دوری حضرت خدیجه(ع) برای پیامبر(ص) تا حدی سخت بود که سال وفات ایشان را «عام الحزن» (سال اندوه) نامید و این بیانگر عظمت آن مصیبت غمبار بود.
حضرت علی(ع) که مدتی طولانی را نزد پیامبر(ص)، در خانۀ حضرت خدیجه(ع) سپری کرده بود، بعد از وفات این بانوی باکرامت، به مناسبتهایی که پیش می آمد، پیوسته از این بانوی بزرگ یاد می کرد و نامش را گرامی می داشت.
1- حضرت خدیجه(ع) در آیات کریمه:
آیاتی که در قرآن کریم به نحوی با حضرت خدیجه(ع) مرتبط باشند و یکی از مصادیقش، آن بانوی کرامت باشد، کم نیستند. در اینجا به دو آیه اشاره می شود:
الف) (وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قرَّةَ أَعیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً)[1]؛ «آنها کسانی هستند که می گویند: پروردگارا! از همسران و فرزندان ما، مایة روشنی چشم ما قرار ده و ما را پیشوای پرهیزگاران بنما!»
در ذیل این آیه نقل شده است که پیامبر(ص) می فرمایند: «یا جبْرَئِیلُ! مَنْ أَزْوَاجُنَا؟ قَالَ: خَدِیجَةُ. قَالَ: قُلْتُ: وَ مَنْ ذُرِّیاتُنَا؟ قَالَ: فَاطِمَةُ. قُلْتُ: وَ مَنْ قُرَّةُ أَعْینٍ؟ قَالَ: الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ. قُلْتُ: وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً [وَ مَنْ لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً] قَالَ: عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ (ع)؛[2] پیامبر (ص) فرمودند: ای جبرئیل! منظور از «أَزْوَاجُنَا » کیست؟ جبرئیل پاسخ داد: خدیجه(ع) است؛ فرمود: منظور از «ذُرِّیاتُنَا» چه کسی است؟ عرض کرد: فاطمه(. فرمود: منظور از «قُرَّةُ أَعْینٍ» کیست؟ عرضه داشت: حسن و حسین (ع) هستند. پرسید: مراد از «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً» کیست؟ عرض کرد: منظور علی بن ابی طالب(ع) است.»
ب) (أَلَمْ یجِدْکَ یتیماً فآوی وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی)[3]؛ «آیا تو را یتیم نیافت و سپس پناه داد؟ و تو را گم گشته یافت و هدایت کرد؛ و تو را فقیر یافت و بی نیاز ساخت.»
از ابن عباس نقل شده که در مورد این آیه سؤال شد، حضرت فرمودند: «إِنَّمَا سُمِّی یتِیماً لِأَنَّهُ لَمْ یکنْ لَهُ نَظِیرٌ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ فَقَالَ اللَّهُ عزَّ وَ جلَّ ممْتَنّاً عَلَیهِ نِعْمَةً أَلَمْ یجِدْک یتِیماً أَی وَحِیداً لَا نَظِیرَ لَک فَآوی إِلَیک النَّاسَ وَ عرَّفَهُمْ فَضْلَک حَتَّی عَرَفُوک وَ وَجَدَک ضَالًّا یقُولُ مَنْسُوباً عِنْدَ قَوْمِک إِلَی الضَّلَالَةِ فَهَدَاهُمْ بِمَعْرِفَتِک وَ وَجَدَک عائِلًا یقُولُ فَقِیراً عِنْدَ قوْمِک یقولُونَ لَا مالَ لَک فَأَغْنَاک اللَّهُ بِمَالِ خَدِیجَةَ ثُمَّ زَادَک مِنْ فَضْلِهِ فَجَعَلَ دُعَاءَک مُسْتَجَاباً حتَّی لَوْ دَعوْتَ عَلَی حَجَرٍ أَنْ یجْعَلَهُ اللَّهُ لَک ذَهَباً لَنَقَلَ عَینَهُ إِلَی مُرَادِک وَ أَتَاک بِالطَّعَامِ حَیثُ لَا طَعَامَ وَ أَتَاک بِالْمَاءِ حیثُ لَا ماءَ وَ أَغاثَک بِالْمَلَائِکةِ حَیثُ لَا مُغِیثَ فَأَظْفَرَک بِهِمْ عَلَی أَعْدَائِک؛[4] از این جهت آن حضرت را یتیم نامیدند؛ چون روی زمین از اولین و آخرین همانند نداشت، پس خداوند برای اظهار امتنان نعمت بر حضرت، فرمود: آیا تنها نبودی و همانند و نظیر نداشتی، پس خداوند مردم را به طرف تو جمع کرد و فضیلت تو را بر مردم آشکار ساخت تا آنکه تو را شناختند؟ و در میان اقوام و طایفة خود تو را گمراه می خواندند، پس خداوند آنها را با معرفت تو هدایت کرد. و به تو می گفتند فقیر هستی و اموال و ثروتی نداری، پس خداوند به سبب اموال حضرت خدیجه(ع) تو را ثروتمند و بی نیاز کرد و فضیلت و عزت تو را زیاد فرمود و دعاهای تو را مستجاب نمود تا جایی که اگر دعا کنی و از خدا درخواست کنی که سنگی را برایت طلا گرداند، در همان لحظه طلا می کند و در مواقعی که غذا نداشتی، برای تو غذا فرستاد و هرگاه تشنه می شدی، آب برایت مهیا می کرد و در آن روزهایی که یاور نداشتی، تو را به سبب ملائکه یاری فرمود و بر دشمنانت پیروز ساخت.»
2- اکمال دین حضرت خدیجه(ع) با بیعت با امیرالمؤمنین(ع):
علامه مجلسی(ره) می نویسد: روزی رسول خدا(ص) همسر مهربانش را خواست و در کنار خود نشاند و فرمود: این جبرئیل است که می گوید اسلام شروطی دارد: اول، اقرار به یگانگی خداوند. دوم، اقرار به رسالت رسولان. سوم، اقرار به معاد و عمل به اصول شریعت و احکام آن. چهارم، اطاعت اولی الامر و ائمة طاهرین از فرزندان او، همراه با برائت از دشمنان آنها.
در پی این فرمایش پیامبر(ص)، حضرت خدیجه(ع) به آنها اقرار و یک به یک تصدیق کرد. رسول اکرم(ص) به خصوص در مورد امیر مؤمنان علی(ع) به خدیجه(ع) فرمود: «هُوَ مَولاکِ وَ مَولیَ المؤمِنینِ وَ اِمامُهُم بَعدِی؛ علی مولای تو و مولای مؤمنان و امام آنها پس از من است.»
رسول خدا(ص) بعد از آنکه از حضرت خدیجه(ع) عهد اکید گرفت، اصول و فروع، واجبات و محرمات را به وی آموخت. آنگاه دست خود را بالای دست امیر مؤمنان(ع) گذاشت و حضرت خدیجه(ع) دست خود را بالای دست پیامبر(ص) نهاد و به این صورت حضرت خدیجه(ع) با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کرد.[5]
3- نگاه ویژه پیامبر(ص) به حضرت خدیجه(ع)
پیامبر اسلام(ص) به حضرت خدیجه(ع) علاقة فراوانی داشت. عایشه می گوید: «من خدیجه را هرگز ندیدم؛ اما آنچنان که بر او حسد می ورزیدم، بر هیچ یک از همسران پیامبر رشک نمی بردم؛ زیرا پیامبر(ص) او را بسیار یاد می کرد.»[6]
پیامبر(ص) از خانه بیرون نمی آمد، مگر آنکه خدیجه(ع) را یاد می کرد و او را به نیکی ستایش می نمود[7] و هرگاه گوسفندی را ذبح می کرد، می فرمود: آن را به دوستان خدیجه(ع) هم بدهید. سرانجام، روزی علت این کار را از حضرت پرسیدند، فرمود: من دوستِ خدیجه را هم دوست دارم.[8]
رسول خدا(ص) می فرمایند: «أَفضَلُ نسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیلِدٍ وَ فاطِمَةُ بنْتُ محَمَّدٍ وَ مرْیمُ بنْتُ عمْرَانَ وَ آسِیةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ؛[9] بهترین زنان عالم مریم بنتِ عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خُوَیلِد و فاطمه بنت محمّد(ص) هستند. »
از ابن عباس روایت شده: پیامبر(ص) چهار خط روی زمین کشید و فرمود: آیا می دانید اینها چیست؟ عرض کردند: خدا و رسول خدا داناترند. حضرت فرمود: فاضل ترین زنان بهشت، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد(ص) و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم - همسر فرعون -می باشند.[10]
دوری حضرت خدیجه(ع) برای پیامبر(ص) تا حدی سخت بود که سال وفات ایشان را «عام الحزن» (سال اندوه) نامید و این بیانگر عظمت آن مصیبت غمبار بود.
