یوهان ولفگانگ گوته از شعرای بزرگ آلمانی است که با آثار فراوان و ارزشمندش در ردیف بزرگترین شاعران جهان قرار دارد.
مطالعات قرآنیِ گوته دستاوردی بزرگ برای او ایجاد نمود و به وی انگیزهی تدوین نمایشنامهی محمد (ص) را داد...
نویسنده: زهرا امین
.........................................................................................................................................................................................................................
یوهان ولفگانگ گوته[1] از شعرای بزرگ آلمانی است که با آثار فراوان و ارزشمندش در ردیف بزرگترین شاعران جهان قرار دارد.
گوته، از دوران جوانی به اسلام و رسول گرامی آن، علاقمند شد. به گونهای که در 23 سالگی مدحی بسیار زیبا در وصف پیامبر سرود. او به خواندن قرآن نیز علاقهی شدیدی داشت و دوست میداشت همهی شبهای قدر را که قرآن، در آن نازل شده، شب زنده داری کند.
مطالعات قرآنیِ گوته دستاوردی بزرگ برای او ایجاد نمود و به وی انگیزهی تدوین نمایشنامهی محمد (ص) را داد. اگرچه این نمایشنامه هرگز مجال اجرا نیافت، اما میتوان از روی آن با دیدگاه گوته دربارهی اسلام و پیامبر خاتم بهتر آشنا شد.
از این نمایشنامه، دلایل و چگونگی علاقهی شخصی گوته نسبت به اسلام قابل مشاهده است. در این میان، دو جلوه نمود بیشتری دارند: نخست شخصیت حضرت محمد (ص) و دوم تعالیم حیات بخش اسلام که گوته به سبب این دو جلوه، علاقهای درونی نسبت به اسلام پیدا میکند.
بخشی از نمایشنامه، شعری شورانگیز در وصف توحید از زبان پیامبر اسلام است. این شعر با الهام از آیهای از قرآن کریم که در آن حضرت ابراهیم خطاب به مشرکان میفرماید: «من غروب کنندگان را دوست نمیدارم»[2] ، نوشته شده است. بخشی از شعر مذکور اینچنین است:
اى قلب عاشق
خویش رابه سوى آفریدگارت روانه ساز
اینک اى پروردگار من تو را میپرستم
تویى که همگان را دوست دارى و آنان را عاشقى
تویى که خورشید و ماه و ستارگان را آفریدى
و زمین را و آسمان را و هستی را
یکی از زیباترین قسمت های این نمایشنامه، «نغمه محمد (ص)» نام دارد که در واقع مکالمه ای است میان علی (ع) و فاطمه (س). در این شعر، گوته شخصیت پیامبر اسلام را به عنوان رهبر معنوی بشریت به تصویر کشیده است. وی برای بیان بهتر موضوع، از تمثیل «چشمه ای با آب تازه و فراوان» بهره جسته تا بدان وسیله، آغاز حرکت حضرت محمد (ص) را از نقطههای کوچک تا رسیدن به قدرت معنوی بزرگ، بهتر بیان کند. متن شعر اینگونه است:
(مکالمه ای میان علی (ع) و زهرا (س) دربارهی رسول خدا)«نغمه محمد (ص) »
علی(ع):
بنگر بدان چشمه
همان که از کوهساران میجوشد
چه باطراوت و شاد
و میتراود به سان چشمان ستارگان، آنگاه که میدرخشند
{این بخش از شعر به نبوت حضرت محمد (ص) اشاره میکند. گوته در این قسمت پیامبر (ص) را بر فراز کوهی که غار حرا در آن واقع شده، همچون چشمهای توصیف میکند که از فراز کوهسار جوشیدن میگیرد و برای هدایت و سیراب کردن، به پایین سرازیر میشود.}
فاطمه(س):
سرشاخههایش سیراب میشوند
برخاسته از روحهای پاک
در میان صخرهها
در بوته زارها
علی(ع):
به تازگی و طراوت جوانی
از فراز میلغزد
برروی صخرههای مرمرین
و آنگاه دوباره به سوی آسمان
سرشاد هلهله شادی سر میدهد.
