وقتی از امام حسین(ع) به عنوان یک انسان کامل یاد میکنیم، باید توجه داشته باشیم که او در دامان سه انسان کامل دیگر یعنی محمد (ص) و علی(ع) و فاطمه (س) پرورش یافته است.
به قلم: مهدی محقق
وقتی از امام حسین(ع) به عنوان یک انسان کامل یاد میکنیم، باید توجه داشته باشیم که او در دامان سه انسان کامل دیگر یعنی محمد (ص) و علی(ع) و فاطمه (س) پرورش یافته است.
از درخت هدایتی چون رسول اکرم و بیخ و شاخی چون علی و فاطمه، میوهای جز حسین انتظار نتوان داشت که رسول خدا خود فرمود: «انا شجره الهدی و علی اصلها و فاطمه فرعها و الحسن و الحسین ثمرها و شیعتنا اوراقها» و ناصر خسرو گوید:
شجر حکمت پیغمبر ما بود و بر او
هر یک از عترت او نیز درختی ببرند
پسران علی امروز مر ور را بسزا
پسرانند چو مر دختر او را پسرند
پسران علی آنها که امامان حقاند
به جلالت به جهان در، چو پدر مشتهرند
تأکید ناصرخسرو بر این که پسران علی یعنی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پسران پیغمبر(ص) هستند، در حقیقت رد و نقیضی است بر عقیدهای که در میان اعراب شهرت یافته بود که فرزندان دختر در حقیقت فرزند نیستند؛ زیرا آنان از صلب بیگانهاند و در تأیید این موضوع استشهاد به قول اکثم به صیفی میکردند که در نکوهش دختران گفته است: «آنان دشمنان را میزایند و به بیگانگان ارث میگذارند.» و همچنین به قول آن شاعری که گفته است:
بنون بنو ابناءنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الا باعد
یعنی:«پسران پسران ما، پسران ما هستند و پسران دختران ما، پسران مردان بیگانهاند.» ولی در آیۀ مباهله، آنجا که گفت: «قل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم»؛ با اطلاق ابناء بر حسنین و همچنین پیغمبر که فرمود: «هذان ابنای امامان قاما او قعدا»؛ یعنی حسن و حسین پسران من هر دو امام هستند، چه قیام کنند و چه قعود نمایند، قلم بطلان بر این اندیشۀ ضعیف کشید و بر همین اساس امامان شیعه از نسل و ذریه حسین(ع) هستند و در عین حال نسل و ذریه محمد(ص) هم محسوب میشوند؛ هرچند که از فرزند دختر با او میپیوندند. به همین مناسبت بود که در جنگ صفین، حضرت علی(ع) فرمود: «مگذارید این دو جوان ـ یعنی حسن و حسین (ع) ـ با من وارد کارزار شوند؛ زیرا میترسم که آن دو کشته شوند و نسل رسول خدا منقطع گردد. »
و نیز هنگامی که از محمد بن حنفیه سئوال شد که چرا پدرت چنان که تو را به جنگ برمیانگیزد، حسن و حسین را برنمیانگیزد؟ پاسخ داد: «حسن و حسین چشمان اویند و من دست راست او هستم، و او با دست خود از دو چشمش دفاع میکند.»
آری، علی از این دو چشم خود نگهداری کرد تا نسل رسول(ص) منقطع نگردد و یادگار او جاودان بماند و این یادگاری همان است که ناصرخسرو بدان اشارت کرده است:
گــزین و بهیـ«ن زنان جهـان کجا بود جز در کنار علی
حسین و حسن یادگار رسول نبودنـد جــز یادگار علی
پیامبر(ص) و علی(ع) که از دنیا رفتند، صفات نیک و برجستۀ خود را در این دو یادگار خود به جای گذاشتند تا همچنان که رسول خدا اسوه ای حسنه و علیّ مرتضی شهیدی نمونه بود و هر دو جامع علم و شجاعت وجود بودند، این صفات در فرزندان آنان زنده بماند و عالمیان را بهرهمند سازد.
فاطمه(س)، دو فرزند خود حسن و حسین را نزد رسول خدا(ص) آورد، آنگاه که رسول خدا در بستر مرگ بود، و گفت: «ای رسول خدا! این دو پسران تواند. برای آنان چیزی به ارث بگذار.»
پیغمبر(ص) فرمود: «هیبت و سودت خود را برای حسن و جرأت و جود خود را برای حسین میگذارم.
همچنین روایت شده است که پس از رحلت حضرت علی(ع)، محمد بن حنفیه نزد حسن و حسین(ع) آمد و گفت: «میراث پدرم را به من بدهید.»آنان گفتند: «تو خود دانی که پدرت زر و سیمی از خود به جای نگذاشته است.»او گفت: «این را میدانم ولی من میراث مال را نمیجویم بلکه میراث علم او را از شما میخواهم.»
