شب دوازدهم محرم ــ مصيبت امام زين العابدين (ع)

«امام علي بن الحسين عليهما السلام» ملقب به «سجاد»، «زين العابدين»، و «سيد الساجدين»، در کربلا حدود 22 سال سن داشت و خداوند به وسیله بیماری، جان او را نجات داد تا ذریه معصوم پیامبر(ص) ادامه داشته باشد.

(شب دوازدهم محرم ــ مصيبت امام زين العابدين (ع

درباره تاریخ شهادت آن امام اختلاف روایت وجود دارد. است، سال شهادت ایشان را ۹۴ یا ۹۵ هجری قمری گفته اند؛ و روز شهادت نیز ۱۲ محرم، ۱۸ محرم، ۱۹ محرم، ۲۲ محرم و ۲۵ محرم ذکرش ده است.

فردای روز عاشورا «عمر بن سعد» جنازه‌های لشکر خويش را جمع کرد و بر آنان نماز خواند و دفن کرد؛ اما پیکر امام حسين(ع) و اصحاب او را همچنان در بيابان باقي گذاشت و فرمان حرکت به سوی کوفه را صادر کرد. هر يک از قبايل کوفه و عرب، برای آنکه خود را نزد «عبیدالله ابن زياد» عزيز کنند، سرهای مطهر شهداء را بين خود تقسيم کردند و آنها را بر نيزه زدند و آماده حرکت شدند.


آنگاه زنان و کودکان اهل بيت(ع) را بدون حجاب مناسب بر شتران و چارپايان بدون زين نشاندند و همچون اسرای کفار به سوی کوفه بردند.

چون ابن سعد با اسيران نزديک کوفه رسيد مردم شهر برای تماشا جمع شده بودند. زنی از اهل کوفه که از بلندی بر اسيران مشرف بود پرسيد: "شما اسيران کدام طايفه‌ايد؟" گفتند: "اسيران آل محمد!" آن زن متأثر شد، فرود آمد و چادر و مقنعه و جامه‌هايی آورد تا بانوان اهل بیت خود را بپوشانند...

اينک، حال امام سجاد(ع) را تصور کنيد؛ از يک سو بيماری بر آن حضرت مستولی است و تب و ضعف بر آن حضرت فشار مي‌آورد؛ از سوی ديگر غم از دست دادن پدر و برادران و عموها و عموزادگان قلبش را مي‌فشارد؛ از طرف ديگر سر بريده شهداء را در جلوی چشمان دارد؛ و از همه سخت‌تر و دردناک‌تر اينکه ــ اين مظهر غيرت الهی ــ عمه‌ها و خواهران خود را می بيند که با آن وضعیت، در معرض ديد خائنان و دشمنان هستند…

پيش از ورود اسرا به دارالحکومه، رأس مطهر امام حسين(ع) را در مقابل ابن زياد گذاشتند. وی عصايي از چوب خيزران به دست گرفته بود و با آن بر لب و دندان امام می زد.

اين جسارت عجیب وی، اعتراض بسياری از حاضران را برانگيخت. «زيد بن ارقم» که صحابي پيامبر(ص) و از ياران اميرالمؤمنين(ع) در جنگ صفين بود و در آن هنگام کهنسال شده بود به عبيدالله نهيب زد: "چوب خود را بردار! به خدا سوگند پيغمبر را ديدم که همين جای چوب تو را مي‌بوسيد" و سپس شروع به گريستن کرد.
ابن زياد پلید پاسخ داد: "اگر نه اين بود که پيرمردي خرف و ديوانه شده‌ای گردن تو را مي‌زدم!!". زيد برخاست و در حالي که بيرون می رفت گفت: "ای مردم عرب! از امروز بنده شديد. پسر فاطمه را کشتيد و پسر مرجانه را امارت داديد! به خدا قسم نيکان شما را خواهد کشت و اشرار شما را به کار خواهد گرفت".

ديگر از کساني که حضور داشت «انس بن مالک» خادم پیامبر اکرم(ص) بود که با ديدن سر مطهر امام(ع) و جسارت عبيدالله، گريست و گفت: "شبيه ترين مردم است به پيغمبر".

سپس اسرا را بر ابن زياد وارد کردند...

