امام صادق و مکتب تشیع

بدون شک دفاع از حق و حقیقت، دفاع از مظلوم و مستضعف، مقابله با کژی و ظلم و انحراف، تلاش برای استقرار سنت و عدالت، عمل به وظیفه‌ای که دین در شرایط مختلف طلب می‌کرده و تطبیق دادن احکام دین با موقعیت‌های متفاوت، از جمله رسالت‌های امامان معصوم بوده است امّا وظیفه اصلی همانا شرح و بسط معارف وحیانی و الهی بوده است...

امام صادق و مکتب تشیع

 

نوشتاری از دکتر محمد مسجد جامعی

مکتب تشیع به عنوان یک نظام عظیم، مرتبط و متین فقهی و کلامی و معرفتی عمیقاً مرهون تعلیمات امام صادق است. امام ششم را در پی افکندن این نظام و تبیین و توسعه آن نقشی است بی بدیل. انتساب مذهب تشیع به حضرتش از دیرباز به همین علت بوده است. قبل از پرداختن به موضوع لازم است اجمالاً‌ به دو نکته اشارت شود.

  1. تلقی عمومی شیعیان در طی دهه‌های اخیر نسبت به ائمه و نقش آنان دچار دگرگونی‌هایی شده است. در گذشته شناخت، نسبت به امامان عمدتاً‌ بر اساس احادیثی بود در فضایل و مناقب آنان،‌ و در دوران اخیر این شناخت تحت تأثیر تصوری است که شیعیان از نقش اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امامان دارند.

این تحولِ در شناخت، به نوبه خود متأثر از شرایط جدیدی است که در کم‌تر از یک سده گذشته حاکم شده است . گرایش به فهم تحلیلی تاریخ و از آن مهمتر نفوذ عمیق و محبوبیت و بلکه مقبولیت اندیشه‌های چپ و به طور کلی افکار انقلابی و بعضاً‌ مسلحانه و براندازانه، از مهم‌ترین عوامل است.

البتّه تحول یاد شده در قلمروهای مختلف شیعی یکسان و همانند نیست. در ایران به‌گونه‌ای است و در بین شیعیان عرب و عرب زبان‌ها به‌گونه‌ای دیگر و در بین شیعیان شبه قاره هند و افغانستان به‌گونه‌ای متفاوت‌تر؛ این تفاوت‌ها به دلیل شرایط متفاوت آن‌ها است و اینکه این تفاوت، خصوصیات و الزامات خاص خود را داشته است.

در ایران بعد از مشروطه و به ویژه پس از شهریور 1320 افکار چپ به عنوان یک جریان فکری و ایدئولوژیکی و سیاسی در بین تحصیلکرده‌‌‌‌ها و روشنفکران محبوبیتی بلامنازع یافت. این جریان، طبقات جدید مذهبی را، خصوصاً از دهه 1340به بعد، عمیقاً‌ تحت تأثیر قرار داد . اینان گذشته خود و حتی گذشته دین خود را در بسیاری از موارد بر اساس همان روش‌ها و معیارهایی بررسی کردند که در میان ترقی‌خواهان چپ ایرانی رواج و مقبولیت داشت و در پی اثبات همان مسائلی بودند که برای آن‌ها اهمیت داشت. البتّه عوامل دیگری هم در این میان دخالت داشت که از بیانش در می‌گذریم.

امّا داستان در بین شیعیان عرب منطقه چنین نبود؛ در آنجا احساس محرومیت عمیق صرفاً‌ به دلیل شیعه بودن ‌و احساس اقلیت بودن حتی در آنجا که اکثریت عددی از آنان بود،‌ و احساس ادامه همه جانبه سیاست تبعیض‌آمیز و طایفه‌گرایانه عثمانی‌ها حتّی پس از استقلال کشورهای عربی،‌ مهم‌ترین عامل رجوع به اندیشه‌های چپ و انقلابی بود.

به عبارت دیگر ماهیت تمایل به افکار چپ و چپ‌گرایی در بین شیعیان عرب در بطن خود کاملاً‌ متفاوت بود با آنچه در ایران وجود داشت امّا نتیجه هر دو جریان در فهم بیش از حد سیاسی و انقلابی روش و سیره ائمه، کم و بیش یکسان بود.

