عطار نیشابورى که خود پیرو مذهب شافعى است، در دیباچه تذکرهالاولیاء مینویسد: امام اعظم شافعى در دوستى اهل بیت به غایتى بوده است که به رفضش نسبت کردند و محبوس داشتند.
از محمد بن ادریس شافعى (150ـ204ق) پیشواى یکى از چهار مذهب فقهى اهل سنت، افزون بر کتابهای فقهی و تاریخی، دیوان اشعارى نیز از وى در دست است. شافعى در اشعارش مکرر ارادت خود را به خاندان پیامبر اکرم(ص) ابراز میکند و همین امر حساسیت عدهاى را چنان برمیانگیزد که او را به رفض متهم میکنند. آنچه در پى میآید، گزیدهاى از «دیوان الامام الشافعى» است که دارالکتابالعربى در دسترس علاقهمندان نهاده است.
اینکه این نسخه تا چه حدى اشعار شافعى را در بر دارد، موضوعى است که مصححان و نسخهپردازان میتوانند پاسخ دهند؛ اما همین اندازه شایان ذکر است که عطار نیشابورى (537 ـ 627ق) که خود پیرو مذهب شافعى است، در آثارش دست کم دو جا به اشعار او اشاره میکند: یکى در دیباچه تذکرهالاولیاء که مینویسد: «امام اعظم شافعى رحمهاللهعلیه در دوستى اهل بیت به غایتى بوده است که به رفضش نسبت کردند و محبوس داشتند. و او در این معنى شعرى گفته و یک بیت از آن این است:
لوکان رفضاً حب آل محمد فلیشهد الثقلان انى رافض
یعنى: اگر دوستى آل محمد رفض است، گو جمله جن و انس گواهى دهند به رفض من!» دومین اشاره عطار در کتاب الهىنامه است؛ آنجا که میگوید: ز مشرق تا به مغرب گر امام است/ امیرالمؤمنین حیدر تمام است. سپس مصرعى از ابیات شافعى را میآورد که:
تو را گر تیرباران بر دوام است «على حُبّه جُنّه» تمام است
مصرع فوق بخشى از این دو بیت مشهور است که در نسخه مورد استناد ما نیامده است: «على حُبّهُ جُنّه/ قسیم النار و الجَنّه وصى المصطفى حقا/ امام الانس و الجِنّه»؛ یعنی: محبت على، سپرى در برابر آتش است/ او تقسیمکننده دوزخ و بهشت است. وصى به حق پیامبر است و پیشواى انسان و جن.
و اینک اشعار شافعى با ترجمه دکتر محمدعلى مهتدى:
اذا فـى مجلس ٍ نَذكُـر علیاً و سبطَیـه و فاطـمه َالـزکيّه
يُقالُ: تَجَاوزوا یا قــومُ هذا فهـذا مـِن حـدیث الرّافضيّه
بَرِئتُ الى المُهیمِنِ مِن اُناس ٍ يَرونَ الرّفضَ حُبّ الفاطمیه
ترجمه: هرگاه در مجلسى از على/ و دو فرزندش و فاطمه پاک سخن گوییم، خواهند گفت: از این سخن بگذرید/ که این حرف رافضیهاست! من به سوى خداى مهیمن بیزارى میجویم از کسانى که/ دوست داشتن فاطمیها را رفض میدانند!
یا آل بیت رسولِِالله حُبّكُمُ فَرض مِن الله فى القرآنِ اَنزله
يَکفیكُمُ من عَظِیم الفخرِ انّكُم من لم يُصَلّ علیکم لا صلاهَ له
اى خاندان پیامبر خدا، دوستى شما را/ خداوند در قرآن فروفرستاده واجب گردانیده است.1 همین افتخار شما را بس که/ نماز نباشد کسى را که بر شما درود نفرستد.2
قالوا تَرَفّضتَ، قلتُ: کلاّ ما الرّفضُ دینى و لا اعتقادى
لکن تولّیتُ غیر شک خـیرَ امامٍ و خـیر هـادى
اِن کان حُبّ الوَلىّ رفضاً فـانّ رفضِـى الـى العِباد
گفتند: رافضى شدى! گفتم: هرگز/ نه دینم رفض است و نه اعتقادم. اما من بیهیچ تردید دوستدار/ بهترین پیشوا و بهترین راهنمایم اگر دوست داشتن ولى (خدا) رفض است/ من و همه بندگان (خدا) رافضى هستیم.3
آلُ النـبىّ ذَریـعتـى و هـم الـیه وسیلتى
اَرجو بهم اَعطَى غَداً بِیـد الیمین صَحیفتى
به اهل بیت پیامبر(ص) آویختهام/ و همانها وسیله نجاتم نزد خداوندند./ با محبت آنها امیدوارم فرداروز/ نامه عملم را به دست راستم دهند.
پىنوشتها:
1. اشاره است به آیه «قل لا اسألکم علیه أجراً الا الموده فى القربى»: بگو پاداشى از شما نمیخواهم جز اینکه نزدیکان مرا دوست بدارید.(م)
2. اشاره به صلوات در آخر تشهد نماز است که اگر گفته نشود، نماز باطل میشود.(م)
3. در نسخه دیگر: «فانّنى ارفض العباد»: پس من رافضیترین بندگان هستم.
منبع: ابنا