نگاهی به رخدادهای پس از ولادت حضرت مهدی(عج) و کیفیت ارتباط امام با شیعیان

شاید پراهمیت‌ترین دیدار اصحاب امام‌عسکری(ع) از حضرت بقیه‌الله‌(ع) (قبل از شهادت امام یازدهم) ) زمانی بود که محمد‌بن‌عثمان عمری ـ از وکلای خاص امام‌زمان‌(ع) ـ همراه با چهل نفر دیگر در خدمت امام بودند. آن حضرت فرزند خود را به آنان نشان داد و فرمود: : این امام شما پس از من و جانشین من در میان شماست. از او فرمان برید و پس از من در دین خود اختلاف مکنید که در این صورت هلاک می‌شوید و پس از این  او را نخواهید دید.»

نگاهی به رخدادهای پس از ولادت حضرت مهدی(عج) و کیفیت ارتباط امام با شیعیان

حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان کارشناس تاریخ اسلام، در فصلی از کتاب «حیات فکری ـ سیاسی امامان شیعه‌(ع)» خود، به ولادت حضرت مهدی(عج) و حوادث پس از آن اشاره کرده که بخش هایی از آن در این مطلب جمع آوری شده است. لازم به ذکر است، عمده مآخذ و ارجاعات متعددی که استاد جعفریان در جای جای این مطلب آورده‌اند، حذف شده و محققان می‌توانند به متن اصلی مراجعه کنند.

 استاد جعفریان در تحلیل و بررسی رخدادهای پس از ولادت حضرت مهدی(عج) آورده است:

نکاتی درباره ولادت امام‌زمان(ع)

تلاش‌هایی که عباسیان حاکم بر سامرّا و بغداد برای کنترل زندگی امام حسن عسکری(ع) به عمل آورده بودند، اختفای مسأله مهم تولد امام‌زمان‌(ع) را کاملا توجیه می‌کند. همچنین این نکته را که در آن زمان‌ها، مسأله غیبت آن حضرت بر سر زبان‌ها بوده و بنی‌عباس درصدد بودند تا به هر طریق ممکن، راه امامت را بر شیعه مسدود سازند، روشن می‌کند. شیخ مفید در آغاز شرح حال امام‌زمان(ع) می‌نویسد: به دلیل مشکلات آن دوران و جستجوی شدید سلطان وقت و کوشش بی‌امان یافتن آخرین حجت خدا، ولادت آن حضرت بر همگان مخفی ماند. پیش از آن نیز در روایات امامان‌(ع) به ولادت اسرار آمیز آن حضرت اشاره شده و حتی این مطلب یکی از دلایل شناخت وی تعیین شده بود.

تلاش بی‌وقفه بنی‌عباس برای یافتن فرزندی از امام یازدهم، در بیشتر منابع تاریخی گزارش شده است. احمدبن‌عبیدالله‌بن‌خاقان که کار خراج قم را بر عهده داشته، درباره موضوع کاوش خانه امام عسکری(ع)، گزارشی داده که متن آن چنین است: وقتی خبر بیماری امام عسکری(ع) شایع شد، خلیفه به دنبال پدرم فرستاد. او به دارالخلافه رفت و همراه پنج تن از کارمندان نزدیک خلیفه که از معتمدان او بودند، بازگشت. پدرم به آنان دستور داد تا خانه امام را در کنترل خود گرفته و لحظه به لحظه از احوال و اخبار وی اطلاع داشته باشند؛ آنگاه برخی از طبیبان را فرا خواند و دستور داد شبانه‌روز بر بالین امام حضور داشته باشند.

پس از دو یا سه روز به او اطلاع دادند که امام ضعیف‌تر شده است و او دستور داد طبیبان بر مراقبت‌های خود بیفزایند؛ آنگاه پیش قاضی‌القضات رفت و از او خواست ده نفر از معتمدان خود را که از نظر دین و ورع، کاملا به آنان اطمینان دارد، به منزل امام‌عسکری(ع) بفرستد که شبانه‌روز در آنجا باشند. این وضع ادامه داشت تا آنکه امام وفات کرد. پس از این حادثه، خانه امام‌عسکری(ع) به دستور خلیفه بررسی دقیق شد و همه‌چیز مهر و موم گردید و پس از آن تلاش‌های پیگیرانه‌ای برای یافتن فرزندی از آن حضرت آغاز شد؛ حتی کنیزان امام نیز تحت‌نظر قرار گرفتند تا معلوم شود کدام یک از آنها باردار است؛ یکی از آنها را که احتمال حمل درباره‌اش می‌رفت، در حجره‌ای تحت مراقبت قرار دادند تا وقتی که باردار نبودن وی مسلم شد. آنگاه میراث امام را میان مادر و برادرش جعفر تقسیم کردند. در همین روایت، به دنبال گزارش مزبور، اشاره‌ای به تلاش جعفر به منظور جانشینی برادرش شده است؛ از جمله آنکه وی از عبیدالله بن خاقان خواست او را به عنوان جانشینی امام‌عسکری(ع) اعلام و معرفی نماید و او تقاضای جعفر را رد کرد.

