برگرفته از: کتاب تحفه آسمانی؛ نوشتهی عبدالحسین طالعی و محمد حسین صفاخواه
گردآوری و تلخیص: زهرا مرادی ( کارشناس ارشد MBA؛ این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید)
هنگامی که نور چشمان زهرای مرضیه - حسین علیه السلام – به دنیا آمد، پروردگار متعال، تحفهای از آسمان برای چشم روشنی به ایشان هدیه فرمود. لوحی سبز با نوشتهای از نور!
در این لوح آسمانی، خداوند به رسول رحمتش و دخت گرانقدر ایشان بشارت میدهد پس از رسول خدا، هدایتگران امت، همسر فاطمهی زهرا و فرزندان ایشان هستند.
متن لوح بدین مضمون است:
«این مکتوبی است از سوی بزرگ پروردگار دانا، به پیامبرش محمد، آن کس که نور او، پیام رسان او، و حجاب، و راهگشای به سوی اوست. که آن را فرشتهی وحی از جانب پروردگار جهانیان بر وی فرود میآوَرَد ... من هیچ پیامبری را بر نگزیدم، و دوران او را به پایان نبردم مگر آنکه جانشینی برای وی قرار دادم. من تو را بر تمامی پیامبران، و جانشینانت را بر تمامی اوصیاء، فضل و برتری بخشیدم.»[1]
سپس خداوند، جانشینان رسول خاتم را یکی پس از دیگری نام میبَرَد تا آنکه به هفتمین مقتدا – امام موسی کاظم – رسیده، میفرماید:
«پس از او (امام جعفر صادق)، موسی است که در امر ولایت او، فتنهای سخت و کور و آشوبی فراگیر همه را در خود میگیرد. از آنجا که راه اطاعت من بریده نشود و برهان رسای من مخفی نماند؛ دوستان و اولیای من، با جامی سرشار [از ولایت او] سیراب میشوند. هر کس که یکی از اینان را منکر شود، گویی که نعمت مرا انکار کرده و هر کس که آیهای از کتاب مرا تغییر دهد، بر من افتراء زده. وای بر مفتریان انکارگری که پس از پایان دوران بنده و دوست و برگزیده ام موسی، علی (علی بن موسی الرضا) دوست و یار مرا منکر میشوند.» [2]
در این لوح، پروردگار متعال وقتی میخواهد دربارهی رخدادهای زمان امام کاظم توضیح دهد، میفرماید:
«در امر ولایت او، فتنهای سخت و کور و آشوبی فراگیر همه را در خود میگیرد.»[3]
مقصود از این فتنهی کور، آن است که بسیاری از مردم، در شناخت هدایتگر عصر خود دچار مشکل میشوند. عوامل متعددی در بروز چنین فتنهی کوری دخیل بودند که در این مجال به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1) به دلیل شدت خوفی که از طاغوت زمان وجود داشت، امر امامت امام کاظم علیه السلام، از ولایت پدران معصومش پنهان تر و مخفی تر بود.
تا پیش از امام کاظم علیه السلام مردم، جانشینان پیامبر را با وضوح بیشتری میشناختند. پیامبر، بارها و به صورت علنی امیر مومنان، امام حسن و امام حسین را به عنوان هدایتگرانِ پس از خود معرفی کرده بود و مردم آنها را میشناختند. پس از واقعهی کربلا سیمای امام حسین و بازماندهی ایشان – امام سجاد – برای مردم بیش از پیش آشکار شد. در زمان امام باقر هم تلاش های خالصانهی صحابی بزرگ و یار وفادار اهل بیت – جابر بن عبدالله انصاری – در معرفی حضرتش میان مردم نقش بسزایی داشت. مردم، جابر را که نزدیک به صد سال داشت و تنها صحابی پیامبر بود، به عنوان یادگار رسول خدا میشناختند. لذا به سخنان او در باب معرفی هدایتگر عصرشان – امام باقر – توجه ویژهای نشان میدادند.
امام صادق علیه السلام نیز توسط یاران و شاگردانش به صراحت به مردم معرفی میشدند.
اما با استقرار سلطهی بنی عباس، امر معرفی علنی حجت خدا و جانشینان پیامبر با مشکل مواجه شد. چراکه حکومت وقت، رسما مترصد آن بود که بفهمد جانشین امام صادق چه کسی است تا او را از بین ببرد. به گونهای که منصور دوانیقی به والی مدینه دستور داد:
«هر کس را که امام صادق، وصیِّ خود قرار داده، گردن بزن».
از این رو امام صادق که به علم الهی از این موضوع باخبر بود، در وصیت نامه اش پنج نفر را به عنوان وصیّ خود معین کرد تا والی مدینه نتواند دستور حکومت را اجرا سازد. آن پنج نفر عبارت بودند از:
منصور دوانیقی، والی مدینه، عبدالله (یکی از فرزندان خود)، حمیده (مادر امام کاظم) و موسی (امام کاظم). [4] بدین ترتیب با این تدبیر الهی، جان جانشین بر حقّ امام صادق حفظ شد؛ اما گروهی از مردم در شناخت جانشین ایشان، دچار مشکل شدند.
