حق زبان این است که آن را از فحش و دشنام برتر دارى و آن را به انجام کارهاى نیک عادت دهى و او را بر ادب وا دارى، و آن را جز در موارد نیاز و آنجا که براى دین و دنیا سودمند است در کام نگاه دارى.
امام سجاد(ع) در مقام بیان سومین حق در رساله حقوق خود می فرماید: «وَ أَمَّا حَقُّ اللِّسَانِ فَاِکْرَامُهُ عَنِ الْخَنَا وَ تَعْوِیدُهُ عَلَى الْخَیْرِ وَ حَمْلُهُ عَلَى الأَدَبِ وَ اِجْمَامُهُ اِلاَّ لِمَوْضِعِ الْحَاجَهِ وَ الْمَنْفَعَهِ لِلدِّینِ وَ الدُّنْیَا وَ اِعْفَاؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشَّنِعَهِ الْقَلِیلَهِ الْفَائِدَهِ الَّتِی لاَ یُؤْمَنُ ضَرَرُهَا مَعَ قِلَّهِ عَائِدَتِهَا وَ یُعَدُّ شَاهِدَ الْعَقْلِ وَ الدَّلِیلَ عَلَیْهِ وَ تَزَیُّنُ الْعَاقِلِ بِعَقْلِهِ حُسْنُ سِیرَتِهِ فِی لِسَانِهِ وَ لا قُوَّهَ اِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
«حق زبان این است که آن را از فحش و دشنام برتر دارى و آن را به انجام کارهاى نیک عادت دهى و او را بر ادب وا دارى، و آن را جز در موارد نیاز و آنجا که براى دین و دنیا سودمند است در کام نگاه دارى. همچنان آن را از زیاده گویى که کم سود است و از زیان آن در امان نیستى، باز دارى. زبان گواه و نشانه خرد انسان و راهنماى آن است. زینت خردمند به عقل او و نیک روشى او در زبان اوست. قوه و قدرت با خداى والامقام و بلندمرتبه است».
آیت الله سبحانی در شرح این حق از حقوق ۵۰ گانه منظور نظر امام علی بن الحسین(ع) آورده است: امام سجاد(علیه السلام) در بخش پیش، حق خویشتن را حق دوم معرفى کرد و یادآور شد، حق انسان بر او این است که او را به بندگى خدا وادار کند، سپس به اداء حق اعضاء به صورت کلى اشاره کرد، هم اکنون به بیان حقوق اعضا به تفصیل پرداخته، از زبان و گوش و چشم و همچنین اعضاى دیگر که در حقیقت اطاعت انسان و نیز عصیانگرى او با همین اعضا انجام مى گیرد یاد مى کند.
قرآن مجید، پس از آفرینش انسان که نعمت بزرگى است به نعمت بیان که به وسیله زبان انجام مى گیرد، اشاره مى کند و مى فرماید:
(خَلَقَ الإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ).([۱])
«انسان را آفرید، سخن گفتن را یاد او داد».
قرآن بار دیگر به عظمت این عضو چنین اشاره مى کند:
(وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ).([۲])
«یکى از نشانه هاى عظمت پروردگار، آفرینش آسمان ها و زمین و تعدّد زبان ها و رنگ هاى شماست».
امیرمؤمنان(علیه السلام) مى فرماید یکى از آیات الهى سخن گفتن انسان با یک قطعه گوشت است:
«اعْجَبُوا لِهذَا الاِْنْسَانِ یَنْظُرُ بِشَحْم، وَیَتَکَلَّمُ بِلَحْم».([۳])
«شگفتى انسان در آن است که با یک قطعه پیه مى بیند و با یک قطعه گوشت سخن مى گوید».
انسان از طریق زبان مى تواند افکار و اندیشه هاى خود را به دیگران منتقل کند و نیازهاى خود را بیان نماید و اگر این عضو از او گرفته شود، به سخت ترین وضع زندگى مى کند. ولى زبان قطعه گوشت کوچکى است امّا وظیفه سنگینى برعهده دارد.