روایت دیگری اشاره بدان دارد که برخی از شیعیان قم، بی‌خبر از رحلت امام عسکری(ع) برای پرداخت وجوه خویش به سامرا آمدند. پس از ورود به سامرا، کسانی آنها را پیش جعفر بردند. قمی‌ها نخست درصدد امتحان جعفر برآمدند؛ بدین‌منظور از وی پرسیدند: آیا او از مبلغ پولی که با خود آورده‌اند اطلاع دارد؟ جعفر پس از اظهار بی‌اطلاعی گفت: «تنها خدا از غیب آگاه است.» در نتیجه قمی‌ها از پرداخت پول به او خودداری کردند. در آن هنگام شخصی آنها را به خانه‌ای هدایت کرد و در آنجا پس از آنکه مبلغ وجوهات به آنها گفته شد، پول را به شخصی که درست گفته بود، تحویل دادند. جعفر این موضوع را به معتمد گزارش داد و به دستور او خانه امام و حتی خانه‌های همسایگان آن حضرت تفتیش مجدد شد. در اینجا بود که کنیزی به نام ثقیل که گویا به خاطر حفظ جان امام‌زمان(ع) ادعای بارداری کرده بود، بازداشت شد و مدت دو سال تحت نظر قرار گرفت تا اطمینان به عدم بارداری وی حاصل شد، سپس او را رها کردند.

به‌طور مسلم چنین حساسیت شدیدی از طرف دستگاه خلافت همراه با تحریکات جعفر، بدان سبب بود تا گذشته از کنترل امام دوازدهم، در صورت عدم دسترسی به آن حضرت، دست کم بتوانند اعلام کنند که امام حسن عسکری(ع) فرزندی نداشته است. احضار افراد موثق در منزل امام نیز برای این بود تا به ادعای خود در این باره رنگ حقیقت داده و شیعیان را دچار حیرت و سردرگمی نمایند، چنان که در ادامه همان نقل از شیخ طوسی افزوده شده: افراد مورد اعتماد مذکور که در خانه امام حضور داشتند، شهادت دادند که آن حضرت درگذشته است. حقیقت آن است که مطابق طرح دقیق و منظمی که از پیش دراین باره ریخته شده بود، مسأله ولادت آن حضرت از اساس از چشم مردم و حتی بیشتر شیعیان به دور مانده و با این حال مشکل چندانی نیز به دنبال نیاورد.

آگاهی برخی شیعیان از ولادت امام‌زمان‌(ع)

البته چنین نبود که کسی از تولد آخرین حجت خدا آگاهی نداشته و یا پس از تولد، آن حضرت را ندیده باشد. برخی از شیعیان مورد اعتماد و عده‌ای از وکلای امام عسکری(ع) و کسانی که در خانه امام مشغول خدمت بودند، از این امر باخبر بودند. شیخ مفید از تعدادی از اصحاب، خادمان و یاران نزدیک امام عسکری(ع) روایت کرده که آنان موفق به دیدار امام‌زمان(ع) شده‌اند. محمدبن‌اسماعیل‌بن‌موسی بن جعفر، حکیمه خاتون دختر امام جواد (ع)، ابوعلی بن مطهر، عمرو اهوازی و ابونصر طریق خدمتگزار خانه امام، از آن جمله بودند. بدین ترتیب امام حسن عسکری(ع) فرزند خود را به برخی از یاران نشان داد و ایشان را جانشین خویش معرفی کرد.

شیخ کلینی از ضوء بن علی عجلی روایت کرده که مردی ایرانی از اهالی فارس به او گفته بود: به منظور خدمت در منزل امام عسکری(ع) به سامرا رفتم و امام مرا به عنوان مسئول خرید خانه پذیرفت. روزی حضرت عسکری(ع) فرزند خود را به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبکم». وی اظهار می‌کند که پس از آن نیز تا رحلت امام آن کودک را ندیده است. او می‌افزاید: در زمانی که وی آن حضرت را دید، حدود دو سال سن داشته است.

شاید پراهمیت‌ترین دیدار اصحاب امام‌عسکری(ع) از حضرت بقیه‌الله‌(ع) زمانی بود که محمد‌بن‌عثمان عمری ـ از وکلای خاص امام‌زمان‌(ع) ـ همراه با چهل نفر دیگر در خدمت امام بودند. آن حضرت فرزند خود را به آنان نشان داد و فرمود: «هذا امامکم من بعدی و خلیفتی علیکم، اطیعوه و لاتتفرقوا من بعدی فی ادیانکم لتهلکوا، اما انکم لاترونه بعد یومکم هذا: این امام شما پس از من و جانشین من در میان شماست. از او فرمان برید و پس از من در دین خود اختلاف مکنید که در این صورت هلاک می‌شوید و پس از این هرگز او را نخواهید دید.» در ادامه این روایت آمده است که: چند روز پس از آن، امام‌عسکری(ع) رحلت کرد.

