درس سوم: کودک بهانه جو

 

flower 12

    

بسم الله الرحمن الرحیم

    

درس‌گفتارهایی از: مسعود بسیطی

با اهتمام: هیئت تحریریه بنیاد علمی فرهنگی محمّد (ص)

دوره‌ی «رویش»، طرح درسی برای مربیان مدارس – خصوصا مربیان پرورشی - است که با هدف «رفع معضلات تربیتی شایع در میان دانش آموزان مقطع سنی 13 تا 17 سال» به سفارش آموزش و پرورش، توسط هیئت تحریریه بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص) تدوین گردیده است.

در این دوره تلاش شده تا با ارائه‌‌ی راهکارهای عقلانیِ اجرایی و تاثیرگذار، دانش آموزان به انتخاب رفتارهای خوب و عقلانی مانند حق‌پذیری، صداقت، امانت‌داری، احسان به والدین، رعایت انصاف و ... گرایش پیدا کنند و در دوری از رفتارهای ناشایست به خودکنترلی برسند. برای استفاده‌‌ی بهتر از این دوره توصیه‌‌ می‌شود مطلب «سخنی با مربیان در ارتباط با دوره‌‌ی رویش» حتما مورد مطالعه‌‌ی عزیزان قرار گیرد.

     

درس سوم: کودک بهانه جو

موضوع: چگونگیِ رفتار با ‌‌‌‌نَفْس در مواقعی که بر یک کار غیرعقلانی اصرار می‌ورزد.

هدف ویژه‌ی درس: دانش آموز، با چند راهکار اجرایی برای مهار کردن ‌‌‌‌نَفْس زیاده خواه آشنا شود.

اهداف جزئی: انتظار می‌رود فراگیر پس از این جلسه:

-      ‌‌‌‌نَفْس را موجودی زیاده خواه بداند که در صورت مهار نشدن، انسان را به بدبختی می‌رساند.

-      بداند همچنانکه یک کودک بهانه جو را باید تربیت کرد، ‌‌‌‌نَفْس را هم باید مهار و تربیت نمود.

-      در راستای مهار کردن ‌‌‌‌نَفْس، با روش‌‌های زیر آشنا شود و به کاربست آنها ترغیب گردد:

o  خودداری از ورود به شرایط کار نادرست

o  تغییر توجه از کار نادرست (استفاده از تکنیک «حواس پرتی» و «گول زدن» ‌‌‌‌نَفْس)

سیر مطالعاتی: کتاب «چگونه عاقل‌تر شویم؟» نوشته‌ی: هیئت تحریریه بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص) بر اساس درس گفتارهایی از آقای مسعود بسیطی.

   

{مربی، کلاس را با مروری بر مباحث جلسه‌‌ی گذشته و گزارش گیری از پروژه‌‌ی هفته، آغاز نماید:}

در جلسه‌‌ی گذشته،

-   درباره‌‌ی جایگاه عقل نزد خداوند مهربان صحبت کردیم و گفتیم:

o  پیشِ خدا تنها عبادتی ارزش دارد که از روی عقل ناشی شده باشد.

o  وقتی به حرف عقل گوش می‌دهیم، در واقع در حال پرستیدن و عبودیت خداوندیم.

o  اگر خدا به ما عقل‌‌ نمی‌داد، نه ما را بازخواست می‌کرد و نه به ما پاداش می‌داد.

o  با عقل است که می‌توانیم به بهشت برسیم.

-   درباره‌ی معنای عِقال صحبت کردیم. گفتیم عِقال به چه چیزی گفته می‌شود؟                  آفرین. به ریسمانی که با آن پای شتر را می‌بندند تا رم نکند. خُب ربطش با عقل چه بود؟        آفرین.    عقل و عِقال هم خانواده هستند و اصلا کار عقل، مهار کردن و عِقال ‌‌‌‌نَفْس سرکش از رم کردن (یعنی سرپیچی از رفتار درست) است.  

o درباره‌ی اینکه چه کارهایی عقل را زیاد می‌کنند و چه کارهایی کم، هم صحبت کردیم. گفتیم چگونه می‌توانیم عقل خود را زیاد کنیم؟                       آفرین.