از حکما نقل شده که گویند:
«اللسان جِرمُهُ صغیر وجُرمه ثقیل».([۴])
«زبان حجمش کوچک ولى گناه او بزرگ است».
تا آنجا که غزالى، آفات و گناهان زبان را تا ۲۰ عدد شمرده است و فیض کاشانى نیز همه را در المحجه البیضاء آورده است.([۵])
امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره زبان چنین مى فرماید:
«أَلاَ وَإِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَهٌ مِنَ الاِْنْسَانِ، فَلاَ یُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ، وَلاَ یُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ. وَ إِنَّا لاَُمَرَاءُ الْکَلاَمِ، وَفِینَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ، وَعَلَیْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ».([۶])
«زبان پاره گوشتى است از پیکر انسان که هرگاه آمادگى در انسان نباشد، زبان هم یاراى سخن گفتن ندارد و به هنگام آمادگى، به او مهلت نمى دهد. ما فرمانروایان سخن هستیم و ریشه هاى آن در ما استوار شده و شاخه هایش بر ما سایه افکنده است».
امیرمؤمنان (علیه السلام) در جاى دیگر مى فرماید:
«اللِّسَانُ سَبُعٌ، إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ».([۷])
«زبان درنده اى است که اگر رها کنى دندان مى گیرد یعنى اگر بندى بر آن نباشد، و هر چه به فکرش برسد، بگوید انسان طعمه گناه مى شود».
باز امام درباره زبان در عبارتى بس زیبا مى فرماید:
«قَلْبُ الاَْحْمَقِ فِی فِیهِ، وَلِسَانُ الْعَاقِلِ فِی قَلْبِهِ».([۸])
«خرد انسان نادان در زبانش است، یعنى فاقد خرد است، امّا زبان انسان عاقل در قلب و روح اوست تاچیزى را نسنجد، نمى گوید».
از برخى از روایات استفاده مى شود حفظ ایمان در قلب انسان در گرو حفظ زبان از گناه است. انس بن مالک از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى کند:
«لا یستقیم إیمانُ عبد حتى یسقیمَ قلبُه ولا یَستقیم قلبُه حتى یستقیمَ لسانُه».([۹])
«ایمان هیچ بنده اى درست نمى شود تا این که دلش درست شود و دلش درست نمى شود مگر آن که زبانش درست شود».
در پایان، حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى کنیم و این بخش را به پایان مى رسانیم:
عن البراء بن عازب قال: جاء أعرابیّ إلى رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)فقال: دلّنى على عمل یُدخلنی الجنّه. قال: أطعِم الجائعَ، واسْق الظمآن، وامُر بالمعروفِ، وانهَ عن المنکرِ، فإن لم تَطُق فکفّ لسانک إلاّ من خیر».([۱۰])
مردى بیابان نشین به نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: مرا به کردارى راهنمایى کن که مرا به بهشت ببرد. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: ۱. گرسنه اى را سیر کن، ۲. تشنه اى را سیراب کن، ۳. مردم را به کارهاى نیک دعوت کن، ۴. از کارهاى بد باز دار، اگر نتوانستى این کارها را انجام بدهى، زبانت را جز به سخن نیکو مگشاى»
[۱]. الرحمن:۲ و۳.
[۲]. روم:۲۲.
[۳]. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۸۵.
[۴]. المحجه البیضاء، ج۵، ص ۱۹۲.
[۵]. المحجّه البیضاء، ج۵، ص ۱۹۲ تا ۲۸۸.
[۶]. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۲۳۳.
[۷]. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره۶۰.
[۸]. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۴۱.
[۹]. الترغیب والترهیب، ج۳، ص ۵۲۸ به نقل از پاورقى هاى المحجه البیضاء.
[۱۰]. المحجه البیضاء، ج۵، ص ۱۹۵، به نقل از مسند طیالسى به شماره ۷۳۹.
منبع: شفقنا