فاطمه(س):
و از میان صخرهها و از گذرگاه قلهها
سنگریزههای رنگین را
شکار میکند
{در فرازهای یاد شده، به آغاز نبوت پیامبر اکرم (ص) و شروع دعوتش به اسلام اشاره گردیده. طراوت و شادابی چشمه ای که میخواهد جمعیتی را از آنچه دارد، سیراب کند. نگاه پیامبر (ص) به بالا و همچنین حرکتش به سمت دامنه کوه (جمعیت) و برگزیدن یاران ارزشمند، از جمله اشاراتی است که گوته در این بخشها به آنها پرداخته است.}
علی(ع):
و با ورودی پیشواگونه و راهبر
همه چشمهها را که برادر اویند
با خویش همراه میسازد
{منظور گوته از همراهی «همه چشمهها» و عبارت «برادر اویند»، همراهی سایر ادیان و پیامبران با حضرت محمد (ص) در روش و هدف است.}
فاطمه(س):
و در آن پایین، اعماق دره
در مقدم این رود گلها میرویند
و سبزهها از نفسش حیات مییابند
علی(ع):
نه ظلمات درهها بازش میدارند
و نه گلهای زیبا
همان گلهایی که به زانوان او پیچیدهاند
و با دیدگان خمار و شیفته او را میستایند
ناگاه به دشت وارد میشود
و در گستره بسان رودی مارپیچ در دشت جاری میشود
فاطمه(س):
و نهرها به امتدادش
مشتاقانه همراه میشوند
و او اینک به گستره دشت قدم نهاده است
و میدرخشد با تلألوی نقره گون
{گوته همه مراحل و مقاطع دعوت رسول اکرم (ص) و راهنماییاش در میان مردم را به زبان توصیف و تشبیه در آورده. رود این شعر، نمادی از پیامبر (ص) است. ظلمات، دشمنان و گلهای زیبا مادیات هستند؛ گستره دشت، اجتماعی است که به آن وارد میشود و نهرها یاران ایشان هستند.}
علی(ع):
و نهرهای جاری از کوهساران
بانشاط او را میخوانند
و فریاد برمیآورند
علی(ع) و فاطمه(س):
برادر
برادر، برادرانت را دریاب و با خویش برگیر
فاطمه(س):
با خویش ببر به درگاه آن پدر پیر
ببر به اقیانوس جاودان
ببر بدان محیطی که با دستان گشاده
ما را به انتظار نشسته است
دستانش گشاده منتظرند و ما را مشتاقند
اما چه بی حاصل
علی(ع):
چرا که ما را در کویر خشک
میبلعند سنگریزههای حریص
و آفتاب سوزان از فراز آسمان
خون ما را میمکد
و تپه ای ناگاه راه را بر ما میبندد
و از رسیدن به برکه بازمیدارد
برادر!
دریاب برادرانت را در این گستره دشت
فاطمه(س):
دریاب برادرانت را
که از کوهساران جاری گشته اند
هر دو:
ببر به سوی پدر، دریاب ما را
علی(ع):
همگی راهی شوید!
و اینک این رود هر لحظه با عظمتی بیشتر
به پیش میرود و سلالهای از آبها
تبار او را خواهند ساخت.
و آبها آن رهبر را بر شانههای خویش بلند کردهاند
و بر همه امپراتوریها چیره میشود
و نامش را به سرزمینها میبخشد
و در مقدم او مدینهها ساخته میشوند
فاطمه(س):
شهرها نیز حتی بازش نمیدارند
و نه حتی منارههایی که بر فرازشان آتش برافروختهاند
و نه قصرهای مرمرین و نه آثار شکوهمند باستان
بازنمیدارند، قدرتش را و شکوهش را
علی(ع):
و آن رود بزرگ به سان «اطلس» آن قهرمان نمادین
خانههای ساخته شده از چوب سدر را
بر بازوان ستبرش حمل میکند
و هزاران درفش برافراشته بر آسمان
شکوه و قدرت او را به اهتراز درآورده
آن را میسرایند
و او برادرانش را با خویش برمیگیرد.
فاطمه(س):
و برمیگیرد گنجهایش را و فرزندانش را
هر دو:
به پیشگاه آفریدگاری که منتظر است
و قلبش سرشار از سرور
{پایان شعر گوته با اعتقاد و ایمان این شاعر آلمانی به معاد و همچنین یقین وی بر پیروزی رسالت پیامبر اعظم (ص) همراه است.}
متن اصلی به زبان آلمانی
Mahomets Gesang
Language: German
Seht den Felsenquell,
Freudehell,
Wie ein Sternenblick;
Über Wolken
Nährten seine Jugend
Gute Geister
Zwischen Klippen im Gebüsch.
