرها چه بود؟

آفرین. اینکه پیام خدا را درباره‌ی برنامه و روش صحیح زندگی کردن به گوش مردم برسانند و آنها را راهنمایی کنند تا به خوشبختی‌ای که خدا – به عنوان خالق‌شان - برای شان در نظر گرفته، برسند. حضرت محمد (ص) هم به عنوان آخرین پیامبر خدا به میان مردم می‌رفت و مثل یک پدر دلسوز و حتی مهربان تر از هر پدر مهربانی به آنها یاد می‌داد چه کار کنند تا خوشبخت شوند. پیامبر آنقدر مهربان و دلسوز بود که حتی به درِ خانه‌ی مردم می‌رفت و به آنها می‌گفت: اگر مشکلی دارید به من بگویید تا کمک‌تان کنم، نگران هیچ چیز و هیچ کس نباشید، من همه جا یاور و کمک شما هستم ... اگر سوالی دارید از من بپرسید که من به خواست خدا جواب همه‌ی سوال‌‌های شما را می‌دانم.

پیامبر، همه‌ی وقت و پول‌شان را بدون هیچ توقعی صرف مردم می‌کرد و حتی با وجود مقام والایی که داشت، همیشه برای بچه‌‌ها وقت می‌گذاشت. اگر از کوچه‌ای رد می‌شد و بچه‌‌ها - که همه، پیامبر را دوست داشتند - از ایشان می‌خواستند در بازی آنها شرکت کند، پیامبر با روی باز قبول می‌کرد.

تمام همّ و غم پیامبر این بود که مردم را به چیزی که آنها را به خوشبختیِ همیشگی می‌رساند، هدایت کند؛ و همانطور که گفتیم راه خوشبختیِ انسان‌‌ها را هیچ کس مثل آفریننده‌ی انسان نمی‌داند. به همین دلیل پیامبر مدام پیام‌‌های خدا را به گوش مردم می‌رساند و مثلا می‌گفت خدا فرموده برای رسیدن به خوشبختی خدای یگانه را بپرستید، نه سنگ و چوب را؛ به بچه‌‌های تان محبت کنید، نه اینکه آنها را بکشید؛ به کسانی که فقیر و ناتوان هستند کمک کنید، نه اینکه مسخره‌شان کنید؛ با هم مهربان باشید، نه اینکه همدیگر را غارت کنید ...

اما فکر می‌کنید عکس العمل مردم در مقابل خوبی‌‌های پیامبر و این حرفهایی که همه به نفع خود مردم بود، چه بود؟

مردم با سنگ پیامبر را می‌زدند تا جایی که صورت ایشان زخمی و خون آلود می‌شد؛

وقتی پیامبر از کوچه‌ای رد می‌شد، مردم از بالای دیوار آشغال‌‌های کثیف و بدبو روی سرش می‌ریختند؛

به او حرفهای زشت می‌گفتند و مسخره اش می‌کردند؛ مثلا می‌گفتند تو دیوانه‌ای، یا وقتی از پیامبر معجزه‌ای می‌دیدند، می‌گفتند تو جادوگری.

وقتی پیامبر می‌خواست با آنها صحبت کند و متوجه اشتباه‌شان کند، دست‌شان را توی گوش‌‌های‌شان می‌گذاشتند تا صدای او را نشنوند.

حتی نقشه‌ی کشتنش را می‌کشیدند تا برای همیشه از دست پیامبر خلاص شوند ...

اما پیامبر با همه‌ی این اذیت و آزارها دست از تلاشش برای راهنمایی و هدایت مردم برنداشت. او حتی مثل پیامبرهای قبلی که به خاطر آزار و اذیت مردم به خدا شکایت می‌بردند و قوم‌ شان را نفرین می‌کردند، هیچ وقت مردم را نفرین نکرد. چون می‌دانست اگر آنها را نفرین کند خدا عذاب سختی برای‌شان نازل می‌کند و حضرت محمد بسیار مهربان‌تر از این حرفها بود که حتی دشمن خود را در رنج و عذاب ببیند.