از آنجایی که سنّت خدا این است که شکر نعمت، نعمتت افزون کند، کُفر، نعمت از کفت بیرون کند؛ با شکر نعمت عقل، یعنی استفاده از عقل و عمل به آن در تصمیم‌گیری‌ها، عقل‌مان رشد پیدا می‌کند.

و برعکس، چنانچه نعمت عقل را کفران کنیم، یعنی به جای عمل کردن به تشخیص عقل، کاری را انجام دهیم که دل‌مان می‌خواهد (در واقع ‌‌‌‌نَفْس‌مان طلب می‌کند)، عقل‌مان روز به روز کمتر می‌شود. هر بار که بر خلاف تایید عقل رفتار کنیم پوششی روی عقل را می‌گیرد تا آنجا که بعد از مدتی دیگر نورش از پشت آن همه حجاب بیرون‌‌ نمی‌آید و راه را برای‌‌‌مان روشن‌‌ نمی‌کند. اینجاست که دیگر‌‌ نمی‌توانیم به راحتی خوب را از بد تشخیص دهیم. مانند موردی که در فیلم جلسه‌ی قبل دیدیدم.

   

خب چه کسانی موفق شده‌اند در هفته‌ی گذشته ‌‌‌‌نَفْس خود را با عقل، عِقال کنند؟

{مربی از دانش آموزان بخواهد یک مورد از عِقال ‌‌‌‌نَفْس خود را هر چند هم که کوچک بوده باشد بیان کنند. از آنجا که فرصت نمی‌شود همه‌ی بچه‌ها گزارش بدهند، ابتدا از بین داوطلبان دو نفر را انتخاب کند و سپس یکی دو  نفر را هم از میان دیگران انتخاب نماید تا همگی در بحث فعالانه شرکت کرده باشند.

با دو راهکار، می‌توان در پروژه‌ی «عِقال ‌‌‌‌نَفْس» موفق‌تر بود. مربی می‌تواند این دو راهکار را در بین صحبت‌‌های بچه‌ها و متناسب با موردی که مطرح می‌کنند تذکر دهد و در نهایت جمع بندی نماید:}

بچه ها؛ با دو راهکار می‌توان در پروژه‌ی «عِقال ‌‌‌‌نَفْس» موفق‌تر بود:

{مربی به مرور که مباحث را بیان‌‌ می‌کند، تخته را مطابق شکل زیر کامل نماید.}

 rooyesh3.mohammadfnd.org

     

الف) خودداری از ورود به شرایط کار نادرست:

مثلا:

-    اصلا از همان اول با دوستم که همیشه من را به انجام کارهایی که مورد تایید عقل نیست تشویق می‌کند قرار نگذارم. چون وقتی با او هستم مهار کردن ‌‌‌‌نَفْسم سخت‌تر می‌شود.

-   اصلا از همان اول ماهواره را روشن نکنم؛ چون وقتی که روشن شد دیگر زورم به ‌‌‌‌نَفْسم نمی‌رسد که فلان برنامه را نگاه نکنم.

{بهتر است مربی از گزارش‌‌های خود دانش آموزان مثال بیاورد تا برای ایشان ملموس‌تر و پذیرفتنی‌تر باشد.}

    

ب) تغییر توجه از کار نادرست:

بچه‌ها؛ توجه داشته باشید که وقتی به یک کار بد فکر می‌کنید کم کم ‌‌‌‌نَفْس‌تان آنقدر حریص می‌شود که شما را به انجام آن کار وادار می‌کند. هرچه زودتر از فکر کردن به کار بد فاصله بگیرید، بهتر می‌توانید ‌‌‌‌نَفْس‌تان را مهار کنید. پس تا یک فکر بد سراغ‌تان آمد، توجه‌تان را به موضوع دیگری تغییر دهید. مثلا با بیرون رفتن از خلوت اتاق‌تان و برداشتن یک بستنی از یخچال و یا گپ و گفت با اعضای دیگر خانواده.

عزیزان من؛ بگذارید یک نکته‌ی جالب درباره‌ی ‌‌‌‌نَفْس بگویم.

‌‌‌‌نَفْس ما از بعضی جهات شبیه یک کودک است.