همین روایت را شیخ طوسی نیز نقل کرده و برخی رجال شیعه را که در این جمع چهل نفری حضور داشتند، نام برده که از آن‌جمله: علی‌بن‌بلال، احمد بن هلال، محمدبن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب بن نوح بوده‌اند. نام بردن از آن حضرت در آن دوران ممنوع بود و امام عسکری(ع) تأکید داشتند که تنها با عنوان الحجه من آل محمد از ایشان نام برند.

اختلاف پس از رحلت امام‌عسکری(ع)

مشکلات سیاسی و سختگیری‌هایی که خلفای عباسی برای امامان شیعه به وجود می‌آوردند، در برقراری رابطه منظم آنان با شیعیان، نابسامانی‌هایی را ایجاد می‌کرد. این مشکل به‌ویژه در فاصله رحلت یک امام و جانشینی امام بعدی رخ می‌داد؛ عده‌ای از شیعیان در شناخت امام خود دچار تردید می‌شدند و مدتی طول می‌کشید تا فرقه‌های انشعابی و افکار و اندیشه‌‌های ناروا رو به افول نهند و امام جدید کاملا استقرار یابد. گاهی این مشکلات به قدری تند بود که جناحی از شیعه را کاملا از بدنه اصلی آن جدا می‌کرد؛ چنان که پیدایش و مقاومت «واقفه»، «فطحیه» و حتی«اسماعیلیه» را می‌‌توان از مصادیق آن به شمار آورد.

این مشکل پس از رحلت امام‌عسکری(ع) دو چندان بود؛ زیرا گذشته از آنکه تولد و نگهداری و وصایت امام‌زمان(ع) به ‌طور کاملا محرمانه انجام شده بود، دوران غیبت نیز آغاز شده و تنها پشتوانه نیرومند امامت حضرت حجت، در یک بخش، میراث عظیم احادیث موجود درباره اصل مهدویت و پاره‌ای از لوازم آن و در بخش دیگر، استقرار نظام ارتباطی قوی و حضور برخی از عناصر سرشناس شیعه در میان اصحاب امام‌عسکری(ع) از یک سو و شیعیان آن حضرت از سوی دیگر بود. نگرانی‌های ناشی از آغاز عصر غیبت، با توجه به دشواری‌هایی که قبلا در این‌باره، پس از رحلت برخی از امامان پدید آمده بود، سبب پدیدآمدن «حیرت» در میان شماری از شیعیان شد، به طوری که در برخی از نقلهای قدیم، از این دوره به ‌عنوان دوره حیرت یاد شده است.

چگونگی پیدایش اختلاف در میان شیعیان پس از رحلت حضرت‌ عسکری(ع) در کتاب‌های «المقالات و الفرَق» و «فرق‌الشیعه» نوبختی به تفصیل گزارش شده است. شیخ مفید گزارش نوبختی را با تلخیص و اضافاتی نقل و نقد کرده است. اشعری از پانزده فرقه نام می‌برد که هر یک اعتقاد خاصی درباره جانشینی امام عسکری(ع) را دنبال کردند؛ چنان که شماری در امامت امام یازدهم نیز دچار تردید شدند، چرا که گمان می‌کردند فرزندی از ایشان باقی نمانده است؛ بنابراین در امامت خود آن بزرگوار هم تردید کردند. نوبختی ابتدا از چهار فرقه نام برده؛ اما در ضمن تشریح تک‌تک آنها، از سیزده فرقه یاد کرده است. شیخ مفید به نقل از نوبختی، چهارده فرقه را نام برده است.

شیخ دیدگاه‌های اصلی این فرقه‌ها را ـ که ذیلا به جمع‌بندی آنها خواهیم پرداخت ـ نقل کرده و با استناد به روایات و استدلال‌های کلامی، به نقد آنها پرداخته است. در مقام جمع‌بندی فرقه‌های مزبور، می‌توان گفت که آنها از لحاظ اصولی، به پنج گروه به ترتیب زیر تقسیم می‌شوند:

۱ـ کسانی که رحلت امام عسکری(ع) را باور نداشتند و او را به عنوان مهدی آل محمد(ع) زنده می‌دانند و به نام «واقفه» یعنی کسانی که بر امام عسکری توقف کرده‌اند، شناخته می‌شوند.

۲ـ کسانی که پس از رحلت امام عسکری(ع) به برادر آن حضرت، جعفربن علی‌الهادی گرویده و به دلیل آنکه فرزند امام عسکری(ع) را ندیده بودند، به امامت جعفر (ملقب به «کذاب») گردن نهادند که دسته‌ای از آنان، وی را جانشین امام یازدهم و دسته‌ای دیگر او را به عنوان امام یازدهم می‌شناختند. به اینها «جعفریه» می‌گفتند.

۳ـ عده‌ای که پس از انکار امامت حضرت عسکری(ع) به امامت اولین فرزند امام هادی(ع) محمد که در حیات پدر چشم از جهان فرو بسته بود، گرویدند؛ به اینان «محمدیه» می‌گفتند.

۴ـ شمار دیگری بر این باور بودند همان‌گونه که پس از رسول خدا(ص) دیگر پیامبر نخواهد آمد، پس از رحلت امام عسکری(ع) نیز امامی وجود نخواهد داشت.