از این دیدگاه بزرگ‌ترین و بلکه تنها رسالت امامان در مبارزه همه جانبه آنان با حاکم و نظام حاکم خلاصه می شد؛ و این خود بر دو باور مبتنی بود. اول آنکه تمامی بدی‌ها و کژی‌ها و ستم‌ها به حاکمان راجع می‌شود و دوم آنکه تنها وظیفه امامان مقابله بی‌امان با آن‌هاست. براساس چنین تفسیری مجموع اقدامات ائمه اعم از «فعل» و «قول» و «تقریر» صرفاً‌ در خدمت همین هدف است، حتی اگر به انقلاب مسلحانه و براندازانه بیانجامد، خواه از طرف خود آنان باشد و یا از طرف پیروان و شاگردان‌شان.

  1. نکته دیگر اینکه هستند کسانی فراوانی، در بین شیعیان که مکتب تشیع را کم و بیش همانند سایر مکاتب و مذاهب اسلامی می‌دانند، بدون آنکه به غنای استثنایی آن در وجوه مختلف فقهی، کلامی، معرفتی و عاطفی توجه داشته باشند و اینکه این غنا و ژرفنایی و متانت نتیجه مستقیم تعلیمات امامان معصوم است.

در اینجا هدف صرفاً‌ تذکر یک واقعیت است و نه ارزش‌گذاری و بیان فضیلت و برتری. تا هنگامی که این واقعیت به درستی و به‌گونه‌ای بی‌طرفانه و عالمانه روشن نشود نمی‌توان درباره نقش امامان صحبت کرد. کافی است نه تنها محتوا، بلکه تقسیم‌بندی‌ها و عناوین و ابواب و فصول کتابی همچون کافی با کتب حدیثی غیرشیعیان مقایسه شود تا نکته یاد شده به دست آید.

اشتباه نشود؛ در اینجا هدف دفاع از کلیت میراث حدیثی ما نیست که هیچ عالم مجتهدی در طول تاریخ نه چنین ادعایی داشته و نه چنین کرده است. ارزیابی صحت و اعتبار احادیث خود فن مستقلی است و مبانی خاص خود را دارد. سخن در این است که این مجموعه‌های حدیثی که عموماً‌ چیزی جز آموزش‌های عملی و بیانی ائمه نیست، مشتمل بر معارفی است که در نزد مکاتب و مذاهب اسلامی دیگر یافت نمی‌شود. سخن در نقاط قوت، استثنایی و منحصر به فرد است و نه موارد ضعیف و یا موارد مشابهی که در نزد دیگران هم وجود دارد.

اگر این نکته پذیرفته شود آن گاه به راحتی می‌توان درباره نقش بی‌بدیل ائمه در تکوین و سامان‌دهی مکتب تشیع سخن گفت و اینکه این مکتب مشتمل بر چه معارف و ویژگی‌هایی است که چنین نظام اعتقادی و فقهی مستحکم و منسجمی را تولید کرده است.

رسالت امام

 در اینجا لازم است به مفهوم رسالت امامان اشارتی رود؛ این رسالت در درجه نخست، بیان و تشریح معارف عمیق وحیانی بود؛ آن نوع معارفی که انسان‌ها با ظرفیت‌های انسانی‌شان، ‌اعم از عقلانی و روحی و احساسی و عاطفی،‌ نمی‌توانند بدان دست یابند؛ باید آن را از منبعی آسمانی دریافت کنند و افراد آشنای با این رمز و راز آن را برای‌شان بازگو و تفسیر کنند. این منبع از نظر ما قرآن کریم است و آموزه‌‌‌‌های پیامبر؛ و نقش اصلی ائمه توضیح و مفهوم کردن و تطبیق دادن این مجموعه است؛ اعم از آنکه به اصول اعتقادی راجع شود و یا به فروع عملی.

در آغاز نبرد سهمناک صفین مردی از منطقه شام لگام اسب امام علی را گرفت و از ایشان درباره قضا و قدر الهی سؤال کرد.[2] اطرافیان حضرت برآشفتند و اینکه در این گیر و دار این چه سؤال و چه توقعی است. حضرت فرمود ما اصولاً‌ برای چنین مسائلی است که می‌جنگیم و سپس با مهربانی و با تفصیل به پاسخ شامی پرداخت.[3]