شاید برای شما هم اتفاق افتاده که در خیابان، کودکی را در حال نق زدن به مادر، پدرش ببینید. مثلا مدام بگوید من از این خوراکی می‌خواهم، من آن اسباب بازی را دوست دارم، دلم نمی‌خواهد دستم را به شما بدهم، ... برایش بستنی می‌خرند، می‌گوید پفک هم می‌خواهم. برایش ماشین می‌خرند، می‌گوید تفنگ می‌خواهم. دستش را رها می‌کنند تا در کنارشان راه برود، شروع به دویدن می‌کند. حس شما نسبت به چنین بچه‌ای چیست؟

-    اعصاب آدم را خُرد می‌کند.

-    تقصیر پدر و مادرش است که اینجوری تربیتش کرده اند.

-    ...

‌‌‌‌نَفْس ما هم مثل همین کودک مُدام چیزهای مختلفی می‌خواهد که بعضی‌هایش برایش خوب نیست (مثل پفک)؛ بعضی‌هایش خیلی خطرناک است (مثل دویدن در خیابان)؛ و بعضی‌هایش باید با ملاحظه برایش مهیا شود (مثل اسباب بازی).

هرقدر ما در تربیت ‌‌‌‌نَفْس‌مان بیشتر کوتاهی کنیم، مثل همان کودک، زیاده خواه و اعصاب خُرد کن می‌شود. و همانطور که رفتار بی ادبانه‌ی آن کودک را نتیجه‌ی سهل انگاری پدر و مادر در تربیتش می‌دانیم، سرکشی‌‌های ‌‌‌‌نَفْس را هم باید ناشی از بد تربیت کردن ‌‌‌‌نَفْس‌مان بدانیم.

حالا سوال اینجاست:

‌‌‌‌نَفْس خود را چگونه تربیت کنیم؟ وقتی ‌‌‌‌نَفْس مدام بگوید من از این می‌خواهم، از آن می‌خواهم، این کار عقلانی را دوست ندارم، آن کار غیرعقلانی را دوست دارم، ... چه باید کرد؟

اجازه بدهید به همان مثال قبل بازگردیم. به نظر شما با بچه‌ای که می‌گوید این را می‌خواهم، آن را بخر، ... چگونه باید رفتار کنیم؟

    

-    روش برخورد 1: هر چه خواست بی معطلی در اختیارش بگذاریم.

آیا به نظر شما این روش، عاقلانه است؟                   واضح است که نه!

اگر هر چه خواست برایش مهیا سازیم، تبدیل به یک بچه‌ی لوس، بی مصرف و مهارنشدنی می‌شود که هرچه طلب کند باید برایش آماده شود. امروز برایش تفنگ می‌خری، فردا باید گوشی موبایل بگیری. امروز دستش را از دستت رها می‌کند، فردا می‌گوید مدرسه نمی‌روم. امروز با یک پفک ساکتش می‌کنی، فردا مجبور می‌شوی پول قرص‌‌های روان گردانش را بدهی.

‌‌‌‌نَفْس هم همینطور است. اگر به همه‌ی خواسته هایش پاسخ مثبت بدهی، روزی می‌رسد که دیگر زورت به آن نمی‌رسد.

اگر امروز که ‌‌‌‌نَفْس، تو را به خواندن فلان کتاب یا دیدن فلان فیلم دعوت می‌کند اجابتش کنی، فردا به انجام خطاهایی که در آن کتاب و فیلم دیدی تشویقت می‌کند.

اگر امروز که وسوسه‌اَت می‌کند سر به سر هم کلاسی‌اَت بگذاری و به قیمت ناراحت کردنش با دوستانت بخندید، فردا آنقدر بی رحم و بی مبالات می‌شوی که برای خودشیرینی پیش رییست آبروی همکار خود را به راحتی می‌بری.

پس باید مقابل زیاده خواهی‌‌های ‌‌‌‌نَفْس بایستی. هرقدر دیرتر به تربیتش اقدام کنی، مهار کردنش سخت‌تر می‌شود. کار به جایی می‌رسد که دلت نمی‌خواهد کار بد انجام دهی اما نمی‌توانی در مقابل ‌‌‌‌نَفْس، کوتاه بیایی. (معلوم است که بچه‌ی دو ساله را بهتر می‌شود تربیت کرد تا یک جوان بیست ساله که بسیاری مسائل در او نهادینه و عادت شده!)

