وقتی شيعيان بر امام حسن(ع) اینگونه سلام گفتند: «سلام بر تو اى خواركننده مؤمنان»....
امام حسن مجتبی در سخنانی خطاب به مردم زمان خویش فرمودند: «در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده هایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مى توانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم. به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بی وفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوش و شادمانى نخواهید دیدو…..
آیت الله مکارم شیرازی درمطلبی درباره ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام (١٥ رمضان) این گونه آورده است:
ولادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)
امام حسن(علیه السّلام) در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری به دنیا آمد. پدر ایشان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(علیه السلام) و مادر ایشان حضرت زهرا(علیها السلام) بود. آن حضرت شباهت زیادی به جدش رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) داشت.(۱)
لقب مشهور حضرت، «مجتبى» و كنيه ايشان، «ابو محمد» است. برخى از فرزندان حضرت در كربلا به شهادت رسيدند. آن بزرگوار به همراه برادرش، امام حسين(عليه السّلام) در ماجراى مباهله پيامبر با مسيحيان نجران حضور داشت و در زمان خلافت پدرش، يار و ياور ايشان در همه صحنه هاى نبرد و زندگى بود. خلافت كوتاه حضرت مصادف با اقتدار حكومت امويان در شام و قوت گرفتن خوارج در عراق از يك سو و كاستى و سستى شيعيان از سوى ديگر بود. فرو پاشى سپاه سست رأى و ناهمگون عراق پس از حركت براى نبرد با معاويه، امام را به سردارى بى سپاه تبديل كرد و در پى آن امام براى حفظ اساس تشيع به صلح تحميلى تن در داد. حضرت بقيه دوران امامت نه ساله خود را در مدينه گذراند. برخى از خطبه ها و سخنان ايشان در كتاب «تحف العقول» آمده است.(۲)
مقام و منزلت امام حسن مجتبی(ع)
امام حسن(علیه السّلام) یکی از پنج تن آل عبا و از جمله کسانى است که آیه تطهیر(۳) و آیه مباهله(۴) درباره آنها نازل شده است. امام حسن(علیه السلام) از کسانی می باشد که حدیث کساء درباره ایشان نازل شد. داستان حديث كساء در روايات فوق العاده فراوانى با تعبيرات مختلف وارد شده و قدر مشترك همه آنها اين است كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) على(عليه السلام) و فاطمه و حسن و حسين را فرا خواند- و يا به خدمت او آمدند- پيامبر(ص) عبا- يا پارچه اى- بر آنها افكند و گفت: خداوندا! اينها خاندان من اند رجس و آلودگى را از آنها دور كن؛ و در اين هنگام آيه «انَّما يُريدُ اللَّهُ لِيَذْهَبَ عَنْكُمْ الرَّجْسَ اهْلَ الْبَيْتِ» نازل گرديد.(۵)
اهل بيت پیامبر(صلى الله عليه و آله) مخصوصاً على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) مقام بسيار والایى دارند؛ زيرا: كسانى هستند كه موّدت آنها اجر و پاداش رسالت است؛ و نماز بدون درود و صلوات بر آنها باطل است، موقعيت آنها به عنوان صراط مستقيم شناخته شده است. آدم براى رهايى از خشم الهى كه به خاطر ترك اولى دامنگيرش شده بود خدا را به نامهاى آنها سوگند داد و توبه كرد تا توبه اش پذيرفته شد! و بالاخره موّدت آنها حسنه اى است كه هر فرد با ايمانى را از ترس و وحشت قيامت رهايى مى بخشد.(۶)
رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) در سخنان زیادی علاقه خویش را به فرزندشان امام حسن(علیه السّلام) بیان کرده و از دیگران نیز خواستند تا او را دوست بدارند. تعبیرهایی نظیر: «اَللّهُمَّ إِنِّی قَدْ أَحْبَبْتُهُ فَأُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُ»(۷)؛ (خدایا من به او [امام حسن(ع)] عشق می ورزم، پس او را و هر کسی که او را دوست دارد دوست دارم)، «مَنْ أَحَبَّنِی فَلْیُحِبُّهُ وَ لِیَبْلُغِ الشَّاهِدُ مِنْکُمْ الْغَائِبَ»(۸)؛ (هر کس مرا دوست دارد او [امام حسن(ع)] را دوست داشته باشد و این نکته را حاضران به غائبان هم برساند)، «مَنْ أَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَهُمَا فَقَدْ أَبْغَضَنِی»(۹)؛ (هر کس حسن و حسین را دوست دارد مرا دوست داشته و هر کس با آن دو دشمن باشد با من دشمنی کرده است)، «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی سَیِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ»(۱۰)؛ (هر کس دوست دارد به سید جوانان اهل بهشت نگاه کند به حسن بن علی(ع) نگاه کند)، نمونه هایی از کلماتی است که رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) درباره فرزندشان [امام] حسن(علیه السّلام) فرموده است.(۱۱)
ویژگی های عبادی حضرت
درباره ویژگی های عبادی امام حسن(ع) نیز مطالبی نقل شده است. از جمله درباره سفرهای حج آن حضرت که پیاده انجام شده، آمده است که: «إِنِّی لَأَسْتَحْیِ مِنْ رَبِّی أَنْ أَلْقَاهُ وَ لَمْ أَمْشِ إِلَی بَیْتِهِ، فَمَشَی عِشْرِینَ مَرَّةً مِنَ الْمَدِینَةِ عَلَی رِجْلَیْهِ»(۱۲)؛ (من شرم دارم که خداوند را ملاقات کنم در حالی که پیاده به خانه او نرفته باشم. پس بیست بار از مدینه با پای پیاده به زیارت خانه خدا رفت). در نقل دیگری آمده است که آن حضرت بیست و پنج بار با پای پیاده به سفر حج رفت.(۱۳) «ابن سعد» در نقل خود پانزده بار ذکر کرده است.(۱۴)
ایشان در حالی پیاده به سفر حج می رفت كه مركب سوارى در اختيار داشت و حتی گاهی پابرهنه راهپيمايى مى كرد تا در پيشگاه پروردگار بيشتر ابراز ادب و خضوع كند.(۱۵) در عصر او هيچكس از لحاظ كثرت عبادت و نيايش و توجّه به خدا به پايه او نمى رسيد و هرگاه نام خدا را مى برد و يا به ياد روز رستاخيز و عوالم پس از مرگ مى افتاد دگرگونى خاصّى به او دست مى داد. هنگام گرفتن وضو و موقع نيايش، حالت روحى و جذبه معنوى عميقى كه فقط در مردان الهى مى توان مشاهده نمود پيدا مى كرد و چون به منظور راز و نياز با خدا به مسجد مى رسيد، با سوز و گداز خاصّى زبان به مناجات و اعتذار به پيشگاه خدا باز مى كرد؛ او هرگز خدا را فراموش نمى نمود.(۱۶) اين گوشه بسيار مختصرى از بزرگى ها و پاكى هاى پيشواى دوّم است كه به تفصيل در كتب مربوط به اين قسمت بيان شده است.(۱۷)
امام حسن مجتبی(ع) الگوى انفاق
بذل و بخشش در راه خدا، یکی دیگر از ویژگی های اخلاقی امام حسن(علیه السلام) است که زبانزد خاص و عام بوده است. امام حسن مجتبى(ع) به كريم اهل بيت(عليهم السلام) معروف است و در طول عمر خود چند بار تمام اموالش را ميان خود و نيازمندان تقسیم نمود. كريم هنگامى كه آثار و نشانه هاى نياز را در شخصى مشاهده مى كند، فرصت سؤال و تقاضاى كمك نمى دهد، و قبل از آنكه نيازمند تقاضاى كمك كند، نياز او را برطرف مى سازد؛ این تعریفی است که خود امام حسن(ع) در پاسخ سؤال كسى كه از معناى كريم پرسيده بود، فرمودند: «الْابْتِداءُ بِالْعَطِيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ»(۱۸)؛ (كسى كه قبل از تقاضا كمك مى كند).(۱۹)