Jünglingfrisch
Tanzt er aus der Wolke
Auf die Marmorfelsen nieder,
Jauchzet wieder
Nach dem Himmel.
Durch die Gipfelgänge
Jagt er bunten Kieseln nach,
Und mit frühem Führertritt
Reißt er seine Bruderquellen
Mit sich fort.
Drunten werden in dem Tal
Unter seinem Fußtritt Blumen,
Und die Wiese
Lebt von seinem Hauch.
Doch ihn hält kein Schattental,
Keine Blumen,
Die ihm seine Knie umschlingen,
Ihm mit Liebesaugen schmeicheln:
Nach der Ebne dringt sein Lauf,
Schlangenwandelnd.
Bäche schmiegen
Sich gesellig an. Nun tritt er
In die Ebne silberprangend,
Und die Ebne prangt mit ihm,
Und die Flüsse von der Ebne
Und die Bäche von den Bergen
Jauchzen ihm und rufen: Bruder!
Bruder, nimm die Brüder mit,
Mit zu deinem alten [ Vater,
Zu dem ewgen Ozean,
Der mit ausgespannten Armen
Unser wartet,
Die sich, ach! vergebens öffnen,
Seine Sehnenden zu fassen;
Denn uns frißt in öder Wüste
Gierger Sand, die Sonne droben
Saugt an unserm Blut, ein Hügel
Hemmet uns zum Teiche! Bruder,
Nimm die Brüder von der Ebne,
Nimm die Brüder von den Bergen
Mit, zu deinem Vater mit!
Kommt ihr alle! -
Und nun schwillt er
Herrlicher: ein ganz Geschlechte
Trägt den Fürsten hoch empor!
Und im rollenden Triumphe
Gibt er Ländern Namen, Städte
Werden unter seinem Fuß.
Unaufhaltsam rauscht er weiter,
Läßt der Türme Flammengipfel,
Marmorhäuser, eine Schöpfung
Seiner Fülle, hinter sich.
Zedernhäuser trägt der Atlas
Auf den Riesenschultern; sausend
Wehen über seinem Haupte
Tausend Flaggen durch die Lüfte,
Zeugen seiner Herrlichkeit.
Und so trägt er seine Brüder,
Seine Schätze, seine Kinder
Dem erwartenden Erzeuger
Freudebrausend an das Herz. ] 1
متن اصلی به زبان انگلیسی
Song for Mohammed
Language: English
Behold this rocky spring,
bright with joy
like a twinkling star;
above the clouds
its youth was nourished
by good spirits
among the cliffs in the bushes.
Fresh as a youth
it dances out of the cloud
down to the marble rocks,
cheering again
to the sky.
Along mountainous paths
it chases after colorful pebbles,
and with the step of a young leader
its companion-springs journey
with it onward.
Below in the valley
flowers appear from its footprints,
and the meadow
derives life from its breath.
But no shaded valley can stop it,
no flower,
clasping its knees
and imploring it with loving eyes:
toward the Plains it presses its course,
twisting like a snake.
Brooks nuzzle up
sociably. Now it treads
into the Plain, resplendent with silver,
and the Plain grows silver too,
and the rivers of the Plain
and the brooks of the mountains
cheer and shout: "Brother!
Brother, take your brothers with,
take them with you to your ancient father,
to the eternal ocean,
whose outstretched arms
await us,
who, ah! has opened them in vain
to embrace his yearning children;
for the bleak wasteland's
greedy sand devours us; the sun above
sucks up all our blood; a hill
clogs us into a pool! Brother,
take your brothers from this Plain,
take your brothers from the mountains,
take them with you to your ancient father!
Come all of you! -
and now [the spring] swells
more grandly: an entire race
lifts the prince up high!
And in rolling triumph
it gives names to the lands and cities
that grow in its path.
Irresistibly it rushes onward,
leaving a wake of flaming-tipped towers
and houses of marble - creations
of its bounty.
Like Atlas it bears cedar houses
upon its giant's shoulders;
over its head, the wind noisily
blows a thousand flags
as testimony of its glory.
And so it brings its brothers,
its treasures, its children,
effervescent with joy,
to the waiting parent's bosom.
منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد(ص)