    

-    روش برخورد 2: به هیچ کدام از خواسته‌هایش محل نگذاریم.

آیا به نظر شما اینکه به همه‌ی خواسته‌‌های آن کودک بی توجهی کنیم و مثلا با ترشرویی یا حتی کتک زدن، مهارش نماییم، کار عاقلانه‌ای است؟

اگر این‌گونه رفتار کنیم، گریه و زاری راه می‌اندازد، مشت و لگد می‌زند، آبروی‌مان را جلوی بقیه می‌برد، ... و با همه‌ی اینها باز هم درست نمی‌شود. کم کم او به یک بچه‌ی پرخاشگر، عقده‌ای و لجباز تبدیل می‌شود و اولین فرصتی که پیدا کند، خواسته‌هایش را عملی می‌سازد. در پارک، دوستش را هُل می‌دهد و به زور تفنگش را از او می‌گیرد. به سن نوجوانی می‌رسد، چشم مادر و پدرش را که دور می‌بیند، سیگار می‌کشد. 20 ساله که می‌شود، دیگر آنقدر بزرگ شده که داد و بیداد و دعوا و کتک محدودش نمی‌کند و از حالا به بعد اوست که می‌تازد و بی هیچ ملاحظه یا ترسی هر کار که دلش بخواهد انجام می‌دهد.

پس چه کنیم؟ روش اول و دوم، عاقلانه نبود. باید سراغ روش بعدی برویم:

     

-      روش برخورد 3: استفاده از تکنیک حواس پرتی.

باید حواس کودک را از چیزی که می‌خواهد پرت کنیم. مثلا:

o  وای اینجا را ببین؛ چقدر برگ خشک ریخته. بیا کمی از اینها را جمع کنیم و به خانه ببریم. می‌توانی در حیاط با کمک ذره بینت آنها را بسوزانی.

o  راستی یک خبر خوب بدهم؟ آخر هفته قرار است خاله اینا به خانه‌ی ما بیایند.

o  این کوچه را می‌بینی؟ قبلا خانه‌ی عمو اینا اینجا بوده.

o  فردا که می‌خواهیم به پارک برویم دوست داری شلوار ورزشی آبی‌اَت را بپوشی یا آن سیاهه را؟

o  عکس روی این اتوبوس را ببین! چه خمیردندان بزرگی.

در مورد ‌‌‌‌نَفْس هم همینطور است. اگر شما بخواهید به زور مهارش کنید، لجبازی می‌کند و بالاخره از یک فرصتی استفاده می‌کند و شما را زمین می‌زند. باید گولش بزنید، حواسش را پرت کنید، به او وعده وعید بدهید.[1] ‌‌‌‌نَفْس هم مانند کودک درون، حافظه‌اَش کم است و زود فراموش می‌کند. گولش که زدی می‌توانی با عقل، عِقالش کنی.

حالا با کمک شما یک نمونه‌ی عملی در ارتباط با «حواس پرتی» و «گول زدن» ‌‌‌‌نَفْس را شبیه سازی می‌کنیم:

پس فردا امتحان دارید اما دوست‌تان یک کتاب به صورت مخفیانه به شما داده. از همان کتابها که مطالبش شما را هیجان زده و حتی تحریک به انجام کاری نادرست می‌کند. با اینکه می‌دانید (با عقل تشخیص می‌دهید) این کتاب برای شما مناسب نیست و به همین دلیل هم آن را از پدر و مادرتان و اولیاء مدرسه مخفی نگه می‌دارید، اما دل‌تان می‌خواهد آن را بخوانید (یعنی ‌‌‌‌نَفْس‌تان شما را وسوسه می‌کند هرچه زودتر آن را بخوانید.)

از دوستان‌تان خواهش می‌کنم که این شبیه سازی را اجرا کنند:

{مربی از هفته‌ی گذشته متن این مکالمه را در اختیار دو تن از دانش آموزان قرار دهد و از آنها بخواهد تا نمایش زیر را تمرین کنند. حتما در طول هفته یک بار کار آنها را ببیند و تذکرات لازم را منتقل سازد.}

-    نَفْس: معلم که حواسش نیست. آروم کتابو وا کن و یه صفحش رو بیار ببینیم چی نوشته.

