نویسنده: حجت الاسلام دکتر محمد مسجد جامعی (مرداد 1394)
مکتب تشیع به عنوان یک نظام عظیم، مرتبط و متین فقهی و کلامی و معرفتی، عمیقاً مرهون تعلیمات امام صادق(ع) است. امام ششم را در پی افکندن این نظام و تبیین و توسعه آن نقشی است بیبدیل. انتساب مذهب تشیع به حضرتش از دیرباز به همین علت بوده است. پیش از پرداختن به موضوع لازم است اجمالاً به دو نکته اشارت داد:
1- تلقی عمومی شیعیان در طی دهههای اخیر نسبت به ائمه و نقش آنان دچار دگرگونیهایی شده است. در گذشته شناخت امامان عمدتاً بر اساس احادیثی بود در فضائل و مناقب آنان، و در دوران اخیر این شناخت تحت تأثیر تصوری است که شیعیان از نقش اجتماعی و سیاسی و فرهنگی امامان دارند.
این تحولِ در شناخت به نوبه خود متأثر از شرایط جدیدی است که در کمتر از یک سده گذشته حاکم شده است. گرایش به فهم تحلیلی تاریخ و از آن مهمتر نفوذ عمیق و محبوبیت و بلکه مقبولیت اندیشههای چپ و به طور کلی افکار انقلابی و بعضاً مسلحانه و براندازانه، از مهمترین عوامل است.
البته تحول یادشده در قلمروهای مختلف شیعی یکسان و همانند نیست. در ایران بهگونهای است و در بین شیعیان عرب و عربزبانها بهگونهای دیگر و در بین شیعیان شبهقاره هند و افغانستان بهگونهای متفاوتتر. این تفاوتها به دلیل شرایط متفاوت آنهاست و اینکه این تفاوت، خصوصیات و الزامات خاص خود را داشته است.
در ایران پس از مشروطه و بهویژه پس از شهریور ۱۳۲۰ افکار چپ به عنوان یک جریان فکری و ایدئولوژیک و سیاسی در بین تحصیلکردهها و روشنفکران محبوبیتی بلامنازع یافت. این جریان طبقات جدید مذهبی را، خصوصاً از دهه ۱۳۴۰به بعد، عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. اینان گذشته خود و حتی گذشته دین خود را در بسیاری از موارد بر اساس همان روشها و معیارهایی بررسی کردند که در میان ترقیخواهان چپ ایرانی رواج و مقبولیت داشت و در پی اثبات همان مسائلی بودند که برای آنها اهمیت داشت. البته عوامل دیگری هم در این میان دخالت داشت که از بیانش درمیگذریم.
اما داستان در بین شیعیان عرب منطقه چنین نبود. در آنجا احساس محرومیت عمیق صرفاً به دلیل شیعه بودن، و احساس اقلیت بودن حتی در آنجا که اکثریت عددی از آنان بود، و احساس ادامه همهجانبه سیاست تبعیضآمیز و طایفهگرایانه عثمانیها حتی پس از استقلال کشورهای عربی، مهمترین عامل رجوع به اندیشههای چپ و انقلابی بود.
به عبارت دیگر ماهیت تمایل به افکار چپ و چپگرایی در بین شیعیان عرب در بطن خود کاملاً متفاوت بود با آنچه در ایران وجود داشت. اما نتیجه هر دو جریان در فهم بیش از حد سیاسی و انقلابی روش و سیره ائمه، کموبیش یکسان بود.
از این دیدگاه بزرگترین و بلکه تنها رسالت امامان در مبارزه همهجانبه آنان با حاکم و نظام حاکم خلاصه میشد. و این خود بر دو باور مبتنی بود.اول آنکه تمامی بدیها و کژیها و ستمها به حاکمان راجع میشود و دوم آنکه تنها وظیفه امامان مقابله بیامان با آنها است. بر اساس چنین تفسیری مجموع اقدامات ائمه اعم از «فعل» و «قول» و «تقریر» صرفاً در خدمت همین هدف است، حتی اگر به انقلاب مسلحانه بینجامد. خواه از طرف خود آنان باشد و یا از طرف پیروان و شاگردانشان.
2- نکته دیگر اینکه در میان شیعیان کسان فراوانی هستند که مکتب تشیع را کموبیش همانند سایر مکاتب و مذاهب اسلامی میدانند، بدون آنکه به غنای استثنایی آن در وجوه مختلف فقهی و کلامی و معرفتی و عاطفی توجه داشته باشند و اینکه این غنا و ژرفنایی و متانت نتیجه مستقیم تعلیمات امامان معصوم است.
