هیچگاه ندیدم حضرت رضا علیه السلام با کسی در سخن خود جفا کند، و ندیدم که سخن کسی را قطع کند تا از گفتار فارغ شود...
در مورد معاشرت امام رضا (ع) با مردمان عادی و زیردستان، صدوق (ره) به سند خود از ابراهیم بن عباس که سالها در خدمت آن حضرت بوده روایت کرده که گوید:
«مَا رَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام جَفَا أَحَداً بِکَلَامِهِ قَطُّ وَ مَا رَأَیْتُ قَطَعَ عَلَى أَحَدٍ کَلَامَهُ حَتَّى یَفْرُغَ مِنْهُ وَ مَا رَدَّ أَحَداً عَنْ حَاجَه یَقْدِرُ عَلَیْهَا وَ لَا مَدَّ رِجْلَیْهِ بَیْنَ یَدَیْ جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لَا اتَّکَأَ بَیْنَ یَدَیْ جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ شَتَمَ أَحَداً مِنْ مَوَالِیهِ وَ مَمَالِیکِهِ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ تَفَلَ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ یُقَهْقِهُ فِی ضَحِکِهِ قَطُّ بَلْ کَانَ ضَحِکُهُ التَّبَسُّمَ وَ کَانَ علیه السلام إِذَا خَلَا وَ نُصِبَتْ مَائِدَتُهُ أَجْلَسَ مَعَهُ عَلَى مَائِدَتِهِ مَمَالِیکَهُ حَتَّى الْبَوَّابِ وَ السَّائِسِ …» [57].
هیچگاه ندیدم حضرت رضا علیه السلام با کسی در سخن خود جفا کند، و ندیدم که سخن کسی را قطع کند تا از گفتار فارغ شود، و ندیدم حاجت هیچ کس را که قدرت بر انجام آن را داشت رد کند، و هیچ گاه پای خود را در برابر کسی که نشسته بود دراز نمی کرد، و در برابر کسی که روبرویش نشسته بود تکیه نمی کرد، و هیچ گاه ندیدم یکی از غلامان و بردگان خود را دشنام دهد، و هیچ گاه ندیدم آب دهان خود را بیندازد و خنده ی قهقهه از او ندیدم بلکه خنده اش تبسم بود، و شیوه اش چنان بود که چون سفره غذا برای او پهن می کردند همه ی نوکران و بردگان را سر سفره ی خود می نشانید حتی دربانان و مهتران و دامپروران را.
و در حدیث مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی آمده که هنگامی به امام هشتم علیه السلام مهمانی رسد و امام علیه السلام شب هنگام در نزد مهمان نشسته و سخن می گفتند، در این وقت فتیله ی چراغ خراب شد و مهمان دست خود را دراز کرد تا فتیله را اصلاح کند، امام علیه السلام او را از این کار باز داشته و خود مشغول اصلاح چراغ شده و فرمود:
«… إِنَّا قَوْمٌ لَا نَسْتَخْدِمُ أَضْیَافَنَا» [58]
ما مردمی هستیم که مهمانان خود را استخدام نمی کنیم! (و از آنها کار نمی کشیم)
و نیز در همان کتاب از یاسر خادم و نادر روایت کرده که گویند: امام رضا علیه السلام به ما فرمود:
«إِنْ قُمْتُ عَلَى رُءُوسِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَأْکُلُونَ فَلَا تَقُومُوا حَتَّى تَفْرُغُوا وَ لَرُبَّمَا دَعَا بَعْضَنَا فَیُقَالُ هُمْ یَأْکُلُونَ فَیَقُولُ دَعُوهُمْ حَتَّى یَفْرُغُوا» [59].
اگر من بر سر شما ایستادم و شما مشغول غذا خوردن هستید بر نخیزید تا آنگاه که از غذا فارغ شوید، و چه بسا بعضی از ما را صدا می زد و می گفتند: مشغول صرف غذا هستند و امام علیه السلام می فرمود: بگذارید تا از غذا فارغ شوند.
