نویسنده: مهشید شیخ حسینی (کارشناسی ارشد نرم افزار؛ این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید)
روز هفدهم از ماه ربیعالاولِ سال 83 هجری، خداوند نوری از انوار چهاردهگانهاش را در میان زمینیان به امانت گذارد[1] تا بابی باشد برای هدایت و سعادت آدمیان. دردانهای که در میان زمینیان به «جعفر» و نزد آسمانیان به «صادق» معروف شد[2].
جعفر – که درود خداوند بر او باد – در دامان شکافندهی علوم[3]، از دریای علم و معرفت الهی سیراب گشت و علم بی پایانش تحسین دوست و دشمن را برآورد. چه بسیار بودند آنان که مات و مبهوت از پای جلسات درس او برمیخاستند و به علم او اقرار میکردند. همچون عمرو بن عبید - از بزرگان فرقهی معتزله- که با حالی منقلب از آن همه علم و عظمت، با چشمی گریان اقرار کرد:
«بهخدا هلاك شده كسى که متكى به رأى خود باشد و با شما [اهل بیت] در فضل و علم به نزاع پردازد.»[4].
جدال بر سر تصاحب کرسیِ خلافت[5]، مجالی شد تا فشار حاکمان بر این هدایتگر الهی نسبت به هدایتگران پیشین کمتر شود؛ جلسات درس او رونق بگیرد و خونی تازه در شریان اسلام جریان یابد. تا آنجا که سخنان نورانی به یادگار مانده از جعفربن محمد، بیش از دیگر حجتهای الهی به چشم آید.
هرچند بسیار بودند آنان که از سرچشمهی علم آن بزرگوار فیض میبردند، اندک بودند آنان که دل به او داده باشند و به قلب، مُحِبّ او باشند. چه بسیار حق گریزانی که نزد جعفربن محمد میآمدند، سؤال خویش را پاسخ میگرفتند و به علمش شهادت می دادند؛ اما از مجلس که خارج می شدند، از روی «حسد» نور علم و هدایت را کتمان کرده، میگفتند:
«هیچ کس را نمیشناسیم که گمراهتر باشد از آن که پیروی خاندان پیامبر کند و سخن آنان را بپذیرد.»[6]
گویی کلام خداوند دربارهی جعفربن محمد را نشنیده بودند که فرمود:
«شک کنندگان دربارهی او هلاک میشوند و نپذیرفتن او برابر با نپذیرفتن من است.»[7]
بیماردلان، گاه سعی بر شکستن وجههی علمی او مینمودند که جز فضاحت و روسیاهی برایشان نمیماند[8]؛ و گاهی نیز به اذیت و آزارش میپرداختند؛ آنچنان که خانهاش را به آتش کشاندند. اما جعفربن محمد پای بر آتش نهاد و همچنان که از آتش عبور میکرد، کوردلان را خطاب فرمود:
«[بدانید که] من پسر ابراهیم خلیل اللَّه هستم.»[9]
اما افسوس که آنان که خویشتن را به خواب زده باشند، جلوهگریهای خورشید، بیدارشان نخواهد کرد. این عداوتها تا بدانجا رسید که با زهرِ حسد و کینه، برگزیدهی خداوند را مظلومانه مسموم و شهید نمودند.[10]
با این همه، اندک دلدادگان جعفربن محمدعلیهالسلام با قدحهای پر شده از سخنان آن بزرگوار، آبراههای ساختند که تا به امروز جویندگان هدایت را سیراب نماید؛ و «ادب انتظار» یکی از آن هزاران آموزه است.
آن هنگام که پیشوای راستگویان در انتظار منجی عالمیان چنین ناله سر میداد که:
«غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده و آسایش قلبم را از من سلب نموده»[11]
و آن زمان که میفرمود:
«اگر او (منجی آخر زمان) را درک میکردم، ایام حیاتم را به او خدمت میکردم»[12]
درسِ انتظاری بود برای امروزِ ما تا از لا به لای غفلتهای ناشی از روزمرگیهای زندگی یادی از مصلح موعود نماییم و تلاشی برای یاریاَش. اگر همت آن را نداریم که تمام عمرمان را در راه یاریِ او صرف کنیم، آیا نمی توانیم با دعایی از سُوِیدای وجود آمدنش را طلب کنیم؟
خداوندا؛ به لحظه لحظهی انتظار جعفربن محمد - او که در قول و فعل، صادق است[13]- ظهور نجات دهندهی عالمیان را نزدیک فرما.
منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد (ص)
[1] «وُلِدَ ع بِالْمَدِینَةِ- یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ سَابِعَ عَشَرَ شَهْرَ رَبِیعٍ الْأَوَّل»؛ بحارالأنوار، ج47، ص1، ح3.
[2] «قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع مَنِ الْإِمَامُ بَعْدَكَ قَالَ مُحَمَّدٌ ابْنِی یَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً وَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ اسْمُهُ عِنْدَ أَهْلِ السَّمَاءِ الصَّادِق»؛ بحارالأنوار، ج47، ص9.
[3] اشاره به امام محمد بن علی، پدر امام صادق علیه السلام که به باقر به معنای شکافندهی علوم ملقب بود.
[4] «فَخَرَجَ عَمْرُو بْنُ عُبَیْدٍ وَ لَهُ صُرَاخٌ مِنْ بُكَائِهِ وَ هُوَ یَقُولُ هَلَكَ وَ اللَّهِ مَنْ قَالَ بِرَأْیِهِ وَ نَازَعَكُمْ فِی الْفَضْلِ وَ الْعِلْم»؛ بحارالأنوار، ج47، ص19.
[5] دوران حیات امام صادق علیه السلام، همزمان با سقوط بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس بود.
[6] «وَ لَكِنَّ الْحَسَدَ أَهْلَكَهُمْ كَمَا أَهْلَكَ إِبْلِیسَ وَ إِنَّهُمْ لَیَأْتُونَنَا إِذَا اضْطُرُّوا وَ خَافُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ فَیَسْأَلُونَّا فَنُوَضِّحُ لَهُمْ فَیَقُولُونَ نَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَهْلُ الْعِلْمِ ثُمَّ یَخْرُجُونَ فَیَقُولُونَ مَا رَأَیْنَا أَضَلَّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَؤُلَاءِ وَ یَقْبَلُ مَقَالَتَهُم»؛ کامل الزیارات، ص329.
[7] اشاره به حدیث لوح: «سَیَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِی جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَیْهِ كَالرَّادِّ عَلَی»؛ الکافی، ج1، ص528.
[8] نمونههایی از این برخوردها، در این منابع به چشم میخورد: بحارالأنوار، ج47، ص130، ح178 و همان، ص217.
[9] « وَجَّهَ الْمَنْصُورُ إِلَى حَسَنِ بْنِ زَیْدٍ وَ هُوَ وَالِیهِ عَلَى الْحَرَمَیْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّه»: ابو جعفر منصور (خلیفه عباسى) به حسن بن زید كه از طرف او والى مكه و مدینه بود، پیغام داد كه: خانه جعفر بن محمد را بسوزان، او به خانه امام آتش افكند و به در خانه و راهرو سرایت كرد، امام صادق علیه السلام بیرون آمد و در میان آتش گام برداشته راه می رفت و می فرمود: منم پسر أعراق الثرى؛ منم پسر ابراهیم خلیل اللَّه: بحارالأنوار، ج47، ص136. (أعراق الثرى لقب حضرت اسماعیل و به معنای ریشه هاى در زمین است)
[10] «وَ یُقَالُ إِنَّهُ مَاتَ بِالسَّمِّ فِی أَیَّامِ الْمَنْصُور»؛ بحارالأنوار، ج47، ص1.
[11] «سَیِّدِی غَیْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِی ... وَ ابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی»: کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص353.
[12] «سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَلْ وُلِدَ الْقَائِمُ قَالَ لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی»؛ بحارالأنوار، ج51، ص148.
[13] «السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا صَادِقاً مُصَدَّقاً فِی الْقَوْلِ وَ الْفِعْل»؛ زیارت امام سجاد، امام باقر و امام صادقعلیهم السلام در روز سه شنبه، بحارالأنوار، ج99، ص214.