ناصر خسرو در موارد متعدد اشاره به این حقیقت که علی(ع) سیم و زری نداشت و آنچه که به ارث گذاشت علم و دین بود، کرده است؛ از جمله:
نبود اختیار علی سیم و زر که دین بود و علم اختیار علی
**
میراث رسول است به فرزندش از او علم
زین قول که او گفت شما جمله کجائید
و صریحاً میگوید که برای به دست آوردن علم، تأکید ناصرخسرو بر این که پسران علی یعنی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پسران پیغمبر(ص) هستند، در حقیقت رد و نقیضی است بر عقیدهای که در میان اعراب شهرت یافته بود که فرزندان دختر در حقیقت فرزند نیستند، باید وارد مدینه علم و حصن آل مصطفی شد؛ یعنی چنگ به دامان امام علی(ع) و فرزندان او زد:
در مدینه علم ایزد جغدکان را جای نیست
جغدکان از شارسانها قصد زی ویران کنند
مر تو را در حصن آل مصطفی باید شدن
تا ز علم جد خود بر سرت درّ افشان کنند
که مدینۀ علم همان است که پیغمبر (ص) فرمود: «انا مدینه العلم و علی بابها». و حصن آل مصطفی همان است که امام رضا (ع) فرمود: «ولایه علی بن ابیطالب حصنی». شرافت و بزرگی حسن و حسین چنان بود که حضرت علی (ع) به نام آنان مکنّی بود؛ یعنی در زمان رسول خدا، به وی ابوالحسنین میگفتند. به این بیت ابوالاسود دئلی که در مرثیه حضرت علی سروده، بنگرید:
اذا استقبلت وجه الی حسین رأیت البدر فوق الناظرینا
و بر همین قیاس در خطبهها و خطابهها اطلاق ابوالحسنین بر آن حضرت شده است. و نیز حسن و حسین به عنوان دو گل بوستان محمدی ممتاز گشتهاند و کنیه «ابوالریحانتین» را پیغمبر اکرم (ص) برای حضرت علی (ع) به کار برده است که بنا بر روایتی رسول خدا (ص) سه روز پیش از وفاتش خطاب به حضرت علی (ع) فرمود: «السلام علیک یا اباالریحانتین اوصیک بریحانتی من الدنیا: سلام بر تو ای پدر دو ریحانۀ من، من سفارش این دو ریحانۀ خود را در دنیا به تو میکنم».
این کلمۀ «ریحانه» همان است که ناصرخسرو از آن به گل و یاسمین تعبیر کرده است:
حسین و حسن را شناسم حقیقت
به دو جهان گل و یاسمین محمد
چنین یاسمین و گل اندر دو عالم
کجا رست جز در زمین محمد
ناصرخسرو در دیوان خود کلمه شبر و شبیر را نیز به جای امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به کار میبرد، مانند:
بیاویزد آن کس به عذر خدای
که بگریزد از عهد روز غدیر
چه گویی به محشر اگر پرسدت
از آن عهد محکم شبر یا شبیر
از پیغمبر خدا روایت شده که فرمود:«هارون دو پسر خود را شبر و شبیر نام نهاد و من دو فرزندم حسن و حسین را بدانچه هارون دو فرزندش را نامید، مینامم.»
ناصرخسرو در جایی دیگر گوید:
جوانی ستوده است مدحت مر او را
بس است و جز این نیستش هیچ مفخر
که سادات جمع جوانان جنت
نبی گفت هستند شبّیر و شبّر
بیت دوم اشاره به حدیثی است که از پیغمبر روایت شده که آن دو یعنی حسن و حسین سید شباب اهل الجنه هستند و این تعبیر پیغمبر چنان دلپذیر بود که حضرت علی نیز با همین تعبیر در نامۀ خود که به معاویه نوشت، از حسنین یاد کرد. ناصر خسرو در دیوان خود مکرر اندر مکرر اشاره به شهادت امام حسین(ع) و واقعۀ کربلا کرده و از قاتلان او به زشتی یاد میکند و آنان را به سگان مست گشته تشبیه مینماید؛ مانند این دو مورد:
هیچ شنودی که به آل رسول
رنج و بلا چند رسید از دهاش
دفتر پیش آر و بخوان حال آنک
شهره از او شد به جهان کربلاش
تشنه کشته شد و نگرفت دست
حرمت و فضل و شرف مصطفاش
وآن کس کو کشت مر آن شمع را
باز فرو خورد همین اژدهاش
**
بیعصا رفتن نباید چون همی بینی که سگ
مر غریبان را همی جامه بدرّد بیعصا
پاره کردستند جامه دین بر تو لاجرم
آن سگان مست گشته روز حرب کربلا
و نیز در موارد متعدد به مناسبتی اشاره به «خون حسین» میکند مانند دو مورد زیر:
من که ز خون حسین پر غم و دردم
شاد چگونه کنند خون رزانم
از تو بدین کارها بماندم شاید