در اینجا هدف صرفاً تذکر یک واقعیت است و نه ارزشگذاری و بیان فضیلت و برتری. تا هنگامی که این واقعیت به درستی و به گونهای بیطرفانه و عالمانه روشن نشود نمیتوان درباره نقش امامان صحبت کرد. کافی است نهتنها محتوی بلکه تقسیمبندیها و عناوین ابواب و فصول کتابی همچون «کافی» با کتب حدیثی غیر شیعیان مقایسه شود تا نکته یادشده به دست آید.
اشتباه نشود. در اینجا هدف دفاع از کلیت میراث حدیثی ما نیست که هیچ عالم مجتهدی در طول تاریخ نه چنین ادعایی داشته و نه چنین کرده است.ارزیابی صحت و اعتبار احادیث خود فن مستقلی است و مبانی خاص خود را دارد. سخن در این است که این مجموعههای حدیثی که عموماً چیزی جز آموزشهای عملی و بیانی ائمه نیست، مشتمل بر معارفی است که در نزد مکاتب و مذاهب اسلامی دیگر یافت نمیشود. سخن در نقاط قوت استثنایی و منحصربهفرد است و نه موارد ضعیف و یا موارد مشابهی که در نزد دیگران هم وجود دارد.
اگر این نکته پذیرفته شود آن گاه به راحتی میتوان درباره نقش بیبدیل ائمه در تکوین و ساماندهی مکتب تشیع سخن گفت و اینکه این مکتب مشتمل بر چه معارف و ویژگیهایی است که چنین نظام اعتقادی و فقهی مستحکم و منسجمی را تولید کرده است.
3- در اینجا لازم است به مفهوم رسالت امامان اشارتی رود. این رسالت در درجه نخست بیان و تشریح معارف عمیق وحیانی بود. آن نوع معارفی که انسانها با ظرفیتهای انسانیشان، اعم از عقلانی و روحی و احساسی و عاطفی، نمیتوانند بدان دست یابند. میباید آن را از منبعی آسمانی دریافت کنند و افراد آشنای با این رمز و راز آن را برایشان بازگو و تفسیر کنند.
این منبع از نظر ما قرآن کریم است و آموزشهای پیامبر(ص). و نقش اصلی ائمه توضیح و مفهوم کردن و تطبیق دادن این مجموعه است. اعم از آنکه به اصول اعتقادی راجع شود و یا به فروع عملی.
در آغاز نبرد سهمناک صفین مردی از منطقه شام لگام اسب امام علی(ع) را گرفت و از ایشان درباره قضا و قدر الهی سؤال کرد. (به احتمال فراوان به دلیل سطح بالای فرهنگ منطقه شام این نوع سؤالها در آن ایام برای شامیان مطرح بود. اگرچه این نوع مسائل در دهههای بعد کل جامعه اسلامی را فراگرفت.) اطرافیان حضرت برآشفتند و اینکه در این گیر و دار این چه سؤال و چه توقعی است. حضرت فرمود ما اصولاً برای چنین مسائلی است که میجنگیم و سپس با مهربانی و با تفصیل به پاسخ شامی پرداخت.
بدون شک دفاع از حق و حقیقت و دفاع از مظلوم و مستضعف و مقابله با کژی و ظلم و انحراف و تلاش برای استقرار سنت و عدالت و عمل به وظیفهای که دین در شرایط مختلف طلب میکرده و تطبیق دادن احکام دین با موقعیتهای متفاوت، از جمله رسالتهای امامان معصوم بوده است اما وظیفه اصلی همانا شرح و بسط معارف وحیانی و الهی بوده است.
برای نمونه ادعیه معتبر را در نظر بگیرید. اعم از آنکه کوتاه باشد و یا بلند. زیباترین و لطیفترین بخش هر دینی دعاهای او است. هم ادیان ابراهیمی و هم ادیان ژرف و عمیق آسیایی را ادعیهای است. اما به واقع هیچیک به تعالی و عمق و زیبایی و صمیمیت و سبکی و لطافت و روحنوازی ادعیه ما نیست. به ویژه در آنجا که خداوند را توصیف و تسبیح و ستایش میکند و خود را معرفی و ترسیم میکند با او راز و نیاز و نجوی مینماید. انسان به واقع احساس میکند که بینهایت را درمییابد و به آن متصل میشود.
البته این یک نمونه است. مهم این است که نقش امامان تا سطح یک انقلابی عدالتخواه و یا یک اصلاحگر اندیشمند و عاقبتبین تقلیل نیابد. اصولاً یکی از مشکلات امامان بعد از امام باقر و به ویژه امام صادق با انقلابیون مبارز بنی الحسن، به همین دلایل بود.