۵ـ فرقه دیگر، «امامیه» بودند که اکثریت قریب به اتفاق شیعیان را تشکیل می‌دادند و به امامت حضرت مهدی(ع) اعتقاد داشتند. این جریانی بود که رهبری اصولی شیعیان امامی را به عهده گرفت.

از این فرقه‌ها، تنها فرقه‌ای که مورد حمایت برخی از شخصیت‌های معروف قرار گرفت، قائلان به امامت جعفر بن‌ علی است که به نوشته نوبختی، یکی از متکلمان کوفه به نام علی بن الطاحی از آنها حمایت کرد و خواهر فارس بن حاتم قزوینی ـ غالی مشهور ـ نیز او را در این کار یاری داد. پیش از آن نیز هواداران فارس بن حاتم که از طرف امام هادی(ع) سخت مورد ملامت قرار گرفته بود، در زمان حیات امام عسکری(ع) مسأله امامت جعفر را مطرح می‌کردند. گاه هم گفته می‌شد که محمد ـ فرزند امام هادی(ع) ـ که در واقع امام بوده، پس از خود، جعفر را به امامت برگزیده است.

آنچه مسلم است، این که فرقه جعفریه ـ به معنای طرفداران امامت جعفر بن امام هادی، سرسخت‌ترین مخالفان امامیه بوده و در میان شیعیان نیز هوادارانی از غالیان و جز آنها داشته‌اند. نمونه آنها، همان علی طاحن و نیز علی بن حسن فضال است که از فطحی‌مذهبان بود و در ادامه، به امامت جعفر معتقد شد. شاید بتوان گفت که پس از انشعاب «زیدیه» و «اسماعیلیه»، ایجاد گرایش شیعی پیرو جعفر،۱ انشعاب بزرگی بود که رخ داد و گرچه در بغداد به دلیل گرایش آل نوبخت به تشیع امامی دوامی نیاورد، در نقاط دیگر به طور محدود به زندگی خود ادامه داد.

شیخ مفید تأکید فرموده در سال ۳۷۳ هجری که وی مشغول تنظیم این متن بوده، از فرَق چهارگانه بالا، تنها «امامیه» موجودیت خود را ادامه می‌دهد و در وصف آنان چنین می‌گوید: امامیه از نظر تعداد و از لحاظ علمی، پرجمعیت‌ترین فرقه شیعه هستند. آنان دانشمندان علم کلام و صلحا و عبادت‌پیشگان فقیه و علمای حدیث و ادبا و شعرای زیادی را به خود اختصاص داده‌اند. اینان وجه الامامیه و رؤساء و المعتمد علیهم فی‌الدیانه می‌باشند. شیخ طوسی نیز پیروی برای مذهب وی نشناسانده است. با این حال شواهد نشان می‌دهد که در برخی از نقاط دوردست، یارانی برای جعفر مانده‌اند که تاکنون نیز مذهب خویش را حفظ کرده‌اند.

مذهبی که توانست خود را در مرکز خلافت اسلامی حفظ کرده و حضور قاطع خود را نگاه دارد، مذهب امامی بود که به فرزند امام عسکری(ع) حضرت حجت‌بن‌الحسن العسکری(عج) ایمان آورد و توانست عمده شیعیان را در مسیری مشخص هدایت کند. این نشان‌دهنده آن است که اقدامات صورت گرفته و مقدماتی که از پیش برای چنین تحوّلی ترتیب داده شده بود، از چنان دقت و استحکامی برخوردار بود که به‌راحتی از گرفتاری اکثریت شیعه در وادی فرقه سازی‌های مخرب، جلوگیری کرده است.

مسأله غیبت

به هر روی باید توجه داشت که «مسأله غیبت»، به سادگی برای جامعه شیعه حل نشده و در دهه‌های پایانی قرن سوم و نیز قرن چهارم، دشواری‌های زیادی در این زمینه در جامعه شیعه به وجود آمد. همین امر بود که علمای شیعه را بر آن داشت تا به تفصیل درباره مسأله غیبت به تألیف پردازند و ابعاد آن را روشن کنند. بسیاری از عالمان این دوره آثاری در این موضوع تألیف کرده‌اند. نخستین تألیفات در این زمینه توسط واقفه نوشته شد که از غیبت امام کاظم(ع) دفاع می‌کردند. در میان آثار آنان، نام کتاب الغیبه دیده می‌شود؛ برای نمونه علی‌بن‌عمر اعرج کوفی، فردی واقفی مذهب و ضعیف در حدیث وصف شده و کتابی با عنوان «کتاب الغیبه» داشته است. زمانی که از حوالی سال۲۶۰ به بعد، بحث غیبت امام عصر(ع) مطرح شد، نویسندگان شیعی امامی، از این پس شروع به نگارش در این زمینه کردند. جالب آنکه نجاشی از عباس‌بن هشام اسدی که به عبیس هم معروف بوده‌ یاد کرده که فردی مورد وثوق و صاحب تألیفات از جمله کتاب‌الغیبه است و به سال ۲۲۰ یا ۲۱۹ درگذشته است.