امام حسن(ع) حتی به دشمنان خود نیکی و انفاق می کردند؛ چنانکه نقل شده است: «روزى يك مرد شامى امام حسن(ع) را در كوچه هاى مدينه ديد كه سوار بر مركب است شروع به لعن و ناسزا به آن حضرت كرد، امام پاسخى به او نمى گفت، هنگامى كه از لعن و ناسزا فراغت حاصل كرد، امام رو به او كرد و سلام فرمود و در چهره او خنديد و فرمود: اى مرد محترم گمان مى كنم كه تو در اين ديار غريبى و حقايق بر تو مشتبه شده است هرگاه از ما طلب عفو كنى، تو را مى بخشم و اگر چيزى بخواهى، به تو مى دهم، اگر راهنمايى بخواهى تو را راهنمايى مى كنم، و اگر مركبى از ما بخواهى در اختيارت مى گذارم، اگر گرسنه اى سيرت مى كنم، و اگر از جايى رانده شده اى پناهت مى دهم، هر حاجتى داشته باشى برآورده مى كنم. و اگر دعوت من را بپذيرى و به خانه من بيايى و ميهمان من بشوى، تا موقع حركت از تو پذيرايى مى كنم؛ من خانه بزرگى دارم و امكانات زيادى همراه با مال فراوان در اختيار دارم. هنگامى كه آن مرد اين سخن محّبت آميز را شنيد گريه كرد و گفت: گواهى مى دهم كه تو خليفة اللَّه در زمين هستى، خدا آگاه تر است كه نبوّت را در كدام خاندان قرار دهد. پيش از آن كه اين محبّت را از شما ببينم تو و پدرت مبغوض ترين خلق خدا در نزد من بودى، و اكنون محبوب ترين بندگان خدا در نظر من هستى، اين را گفت و به خانه امام آمد و تا روزى كه مى خواست از آنجا برود، ميهمان امام بود».(۲۰)
در جریان دیگری نیز مرد عرب فقيرى خدمت امام حسن مجتبى(عليه السلام) رسيد و عرض كرد: هر چه داشتم هزينه زندگيم كردم و اكنون هيچ چيز ندارم تا شكم گرسنه زن و فرزندانم را سير كنم. تنها چيزى كه برايم باقيمانده و آن را به هر كس نمى فروشم، امّا شما را شايسته عرضه آن دانستم آبرويم است. آن را در معرض فروش گذاشته ام تا با پول حاصل از آن شكم زن و بچه ام را سير كنم. امام(عليه السلام) صندوقدار خود را فرا خواند و فرمود: چقدر پول داريم؟ عرض كرد: دوازده هزار درهم. فرمود: آن را به اين مرد فقير بده كه من از او خجالت مى كشم. عرض كرد: چيز ديگرى براى هزينه هاى خانه باقى نمى ماند. فرمود: آن را بياور تا به اين نيازمند بدهيم و نسبت به خداوند حسن ظن داشته باش، جبران خواهد كرد. صندوقدار دوازده هزار درهم را به امام(ع) داد. امام آن مرد فقير را طلبيد و پول را به او داد و از او عذرخواهى كرد و فرمود: ما حق تو را نداديم، لكن به مقدارى كه در اختيار داشتيم داديم، سپس فرمود: «فَخُذِ الْقَلِيلَ وَكُنْ كَأَنَّكَ لَمْ تَبِعْ ما صُنْتَهُ وَكَأنَّنا لَمْ نَشْتَرِ»(۲۱)؛ (اين مال كم را بگير و اينطور فكر كن كه آنچه را [براى روز مبادا] ذخيره كرده بودى نفروختى و گويا ما هم چيزى از تو نخريديم).(۲۲)
دوران حکومت امام حسن(ع)
پس از شهادت امام علی(علیه السلام) امام حسن مجتبى(عليه السلام)، حكومت اسلامى را به دست گرفت؛ امّا طولى نكشيد كه ظالمان خلافت را از مسير حق منحرف كرده و امام مجبور به صلح شد و از رأس حكومت كنار رفت. و دشمن نگذاشت بقيّه امامان اهل بيت(عليهم السلام) حكومت الهى را جهت پياده كردن فرامين پروردگار به دست بگيرند. البته امامت بُعد ديگرى نيز دارد، كه هدايت تكوينى است و همه ائمه در هر شرایطی این بعد را داشته اند.(۲۳)