2) در ایام خلافت خلفای عباسی، عدهای از سادات حسنی، مردم را به خود دعوت میکردند و از آنها برای خود بیعت میگرفتند. این مطلب عاملی شد برای آنکه جایگاه امام موسی کاظم در میان مردمان پنهان بماند.
3) فرقه های متعددی که به شیعه منسوب بودند، به این سردرگمی و فتنهی کور، دامن میزدند. مانند:
زیدیه ، که خود را پیرو زید پسر امام سجاد میدانستند.
ناووسیه ، که امام صادق را آخرین امام میدانستند.
فطحیه، که پیرو عبدالله افطح یکی از فرزندان امام صادق بودند.
اسماعیلیه، که ادعا میکردند اسماعیل فرزند دیگر امام صادق نمرده و امام بر حق اوست. در حالی که اسماعیل، در زمان حیات پدر بزرگوار خود در گذشت. و امام صادق برای دفع چنین شایعاتی، با تشییع مفصّلی، پیکر او را به بسیاری از مردم نشان داد و در گذشت فرزندش را به همگان اعلام فرمود.
سر و صداهای پیروان این فرقه ها، خود عاملی بود تا مردم، امام زمان خود، حضرت موسی بن جعفر را نشناسند.
گرچه امام صادق همچون دیگر اوصیاء رسول الله در زمان حیات خود، امامِ پس از خود را به خواص شیعه معرفی فرمود؛ اما عواملی همچون موارد مذکور باعث شد تا پس از شهادت امام صادق، گروه کثیری از مردم هدایتگر عصر خود را به وضوح نشناسند.
البته تذکر به این نکته ضروری است که با وجود همهی آن عوامل، اگر کسی به دنبال شناخت حجت زمان خویش بود، میتوانست حق را از باطل تشخیص دهد.
از همین رو خداوند متعال، در ادامهی کلامش میفرماید:
«از آنجا که راه اطاعت من بریده نشود و برهان رسای من مخفی نماند. دوستان و اولیای من، با جامی سرشار [از ولایت او] سیراب میشوند» [5]
خداوند در این فراز از کلامش برای تذکر به اینکه راه اطاعتش هرگز قطع نمیشود، از عبارت «خَیطَ فَرضی لایَنقَطِع» استفاده فرموده.
«خَیط» به معنای رشتهای است که مروارید و جواهر گرانبها را در آن به نظم میکشند. در این حدیث، خداوند تعالی، پیوستگی حجتها و وجوب پیروی آنها را در هر زمان، به «رشتهی جواهر» تشبیه فرموده، که درّ و گوهرهای امامت را به نظم میآورد. چنانچه رشتهی امامت را، به «حبل» نیز تشبیه کرده اند:
«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا»[6]
و همگی به رشتهی خدا چنگ زنید.
همچنین ممکن است مُراد از «خَیط الفرض»، شرایع و احکام باشد که قوام آن، به وجود امام و حجّت خدا در هر عصر و زمان است.
سپس خداوند در ادامه میفرماید:
«هر کس که یکی از اینان را منکر شود، گویی که نعمت مرا انکار کرده» [8]
هر یک از ائمهی اطهار، بزرگ ترین نعمت خدا در زمان خود هستند. پس هر که یکی از آنان را انکار کند، نعمت خدا را انکار کرده است. موضوع خلافت و جانشینی پیامبر و تعیین هدایتگری الهی پس از رسول خدا، نعمت بزرگی است. آنچنان که خداوند در روز غدیر دربارهی امر ولایت امیر مومنان – علی بن ابیطالب - چنین فرمود:
«الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی» [9]
امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام ساختم
بنابراین، عظیم ترین نعمت ها پس از فرستادن پیامبر، نصب کردن امامان به مقام امامت است. هر کس یکی از امامان را انکار کند، مانند این است که منکر تمامی ائمه شده باشد. [10]
سپس میفرماید:
«هر کس که آیهای از کتاب مرا تغییر دهد، بر من افتراء زده»[11]
مراد از «آیه»، ظاهرا آیات موجود در مصحف است و در باطن احتمالا به «امام» اشاره دارد. چنانکه در روایات متعددی «آیات» در باطن قرآن، به ائمه علیهم السلام تأویل شده است. [12] در این صورت، باز هم خداوند بر این نکتهی مهم تأکید فرموده که: اگر کسی امامت یکی از امامان را به رسمیت نشناسد، بر خدا افترا زده. در ادامه میفرماید:
«وای بر مفتریان انکارگر!» [13]
سپس خداوند امام کاظم را بنده، دوست و برگزیده اش میخواند و جانشین او را فرزند بزرگوارش علی (علی بن موسی الرضا) معرفی میکند. [14]
منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد (ص)