حضرت علی(ع) که مدتی طولانی را نزد پیامبر(ص)، در خانۀ حضرت خدیجه(ع) سپری کرده بود، بعد از وفات این بانوی باکرامت، به مناسبتهایی که پیش می آمد، پیوسته از این بانوی بزرگ یاد می کرد و نامش را گرامی می داشت. از جمله، روزی به دفاع پیامبر(ص) از حضرت خدیجه(ع) اشاره کرد که روزی پیامبر خدا(ص) در میان همسران خویش حضور داشت، یادی از همسرش خدیجه(ع) نمود و در فراق او گریست. عایشه گفت: آیا بر پیرزن سرخ مویی از تیرة بنی اسد می گریی؟ رسول خدا(ص) با غضب فرمود: چه کسی جای خدیجه را می گیرد؟ روزی که شما مرا تکذیب کردید، او مرا تصدیق کرد. روزی که کفر ورزیدید، به من ایمان آورد و هنگامی که نازا بودید، برایم فرزند آورد.[11]
مقایسه ام المؤمنین خدیجه کبری(ع) و عایشه در کلام رسول خدا(ص) مجالی دیگر می طلبد ولی آنچه از روایات برمی آید این است که این دو از جهت بسیاری از صفات و ویژگی های حمیده نقطه مقابل همدیگر بودند.
حضرت خدیجه(ع) در لحظات آخر عمر گران قدر خویش به دخترشان حضرت فاطمه(ع) چنین گفتند: «یا حَبیبَتی وَ یا قُرَّهَ عَینی! قَولی لِأَبیکِ اِنَّ اُمِّی تَقُولُ اَنَا خائِفَهٌ مِنَ القبرِ اُریدُ مِنکَ رِدائکَ الَّذی تَلبِسُهُ حِینَ نُزُولِ الوَحیِ تُکَفِّنُنِی فیه؛ ای محبوبة مادر! ای نور دیده ام! به پدر گران قدرت بگو که مادرم می گوید: من از قبر، شب اول قبر و تنهایی در قبر نگران و ترسانم؛ از شما تقاضا دارم یکی از جامه های خویش را که به هنگام فرود فرشتة وحی و دریافت پیام خدا و راز و نیازهای شبانه در بر می کردید، به من هدیه کنید تا پس از مرگ، پیکرم با آن کفن گردد.»
حضرت فاطمه(ع) تقاضای مادر را با پدر در میان گذاشت. پیامبر(ص) بی درنگ ردای مورد نظر را به دختر بزرگوارش داد و او نیز با شادمانی آن را نزد مادر آورد. هنگامی که آن بانوی گرامی از جهان رفت، پیامبر(ص) به غسل او پرداخت و هنگامی که خواست بر بدن ایشان جامة آخرت بپوشاند، به ناگاه جبرئیل فرود آمد و پس از رساندن سلام خدا، پیام خداوند را رساند که فرمود: جامة آخرت خدیجه از سوی ما می باشد؛ چراکه او ثروت و امکانات خویش را در راه دین و آیین ما هزینه نمود.