گرچه نشاید همی که از تو بمانم
**
حاکم در خلوت خوبان به روز
نیمشبان محتسب اندر شراب
خون حسین آن بچشد در صبوح
وین بخورد ز اشتر صالح کباب
و در بیت زیر اظهار تأسف و اندوه بر شریعت اسلام میکند که بدانجا رسیده است که سر عزیزترین و گرامیترین فرزند رسول (ص) را به طمع حطام دنیا از تن جدا میکنند:
شاید که بگریند بر آن دین که بدو در
فرزند نبی را بکشند از قبل زر
ور یار رسول است کشنده پسر او
پس هیچ مر او را نه عدو بود و نه کافر
و این تأسف ناصر خسرو بر دین اسلام برای بسیاری از شاعران پیدا شد؛ چنان که کمیت هم بر تعطیل احکام دین بدینگونه اظهار تأسف میکند:
و عطلت الاحکام حتی کأننا علی مله غیر التی نتحل
و مسلماً ناصر خسرو آنجا که میگوید:
نشنودی آن مثل که زند عامه
مرده به از به کام عدو رسته
همان رجز معروف حسینی را به یاد داشته که از بس مردم آن را بر زیان راندند، حکم مثل سائر را یافته و ورد زبان عامه گشته است:
الموت اولی من رکوب العاری والعار اولی من دخول الناری
عبارات ناصر خسرو در موارد متعدد اشاره به این حقیقت که امام علی(ع) سیم و زری نداشت و آنچه که به ارث گذاشت علم و دین بود، کرده است مانند: «المنیه و لا الدنیه» و «موت فی قوه و عز اصلح من حیات فی ذل و عجز» و اشعاری مانند:
نترسیدند از مردن گه جنگ ز نام بد بترسیدند و از ننگ
تحت تأثیر همین سخن مردانۀ حسین (ع) به وجود آمده است که حتی در برخی از اشعار تصریح به نام او نیز شده است مانند:
والحسین الذی تخیران یق ضی عزیزا و لایعیش دنیا
سخنی را که امام حسین(ع) در روز عاشورا گفت و با آن سخن، ذلت و حقارت را زیر پا گذارد، تا ابد بر صفحههای تاریخ میدرخشد و تا قرنها بعد هرگاه سخن از کسانی به میان میآید که تن به زیر بار خواری و ننگ ندادند و مرگ با عزت را بر زندگی توأم با ذلت اختیار کردند؛ نام حسین بن علی در رأس آنان قرار میگیرد. چنان که ابن ابیالحدید هنگامی که میخواهد از «اباه الضیم» یاد کند، عنوان «سید اهلالاباء» را برای آن حضرت به کار میبرد.
از این جهت است که شهادت امام حسین(ع) و جانبازی او، نمونه و اسوهای شد برای همهی کسانی که در راه حق جهاد کردند و جان خود را بر سر عقیده و ایمن خود فدا کردند. تاریخ هرگاه که از اینگونه اشخاص یاد میکند، در سرلوحهی خود نام سیدالشهدا (ع) را که پیشتاز برای دفاع از حق بوده اول میآورد:
واذکرن مصرع الحسین و زید
و قتیلا بجانب المهراس
والقتیل الذی بحران امسی
ثاویاء بین غربه و تناس
و باز شهادت امام حسین(ع) بود که بوستان شریعت محمدی را آبیاری کرد و به مسلمانان آموخت که آنچه که باقی و جاوید است، روح است و تن که دستخوش نابودی و تباهی است، چندان اهمیت ندارد و باید آن را به موقع خود برای اعتلای کلمۀ حق و عدالت و نشر دین و تقوی فدا ساخت.
حال که سخن را با ناصر خسرو آغاز کردیم، بیمناسبت نیست که سخن را با جملهای از سخنان «اخوانالصفا» و «خلان الوفا» به پایان رسانیم. آنان میگویند یکی از دلائلی که میتوان بر بقای نفس پس از مفارقت از بدن اقامه کرد، این است که اهلبیت پیغمبر ما بدنهای خود را در روز کربلا تسلیم به قتل کردند و راضی نشدند که به حکم یزید و زیاد تن در دهند. آنان بر تشنگی و طعن و ضرب صبر کردند تا آن که نفوسشان از بدنهایشان جدا شد و به ملکوت آسمان بر رفت.
آری، امام حسین(ع) بدن خود را به آسانی تسلیم مرگ کرد تا بدان وسیله روح خود را تا ابد حاکم بر دلهای مؤمنان گرداند و آنان در دفاع از حق و مبارزه علیه باطل، از او الهام گیرند. همان بدنی را که او به خاطر روح، خوار داشت، و آن را تسلیم ضرب و طعن و قتل کرد؛ چنان عزیز و گرامی باشد که همه مؤمنان آرزوی چشم سایی بر خاک او را داشته باشند و رفع اندوه و غم و فقر و بیماری را از آن تربت پاک بجویند.
منبع: شفقنا