ریشه های عاشورا، عنوان درسواره و سخنرانی هایی است که در دهه اول محرم، برای ایرانیان مقیم خارج کشور ایراد شده است.
در این جلسات به تحلیل حادثه دهشتناک عاشورا و ریشه های آن حادثه پرداخته شده است .دراین تحلیل تاریخی، درس های مهم و کاربردی برای تربیت و سعادتمندی نسل امروز بیان شده است...
گزیده سخنرانی های استاد بسیطی با موضوع
"بررسی ریشه های واقعه عاشورا"
قسمت دوازدهم
رسیدیم به زمانی که 18000 نامه از کوفه به دست امام حسین (ع) رسید و امام را ترغیب کرد که به سمت کوفه حرکت کنند.
امام باز به این نامه ها هم اکتفا نکردند. ایشان مسلم ابن عقیل را به سمت کوفه فرستادند تا اوضاع و احوال کوفه را ببیند و نتیجه را به امام گزارش دهد.
وقتی مسلم به کوفه امد در ابتدا با استقبال بی نظیر مردم روبرو شد
از طرفی یزید هم از ناحیه بصره و کوفه احساس خطر کرده بود.
بعد از چند روز وقتی ابن زیاد هم از طرف یزید وارد کوفه شد از مردم و سران قبایل زهر چشم گرفت. با اولین زهر چشم مردم مسلم ابن عقیل را تنها گذاشتند در حالی که مسلم نامه اش را به امام ارسال کرده بود با این مضمون که کوفیان آماده پذیرایی از شما هستند...
چند روز بعد مسلم ابن عقیل مظلومانه به شهادت رسید.
امام نزدیکی های عراق بود که خبر شهادت مسلم به دستش رسید و امام متوجه شد که کوفیان آنقدر هم که قول داده بودند ثبات قدم ندارند. اما به نقطه ای از مسیر رسیده بودند که قابل بازگشت نبود.
اگر در نقشه جغرافیایی نگاه کنید از مسیر مکه به سمت کوفه، کربلا منزلگاهی قبل از کوفه نیست بلکه بعد از کوفه است. این جای تعجب دارد. حسین ابن علی ابتدا به نزدیک کوفه می رسد پس چگونه سر از کربلا که چندین کیلومتر با کوفه فاصله دارد سر در می آورد؟
وقتی امام حسین (ع) به نزدیکی کوفه رسیدند قبل از این که وارد شهر بشوند در روزدوم محرم با یک سپاه هزار نفره مواجه شدند که داشتند امام حسین(ع) را سایه به سایه تعقیب می کردند. فرمانده این سپاه هزار نفری از طرف ابن زیاد ماموریت داشت نگذارد امام حسین وارد شهرکوفه شود اما تا اطلاع بعدی جنگ هم نکند...
امام حسین هم که قصد جنگ نداشت، امام به دعوت مردم کوفه با زن و فرزند و خردسال و نوزاد شیرخواره آمدند، امام با این سپاه مماشات کردند.
فرمانده این سپاه مرد دلیر و شجاعی به نام حر ابن یزید ریاحی بود
وقتی امام نزدیکی های کوفه رسیدند حر مانع ادامه مسیر به سمت شهر شدند و به نوعی امام را وادار کردند که از شهر کوفه فاصله بگیرد و مقداری دور شدند. تا این که اصحاب و یاران امام به وادی به نام کربلا رسیدند. امام آنجا دستور اتراق دادند. اما آنجا حوادث بعدی را پیش بینی کردند. آرام آرام در دل اصحاب و یاران امام دلهره ایجاد شد. عده ای که به طمع این که حسین ابن علی به کوفه می رود و تشکیل حکومت می دهد همراه ایشان شده اند احساس خطر کردند و کم کم از امام دور می شدند.
امام در مقابل حر قرار می گیرد و به حر می گویند ای حر! چه می کنی؟ من به دعوت خودم به این شهر نیامدم. من مهمان شما شدم. اگر می خواهی کیسه هایی که نامه های شما در آن است بیاورم و نامه ها را به تو نشان دهم! نامه ها را به حر نشان دادند و فرمودند ای حر! مردم شهر کوفه مرا دعوت کردند. این چه نوع میهمان نوازی است که شما نامه نوشتید و مرا دعوت کردید، حالا سپاهی در مقابل من آراستید؟ من که برای جنگ به اینجا نیامدم.
حر جمله ای به امام حسین گفت. جمله ای کلیشه ای که خیلی از ما در برابر اتفاقاتی که ثمره اش امتحانات زندگی ماست ما هم می گوییم. حر گفت: مامورم و معذور!
بین امام حسین و حر گفتگویی صورت گرفت و این گفتگو ادامه پیدا کرد. جالب است. حر از ورود امام به شهر کوفه ممانعت کرد،اما همین حر زمان نماز که می شد خودش و سپاهش وضو می گرفتند و به امام اقتدا می کردند!
بعد از چند روز دومرتبه امام به حر فرمود: ای حر! ما برای جنگ نیامدیم. شما نامه نوشتید وما آمدیم. حالا اگر از دعوت خود پشیمان شدید مشکلی نیست. اجازه بده من دست خانواده ام را می گیرم و به شهر و دیار خودم می روم.
اما حر جمله خطرناکی گفت :دیگر امکان ندارد یا با یزید بیعت می کنی یا جنگ و قتال!
امام فرمودند: اگر شما نگران هستید و احساس خطر می کنید که من به شهر خودم برگردم به من اجازه دهید به یک منطقه دیگر یا کشور دیگر مثلا یمن می روم و از قلمرو حکومت یزید خارج می شوم که یزید از من احساس نا امنی نکند. اما من نمی توانم با یزید بیعت کنم. نباید بیعت کنم. عقلم اجازه نمی دهد.
باز حر مخالفت کرد و اجازه نداد.
امام باز فرمودند شما خوف این را دارید که من به کشور دیگری بروم و آنجا هم کودتاگری کنم؟ به من اجازه دهید من دست زن و بچه ام را می گیرم و مثل بیابانگردهای عرب در بیابانها خیمه بزنم و قول می دهم که با شما و حکومت شما هیچ کاری نداشته باشم.
اما حر باز هم قبول نکرد.
در جلسه بعد به این موضوع خواهیم پرداخت.
منبع: mihammadfnd.org