امام حسن(علیه السلام) گرچه مجبور شد صلح کند و حکومت را واگذار کند؛ اما اینگونه نبود که معاویه را شایسته حکومت بداند و مردم را به عواقب حکومت معاویه آگاه نکند. امام حسن(ع) در خطبه های متعددی به کوتاهی کردن مردم در قیام علیه معاویه هشدار دادند و حتی در نامه هایی که بین ایشان و معاویه رد و بدل می شد به شایستگی خود برای حکومت تصریح کردند. به عنوان نمونه در یکی از این نامه ها وقتی معاويه گفت: اين طور گمان ميكنم كه به مقام خلافت مايل باشى!؟ امام حسن(عليه السّلام) فرمود: «اى معاويه! واى بر تو! خليفه كسى است كه طبق سيره و دستور پيامبر اسلام(صلّى اللَّه عليه و آله) عمل نمايد، به جان خودم قسم كه ما علم هاى هدايت و گلدسته هاى تقوا هستيم، ولى تو اى معاويه! از آن افرادى مي باشى كه سنت هاى پيغمبر را نابود و بدعت را زنده ميكنى، بندگان خدا را حقير و دين خدا را بازيچه قرار مي دهى. چه بسا كه اين اسم و رسم تو دچار گمنامى خواهد شد، مختصرى زندگى مي كنى و مسئوليت هائى از اين زندگى را بعهده خواهى گرفت».(۲۴)
صلح امام حسن(ع)
مهم ترین اتفاقی در زندگی سیاسی امام حسن(علیه السلام) افتاد جریان صلح ایشان با معاویه بود. پس از کشته شدن امام علی(علیه السلام) در ۲۱ رمضان سال ۴۰ ه ق، مردم جهت بیعت با امام حسن(ع) روانه شدند.(۲۵) در همان اوایل حکومت امام حسن(ع) معاویه شروع به فتنه انگیزی کرد. امام حسن(ع) خطبه اى خواند و مردم را براى جنگ بر ضدّ ياغيان شامى بسيج كرد. آن حضرت «عبيداللّه بن عبّاس» را به فرماندهى بخشى از لشكر خود منصوب ساخت و او را روانه جبهه نبرد كرد.
معاويه كه از ماجرا مطّلع شد، نامه اى خطاب به عبيداللّه بن عبّاس نوشت و از او خواست تا دست از امام(ع) بردارد و به او ملحق شود و در مقابل اين كار، يك ميليون درهم بگيرد و نصف آن را هم نقداً پرداخت كرد؛ عبيداللَّه نيز فريب خورد و با جمعى از لشكريانش شبانه به معاويه پيوست و صبحگاهان لشكريان ديدند، بى فرمانده شده اند.(۲۶) بعد از این اتفاق افراد زیادی از لشکر حضرت ایشان را تنها گذاشتند و به صراحت از ترك جنگ سخن مى گفتند.(۲۷)
در چنین شرایطی امام حسن(علیه السلام) مجبور به صلح شد. پیشواى دوم که از سستى و عدم همکارى یاران خود به شدت ناراحت و متاثر بود، روزى خطبه اى ایراد فرمود و طى آن چنین گفت: «در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده هایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مى توانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم. به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بی وفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوش و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیت ها و آزارها خواهید شد. هم اکنون گویى به چشم خود مى بینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانى که از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت». آنگاه امام افزود: «اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مى کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمى کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است….».(۲۸)
اینکه حضرت بدون داشتن یاران باوفا اقدام به جنگ می کرد نیز ثمره ای جز کشته شدن نداشت. به گواهى همه تواريخ، معاويه مردى محافظه كار و مرموز بود و سعى مى كرد اعمال نارواى خود را در قالبهاى فريبنده و عوام پسند بريزد. داستان بر سر نيزه كردن قرآنها در جنگ صفّين و با اين حيله جلو شكست قطعى خود را گرفتن نمونه اى از اين موضوع است.