پیامبر تا آخرین لحظه‌ی حیاتش به فکر مردم و خوشبختی آنها بود. حتی برای اینکه بعد از مرگش مردم بدون راهنما نمانند، 12 نفر را که مثل خودشان مهربان، دانشمند، عاقل، دلسوز و از همه مهم تر مورد تایید خدا بودند، به مردم معرفی کرد. هرچند رفتار مردم با جانشینان پیامبر که به امر خدا انتخاب و معرفی شده بودند، بهتر از رفتارشان با پیامبر نبود. مردم قدر دلسوزی‌‌ها و محبت‌‌های امام‌‌ها را ندانستند و 11 امام یکی بعد از دیگری به شهادت رسیدند. خدا هم که دید مردم قدرِ این نعمت‌‌های الهی – یعنی پیامبر و امام‌‌های بعد از پیامبر – را ندانستند، دوازدهمین جانشین پیامبر (یعنی حضرت مهدی) را از دسترس مردم خارج کرد تا هم جانِ آخرین امام حفظ شود و هم مردم تنبیه بشوند. یعنی به فرمان خدا حضرت مهدی، ناشناس بین مردم زندگی می‌کند و اگر هم کسی ایشان را ببیند نمی‌شناسد.

ببینید بچه‌ها، اگر شما مثلا یک ظرف شیرینی به خانه‌ی همسایه‌تان ببرید و آنها شیرینی‌‌ها را قبول نکنند و از این بدتر، روی زمین پرت کنند و لگدشان کنند، شما چه کار می‌کنید؟ آیا هفته‌ی دیگر هم برای شان شیرینی می‌برید؟ اگر بردید و باز هم این کار را کردند چه؟ حاضرید یکبار دیگر هم شیرینی ببرید؟ اگر هفته‌ی سوم هم شیرینی بردید و باز آنها شیرینی‌‌ها را روی زمین ریختند چه؟ چند بار دیگر حاضرید این کار را تکرار کنید؟

حالا خدای مهربان، نه یک ظرف شیرینی بلکه بهترین بندگانش را برای هدایت و خوشبختی مردمی که در بدبختی دست و پا می‌زدند، فرستاد. آن هم نه یکبار و دو بار. حضرت محمد را فرستاد، مردم با او آن رفتار را کردند، روی سرش آشغال ریختند و با چوب و سنگ کتکش زدند؛ حضرت علی را فرستاد، مردم آن همه اذیتش کردند و دست آخر هم سر نماز با شمشیر بر سرش زدند و شهیدش کردند؛ امام حسن را فرستاد، با زهر مسمومش کردند؛ سر امام حسین را در کربلا از بدنش جدا کردند، امام چهارم، امام پنجم، امام ششم، ... تا امام یازدهم همه را شهید کردند. خب معلوم است دوازدهمین امام را تا آدم نشویم و قدرش را ندانیم نمی‌فرستد.

بچه‌ها؛ حالا که نزدیک عید مبعث هستیم، بیاییم

-    اولا از خدا تشکر کنیم که پیامبر مهربانش حضرت محمد را به سوی ما فرستاد تا راه خوشبختی و درست زندگی کردن را یادمان بدهد.

-    ثانیا به خدای مهربان بگوییم ما امام زمان‌مان را دوست داریم، قدرش را می‌دانیم و نمی‌خواهیم مثل مردم زمان‌‌های گذشته امام مهربان مان را اذیت یا ناراحت کنیم.

{اگر بچه‌ها پیشتر پروژه‌ی صلوات به همراه «عجّل فرجهم» را نداشته‌اند، مربی می‌تواند بگوید:}

برای اینکه این دو تا کار را بکنیم (یعنی هم از خدا به خاطر حضرت محمد تشکر کنیم و هم بگوییم قدر امام زمان‌مان را می‌دانیم) می‌توانیم این کار را بکنیم: هر وقت نام پیامبر را شنیدیم، صلوات بفرستیم و بعدش هم بگوییم «وَ عجّل فرجهم».

«عجّل» هم‌خانواده‌‌ی تعجیل و عجله است. «فرج» هم که به معنی حل شدن مشکل است. وقتی می‌گوییم «عجّل فرجهم» در واقع داریم از خدا می‌خواهیم که ظهور امام زمان را جلو بیاندازد.