محمدبن بحر رُهنی ـ منسوب به رهنه کرمان ـ در انتهای قرن سوم، کتابی در این زمینه نگاشت. مؤلفان دیگری از اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم آ‌ثاری در این زمینه دارند که نجاشی از آنها یاد کرده است. در این میان، آثاری در اواسط قرن چهارم توسط صدوق، نعمانی، مفید و طوسی نوشته شد که جمع‌بندی مطالبی بودند که تا آن زمان در باب غیبت گفته شده بود. در واقع بخشی از آثاری که در نیمه دوم قرن سوم و بعد از آن درباره غیبت نوشته می‌شد، در رد بر واقفه بود. محمدبن احمد نواده صفوان جمال که نجاشی او را شیخ الطائفه گفته، کتابی با عنوان کتاب «الرّد علی الواقفه» و کتابی با عنوان «کتاب الغیبه و کشف الحیره» داشته است.

شیخ صدوق (م۲۸۶)، به عنوان بزرگترین محدث شیعی در نیمه قرن چهارم، کتاب پرارج «کمال‌الدین و تمام النعمه» را در پاسخ به همین شبهات و حیرت‌هایی تألیف کرد که در این زمینه به وجود آمده بود. محمدبن ابراهیم نعمانی در همین قرن، «کتاب الغیبه» خود را برای دفع تردیدی که برای شیعیان رخ داده و سبب اختلاف میان آنها شده بود، تألیف کرد. او علت این شک و تردیدها را عدم توجه به روایات فراوانی که درباره مسأله غیبت وارد شده، دانسته و خود این مهم را بر عهده گرفته است.

به جز نعمانی که در نیمه اول قرن چهارم هجری کتاب الغیبه را نوشت، بسیاری در این‌باره تألیفاتی دارند؛ از جمله در قرن چهارم، شیخ مفید (م۴۱۳) چندین نوشته تألیف کرد که نجاشی در رجال خود از آنها نام می‌برد. پس از مفید، مهمترین اثر در این زمینه را شیخ طوسی (م۴۶۰) در سال ۴۴۷ با عنوان «کتاب الغیبه» پدید آورد. با گذشت زمان، طبعا ضرورت بررسی و تبیین مسأله غیبت و پاسخگویی به مسائل جنبی آن، به‌طور جدی احساس می‌شده است. شیخ طوسی این ضرورت را در آغاز کتاب خود خاطرنشان کرده است. گفتنی است آثاری مربوط به این موضوع، در «رجال» نجاشی که در آنها عنوان «الغیبه» نیامده، اما به نوعی مربوط به این موضوع است، غالبا با تعبیر «قائم» یاد شده و به‌ندرت عنوان «مهدی» مانند کتاب اخبار المهدی به کار گرفته است.

حضرت مهدی(ع) و نواب خاصه

پس از رحلت امام عسکری(ع) به سال ۲۶۰، بلافاصله «غیبت صغری» شروع شد و تا رحلت آخرین نایب امام‌زمان(ع) در سال ۳۲۹ ادامه داشت. پس از آن «غیبت کبری» آغاز گردید. در دوره غیبت صغری، امام‌زمان(ع) از طریق چهار نفر نایب خاص خودش با شیعیان مرتبط بود و امورشان را حل و فصل می‌کرد. این امور، افزون بر مسائل مالی، شامل مسائل عقیدتی و فقهی نیز می‌شد. رابطان میان آن حضرت و شیعیان، چهار نفر از اصحاب باسابقه و مورد اعتماد امامان پیشین بودند که یکی پس از دیگری این وظیفه خطیر را برعهده داشتند و به عنوان «نوّاب خاص» آن حضرت معروفند. این افراد از طرف امام(ع) با وکلای او در دورترین نقاط بلاد اسلامی در تماس بودند و نامه‌ها و خواسته‌های شیعیان را به محضر مقدس ایشان می‌رساندند و در جواب، توقیعاتی از طرف آن حضرت صادر می‌شد.

نکته قابل توجه آنکه در این دوره نه تنها شخص امام‌زمان(ع) از دیده‌ها پنهان بود، بلکه سفرای او نیز به طور ناشناخته و بدون آنکه جلب توجه کنند، عمل می‌کردند. افزون بر آن، دوری شیعیان امامی از برنامه‌های انقلابی و براندازی، سبب شد تا با تهدیدهای کمتری مواجه شوند و بتوانند به اوضاع خویش سر و سامانی بدهند. نتیجه این موضعگیری آن بود که شیعیان امامی در مرکز خلافت عباسی، حضور قاطع خویش را حفظ نمودند و به عنوان یک اقلیت رسمی و شناخته شده، خود را بر حکومت عباسی و سنیان افراطی ذی‌نفوذ در بغداد، تحمیل کردند. در این زمان، مرکزیت شیعه در بغداد، با نظارت خود بر شیعیان دیگر بلاد، زندگی مذهبی آنها را نیز تحت سازمان و تشکیلات خود درآورد.