بدون شک دفاع از حق و حقیقت، دفاع از مظلوم و مستضعف، مقابله با کژی و ظلم و انحراف، تلاش برای استقرار سنت و عدالت، عمل به وظیفه‌ای که دین در شرایط مختلف طلب می‌کرده و تطبیق دادن احکام دین با موقعیت‌های متفاوت، از جمله رسالت‌های امامان معصوم بوده است امّا وظیفه اصلی همانا شرح و بسط معارف وحیانی و الهی بوده است. برای نمونه ادعیه معتبر را در نظر بگیرید؛ اعم از آنکه کوتاه باشد و یا بلند. زیباترین و لطیف‌ترین بخش هر دینی دعاهای او است. هم ادیان ابراهیمی و هم ادیان ژرف و عمیق آسیایی را ادعیه‌ای است، امّا به واقع هیچ‌یک به تعالی، عمق، زیبایی، صمیمیت، سبکی، لطافت و روح‌نوازی ادعیه ما نیست؛ به ویژه در آنجا که خداوند را توصیف و تسبیح و ستایش می‌کند و خود را معرفی و ترسیم می‌کند و با او راز و نیاز و نجوا می‌کند. انسان به واقع احساس می‌کند که بی‌نهایت را درمی‌یابد و به آن متصل می‌شود.[4] البتّه این یک نمونه است؛ مهم این است که نقش امامان تا سطح یک انقلابی عدالت‌خواه و یا یک اصلاح‌گر اندیشمند و عاقبت‌بین، تقلیل نیابد. اصولاً‌ یکی از مشکلات امامان بعد از امام باقرو به ویژه امام صادق با انقلابیون مبارز بنی الحسن، به همین دلائل بود.

امام صادق و مشکلات زمانه‌‌‌‌اش

 امام صادق در سال 83 تولد یافت و در 114 به امامت رسید و در 148 دارفانی را وداع گفت. در بین امامان معصوم، به جز آخرین آنان، حضرتش طولانی‌ترین عمر و طولانی‌ترین دوران امامت را داشت؛ این سال‌‌‌‌ها مصادف است با دوران ضعف بنی‌امیه و سپس سقوط آنان و اوایل دوران بنی‌عباس. بدین دلیل فشار سیاسی و امنیتی بر روی امام و شیعیان و شاگردان حضرت در مقایسه با ائمه دیگر به مراتب کم‌تر بود. اگرچه پس از قدرت یافتن منصور دوانیقی و دوران‌های پس از او، فشار امنیتی حتی از دوران اوج قدرت بنی‌امیه هم بیش‌تر شد. عموم امامان خصوصاً‌ از امام سجاد به بعد تحت محاصره شدید سیاسی و امنیتی بودند و مردم عادی و حتی نزدیکان سببی و نسبی آنان کم‌تر می‌توانستند با ایشان دیدار و گفت‌وگو کنند. این فشارها در دوران امام صادق و تا قبل از سال‌های پایانی عمر حضرت بسیار کاهش یافت و این موجب شد تا انبوه دوستداران علم و فقه و معارف به سوی امام هجوم آورند. امّا این همه یک طرف داستان بود.

امام با مشکلات جدیدی روبه‌رو شد که یا کاملاً‌جدید بود و یا آنکه شدّت و حدّت آن به مراتب بیش از گذشته بود. مشکلات جدید خود مولود شرایط و موقعیت جدید بود. بیش از یک قرن از تولد و گسترش سریع اسلام می‌گذشت. یکی از دو قدرت و بلکه ابر قدرت زمان، فرو پاشیده شده بود و دیگری بخش‌های وسیعی از قلمرو خویش را از دست داده بود. قدرت‌های محلی نیز فرو پاشیده شده بودند.

همزمان با این تحولات بزرگ سیاسی و نظامی،‌ جابه‌جایی عظیم جمعیتی اتّفاق افتاد. ساکنان سرزمین وسیع جزیره العرب که از محرومیت‌های فراوانی رنج می‌بردند به سوی سرزمین‌های جدید سرازیر شدند. [5] ضمن آنکه دین جدید، ساکنان مناطق متعدد را مورد خطاب قرار می‌داد. مسئله تنها تولد امپراتوری جدید نبود که نظم و نظام خاص خود را داشت. پیام و دعوت نوینی به میدان آمده بود و مردمان را به سوی خود فرا می‌خواند.