(۲۹) معاویه با سیاستی که داشت خود را خلیفه پیامبر(صلی الله علیه وآله) می دانست و برای رسیدن به حکومت برخی امور را رعایت می کرد و علنا به فسق و فجور نمی پرداخت. در چنین شرایطی هدف اصلي معاويه «وصول کم هزينه به هدف» (يعني همان حکومت) بود؛ زيرا می دانست صاحب اصلي حکومت امام حسن(ع) است و براي به دست آوردن حکومت بايد صاحب اصلی آن را قانع و متعهد بسازد و بهترين راه آن صلح بود. البته اگر صلح نمی شد نیز معاویه جنگ را تا کشتن شیعیان ادامه می داد بی آنکه دستاوردی برای آنها داشته باشد. لذا با پذيرش مصلحتي صلح از سوي امام حسن(ع) و به بيان ديگر پذيرش «ترک مخاصمه» دستاورد رفع مسئوليت در صورت قتل امام، از بين رفت و از خونریزی که هدف اصلی معاویه بود و می خواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی(ع) را به هر قیمتی نابود کند، جلوگیری شد؛ لذا می بینیم وقتی شيعيان بر امام حسن(ع) اینگونه سلام گفتند: «سلام بر تو اى خواركننده مؤمنان»! امام نيز در پاسخ آنها گفت: «من خواركننده مؤمنان نيستم بلكه عزيزكننده ايشانم؛ زيرا همين كه احساس كردم كه شما توان مقاومت در برابر ياران معاويه را نداريد، حكومت را به معاويه واگذار نمودم تا بتوانيم در ميان آنان بمانيم، اين اقدام من مانند اقدام آن عالم [همسفر موسى(عليه السّلام)] است كه به كشتى عيب و آسيب رساند تا براى صاحبان آن باقى بماند. رفتار من با شما نيز چنين است تا در ميان آنان زنده بمانيم».(۳۰)
موضوع مهمّ ديگرى كه بايد بر آنچه گفته شد افزود، اين است كه طبق گواهى تاريخ وضع سياست خارجى مسلمانان در زمان معاويه ايجاب چنان صلحى را مى نمود؛ زيرا امپراطور روم شرقى كه جنگهاى داخلى مسلمانان را به دقّت تعقيب مى كرد، خود را آماده مى ساخت كه اگر جنگ ديگرى ميان امام حسن(عليه السلام) و معاويه در گيرد، بر مرزهاى كشورهاى اسلامى حمله كند و شكست هاى گذشته خود را جبران سازد و اگر چنين حادثه اى رخ مى داد، ممكن بود ضربه سختى بر پيكر اسلام و مسلمين وارد شود.
چنين شرايطى ايجاب مى كرد كه امام مجتبى(ع) صلح كند و دشمن را عملًا سرجاى خود بنشاند.(۳۱)
افسانه ازدواج های مکرّر امام حسن(ع)
امام حسن مجتبی(علیه السلام) در طول زندگی رنج های فراوانی کشیدند و بعد از شهادت خود نیز مورد هجمه دشمنان بودند. یکی از این هجمه ها افسانه ازدواج های مکرّر می باشد و در برخی نقل ها بدون اینکه نامی از زن و قبیله او برده شود ادعا شده است ایشان ده ها همسر داشته و پس از شهادت حضرت، همه آن زنها، پاى برهنه در تشییع جنازه امام شرکت کردند!(۳۲) این در حالی است که امام مجتبى(ع) پرورش یافته دامان حضرت علی(ع) و فاطمه(س)، از جهات مختلف، شخصیّتى برجسته داشت و در آن عصر هیچ کس از لحاظ کثرت عبادت به پایه او نمى رسید؛ لذا چنین نسبتی به ایشان قابل قبول نیست. ضمن اینکه جز عده معدودی از زنان، به عنوان همسر ایشان بیان نشده؛ و فرزندان حضرت معدود است و این تعداد فرزند با همسران زیاد تناسب ندارد. برخی از علما از جمله مرحوم شیخ مفید که در این گونه مباحث بیش از دیگران دقّت و تحقیق داشته، تعداد فرزندان آن حضرت را جمعاً پانزده نفر (اعم از دختر و پسر) مى داند.(۳۳)
این مسئله شایعه ای است که دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) برای کم کردن نفوذ آنها بیان کرده اند و اخباری که در این باره بیان شده نیز جعلی است. استاد شهید مطهری(ره) در این با می فرماید: در گردش خلافت از امویان به عباسیان، بنى الحسن یعنى فرزندزادگان امام حسن(علیه السلام) با بنى العباس همكارى داشتند، اما بنى الحسین یعنى فرزندزادگان امام حسین(علیه السلام)- كه در رأس آنها در آن وقت امام صادق(علیه السلام) بود- از همكارى با بنى العباس خوددارى كردند. بنى العباس با اینكه در ابتدا خود را تسلیم و خاضع نسبت به بنى الحسن نشان مى دادند و آنها را از خود شایسته تر مى خواندند، در پایان كار به آنها خیانت كردند و اكثر آنها را با قتل و حبس از میان بردند. آنها برای اینکه نفوذ بنی الحسن را از بین ببرند دست به هر کاری می زدند؛ از جمله اینکه قاضى انتصابى منصور دوانیقى به امر منصور مأمور بوده شایعه علاقه امام حسن(ع) به زنان را بپراكند.(۳۴)