-   من: اگه بفهمه بد می‌شه. خوبه کتابو بگیره ببره بده دفتر؟ یادت نیست اون دفعه که قیاسی موبایل آورده بود چی شد؟ هم موبایلش رو گرفتن، هم به باباش زنگ زدن، هم از نمره انضباطش کم شد.

     

-    ‌‌‌‌نَفْس: نمی‌فهمه بابا. کتابو بذار لای کتاب ریاضیت تا فکر کنه داری دَرست رو نگاه می‌کنی.

-   من: الان باید حواسم به کلاس باشه وگرنه امتحان پس فردا رو خراب می‌کنم. کتاب خوندن که دیر نمی‌شه؛ زنگ تفریح می‌خونم.

      

-    ‌‌‌‌نَفْس: فقط یه صفحش رو بخون بعد به درس گوش کن.

-    من: (انگار که حرف ‌‌‌‌نَفْس را نشنیده دست بلند می‌کند و به معلم می‌گوید) ببخشید می‌شه این قسمت رو یه بار دیگه توضیح بدید؟

      

-     ‌‌‌‌نَفْس: پس زنگ تفریح به جای یه صفحه ده صفحه بخون.

-     من: سیس. مگه نمی‌بینی معلم داره باهام صحبت می‌کنه؟

دیدید بچه‌ها؟ با وعده و وعید توانستیم تا اینجا ‌‌‌‌نَفْس را گول بزنیم. فعلا تا زنگ تفریح از دستش خلاص شدیم. حتی ممکن است زنگ تفریح هم یادش نیفتد، اما اگر دوباره سر و کله‌اَش پیدا شد، باز هم با یک بهانه درخواستش را انجام نمی‌دهیم.

باید سعی کنیم حواسش را به موضوع دیگری جلب کنیم. وگرنه اگر بخواهد مدام بگوید کتاب، کتاب، کتاب، ... در نهایت شما را وادار به خواندنش می‌کند. چون همانطور که گفتیم، فکر کردن به یک موضوع، ما را به سمت انجام دادن آن می‌کشاند. اگر این موضوعی که درباره‌اش فکر می کنیم، چیز عاقلانه‌ای باشد، به انجام یک کار عاقلانه روی می‌آوریم و اگر هم کار نادرستی باشد، به انجام کاری غیر عقلانی کشیده می‌شویم.

حالا به خانه رفته‌اید و در اتاق‌تان دراز کشیده‌اید. یاد کتاب می‌افتید.

-     ‌‌‌‌نَفْس: دیگه بهونه‌ای نداری. تو اتاق هم که تنهایی. یالّا پا شو کتاب رو بیار.

-     من: بذار یه بستنی بخورم بعد.

از اتاق بیرون می‌روی و کیفت را هم با خود می‌بری. در حالی که بستنی می‌خوری، کنار یکی از اعضای خانواده به نوشتن تکالیف و خواندن امتحانت مشغول می‌شوی. یعنی مکان و شرایطی را که ممکن است به انجام کار غیر عاقلانه وسوسه شوی، ترک می‌کنی.

اما بچه‌ها؛ این همه بدبختی و کشمکش با ‌‌‌‌نَفْس برایم پیش نمی‌آمد اگر ...

اگر از همان ابتدا که دوستم آن کتاب را آورد، از او نمی‌گرفتم!

یعنی اگر از همان ابتدا از تکنیک «خودداری از ورود به شرایط کار نادرست» استفاده می‌کردم، دیگر این همه با ‌‌‌‌نَفْس درگیر نمی‌شدم:

دوست (بازیگر ‌‌نَفْس، این نقش را بازی می‌کند): بیا ببین چه کتابی برات آوردم. از اتاق خاله‌م (داییم) کِش رفتم.

من: موضوعش چیه؟

دوست: مثل همون کتاب اون دفعیه‌س اما خیلی باحال‌تره.

من: فعلا که سرم شلوغه. حالا باشه شاید بعدا ازت گرفتم.

دوست: وا چه لووس. مگه خوندنش چقدر طول می‌کشه؟

من: گفتم که، باشه یه وقت دیگه.