سیاست‌های خاصی که در آن دوره، از سوی شیعیان به کار گرفته شد و از پشتیبانی امامان معصوم(ع) نیز برخوردار بود، نفوذ برخی از بزرگان شیعه در دستگاه خلافت عباسی و حتی تصدی مقام وزارت آنها بود.در اینجا شرحی کوتاه از نواب خاص امام زمان(ع) و نیز اقداماتی که به دستور آن حضرت و به وسیله آنان صورت می‌گرفت، می‌آوریم:

۱- عثمان بن‌سعید عمری سمّان

ایشان اولین نایب خاص امام زمان(ع) بود، سمان به معنای روغن‌فروش است و اختیار این شغل، به منظور پوشش برای فعالیت‌های مذهبی و سیاسی وی بود؛ زیرا اموالی که برای رسانیدن آن به امام به وی داده می‌شد، در ظرف روغن می‌نهاد و نزد آن حضرت می‌برد. پیش از آن هم برخی از وکلای امامان، این سیاست را به کار می‌گرفتند؛ چنان که محمد قطان وجوهات را در پوشش پارچه‌فروشی به آن حضرت می‌رسانید.

عثمان بن سعید از قبیله اسد و از وکلای حضرت عسکری(ع) محسوب می‌شد. پیش از آن نیز از افراد مورد اعتماد امام هادی(ع) بود؛ چنان که آن حضرت او را به عنوان فردی موثق و معتمد به اصحاب خود معرفی فرموده بود. هنگامی که جمعی از شیعیان یمن خدمت امام عسکری(ع) مشرف شدند، آن حضرت به عثمان بن سعید، به عنوان وکیل خود، مأموریت داد تا اموالی را که برای ایشان آورده بودند، تحویل بگیرد. همو بود که تغسیل و تکفین امام عسکری(ع) را به عهده گرفت و پیکر پاک آن حضرت را در قبر نهاد.

۲- ابوجعفر محمدبن عثمان بن‌سعید عمری

ایشان دومین نایب خاص حضرت مهدی(ع) بود که پس از درگذشت پدرش، حضرت ضمن توقیعی به وی تسلیت گفت و پس از دعای خیر در حقش، امور را به او واگذار کردند. او نیز همانند پدرش از نزدیکان و افراد مورد اعتماد امام عسکری(ع) بود؛ چنان که ضمن روایتی از آن حضرت چنین آمده: «عمری و فرزندش، مورد اعتماد هستند. هرچه به شما بگویند، از طرف من گفته‌اند. از آنان پیروی کنید، آن دو افراد موثق و مورد اعتماد هستند.»

به رغم مخالفت‌هایی که از ناحیه برخی غالیان با وی صورت گرفت، بیشتر شیعیان پیروی از او را گردن نهادند و هرگز در عدالت وی تردیدی به خود راه ندادند. وی تا سال ۳۰۵ هجری در قید حیات بود و رابط امام(ع) با شیعیان محسوب می‌شد و هدایت وکلای آن حضرت در بلاد اسلامی را بر عهده داشت. در طول مأموریت او توقیعاتی ناظر بر تأیید سفارت وی از ناحیه مقدسه صادر گردید. به نوشته شیخ طوسی، وی تألیفاتی در حدیث نیز داشته که به دست حسین بن‌روح و سپس ابوالحسن سمری رسیده است.

۳- ابوالقاسم حسین بن‌روح

سومین نایب خاص امام زمان(ع)، حسین بن روح بود که از معتمدان ابوجعفر عمری و از نزدیکان وی در بغداد به شمار می‌رفت. ابوجعفر با ارجاع مراجعین به حسین بن‌روح، زمینه جانشینی وی را فراهم آورد و در واپسین روزهای حیات، به دستور حضرت ولی‌عصر(ع) او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد؛ پس از آن شیعیان برای تحویل اموال به وی رجوع می‌کردند. اقبال در «خاندان نوبختی» اخبار مفصلی درباره حسین بن روح آورد و او را از طرف مادر منتسب به خاندان نوبختی دانسته است. این بدان دلیل است که وی را قمی نیز خوانده‌اند. وی از اصحاب امام عسکری(ع) بود و با حضور جمعی از بزرگان شیعه در بغداد به جانشینی ابوجعفر عمری معرفی شده است.

حسین‌بن‌روح در دورانی که آل فرات شیعی متصدی مقام وزارت «مقتدر عباسی» و از هواداران شیعیان بودند، در دستگاه خلافت نفوذ کرد؛ اما با روی کار آمدن «حامد بن عباس» که از مخالفان شیعه حمایت می‌کرد، مشکلاتی برایش به وجود آمد. از سال ۳۱۱ که حامد روی کار آمد تا سال ۳۱۷ که حسین بن روح از زندان رها شد، گزارش دقیقی از زندگی او در دست نیست. فقط می‌دانیم که وی از سال ۳۱۲ تا ۳۱۷ در زندان به سر برده است. پس از آن تا شعبان سال ۳۲۶ که درگذشت، از موقعیت والایی در بغداد برخوردار بود و به دلیل نفوذ آل نوبخت در دستگاه حکومتی، کسی مزاحم وی نمی‌شد. عباس اقبال می‌نویسد: «حسین بن روح به تصدیق مخالف و موافق، از فهمیده‌ترین و عاقلترین مردم روزگار بود.»