این دعوت کم و بیش برای نسل اول نامفهوم بود؛ چراکه آنان عموماً‌ زبان عربی را نمی‌دانستند و در فضای تمدنی و فرهنگی کاملاً‌ متفاوتی به دنیا آمده و رشد کرده بودند امّا از نسل دوم به بعد داستان تغییر کرد. فرهیختگان‌شان با زبان فاتحان آشنا شدند و این وسیله‌ای بود برای آشنایی با معارف اسلامی.

در کنار این همه، نظام خشن و ظالم و تبعیض‌آمیز و بلکه نژاد‌پرستانه اموی عرصه را بر مردم و خصوصاً غیرعرب‌ها تنگ کرده بود.[6] مهم‌تر آنکه انواع و اقسام افکار و اندیشه‌ها و آداب و رسوم متعلق به تمدن‌های دیگری که هم اکنون تحت سلطه اعراب قرار گرفته بودند،‌ به صحنه آمدند و عموماً‌ قالبی اسلامی یافتند. این مجموعه در کنار نظام حاکم جبار و پرعصبیت، به ایجاد گرایش‌های گوناگون فکری و اجتماعی و مذهبی انجامید. از گرایش‌های جبرگرایانه گرفته تا گرایش‌های الحادی و اباحی و خارجی.

اسلام و گستردگی فقه

اسلام دینی جامع و گسترده بود و شئون مختلف فردی و اجتماعی را در بر می‌گرفت؛ و این ایجاب می‌کرد فقهی گسترده داشته باشد. بخشی از این فقه بیش‌تر مورد ابتلای مردم بود که عمدتاً به طهارت، عبادات، مسائل ازدواج، طلاق و ارث می‌پرداخت. بسیاری از این فروع فقهی در طول قرن اول شکل گرفت و مسلمانان بر اساس آن عمل می‌کردند.

چگونگی شکل‌گیری این فروع که در حقیقت استنباط احکام از منابع اولیه بود، خود داستان مفصلی دارد. این استنباط‌ها توسط عالمان مختلفی صورت پذیرفت که هر یک معیارها و سلیقه خاص خود را داشتند. توده مردم خصوصاً‌ اگر متعلق به شهر و منطقه آن عالِم بودند،‌ سخنان او را به گوش می‌گرفتند و بدان گونه عمل می‌کردند و به جز آن را باطل می‌دانستند. در این میان سیاست و نظام حاکم را نقش چندانی نبود.

آنچه بیان شد صرفاً‌ در محدوده احکام فقهی نبود؛ معتقداتی هم وجود داشت که مردم بدان خو گرفته بودند و آن را حق می‌دانستند و حاضر نبودند به جز آن را بشنوند و البتّه در این جا سیاست را نقشی بزرگ و تعیین کننده بود. این اعتقادات در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم بیش‌تر در باره تاریخ صدراسلام و صحابه و به قدسیت بر داشتن این برهه از تاریخ و مردمانش بود.

سال‌های طولانیِ امامت امام صادق مصادف است با اوج‌گیری تمامی جریان‌هایی که تنها به بخشی از آن اشارت رفت؛ اعم از فقهی، کلامی و گرایش‌های زهدطلبانه و صوفیانه. ضعف حکومت مرکزی وگشایش‌‌‌‌ها و آزادی‌‌‌‌های دوران انتقال نیز به تشدید و گسترش این جریان ها کمک می‌کرد. در کنار این همه در بین علویان و خاصه بنی الحسن کسانی بودند که داعیه‌های حکومتی داشتند و مردم را به قیام می‌خواندند.

در این میان امام باید سخن حق را بگوید و در عین حال به گونه‌ای مسائل مختلف را بیان کند که بیان حضرتش مورد سوء استفاده قرار نگیرد و مشکلاتی ایجاد نکند؛ چه از طرف کسانی که تابع استنباط‌های فقهی دیگر بودند و چه از طرف اباحی‌گرایانی که برای مصون ساختن خویش به پیروی از تشیع تظاهر می‌کردند و چه از جانب حکومت مرکزی که در پی یافتن شیعیان آن حضرت بود.