برفرض ایشان تعداد بیشتری همسر اتخاذ کرده باشند، باید بگوییم مسلمانان آن عصر به واسطه علاقه خاصّى که به پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند، مى خواستند به افتخار خویشاوندى و قرابت با پیامبر نایل گردند و چون پیشواى دوّم، نوه بزرگ آن حضرت و فرزند ارشد امیرمؤمنان بود، گاهى دختران خود را داوطلبانه به حضرت مجتبى(علیه السلام) تزویج مى کردند و تنها به تشریفات عقد شرعى اکتفا مى نمودند.(۳۵)
منبع:
پی نوشت:
(۱). ترجمة الامام الحسن(ع)، ابن سعد، محقق: طباطبائي، سيد عبد العزيز، مؤسّسه آل البيت(عليهم السلام)، قم، بی جا، ص ۱۳۰- ۱۳۱؛ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، كنگره شيخ مفيد، قم، ۱۴۱۳ هـ ق، چاپ اول، ص ۲۰۵؛ اثبات الوصية، مسعودى، انصاريان، على بن حسين، منشورات رضی، قم، بی تا، ص ۱۵۴؛ تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، احمد بن على، محقق / مصحح: مصطفى عبد القادر عطا، دار الكتب العلميه، بيروت، ۱۴۱۷ هـ ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۱۴۱؛ نسب قریش زبیر بن بکار، مصعب زبیری، محقق: لیفی بو فنسال، دائرة المعارف، مصر، بی تا، ص ۴۰.
(۲). ن.ک: الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة، شهيد اول، محمد بن مكى، مترجم: مسعودى، عبد الهادى، محقق / مصحح: مسعودى، عبد الهادى، انتشارات زائر، قم، ۱۳۷۹ هـ ش، چاپ اول، ص ۲۱.
(۳). رواياتى كه درباره آيه تطهير و اختصاص آنها به پيامبر(صلى الله عليه و آله) و على(عليه السلام) و فاطمه و امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) در منابع معروف اسلامى آمده به قدرى زياد است كه آن را در رديف روايات متواتره قرار مى دهد؛ و از اين نظر جاى ترديدى در آن باقى نمى ماند. ر.ک: پيام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ نهم، ج ۹، ص ۱۴۰.
(۴). همان، ج ۹، ص ۲۲۹.
(۵). همان، ج ۹، ص ۱۳۷.
(۶). همان، ج ۹، ص ۳۸۹.
(۷). ترجمة الامام الحسن(ع)، همان، ص ۱۳۹؛ جامع الصحيح سنن الترمذي، أبو عيسى الترمذي السلمي، محمد بن عيسى، تحقيق: أحمد محمد شاكر، دار إحياء التراث العربي، بيروت، بی تا، چاپ اول، ج ۵، ص ۶۶۱.
(۸). ترجمة الامام الحسن(ع)، همان، ص ۱۳۸؛ مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني، محقق: نوري، أبو المعاطي، عالم الكتب، بيروت، ۱۴۱۹ هـ ق / ۱۹۹۸ م، چاپ اول، ج ۵، ص ۳۶۶؛ المستدرك على الصحيحين، أبو عبدالله حاكم نيسابوري، محمد بن عبدالله، دار المعرفه، بيروت، ۱۳۴۲ هـ ق، ج ۳، ص ۱۷۳.
(۹). ترجمة الامام الحسن(ع)، همان، ص ۱۳۸ و ۱۴۳؛ مسند احمد بن حنبل، همان، ج ۲، ص ۴۴۰؛ المستدرک، همان، ج ۳، ص ۱۶۶.
(۱۰). ترجمة الامام الحسن(ع)، همان، ص ۱۳۸؛ البداية و النهاية، ابن كثير الدمشقى، أبو الفداء اسماعيل بن عمر، دار الفكر، بيروت، ۱۴۰۷ هـ ق / ۱۹۸۶ م، ج ۸، ص ۳۵.
(۱۱). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیهمالسلام)، جعفریان، رسول، موسسه انصاریان، قم، ۱۳۸۱ هـ ش، چاپ ششم، ص ۱۶۵.
(۱۲). اخبار اصبهان، اصبهانی، ابو نعیم، موسسه النصر، تهران، ۱۹۳۴ م، چاپ اول، ج ۱، ص ۴۴.