آنگاه آن جامة بهشتی را به پیامبر(ص) داد و حضرت بدن مطهر حضرت خدیجه(ع) را نخست با ردای خویش، آنگاه با آن جامة اهدایی کفن کرد و در آرامگاه «معلّی» در دامنة کوهی که بر فراز شهر مکه است، به خاک سپرد.[12]
4- دسیسۀ ازدواجهای قبلی حضرت خدیجه(ع)
یکی از دسیسه هایی که دشمنان در مورد این بانوی بزرگ اسلام(ص) روا داشته و حتی برخی از علمای ما هم ناخواسته به آن دامن زده اند، موضوع ساختگی ازدواجهای حضرت خدیجه(ع) قبل از ازدواج با رسول خدا(ص) است. به اعتقاد بسیاری از بزرگان شیعه این موضوع قابل قبول نیست؛ زیرا بخش زیادی از این قبیل سخنان را دشمنان با هدف زدودن قداست و پاکی از رحم بانویی که ظرف وجود کوثر قرآن است، یعنی فاطمه زهرا(ع)، ساخته اند، و لذا دقت در این موضوع و نقد سخنان موجود در منابع تاریخی و حدیثی، شک و شبهه را از بین خواهد برد.
آیت الله مکارم شیرازی در سخنرانی خود در «همایش صدف کوثر»[13] که در تجلیل از مقام این بانوی بزرگ اسلام بود، یادآور شدند: «گرچه مشهور است که حضرت خدیجه(ع) در هنگام ازدواج با رسول اکرم(ص) چهل سال داشت و پیش از آن حضرت با دو نفر دیگر ازدواج کرده بود و دو فرزند داشت؛ ولی هر دو مسئله از نظر محققین و بزرگان تاریخ کاملاً منتفی و اشتباه است. مطابق تحلیل دانشمندان آگاه، حضرت خدیجه(ع) در هنگام ازدواج با رسول اکرم(ص) 25 یا 28 ساله و دوشیزه بود و همسری انتخاب نکرده بود.»[14]
ابوالقاسم اسماعیل بن محمد اصفهانی، از دانشمندان اهل سنت، تصریح می کند که حضرت خدیجه(ع) دوشیزه بوده است. وی می گوید: «وَ کانت خَدیجَةُ اِمرَأةٌ بَاکرَةٌ ذَاتُ شَرَفٍ وَ مَالٍ کثیرٍ وَ تِجاَرَةٍ تَبعَث بِهَا إلی الشَامِ فَتَکون عیرُهَا کعامةِ عیرِ قُرَیشٍ؛[15] حضرت خدیجه(ع) زنی باکره، دارای اعتبار و مال بسیاری بود که کاروان تجاری اش را به سوی شام می فرستاد و کاروان او به بزرگی تمام کاروان قریش بود.»
ابوالقاسم کوفی، از علمای شیعه، در این باره استدلال جالبی کرده است. وی در کتاب «الإستغاثه» می نویسد: «مورخان و محدثان شیعه و سنی بر این مطلب اتفاق دارند که کسی از بزرگان، اشراف، رؤسا و جوانمردان قریش باقی نماند، مگر اینکه از حضرت خدیجه(ع) خواستگاری کرد و ازدواج با ایشان را آرزو می کرد؛ اما وی دست رد بر سینه همه آنها زد؛ ولی وقتی رسول خدا(ص) با او ازدواج کرد، تمام زنان قریش از او فاصله گرفته، رفت و آمد با وی را ترک کردند و گفتند: تو پیشنهاد سران قریش را رد کردی و تن به همسری کسی دادی که فقیر است و مال و ثروتی ندارد؟!