مشکل امام صرفاً نظام حاکم نبود؛ به عنوانی توده مردم هم بودند که با فقهی متفاوت پرورش یافته و صرفاً‌ آن را حق می‌دانستند و عموماً نسبت به فقه فقهای منطقه و شهر خود تعصب داشتند. علویانی هم بودند که از آن حضرت بیعت و حمایت می‌خواستند و بعضاً انتقاد و تهدید می‌کردند؛ کسان دیگری هم بودند که تظاهر به پیروی از امامان را وسیله‌ای برای توجیه اعتقادات و اعمال خلاف شرع خود قرار می دادند و بالأخره شیعیانی بودند که به دلایل مختلف می‌خواستند تندتر و یا کندتر از امام حرکت و رفتار کنند و به نوعی خودنمایی نمایند. شاید کم‌آزار‌ترین‌شان زنادقه‌ای بودند که به دلیل سعه صدر، خوش رفتاری و قدرت علمی و اقناعی امام، با آن حضرت بحث و گفت‌وگو می‌کردند و به جهت همین صفات استثنایی از آن حضرت پیوسته باتعظیم و تکریم نام می بردند. [7]

مباحثی که در اصول فقه تحت عناوین «تعادل و تراجیح»[8] و یا «تعادل و ترجیح» و یا «تعارض ادله» و یا «تعارض ادله و اختلاف حدیث» مورد بررسی قرار می‌گیرد عمدتاً‌ و بلکه کلاً‌ درباره ملاک‌های اعتبار و حجّیت احادیثی بحث می‌کند که در شرایطی که گفته آمد، بیان و تقریر شده است. همین نوع بررسی ها را نیز در فقه در مبحث تقیه و تمامی ابواب دیگری که مشتمل بر احادیثی است که به نوعی متعارض است، می‌توان سراغ گرفت.[9]

 دقت در این مباحث نشان دهنده اوضاع و احوال سخت آن ایّام و مشکلات عدیده امام برای بیان حقایق است. جالب اینجاست که اکثریت قریب به اتّفاق احادیث متعارض مورد بحث و نیز «اخبار علاجیه» که ملاک‌های لازم برای دریافت نظریه درست را توضیح می دهد، از امام ششم می‌باشند.

 و امام در چنین شرایط دشوار و بعضاً جانکاهی قرار داشت،‌ اما رسالت خویش را به پایان برد. مکتب تشیع در اصول و فروع و خصوصاً فروع، مرهون آن حضرت است. علی‌رغم تمامی مشکلات، برای هیچ‌یک از ائمه دیگر چنین فرصتی به دست نیامد و مذهب تشیع به حق مذهب جعفری نامیده شده است.

به جز این، عموم علمای بزرگ اهل سنت معاصر امام، و حتّی پس از آن حضرت، به طور مستقیم و غیرمستقیم شاگردان ایشان بودند؛ همچنانکه برخورد بزرگوارانه و هدایت‌گرایانه امام در برخورد با معنویت‌گرایان منحرف، شکاکان و زنادقه آن زمان به طور قطع تأثیری عمیق در جلوگیری از گسترش و تعمیق انحرافات رایج در آن دوران را داشته است.

[1]. منتشر شده در تاریخ 2/6/93 در روزنامه اطلاعات.

[2]. به احتمال فراوان به دلیل سطح بالای فرهنگ منطقه شام این نوع سؤال‌ها در آن ایّام برای شامیان مطرح بود؛ اگرچه این نوع مسائل در دهه‌های بعد کل جامعه اسلامی را فرا گرفت.

[3]. کلینی، کافی، ج1، ص155.

[4]. برای نمونه ن ک: مجلسی، بحارالانوار، ج60، ص372.

[5]. برای مطالعه بیش‌تر ر.ک: الطیب، محمدسلیمان، موسوعه القبائل العربیه، انتشارات دارالفکرالعربی، چاپ اول، 1993م.

[6]. برای نمونه رفتار با ایرانیان ن ک: یعقوبی، احمدبن اسحق، تاریخ یعقوبی، ج2، ص234؛ و رفتار با شیعیان: کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج4، ص195.

[7]. برای مطالعه این مناظرات ر.ک: کلینی، الکافی، ج1، صص 73-74.

[8]. ر.ک: سیستانی، سیدعلی، تعارض الادله و اختلاف الحدیث، ج1، صص 308-309.

[9]. یکی از مهم‌ترین منابع در این مورد تقریرات آیه‌الله سیستانی است که توسط مقرر فاضل آن و هم مباحثه ارجمند نگارنده، آقای سید هاشم هاشمی، تدوین شده است. ر.ک: سیستانی، سیدعلی، تعارض الادله و اختلاف الحدیث، تقریر سید هاشم هاشمی، نشر اسماعیلیان، چاپ اول، 1441، ق؛ قم.

منبع:maraminstitute.com

logo test

ارتباط با ما