۴- ابوالحسن علی بن محمد سمری

ایشان چهارمین و آخرین نایب امام زمان‌(ع) است که به دستور آن حضرت و توسط حسین بن روح به جانشینی وی منصوب شد و تا سال ۳۲۹ مجموعا در حدود سه سال نیابت خاص آن حضرت را بر عهده داشت. ابوالحسن در اصل اهل یکی از روستاهای اطراف بصره بود. مهمترین تحولی که در دوره سمری رخ داد، توقیعی از امام‌(ع) حاوی پیشگویی درباره قریب‌الوقوع این نایب بود که چند روز پیش از درگذشت وی مطرح شد. متن این توقیع، آغاز غیبت کبری را وعده می‌داد. اینک [ترجمه] متن توقیع: «خداوند به برادرانت در فقدان تو پاداش بزرگ عطا فرماید. تو تا شش روز دیگر رحلت خواهی کرد؛ کارهایت را جمع و جور کن و به هیچ‌کس به عنوان جانشین خود وصیت مکن. اکنون زمان غیبت کبری فرا رسیده و ظهور من تنها با اجازه خداوند خواهد بود و آن پس از مدتی طولانی و زمانی خواهد بود که دلهای مردم در نهایت قساوت و روی زمین پر از بیداد و ستم باشد. کسانی پیش شیعیان ما مدعی ارتباط و دیدار با من خواهند شد. هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی چنین ادعایی کند، دروغگویی بیش نخواهد بود.» این توقیع اصول کلی دوره جدید را خاطرنشان کرد و در کنار سایر توقیعات و احادیثی که پیش از آن از ائمه شیعه(ع) صادر شده بود، راه نوینی را برای شیعیان ترسیم کرد.

مروری بر اقدامات نواب در ارتباط با شیعیان

تمامی کارهای نواب خاص، حتی در امور جزئی جاری، در شعاع رهنمودها و دستورهای امام زمان(ع) انجام می‌گرفت؛ بنابراین ما بایست مرور خود را براساس مطالبی که در توقیعات صادره از ناحیه مقدسه آمده، ارزیابی کنیم؛ گرچه بسیاری از آنهاـ اگر زمانی هم گردآوری شده‌ـ متأسفانه در حال حاضر در دسترس ما قرار ندارد. اقدامات نواب را در چند جهت می‌توان مورد بررسی قرار داد:

الف) مبارزه باغُلات: یکی از اساسی‌ترین محورهای مبارزات فرهنگی و سیاسی ائمه هدی(ع) مبارزه با انشعابات درونی تشیع و در رأس آنها مسأله غلات بوده است. در این اواخر، نفوذ غلات بیشتر شد و با همراهی برخی از فرزندان امامان نظیر جعفربن علی‌الهادی با آنها، و نیز حمایت برخی از شخصیت‌های سیاسی شیعه، کار آنان رونق گرفت. از جمله غلاتی که در این دوره به صحنه آمدند، یکی محمدبن‌نُصیر، مؤسس «نصیریه» بود که در زمان امام هادی(ع) و پس از آن ادعاهای غلوآمیزی از وی بر سر زبان‌ها افتاد. شیخ طوسی می‌گوید: «او در زمان نایب دوم، عقاید غلوآمیزی از قبیل اعتقاد به ربوبیت ائمه(ع) را رواج می‌داد. ابوجعفر او را مورد لعن و نفرین قرار داد و از وی بیزاری جست. پیروان او پس از وی به سه فرقه تقسیم شدند که البته چندان دوامی نیاوردند.» نصیریان امروزه که در سوریه زندگی می‌کنند، از پیروان همین نحله هستند.

از دیگر کسانی که در ابتدا از فقهای امامیه و از وکلای ائمه(ع) محسوب می‌شد، محمدبن علی شلمغانی بود. وی با وجود سمتی که داشت، به دلایل جاه‌طلبانه‌ای به سوی غلو کشیده شد و مخصوصا روی نظریه حلول تکیه فراوانی کرد. او می‌کوشید برخی از زیردستان خود را فریب دهد و لعن و طردهای حسین‌بن روح را درباره خود چنین توجیه کند که چون او اسرار را درک کرده و وی به افشای آن می‌پردازد، دلیل این چنین مورد طرد و لعن قرار می‌گیرد.

بنا به نقل شیخ طوسی، او می‌پنداشت روح رسول خدا(ص) در کالبد نایب دوم و روح امیرمؤمنان(ع) در بدن نایب سوم و روح فاطمه زهرا(س) در ام‌کلثوم دختر ابوجعفر نایب دوم حلول کرده است. حسین‌بن روح این عقیده را کفر و الحاد آشکار دانست و او را فردی نیرنگباز و حیله‌گر نامید و عقایدش را مانند عقاید نصارا درباره مسیح(ع) و نیز شبیه عقاید حلاج دانست. وی برای بی‌اعتبار کردن شلمغانی، تلاش زیادی کرد و در نهایت نیز توقیع امام‌زمان(ع) بر مجاهدت او در این زمینه مهر تأیید نهاد.