وی هنگامي که امام سجاد(ع) را ديد پرسيد: "کيستی؟" فرمود: "علي بن الحسين".
آن ملعون گفت: "مگر علي بن الحسين را خدا نکشت؟!"
امام فرمود: "برادری داشتم که علی نام داشت. مردم او را کشتند".
ابن زياد گفت: "خدا کشت!"
 امام فرمود: "الله يتوفي الانفس حين موتها".
ابن زياد خشمگين شد و گفت: "در پاسخ من دليری مي‌کني؟ او را ببريد و گردن بزنيد".
در این هنگام حضرت زينب(ع) فریاد برآورد "ای پسر زياد! هر چه خون از ما ريختی بس است" و امام را در آغوش گرفت و فرمود: "والله از او جدا نمي‌شوم. اگر مي‌خواهی او را بکشی مرا نيز بکش".
ابن زياد کمي به آن دو نگريست و گفت: "عجبا که اين زن دوست دارد با برادرزاده‌اش کشته شود! او را رها کنيد که با اين بيماری که دارد خواهد مرد»…

امام سجاد (ع) سپس رنج سفر به شام و غم اسيری و عذاب در دربار يزيد را تحمل کرد… و تا پايان عمر شريفش، همواره در اندوه مصيبت کربلا بود…

روايت کرده‌اند که مردی بطّال و دلقک در مدينه زندگی می کرد که به هزل و مزاح خود، مردم مدينه را می خنداند. وی روزی گفت: "علی بن الحسين مرا مانده و عاجز گردانده است؛ چرا که هر چه تلاش کردم هيچ نتوانستم وی را به خنده افکنم!".

امام سجاد (ع) در محرم سال 94 (يا 95) هجری، هنگامي که 57 سال داشت، با زهر يکي از فرزندان «عبدالملک مروان» مسموم شد و در بستر احتضار افتاد.

حضرت در اين ايام، تمامی فرزندان خود را جمع کرد و فرزند بزرگوارش «محمد بن علی عليهما السلام» ــ که او نيز در مصيبت کربلا حضور داشت و در آن زمان کودکي 4 ساله بود ــ را وصی خود قرار داد و وی را «باقر» ناميد. ایشان امر ساير فرزندان خود را به آن جناب واگذار کرد و به آنان موعظه و وصيت نمود.

سپس امام باقر را به سينه چسباند و فرمود: "تو را وصيت مي‌کنم به آنچه وصيت کرد مرا پدرم در هنگام شهادت خود و گفت که پدرش او را وصيت کرده بود به اين وصيت در هنگام وفات خود که: زنهار ستم مکن بر کسی که ياوری بر تو غير از خداوند ندارد".

آورده‌اند که چون حضرت(ع) وفات کرد، تمامی مدينه در ماتمش عزادار گشت و مرد و زن و سياه و سفيد و صغير و کبير در مصيبتش نالان شدند و از زمين و آسمان آثار اندوه نمايان بود...

الا لعنة الله علي القوم الظالمين؛
و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نکته:
آنچه بايد بدان توجه فراواني داشت اينکه آن حضرت، فقط در سفر کاروان امام حسين (ع) از مکه به کربلا، و در روزهاي منتهي به عاشورا بيمار بود. راز اين امر هم آن زمان آشکار شد که تمامي فرزندان و اهل بيت امام (ع) – حتي علي اصغر شش ماهه – در روز عاشورا به شهادت رسيدند و هنگامي که «شمر» با اراذلش به خيمه‌ها حمله کرد مي‌خواست آن حضرت را بکشد اما يکي از لشکريان دشمن به نام «حميد بن مسلم» - و نيز گفته‌اند خود «عمر بن سعد» - بيماري حضرت را به شمر يادآور شد و با تلاش بسيار، مانع از شهادت ايشان گرديد.
پس بيماري حضرت سجاد (ع) تنها منحصر به همان چند روز بود؛ و زشت است براي شيعه اهل بيت (ع) که اين را نداند و از آن حضرت با القابي همچون «زين العابدين بيمار» ياد کند!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع:
1. شيخ عباس قمی؛ منتهي الآمال؛ با کوشش و تلخيص آيةالله رضا استادی ؛ قم: دفتر نشر مصطفي، 1380.
2. سيد بن طاووس؛ اللهوف في قتلي الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364.
3. شيخ عباس قمی؛ نفس المهموم؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعرانی؛ قم: انتشارات ذوي‌القربي، 1378

منبع: ابنا

logo test

ارتباط با ما