با این حال چگونه اهل فهم می توانند بپذیرند که حضرت خدیجه(ع) با یک اعرابی از قبیله بنی تمیم ازدواج کرده باشد؛ اما خواستگاری بزرگان قریش را نپذیرفته باشد؟ آیا صاحبان فکر و اندیشه نمی دانند که این مطلب از آشکارترین محالات و ناپسندترین گفتارهاست؟ وقتی برای اهل تحقیق این مطلب ثابت شود، اثبات می گردد که حضرت خدیجه(ع) با کسی غیر از رسول خدا(ص) ازدواج نکرده است.[16]
و نیز می توان این سؤال را از اهل تحقیق پرسید که اگر حضرت خدیجه(ع) قبل از ازدواج با رسول خدا(ص) با یک اعرابی تمیمی ازدواج کرده بود، آیا جای این سرزنشها پس از ازدواج با رسول خدا(ص) باقی می ماند؟
با این استدلالها اطمینان حاصل می گردد که این قضیه از دسیسه های کسانی است که هیچ حد و مرزی را در فضیلت تراشی برای دشمنان اهل بیت(ع) نمی شناختند، و لذا هیچ فضیلتی را برای ایشان باقی نگذاشتند، مگر اینکه عین همان را برای دیگران ساختند. بنابراین، ازدواج حضرت خدیجه(ع) قبل از رسول خدا(ص) از موضوعات ساختگی و یا لااقل بر اساس جهل و تفسیر غلط از حوادث تاریخی است.
5- آخرین وصایا
وقتی بیماری حضرت خدیجه(ع) شدت یافت، با شرم و حیای خاصی عرض کرد: یا رسول الله! چند وصیت دارم؛ . . . من در حق شما کوتاهی کردم و آنچه شایستة شما بود، انجام ندادم؛ مرا عفو کن و از من درگذر و اگر اکنون دل در طلب چیزی داشته باشم، خشنودی توست.
حضرت فرمودند: من هرگز از تو تقصیری ندیدم، جز اینکه نهایت تلاش خود را (در یاری من) به کار بردی. در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را در راه خدا مصرف کردی.
در ادامه این مادر گرامی عرض کرد: یا رسول الله! وصیت دوم من این است که مواظب دخترم باشید (و به حضرت فاطمه زهرا(ع) اشاره کرد)؛ چون او بعد از من یتیم و غریب خواهد شد. مبادا کسی از زنان قریش به او آزار برساند. مبادا کسی به صورتش سیلی بزند. مبادا کسی بر سر او فریاد بکشد. مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زننده ای داشته باشد.
سپس ادامه داد: اما وصیت سومم را شرم می کنم بگویم. آن را به فاطمه(ع) می گویم تا برای شما بازگو کند. سپس حضرت فاطمه(ع) را فراخواند و به وی فرمود: نور چشمم! به پدرت رسول الله(ص) بگو: مادرم می گوید من از قبر در هراسم. از تو می خواهم مرا در لباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی، کفن کنی.[17]
این شیوه برخورد حضرت خدیجه(ع) درس حیا و ادب می آموزد. درسی که جامعه امروز ما به شدت به آن نیاز دارد و متأسفانه با حضور رسانه های مختلف در بطن زندگی مردم، این صفات پسندیده کم رنگ و کم اهمیت شده است. حال آنکه این بانوی بزرگوار که تمام اموال منقول و غیر منقولش را در راه خدا به رسول خدا(ص) بخشیده بود، در مقابل فقط یک عبا مطالبه نمود و آن را نیز مستقیماً طلب نکرد؛ بلکه به وسیله حضرت فاطمه(ع) تقاضا کرد.