در عین حال شگردهای شلمغانی برای مدتی توانست برای امامیه مشکلاتی ایجاد کند. بدون تردید او و همکارانش یکی از مهمترین اسباب بدنامی شیعیان بودند. غیر از اشخاص معینی که رهبری غلات را بر عهده داشتند، گاه و بیگاه در میان توده شیعیان نیز عقاید غلوگونه‌ای بروز می‌کرد. در روایتی که آن را شیخ طوسی نقل کرده در این باره چنین آمده است:

جماعتی از شیعیان بر سر اینکه آیا خدا توانایی خلق کردن و روزی‌دادن را به ائمه هدی(ع) اعطا کرده یا نه، با هم اختلاف کردند. گروهی آن را مجاز دانسته و گروه دیگر بر بطلان آن حکم کردند. در نهایت به ابوجعفر نایب دوم رجوع کردند و از او خواستند تا توقیعی در این مورد از حضرت ولی‌عصر برای آنها بیاورد. جواب امام(ع) چنین بود: «همه چیزها را خدا آفریده و روزی را او تقسیم می‌کند؛ زیرا او نه جسم است و نه در جسمی حلول می‌کند. او را انبازی نیست و همو شنوا و بیناست؛ اما ائمه هدی(ع) از خدا می‌خواهند و او به درخواست آنان و برای احترام ایشان خلق می‌کند و روزی می‌دهد.» بدین‌ترتیب روشن می‌شود که بحث و جدل درباره عقاید غلوآمیز در آن زمان به‌طور جدی مطرح بوده و یکی از وظایف خطیر نوّاب حل این مشکلات و مبارزه بی‌امان با اندیشه‌های انحرافی غلات بوده است.

ب) رفع شک و تردیدها درباره حضرت مهدی(ع): یکی از اقدامات حساس نواب خاصه آن بود که شک و تردیدهای موجود درباره وجود مقدس امام زمان(ع) را از میان بردارند. این تلاش‌ها بیشتر در دوران نایبان اول و دوم انجام شد و پس از آن نیز تا پایان غیبت صغری مسائلی در این زمینه مطرح می‌شد. در میان توقیعاتی که هم‌اکنون از آن حضرت در دست است، تعدادی درباره همین مسأله است. به نقل از شیخ طوسی، در میان ابن ابی‌غانم قزوینی و جماعتی از شیعیان بحثی درگرفت؛ او اصرار می‌ورزید که امام یازدهم فرزندی نداشته است. به ناچار شیعیان نامه‌ای به ناحیه مقدسه فرستادند و از امام زمان(ع) جواب خواستند تا بدین‌وسیله به بحث و جدل در این باره فیصله داده شود. در جواب، نامه‌ای به خط آن حضرت صادر شد که در آن ضمن مروری بر اصل مسأله امامت و ولایت و اشاره به ائمه پیشین، چنین آمده بود: «گمان می‌برید که خدا پس از امام یازدهم دینش را باطل ساخته و رابطه میان خود و مردم را قطع کرده است؟ نه، چنین نیست و تا قیام قیامت نیز چنین نخواهد بود.» به دنبال آن درباره ضرورت غیبت و لزوم مخفی ماندن آن حضرت از چشم ستمکاران مطالبی در توقیع مزبور عنوان شده است.

روایت دیگری، از توقیع نسبتا مفصلی حکایت دارد که پس از ادعای جانشینی امام عسکری(ع) از طرف برادرش جعفر، از ناحیه مقدسه صادر شد و در آن نیز ضمن مروری بر مسأله امامت ائمه هدی(ع) و علم و عصمت آنان و اشاره به ناآگاهی جعفر از حلال و حرام و عدم تشخیص حق از باطل و محکم از متشابه، سؤال شده است که: وی در چنین شرایطی چگونه مدعی امامت شده است؟

تردید محمدبن ابراهیم‌بن مهزیار در این زمینه که پدرش از وکلای امام یازدهم و عمویش علی‌بن مهزیار از برجسته‌ترین یاران امام هادی(ع) به‌شمار می‌آمد، پس از دریافت نامه‌ای از امام زمان(ع) برطرف شد. در این زمینه روایات دیگری نیز وارد شده است. از جمله روایتی است حاوی توقیعی که ضمن آن، حضرت مهدی(ع)، ضمن اثبات وجود مقدس خود در برابر شکاکان، به پاره‌ای مسائل فقهی پاسخ داده است. چنان‌که پیشتر اشاره کردیم، نواب خاص با اینکه بر اثبات وجود امام دوازدهم اصرار داشتند، از شیعیان می‌خواستند که درباره شناخت مشخصات آن حضرت اصرار نورزند و این رویه، به دلیل حفظ امنیت امام(ع) اتخاذ شده بود.

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ قصص(۲۸): ۵ ۲ـ انبیاء (۲۱): ۱۰۵

logo test

ارتباط با ما