فُطرُس نزد گهواره رفت؛ بدنش را با قنداقهی حسین علیه السلام متبرّک ساخت و رحمت خدای حسین را به سوی خویش جلب نمود. پرِ پروازش شفا گرفت و غُفران الهی که سالیان سال در طلبش بود، نصیبش گردید.
او خود را آزاد شدهی حسین میدانست...
مَلَک بود و حامل عرش الهی.
در سایهی لطف و رحمت پروردگار، سرخوش از اطاعت آفریدگار، روزگار میگذراند و عبادت خالق به جای می آورد.
تا آنکه خداوند او را به امری مامور کرد و او تعلّل نمود.
به تاوان خطا، پر و بال پرواز از فُطرُس ستاندند و او را از بارگاه کبریایی به جزیرهای دور دست راندند؛ تا بداند پر و بال و حیات و خلقتش تنها از برای آن بوده که فرامین خالق را لبیک گوید.
آنچه او را می آزُرد عذاب تنهایی و درد اُفول جایگاه نبود. رانده شدن از رحمت پروردگار بود که دلش را به درد می آورد و دور بودن از مغفرت دادار بود که قلبش را می فشرد.
سر به سجدهی عبودیت گذاشت و ندای پشیمانی سر داد؛ یک سال، ده سال، صد سال، هفتصد سال!
هفتصد سالِ آزگار نوحهی «یا غافر الخطایا؛ یا منتهی الرّجایا» سر داد تا خدایش بیامرزد و قصورش را ببخشاید.
تا آنکه بارقهی امیدی درخشیدن گرفت. مولودی مَه جبین از نسل رحمت للعالمین پا به عرصهی گیتی نهاد و خِیل ملائک را برای شادباش به محبوب و محبوبهی خدا به زمین کشاند.
فُطرُس که شعف و بی تابیِ همقطاران پیشین خود را دید، از جبراییل که پیشاپیش آنان پرواز میکرد، علّت را جویا شد.
جبراییلِ امین، از نعمتی سخن گفت که پروردگار عالمیان به رسول گرامیاش - محمد مصطفی صلی الله علیه و آله - ارزانی داشته؛ نوزاد فاطمه و علی. مولودی که خداوند نامش را «حسین» گذارده و پنجمین محبوب خالق رحمان در میان فرشیان و عرشیان است. و اکنون جبراییل به همراه سایر ملائک، مأمور تهنیت به حبیب خداست.
فُطرُس، از جبراییل خواست تا او را نیز همراه خود نزد پیامبر رحمت ببرد تا شاید به دعای گرامیترین بنده نزد خدای رحمان، گره از کارش باز شود.
جبراییل پذیرفت و مَحمِل او به سوی رسول خدا شد.
پیک الهی، درود و تهنیت پروردگار را به سبب میلاد مبارک این مولود فرخنده، به پیشگاه محمد عرضه کرد. آنگاه تحفهای را که خدای متعال به عنوان چشم روشنی برای محبوبهاش – فاطمهی زهرا – فرستاده بود، تقدیم داشت.[2] مأموریت، به پایان رسید اما نه جبراییل و نه هیچ کدام از ملائک دیگر، دوست نداشتند خانهی نور را که امروز نُورٌ عَلَی نُور بود، ترک کنند.
و در این میانه، حالِ فُطرُس از دیگران غریبتر:
شرمسار از خطایی که مرتکب شده؛
امیدوار به رسولی که رحمت عالمیان نامیده شده؛
و مسرور از نعمتی که به زمینیان عطا شده.
جبریل امین، درخواست فُطرُس را به پیامبر عرضه داشت و نگاه پر مهر محمد صلی الله علیه و آله فُطرُس را به گاهوارهی عرشیِ حسین علیه السلام هدایت کرد.
فُطرُس نزد گهواره رفت؛ بدنش را با قنداقهی حسین علیه السلام متبرّک ساخت و رحمت خدای حسین را به سوی خویش جلب نمود. پرِ پروازش شفا گرفت و غُفران الهی که سالیان سال در طلبش بود، نصیبش گردید.
او خود را آزاد شدهی حسین میدانست و راهی می جُست تا محبت خود را به نوهی رسول خاتم ابراز کند. از این رو عهدی دلنشین با پیامبر مهربانی بست:
«حسین علیه السلام این حق را بر گردن من دارد که هر که او را زیارت کند، زیارت وی را به عرض حسین برسانم. هر که بر او سلامی بفرستد، سلامش را به حسین برسانم و هر که بر او درود بفرستد، درود او را به حسین برسانم.»
پس اینک ای نجات یافتهی حسین! سلام ما را نیز به آقای خود که از سُلالهی رحمت و عترت است برسان و از جانب ما عرض کن:
«ای مولا و ای آقای ما!
ما نیز همچون فُطرُس درمانده و گرفتاریم. میلادت را بهانهای میداریم برای آنکه از خدا طلب کنیم به برکت و حُرمت وجودت، غضب خویش از ما بردارد و نجات دهندهی آخرالزمان را که نهمین فرزند از نسل توست، بر ما آشکار سازد. میدانیم نیازی نیست هفتصد سال دعا کنیم تا باب رحمت خدا گشوده شود و اذن ظهور منجی صادر گردد. گوشهی چشمی از تو ما را بس است تا جمیع عنایات پروردگار نصیبمان گردد و پر و بال پروازمان شفا یابد.
پس از جانب ما آمدن فرزندت را طلب کن تا در عصر طلایی ظهور، همگان طعم خوشبختی و سعادت را بچشیم و خدا را به شایستگی عبادت کنیم.»
منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد(ص)