(۱۳). الإمامة و السياسة المعروف بتاريخ الخلفاء، ابن قتيبة الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم، تحقيق: شيري، علي، منشورات رضی، قم، ۱۴۱۳ هـ ق، چاپ اول، ص ۷۳.
(۱۴). ترجمة الامام الحسن(ع)، همان، ص ۱۵۹؛ ر.ک: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیهمالسلام)، همان.
(۱۵). المناقب، ابن شهر آشوب، محمد بن علی، انتشارات ذوى القربى، قم، ۱۴۲۱ هـ ق، چاپ اول، ج ۴، ص ۱۱؛ با توجّه به فاصله شهر مدينه تا مكّه، اهمّيّت قضيه روشن مى شود.
(۱۶). أعيان الشيعة، السيد محسن بن عبدالكريم الأمين العاملي، دار التعارف للمطبوعات، بيروت، ۱۴۰۳ هـ ق، ج ۴، ص ۱۲.
(۱۷). پاسخ به پرسشهاى مذهبى، مكارم شيرازى، ناصر و سبحانى، جعفر، مدرسه الامام علي بن ابى طالب(ع)، قم، ۱۳۷۷ هـ ش، چاپ اول، ص ۲۰۳.
(۱۸). الوافي، فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، كتابخانه امام أمير المؤمنين على(ع)، اصفهان، ۱۴۰۶ هـ ق، چاپ اول، ج ۲۶، ص ۲۴۲.
(۱۹). سوگندهاى پر بار قرآن، مكارم شيرازى، ناصر، انتشارات مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص ۳۷۳.
(۲۰). بحارالانوار، مجلسى، محمد باقر، محقق / مصحح: جمعی از محققان، دارالاحیاء التراث العربی، بيروت، ۱۴۰۳ هـ ق، چاپ دوم، ج ۴۳، ص ۳۴۴.
(۲۱). منتهى الآمال، قمی، شیخ عباس، جامعه مدرسین، قم، ۱۴۲۲ هـ ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۲۶۵.
(۲۲). داستان ياران، مكارم شيرازى، ناصر، انتشارات مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، ۱۳۸۷ هـ ش، چاپ اول، ص ۱۰۷.
(۲۳). قهرمان توحيد (شرح و تفسير آيات مربوط به حضرت ابراهيم(ع))، مكارم شيرازى، ناصر، انتشارات امام على بن ابى طالب(ع)، قم، ۱۳۸۸ هـ ش، چاپ اول، ص ۱۹۵.
(۲۴). زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام( ترجمه جلد ۴۴ بحار الأنوار)، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مترجم: نجفى، محمد جواد، انتشارات اسلاميه، تهران، ۱۳۶۲ هـ ش، چاپ دوم، ص ۳۰.
(۲۵). «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، حاج منوچهری، فرامرز، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۹۲ هـ ش، ص ۵۳۵.
(۲۶). الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، همان، ص ۳۵۳؛ عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، مكارم شيرازى، ناصر، مدرسه امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، قم، ۱۳۸۷ هـ ش، چاپ پنجم، ص ۱۵۵.
(۲۷). عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص ۱۵۷.
(۲۸). جلأالعیون، شُبَّر، سید عبدالله، مکتبه بصیرتى، قم، بی تا، چاپ اول، ج ۱، ص ۳۴۵-۳۴۶.
(۲۹). پاسخ به پرسشهاى مذهبى، همان، ص ۲۰۰.
(۳۰). تحف العقول، ابن شعبه، حسن بن على، مترجم: حسن زاده، صادق، انتشارات آل عليّ(عليه السلام)، قم، ۱۳۸۲ هـ ش، چاپ اول، ص ۵۵۵.
(۳۱). پاسخ به پرسشهاى مذهبى، همان، ص ۲۰۱.
(۳۲). المناقب، همان، ج ۴، ص ۳۰.
(۳۳). ر.ک: اعلام الورى، فضل بن حسن طبرسى، مؤسّسه آل البيت لإحياء التراث، قم، ۱۴۱۷ هـ ق، چاپ اول، ص ۲۱۲.
(۳۴). مجموعه آثار شهید مطهری، مطهری، مرتضی، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۸ هـ ش، چاپ اول، ج ۱۹، ص۲۵۵.
(۳۵). پاسخ به پرسشهاى مذهبى، همان، ص ۲۰۳ -۲۰۷.
منبع: شفقنا