آن روز برای اولین بار منتظر افطار نشدم، چشمم که به آب افتاد، با صدای بلند گریستم، شام غریبان چندین روز مرا به خود مشغول کرد، تمام مناظر خود به خود در جلوی چشمم رسم می شد: تشنگی علی اصغر، نماز امام حسین(ع)، بی بی زینب در دربار یزید...
حادثه کربلا و وجود مقدس امام حسین(ع)، تنها متعلق به شیعیان جهان نیست؛ بلکه عموم مسلمانان جهان که حبّ اهل بیت(ع) را در وجود خویش دارند در اندوه آن مصائب اندوهگین هستند. این اندوه سترگ حتی از پیروان اسلام نیز فراتر رفته و اهل ادیان دیگر را نیز در بر می گیرد.
خانم «زرتاج گل» یک وزیر اهل سنت دولت پاکستان است که در ایام محرم امسال (1441 ق. ــ 1398 ش.) یادداشتی احساسی درباره فاجعه کربلا نوشته و "داستان اشک" خود را با عنوان "کربلا و برنامه درسی ما" در رسانه های اردوزبان منتشر نموده است.
ترجمه متن زیبای وزیر محیط زیست پاکستان را بخوانید:
** کربلا و برنامه درسی ما / داستان اشک **
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به قلم: زرتاج گل (وزیر محیط زیست پاکستان)
مترجم: فرحت حسین مهدوی
◀️ 27 شهریور 1398
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه که بودیم محرم که می شد در محله ما انواع شربت ها تهیه می شد؛ مادرم تمام ده روز محرم را در یک ظرف بزرگ انواع شربت درست می کرد و ما همراه با پدر در سرتاسر محله آن را توزیع می کردیم؛ روز دهم محرم حلیم درست می کردند. این تنها راهپیمایی بود که ما را از شرکت در آن باز می داشتند؛ ما فقط یک "نام" را می شناختیم : "شیعه"؛ و از همان زمان هم از شیعه و این "نام" می ترسیدیم و همین باعث می شد که ما را از ورود به این دسته ها(ی عزاداری) منع می کردند. از پوشیدن لباس سیاه در محرم پرهیز می شد که این رنگ در آن روزها فقط مختص به شیعه است و شیعه بدان شناخته می شود!!
ما سنی هستیم و آنها شیعه، ما همین را می دانستیم، ولی کاملا بی خبر بودیم که چرا ما سنی هستیم و آنها شیعه هستند؟
بعد از انتقال از مدرسه ابتدائی اولین بار با دانش آموزان شیعه روبرو شدم، در ایام محرم مشخص شد که بهترین معلم ما یک خانم شیعه است، بهترین دوست من که در نیمکت پشتی می نشست، یک دختر شیعه است. مجلس (عزاداری) چیست؟ آنجا شیعیان چه می کنند، همه اینها را در کلاس ششم فهمیدم. شروع کردم به روزه داری تاسوعا و عاشورا، دو سال گذشت و سال سوم کنجکاویهایم از حد گذشت، و رفتم از مادرم در مورد شیعه پرسیدم اما مادر بیسواد من فقط با گفتن یک کلمه "کافر" مرا ساکت کرد. از بابا در مورد محرم پرسیدم او گفت: "امام حسین(ع) نوه پیامبر صلی الله علیه و آله، را در این روزها همراه با خانواده به شهادت رسانده بودند".
اصولا کربلا چیست؟ این را زمانی فهمیدم که در کلاس هشتم دو روز تاسوعا و عاشورا تعطیل عمومی شد. روز دهم محرم در منزل ما تلویزیون را خاموش می کردند زیرا در این روز فقط شیعیان در صفحه تلویزیون دیده می شدند. ساعت 10 روز دهم محرم بود که به طور اتفاقی رادیو اف ام 101 را روشن کردم و صدایی از آن به گوشم خورد که میخکوب شدم؛ موضوع سخن "حادثۀ کربلا" بود و در آن ساعت متوجه شدم که یزید کی بود، ابن زیاد کی بود، چرا آب را بستند و چرا تا این حد بستند؟ علی اصغر کی بود، بی بی سکینه کی بود؟ نفرین بی زینب چه بود و چرا بود؟
آن روز و آن لحظه همه چیز متوقف شده بود، اشکها مانند جریان سیل از چشم جاری بود و در دامن لباسم جذب می شد.
سخن، سخنران از "ظلم" آغاز شده بود و به "شهادت" ختم شد.
از رادیو اف ام صدای هق هق گریه مجری می آمد... سخن از حادثۀ کربلا بود... ظلم تا این حد، که حدی نداشت! و صبر تا این حد، که هیچ حدی ندارد. آن روز برای اولین بار منتظر افطار نشدم، چشمم که به آب افتاد، با صدای بلند گریستم، شام غریبان چندین روز مرا به خود مشغول کرد، تمام مناظر خود به خود در جلوی چشمم رسم می شد: تشنگی علی اصغر، نماز امام حسین(ع)، بازار کوفه، حضور بی بی زینب در دربار یزد، سرهای شهدای کربلا!!
حرف من سینه زدن و ماتم برگزار کردن نیست، حرف من حرف اشک است. همانگونه که گاهی یکی از نیروهای ارتش ما به شهادت می رسد کسانی که بر سر پیکرش حاضر می شوند در ابتدا با اشک می آیند و سپس صبر می کنند بر شهادت.
نوه پیامبر صلی الله علیه و آله، کسی که نبی مکرم ما گذاشت بر پشتش سوار باشد و سجده را طولانی کرد، او را به این شکل به شهادت رساندند. خداوند قادر متعال اگر می خواست آیا نمی توانست یزید و اعوان و انصارش را نیست و نابود کند؟ آیا این کار برای خدا غیر ممکن بود؟
در صبر امام حسین(ع) برای ما درس صبر و استقامت قرار داده شده بود، اما ما باید بچه هایمان را پیر کنیم و آنگاه به آنها بگوییم که در کربلا چه گذشت؟
در برنامه درسی ما چرا حادثۀ کربلا گنجانده نشده است؟ ما چرا بچه هایمان را از این عظمت شأن صبر دور نگاه داشته ایم؟ روز گذشته از بچه هایم، که از کلاس تقویتی به خانه برگشته بودند، در مورد حادثه کربلا پرسیدم [آیا معلم چیزی در این مورد گفت] اما آنها هم فقط نگاه هایشان را از من دزدیدند. ما در مدارس هر نوع فعالیت درسی و غیر درسی داریم اما چرا الگوی ین صبر عظیم الشأن دین خود، را به آنها معرفی نمی کنیم؟
من تحت برنامه درسی هیئت آموزشی فدرال تحصیل کرده ام، آنجا تا کلاس ششم حادثۀ کربلا وجود نداشت، در اینجا در هیئت آموزشی ایالتی پنجاب هم من خودم دیده ام که تا کلاس ششم حادثۀ کربلا وجود ندارد. پرسش من این است که چرا حادثۀ کربلا در برنامه درسی ما وجود ندارد؟ و اگر وجود دارد، چرا بچه های ما اینقدر در این موضوع نادان هستند؟
هیچکس نمی تواند این موضوع را به آنها بفهماند حتی که بچه ها بزرگ می شوند و خودشان می کوشند این قضیه را درک کنند یا کسانی هم هستند که هنوز چیزی نمی دانند.
من فقط می خواهم بگویم که "دین را به بچه های این کشور بفهمانید و از گسترش نفرت ها بپرهیزید"!!
اگر کلماتم باعث آزردگی کسی شده، معذرت می خواهم!
منبع: ابنا