با اهتمام: زهرا مرادی
استاد راهنما: مسعود بسیطی
می دانستی که روح هم از مخلوقات خداست؟
البته که میدانستی. همه چیز را خدا خلق کرده: آسمانها، زمین، فرشتهها، ماه و خورشید و ستارگان، روح، ...
حالا دختر خوبم؛ پسر عزیزم؛ بگو ببینم آیا خدا میتواند از جنس مخلوقاتش (مثلا از جنس روح) باشد؟ آیا میشود مخلوق، قبل از خالق وجود داشته باشد؟ یا به عبارت دیگر آیا میشود ابتدا روح – که خود، مخلوق خداست – باشد و بعدا خدا؟
سوال خنده داری است؛ نه؟
پس اگر کسی بگوید «خدا روح دارد» واضح است که حرف اشتباهی میزند؛ چون در این صورت باید پذیرفت خالق، از مخلوق خود درست شده و مخلوق پیش از خالق وجود داشته! که البته چنین چیزی ممکن نیست و صد البته که خدا هیچ شباهت و سنخیتی با مخلوقات خود ندارد.[1]
تا اینجا که با ما موافقی؟ (میتوانی یکبار دیگر هم این چند خط را بخوانی تا خوب برایت جا بیفتد و بعد از آن باقی توضیحات را با ما همراه باشی.)
حالا یک نکتهی جالب و البته بسیار مهم!
خداوند متعال در قرآن، آنجا که به خلقت حضرت آدم اشاره میکند، میفرماید:
«وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[2]
و از روح خود در آن دمیدم.
اگر همانطور که ابتدای صحبتمان با هم به این نتیجه رسیدیم که خدا روح ندارد، پس این جمله از قرآن به چه معناست؟
اگر خدا روح ندارد چرا گفته از روح خودم در آدم علیه السلام دمیدم؟
خوب توجه کن تا جواب این سوال را هم یاد بگیری.
می دانی که در زبان عربی وقتی کسی مثلا بخواهد بگوید «ساعت من» میگوید «سَاعَتِی» یا اگر بخواهد بگوید «کتاب من» میگوید «کِتَابِی». در واقع یک «یای» مالکیت به انتهای چیزی که میخواهد درباره اَش بگوید «مال من است»، اضافه میکند. پس:
سَاعَتِی: ساعت من = ساعتی که مال من است، من مالکش هستم. (نه آنکه من ساعت هستم یا ساعت، تکهای از وجود من است)
کِتَابِی: کتاب من = کتابی که مال من است، من مالکش هستم. (نه آنکه من کتاب هستم یا کتاب، تکهای از وجود من است)
قَلَمِی: قلم من = قلمی که مال من است، من مالکش هستم. (نه آنکه من مداد هستم یا مداد، تکهای از وجود من است)
حالا بگو ببینم «روُحِی» یعنی چه؟
آفرین.
روُحِی = روحی که مال من است، من مالکش هستم. (نه اینکه من روح هستم یا روح، تکهای از وجود من است)
پس وقتی خدا میفرماید نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی مقصودش این نیست که تکهای از وجود خود (روحش) را در درون آدم قرار داده. بلکه خداوند مهربان از روحی که قبلا خلقش کرده بود (مالکش بود)، در کالبد حضرت آدم نهاد.
این روح چون در بین بقیهی ارواحی که خدا خلق کرده بود، شرافت ویژهای داشت، اینگونه به خدا نسبت داده شده است. مثل وقتی که دربارهی خانهی کعبه به دلیل شرافت خاصی که دارد میفرماید «بَیتِی» یعنی خانهی من. و حال آنکه مالک همهی خانهها و اماکن روی زمین خداست؛ اما خدا فقط دربارهی کعبه گفته «بَیتِی».[3]
خلاصه آنکه:
خداوند، مخلوقی خلق نموده به نام «روح» و به سبب شرافتی که این روح در میان سایر ارواح داشته آن را به خود منتسب کرده و فرموده از این روح شریف که مال من است (خالق و مالکش من هستم) در آدم دمیده شد.
می بینی؟
با مراجعه به عقل، فطرت و آموزه های مربیان الهی به سادگی میتوان فهمید:
خداوند نه روح است و نه از روح درست شده. او هیچ شباهت و سنخیتی به مخلوقاتش - از جمله روح - ندارد.[4] او از هرچه تصور کنی، به دور است.[5] هیچ مخلوقی بر او احاطه ندارد[6] و دربارهی چیستیِ او نمیتواند چیزی بگوید.
منبع: خانه کودک و نوجوان بنیاد محمد(ص)
[1] امام صادق علیه السلام میفرمایند: "لَا یشْبِهُهُ شَیءٌ وَ لَا یشْبِهُ هُوَ شَیئاً" یعنی: هیچ چیز شبیه خدا نیست و خدا نیز با چیزى مشابهت ندارد: بحارالانوار، ج 3، ص 302.
[2] قران کریم، سوره حجر آیه 29. و سوره ص، آیه 72.
[3] امام صادق علیه السلام – به عنوان یکی از چهارده مربی آسمانی که مقصود خدا را از کلامش میداند و علم قرآن به ایشان داده شده - در توضیح «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» میفرمایند: «إِنَّ الرُّوحَ ... إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلى نَفْسِهِ لِأَنَّهُ اصْطَفَاهُ عَلى سَائِرِ الْأَرْوَاحِ، كَمَا قَالَ لِبَیْتٍ مِنَ الْبُیُوتِ: بَیْتِی، وَ لِرَسُولٍ مِنَ الرُّسُلِ: خَلِیلِی، وَ أَشْبَاهِ ذلِكَ، وَ كُلُّ ذلِكَ مَخْلُوقٌ، مَصْنُوعٌ، مُحْدَثٌ، مَرْبُوبٌ، مُدَبَّرٌ»" یعنی: آن روح را به خود نسبت داد، چرا که آن را بر ارواح دیگر برگزید، همان گونه که به خانهای از میان همهی خانهها فرمود: خانهی من ( که کعبه است) و نسبت به پیغمبری از میان پیامبران فرمود: خلیل من (حضرت ابراهیم علیه السلام) و مانند اینها و همهی اینها آفریده، ساخته شده، پدید آمده، پروریده و تدبیر شده هستند: كافی، ج 1، ص 327.
[4] بنگرید به پاورقی شماره 1.
[5] امام صادق علیه السلام میفرمایند: "اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف" یعنی: خدا بزرگتر از آن است که وصف شود": بحارالانوار، ج 81، ص 366. غ همچنین امیر مومنان هشدار میدهند: "لَا إِیاهُ أَرَادَ مَنْ تَوَهَّمَهُ وَ لَا لَهُ وَحَّدَ مَنِ اكْتَنَهَه" یعنی: هر كس بخواهد [با نیروى فكر خود] او را توهّم نماید در حقیقت به سراغ خدا نرفته؛ و كسى كه بخواهد كُنه ذات خدا را دریابد در واقع قائل به توحید نیست: تحف العقول، ص 62.
[6] خداوند در قرآن کریم میفرماید: "یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً": آنچه پیش روى و آنچه پشت سرشان است (گذشته و آینده شان) را مىداند، و دانش آنان بر او احاطه نخواهد داشت: قرآن کریم، سوره طه، آیه 110. ؛ امیر مومنان در تفسیر آیهی فوق میفرمایند: "لَا یُحِیطُ الْخَلَائِقُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْما" یعنی: دانش مخلوقات بر [ذات] خداوند احاطه پیدا نمی کند: تفسیر برهان، ج 5، ص 850، ذیل آیهی فوق.