بخوان به نام نامی توحید!

flower 12

    

 

برگرفته از: کتاب «خدا کند تو بیایی»[1] ؛

نوشته‌ی سید مهدی شجاعی

    

«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذی خَلَقَ» [2]

بخوان به نام رهایی! بخوان به نام بلوغ! بخوان به نام صاعقه در التهاب شب!

بخوان به نام ساقه امید در پهندشت یأس! بخوان به نام خالق خورشید!

بخوان نبی گرامی! بخوان رسول عشق و امید! بخوان به نام نامی توحید!

بخوان ...

خدایت زمانی تو را فرمان خواندن داد که سیاهی جهالت و یأس بر آسمان قلب انسانیت سایه افکنده بود.

زمانی تو را دعوت به خواندن کرد که شب دیجور برای فرار از سیاهی خویش به دنبال روزنی می‌گشت.

زمانی که شکوای سبز درختان و گلایه‌های زلال آبشار و اشک حسرت ابرهای غم گرفته از نبودنت و در انتظار آمدنت غمگینانه‌ترین تسبیح را با خدا می‌گفتند.

معشوق زمانی تو را فرمان خواندن داد که معصومانه‌ترین فریاد انسان از پاهای جستجوگر تاول زده‌اش، قلب سخت‌ترین صخره‌ها را می‌لرزاند.

انسانِ «بلی» گفته‌ای که پا به پای پیامبران از آدم تا مسیح درس عبودیت خوانده بود، فارغ از مرور مکرّر کلاس‌های پیشین، معلمی را جستجو می‌کرد که عمیقترین و ظریفترین نیازهای همیشه‌اش را اقناع کند.

معبود زمانی تو را دعوت به خواندن کرد که گوش دل تمامی محرومان تاریخ در انتظار شنیدن کلام تو لحظه می‌شمرد.

تو زمانی لب به اجابت گشودی که فرشتگان را تاب نگریستن در جهلستان کفر زمین نبود.

معشوق لحظه‌ای تو را یافت و برگزید که در جستجوی به گنجایش بی‌نهایت، گِل تمامی آدمیان را با محک علم لایتناهی خویش آزموده بود.

و تو که با خواندنت سرنوشت تاریخ را رقم می‌زدی و کشتی جاودانه هدایت را بر زلال فطرت انسان‌های همیشه، بادبان می‌کشیدی.

تو که با خواندنت شکوفه‌های امید را بر شاخه درخت وجود میَ‌نشاندی، تو که با خواندنت عشق را جان دوباره می‌بخشیدی.

تو که با خواندنت ایثار را توان ایستادن می‌دادی.

تو که با خواندنت خورشید هدایت را از ظلمت «نُه توی» جهالت بیرون می‌کشیدی.

تو که با خواندنت غبار کهنه از چهرة درد آلودة مستضعفین جهان می‌تکاندی و رمق در پاهایشان می‌ریختی و غرور در نگاهشان و خنده بر لبانشان، تو که با خواندنت مشیت بالغه خداوندی را پاسخی عارفانه می‌گفتی.

طبیعی بود که تأمل کنی و بلرزی آنچنان که ضربان قلب تو را فرشتگان آسمان بشنوند.

طبیعی بود که عرق پیشانی تو را بالهای تواضع جبرئیل بروبد.

طبیعی بود که فلق، سرخی آن لحظة چهره تو را به یادگار همیشه بگیرد چرا که تو تنها برای آن زمان و مکان نمی‌خواندی.

تو خواندی، آنچنان رسا که خون در رگهای منجمد محرومین تاریخ دواندی.

تو خواندی آنچنان شیوا که پشت خمیده مستضعفان با جوهر کلام تو استقامت یافت.

تو خواندی، آنچنان بلند که محکمترین ستون‌های ظلم در دورترین نقطة تاریخ از کلام تو لرزید.

آری، تو که خواندی، آسمانیان، زمینیان اهل دل را به پایان شب سیاه بشارت دادند، عرشیان که هلهله می کردند فرشیان را مژده آوردند که:

« قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ» [3] (همانا از جانب خداوند نوری آمده)

      

منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد (ص)

    


[1] - این متن گزیده و تلفیقی است از دو نوشته با نام‌های «به نام نامی توحید» و «شکوای سبز» به روایت کتاب «خدا کند تو بیایی»؛ نوشته سید مهدی شجاعی.

[2] - بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد: قرآن کریم، سوره علق، آیه 1.

[3] - قرآن کریم، سوره مائده، آیه 15.

logo test

ارتباط با ما