دوست: چیه؟ کلاس رویش می‌ری بچه مثبت شدی؟ {با تمسخر:} "بگیرم یا نگیرم؟ عاقلانه‌س یا غیر عاقلانه؟" جمع کن بابا.

من: خوب شد یادم انداختی. کلا بی خیال. نه گرفتنش عاقلانه‌س، نه خوندنش.

دوست: اَه اَه. بدم میاد از اینا که زود جَو زده می‌شن.

من: هرجور راحتی.

    

خب حالا یک جمع بندی از صحبت‌های‌‌‌مان داشته باشیم:

-    گفتیم ‌‌‌‌نَفْس موجود خطرناک و زیاده خواهی است. هرقدر به خواسته‌هایش بها بدهید بیشتر و بیشتر می‌خواهد.

-    دو راهکار برای مهار کردن ‌‌‌‌نَفْس مطرح کردیم. آن دو چه بودند؟

o  الف) خودداری از ورود به شرایط کار نادرست (اصلا زمینه‌ی خطا را ایجاد نکن که بعدش هم لازم نباشد با جان کندن خودت را نجات دهی.)

o  ب) تغییر توجه از کار نادرست (اگر مدام به انجام یک کار نادرست فکر کنیم، نهایتا آنقدر به انجامش وسوسه می‌شویم که نمی‌توانیم از پس هوای ‌‌‌‌نَفْس‌مان بر بیاییم.)

-    گفتیم حواس‌مان باشد که ‌‌‌‌نَفْس، مانند یک کودکِ بهانه جو و زیاده خواه است.

o  اگر همه‌ی خواسته‌‌های ‌‌‌‌نَفْس را برآورده کنیم، بیشتر و بیشتر می‌خواهد و تا ما را به بدبختی نکشاند دست بر نمی‌دارد.

o   اگر خواسته‌‌های ‌‌‌‌نَفْس را سرکوب کنیم، عقده‌ای می‌شود و در یک فرصت مناسب ما را زمین می‌زند.

o   اما اگر از تکنیک «حواس پرتی» و «گول زدن» استفاده کنیم، از اصرارش بر آن کار غیر عقلانی کاسته می‌شود و راحت‌تر می‌توان آن را عِقال نمود.

     

پروژه‌ی عملی: گزارش کتبی از مهار ‌‌نَفْس با استفاده از: «حواس پرتی» و «گول زدن»

توضیح: تا هفته‌ی آینده، سعی کنید ‌‌نَفْس خود را با استفاده از روش‌های «حواس پرتی» و «گول زدن» مهار کنید. یک نمونه را هم به عنوان گزارش به صورت کتبی با خود به کلاس بیاورید. لازم نیست نام خود را روی برگه‌های گزارش بنویسید؛ اما لطفا کسی بدون گزارش نباشد.

    

{از آنجا که ممکن است دانش آموزان، در طول هفته این کار را فراموش کنند، لازم است مربی با روش‌‌های مختلف این موضوع را یادآوری نماید. به عنوان نمونه:

-    در ساعات تفریح، کتابخانه و ... ضمن گفتگوی دوستانه با دانش آموز، از روند پیشرفت پروژه‌ی او سوال کند.

-    هر هفته یکی از بچه‌ها را برای یادآوری پروژه انتخاب کند. این دانش آموز هر روز گوشه‌ی تخته بنویسد: «حواس پرتی + گول زدن»

توجه: به دانش آموزان اطلاع دهید که جلسه‌ی آینده از دروس 1 تا 3 آزمون برگزار می‌شود.}

   

منبع: خانه کودک و نوجوان بنیاد محمد (ص)

   


[1] امیر مومنان می فرمایند: "خَادِعْ ‌‌نَفْسكَ فِی الْعِبَادَةِ وَ ارْفُقْ بِهَا وَ لَا تَقْهَرْهَا ..."در عبادت خدا [که عمل به عقل و جنود آن برترین نوع عبادت محسوب می گردد: اصول کافی، ج 1، ص 17] ‌‌نَفْس خود را گول بزن و با آن مدارا کن و بر آن سخت نگیر [مثلا به یکباره کار سنگین از ‌‌نَفْس نخواه]: بحارالانوار، ج 33، ص 509.

logo test

ارتباط با ما