ام ایمن و ام الفضل (همسر عباس) پیکر مطهر حضرت خدیجه(ع) را شستشو دادند و با او وداع کردند.[18]
وقتی حضرت خدیجه ( در آن لحظات آخر در مورد حضرت زهرا( ابراز نگرانی کرد، اسماء بنت عمیس تعهد نمود که در شب زفاف او، به جای حضرت خدیجه(ع) برایش نقش مادری ایفا کند.[19]
خبر پیک اجل، مادر کوثر شده بود
صحبت از رفتن غمخوار پیمبر شده بود
ملک الموت برایش پر و بال آورده
مادر حضرت صدیقه کبوتر شده بود
وقف اسلام شد و وقف خدا و قرآن
عاشقانه چقدر حامی رهبر شده بود
اصلاً از برکت او هست اگر اسلام هست
این چنین بود که او از همه برتر شده بود
تا چه حد است مقامش که کنار زهرا
نام او وارد ادعیه دفتر شده بود
بار بست همدم و دلدار پیمبر حالا
نوبت ام ابیهایی دختر شده بود
***
نگاهت از غمی جانکاه می گفت
ز صدها داغ با هر آه می گفت
میان کوچه خالی بود جایت
که زهرای تو «وا اُماه» می گفت
***
خدیجه گریه نکن این همه از این غمها
که گریه ها بنماید به جای تو زهرا
برای فاطمه امشب نماز صبر بخوان
ببوس سینه او را، ببوس دستش را
***
اگر تو بودی، یاس تو غنچه وا می کرد
بجای تکیه بر آن در، تو را عصا می کرد
اگر خدیجه تو بودی، به پشت در زهرا
بجای فضه در آنجا تو را صدا می کرد
***
اگر کفن تو نداری عبای من به تنت
ولی چه چاره کنم بر حسین بی کفنت
می آوری تو به مقتل خدیجه، زهرا را
چه می کنی تو در آن لحظه های آمدنت
پی نوشت ها
[1] فرقان/ 74.
[2] تفسیر فرات کوفی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1410ق، ص 295.
[3] ضحی / 8- 6.
[4] علل الشرایع، محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، کتابفروشی داوری، قم، 1386ق، ج 1، ص 131.
[5] بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404ق، ج ۱۸، ص ۲۳۳؛ الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، علی من محمد عاملی، المکتبة الحیدریة، نجف، 1384ق، ج 2، ص 88.
[6] مستدرک علی الصحیحین، محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1978م، ج 3، ص186.
[7] الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر، دارالجبل، بیروت، 1412 ق، ج 2، ص 721.
[8] الاصابة، ابن حجر عسقلانی، دارالفکر، بیروت، 1380ق، ج4، ص 275.
[9] الخصال، شیخ محمد بن علی بن بابویه صدوق، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1403ق، ج 1، ص 206.
[10] الاستیعاب، ج 4، ص 1822؛ اسد الغابة فی معرفة الصحابة، علی بن محمد ابن اثیر، داراحیاءا لتراث العربی، بیروت، ج 6، ص 83.
[11] کشف الغمّۀ فی معرفۀ الائمه، عیسی اربلی، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ش، ج 2، ص 131.
[12] ریاحین الشریعة، ذبیح الله محلاتی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1369ق، ج ۲، ص ۴۱۲.
[13] همایشی که درقم سال 1396ش در مجتمع عالی امام خمینی(ره) برگزار شد و حاصل این همایشه مجموعه 3 جلدی است به نام «مجموعه مقالات همایش صدف کوثر» که به همت مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص) در سال 1396 منتشر شد. استفاده از این اثر وزین و گرانسنگ به مبلغان توصیه می شود.
سخنرانی آیت الله مکارم شیرازی در همایش صدف کوثر (makarem. ir).
[14] دلائل النبوة، أبو القاسم اسماعیل بن محمد بن الفضل التیمی الأصبهانی (متوفای535ه)، تحقیق: محمد محمد
[15] الحداد، دار طیبة - الریاض، چاپ اول، 1409ه، ج 1، ص178.
[16] الاستغاثه فی بدع الثلاثه، أبو القاسم علی بن أحمد بن موسی ابن الإمام الجواد محمد بن علی الکوفی (متوفای352ه)، اعلمی، تهران، 1373 ش، ج 1، ص 70.
[17] الأنوار الساطعة من الغراء الطاهرة خدیجة بنت خویلد(ع)، غالب سیلاوی، مولف، 1421 ق، ص 375.
[18] همان.
[19] حیاة السیّدة خدیجه، حسینعلی شرهانی، بیروت، مکتبةالهلال، ص 282.
منبع: hawzah.net