{مربی روی تخته بنویسد: یک قرار مهم: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم»}

اینطوری هم از خدا برای اینکه پیامبر مهربانش حضرت محمد را برای راهنمایی و خوشبختی ما فرستاده تشکر می‌کنیم و هم به خدا اعلام می‌کنیم ما امام زمان‌مان را دوست داریم و دل‌مان می‌خواهد زودتر امام ظهور کند؛ نه اینکه مثل آنهایی که ظرف شیرینی را پرت کردند قدر نعمت را ندانیم و بخواهیم امام خوب‌مان را اذیت کنیم.

{اگر هم در مناسبتهای قبلی مانند میلاد رسول خاتم پروژه‌ی صلوات برای دانش آموزان مطرح شده، می‌توان دوباره یادآوری کرد. چراکه برای نهادینه شدن این رفتار شایسته نیاز به تذکر مجدد وجود دارد.}

حالا همه بعد از من، این جمله‌‌ها را تکرار کنید:

خدای مهربانم؛

از تو ممنونیم که

حضرت محمد (ص) رو

برای خوشبختی و هدایت ما فرستادی

ای خدای خوب؛

ظهور امام زمان رو

که مثل حضرت محمد (ص) مهربون و دلسوزه

برسون.

حالا یک صلوات بلند بفرستید.

  

2. یادبود

وسایل مورد نیاز:mabas11 12 1.mohammadfnd.org

1.  پارچه نمدی صورتی و یاسی برای دختران؛ آبی آسمانی و لاجوردی برای پسران

2.  قیچی برای برش پارچه و کاغذ

3.  کاتر

4.  سیم

5.  نخ نارنجیِ ضخیم و سوزن مناسب

6.  سوزن ته گرد چند عدد

7.  کاغذ یا مقوای رنگی

 

روش ساخت:

الگوی پروانه را روی کاغذ در آورید و بعد با سوزن ته گرد روی نمد صورتی (آبی) وصل کنید. دور تا دور الگو را برش بزنید تا پروانه‌‌ی نمدی آماده شود. در مرکز پروانه با کاتر یک مستطیل در بیاورید. مطابق تصویر دو دایره‌‌ی صورتی (لاجوردی) برش دهید و با چسب مایع یا حرارتی روی لایه‌‌ی رویی بچسبانید.

برای لایه‌‌ی زیرین، الگوی کاغذی را روی یک نمد دیگر یا حتی مقوای ضخیم وصل کنید و یک بار دیگر شکل پروانه را برش بزنید.

برای جلوه‌‌ی بیشتر می‌شود مانند تصویر دور لایه‌‌ی رویی را با رنگ نارنجی کوک زد. البته با توجه به محدودیت زمان این قسمت از کار توصیه نمی شود. خصوصا اگر دانش آموزان، پسر باشند. البته عموم دانش آموزان از کار با نخ و سوزن لذت می‌برند.

با سیم، شاخک های پروانه را درست کنید و بین دو لایه قرار دهید. هر دو لایه را با چسب مایع یا حرارتی به هم وصل کنید. توجه داشته باشید کناره های مستطیل را لب به لب نچسبانید تا بتوانید مقوایی که حاوی پیام است را داخل شیار مستقر نمایید.

با کمک یک تکه سیم حلقه‌ای در پشت کار بچسبانید تا بشود پروانه را روی میخ دیوار از آن حلقه آویزان نمود.

از بچه‌ها بخواهید روی مقوا یا کاغذ رنگی پیام زیر را بنویسند:

«خدای خوبم؛ ظهور امام مهربانم رو برسون»

   

منبع: خانه کودک و نوجوان بنیاد محمد (ص)

   


[1]. واژه‌ی «بعثت»، بسته به جمله‌ای که مورد استفاده قرار می‌گیرد، معانی متفاوتی دارد. یکی از معانی آن، «برانگیختن» است که عموما درباره‌ی قیامت و برانگیخته شدن یا زنده شدن مردگان استفاده می‌شود. مانند: «إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا»: شمس، آیه 12. ؛ یک معنای آن، «بیدار کردن از خواب» است. مانند: «ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى»: کهف، آیه 12. ؛ معنی دیگرش «فرستادن» یا «روانه کردن» است. مانند: «بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا»: نحل، آیه 36. : مجمع البحرین، ج 2، ص 236.

  

logo test

ارتباط با ما