با طاغوت زمان
پیش از این شمه ای از برخورد آن حضرت را با طاغوت زمان یعنی مأمون الرشید برای شما بیان داشتیم و مشروحاً گفته شد که پذیرفتن ولایتعهدی آن حضرت روی اجبار و اکراه بود، و آن هم مشروط بر این بود که در هیچ امر و نهی و عزل و نصبی دخالت نکند، و در هر فرصتی نیز استعفای خود را از آنچه بر آن حضرت تحمیل کرده بودند یعنی ولایتعهدی درخواست می کرد، و پیوسته مراقب بود تا حکومت وقت از این ناحیه بهره برداری سیاسی به نفع خود ننماید …
و با این که امام علیه السلام خود ولیعهدی مأمون را پذیرفته اما در هر فرصتی که به دست می آمد نظر واقعی خود را در مورد بطلان حکومت و نارضایتی خود را از رژیم حاکم ابراز می داشت، چنانچه در حدیثی که کلینی (ره) به سندش از حسن انباری روایت کرده آمده است که گوید:
چهارده سال پیوسته به امام علیه السلام نامه می نوشتم و اجازه ی پذیرفتن شغلی را در کارهای حکومتی از آن حضرت می خواستم، و در آخرین نامه ی خود شدت احتیاج خود و ترس از خطری که از این ناحیه مرا تهدید می کرد به آن حضرت متذکر شدم که نپذیرفتن من موجب شده تا حکومت مرا رافضی بخواند …
و بالاخره امام علیه السلام در پاسخ من نوشت:
«… فَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّکَ إِذَا وُلِّیتَ عَمِلْتَ فِی عَمَلِکَ بِمَا أَمَرَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ یَصِیرُ أَعْوَانُکَ وَ کُتَّابُکَ أَهْلَ مِلَّتِکَ فَإِذَا صَارَ إِلَیْکَ شَیْ ءٌ وَاسَیْتَ بِهِ فُقَرَاءَ الْمُؤْمِنِینَ حَتَّى تَکُونَ وَاحِداً مِنْهُمْ کَانَ ذَا بِذَا وَ إِلَّا فَلا» [60].
– اگر تو به راستی می دانی که چون متصدی کار شوی در کار خود طبق دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عمل خواهی کرد، و کمک کاران و نویسندگان تو، از همکیشان تو باشند، که اگر چیزی به تو رسید با مستمندان و نیازمندان مؤمنان مواسات و برادری کنی بدان سان که یکی از ایشان گردی، و کیفر این عمل در برابر آن (کار نیک و) قرار گیرد انجام ده، وگرنه، نه!.
یک حدیث جالب و شنیدنی:
مرحوم شیخ حر عاملی (ره) در وسائل الشیعه در باب نماز مسافر و سفر معصیت حدیثی نقل کرده که از آن، همه چیز را می توان فهمید، و پاسخ همه ی سؤالات را در باب پذیرفتن ولیعهدی از طرف امام علیه السلام و این که این پذیرش روی اجبار صورت گرفته، می دهد و با پذیرفتن آن نظر امام علیه السلام درباره ی حکومت ظالمانه ی مأمون به خوبی روشن می شود، و اینک به متن حدیث دقت کنید:
«… عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُرَاسَانِیِّ قَالَ: دَخَلَ رَجُلَانِ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام بِخُرَاسَانَ فَسَأَلَاهُ عَنِ التَّقْصِیرِ فَقَالَ لِأَحَدِهِمَا وَجَبَ عَلَیْکَ التَّقْصِیرُ لِأَنَّکَ قَصَدْتَنِی وَ قَالَ لِلْآخَرِ وَجَبَ عَلَیْکَ التَّمَامُ لِأَنَّکَ قَصَدْتَ السُّلْطَانَ.» [61].
– از ابی سعید خراسانی روایت شده که گوید:
دو نفر مرد در خراسان نزد حضرت رضا علیه السلام آمده و از شکسته خواندن نماز از آن حضرت پرسیدند، امام علیه السلام به یکی از آن دو نفر فرمود: بر تو واجب است نمازت را شکسته بخوانی چون تو به منظور دیدن من آمده ای، و به آن مرد دیگر فرمود: تو باید نمازت را تمام بخوانی، چون هدف تو دیدار سلطان (یعنی مأمون) بوده است!.
یعنی امام علیه السلام حکومت مأمون را یک حکومت غاصب و ظالمی می داند که حتی سفر کسی را که برای دیدار مأمون به خراسان آمده و احیانا دیدار او کمکی به حکومت وی می کند و معاونت بر اثم محسوب می گردد، سفر معصیت دانسته و دستور تمام خواندن نمازش را به او می دهد، با این که خود به اجبار ولیعهدی مأمون را پذیرفته است، و ظاهرا دقت در این حدیث شریف، ما رااز هر گونه توضیح بیشتر بی نیاز گرداند.