4- امام صادق در سال ۸۳ تولد یافت و در ۱۱۴ به امامت رسید و در ۱۴۸ دار فانی را وداع گفت. در بین امامان معصوم، بهجز آخرین آنان، حضرتش طولانیترین عمر و طولانیترین دوران امامت را داشت. این سالها مصادف است با دوران ضعف بنیامیه و سپس سقوط آنان و اوایل دوران بنیعباس. بدین دلیل فشار سیاسی و امنیتی بر روی امام و شیعیان و شاگردان حضرت در مقایسه با ائمه دیگر به مراتب کمتر بود. اگرچه پس از قدرت یافتن منصور دوانیقی و دورانهای پس از او، فشار امنیتی حتی از دوران اوج قدرت بنیامیه هم بیشتر شد.
و این امتیاز مهمی بود. عموم امامان خصوصاً از امام سجاد به بعد تحت محاصره شدید سیاسی و امنیتی بودند و مردم عادی و حتی نزدیکان سببی و نسبی آنان کمتر میتوانستند با ایشان دیدار و گفتوگو کنند. این فشارها تا پیش از سالهای پایانی عمر امام صادق بسیار کاهش یافت و این سبب هجوم انبوه دوستداران علم و فقه و معارف گردید.
5- اما این همه، یک طرف داستان بود. امام با مشکلات جدیدی روبهرو شد که یا کاملاً جدید بود و یا آنکه شدت و حدت آن به مراتب بیش از گذشته بود. مشکلات جدید خود مولود شرایط و موقعیت جدید بود. بیش از یک قرن از تولد و گسترش سریع اسلام میگذشت. یکی از دو قدرت و بلکه ابرقدرت زمان فروپاشیده بود و دیگری بخشهای وسیعی از قلمرو خویش را از دست داده بود. قدرتهای محلی نیز فروپاشیده بودند.
همزمان با این تحولات بزرگ سیاسی و نظامی، جابهجایی عظیم جمعیتی اتفاق افتاد. ساکنان سرزمین وسیع جزیرة العرب که از محرومیتهای فراوانی رنج میبردند به سوی سرزمینهای جدید سرازیر شدند. ضمن آنکه دین جدید ساکنان مناطق متعدد را مورد خطاب قرار میداد. مسئله تنها تولد امپراتوری جدید نبود که نظم و نظام خاص خود را داشت. پیام و دعوت نوینی به میدان آمده بود و مردمان را به سوی خود فرامیخواند.
این دعوت کموبیش برای نسل اول نامفهوم بود. چرا که آنان عموماً زبان عربی را نمیدانستند و در فضای تمدنی و فرهنگی کاملاً متفاوتی به دنیا آمده و رشد کرده بودند. اما از نسل دوم به بعد داستان تغییر کرد. فرهیختگانشان با زبان فاتحان آشنا شدند و این وسیلهای بود برای آشنایی با معارف اسلامی.
در کنار این همه نظام خشن و ظالم و تبعیضآمیز و بلکه نژادپرستانه اموی عرصه را بر مردم و خصوصاً غیر عربها تنگ کرده بود. مهمتر آنکه انواع و اقسام افکار و اندیشهها و آداب و رسوم متعلق به تمدنهای دیگری که هماکنون تحت سلطه اعراب قرار گرفته بودند، به صحنه آمد و عموماً قالبی اسلامی یافت. این مجموعه در کنار نظام حاکم جبار و پر عصبیت به ایجاد گرایشهای گونهگونه فکری، اجتماعی و مذهبی انجامید؛ از گرایشهای جبرگرایانه گرفته تا گرایشهای الحادی و اباحی و خارجی.
6- اسلام دینی جامع گسترده بود و شئون مختلف فردی و اجتماعی را در بر میگرفت. و این ایجاب میکرد فقهی گسترده داشته باشد. بخشی از این فقه بیشتر مورد ابتلای مردم بود که عمدتاً به طهارت و عبادات و مسائل ازدواج و طلاق و ارث میپرداخت. بسیاری از این فروع فقهی در طول قرن اول شکل گرفت و مسلمانان بر اساس آن عمل میکردند.
چگونگی شکلگیری این فروع که در حقیقت استنباط احکام از منابع اولیه بود، خود داستان مفصلی دارد. این استنباطها توسط عالمان مختلفی صورت پذیرفت که هر یک معیارها و سلیقه خود را داشتند. توده مردم خصوصاً اگر متعلق به شهر و منطقه آن عالم بودند، سخنان او را به گوش میگرفتند و بدان گونه عمل میکردند و بهجز آن را باطل میدانستند. در این میان سیاست و نظام حاکم را نقش چندانی نبود.
آنچه بیان شد صرفاً در محدوده احکام فقهی نبود. معتقداتی هم وجود داشت که مردم بدان خو گرفته بودند و آن را حق میدانستند و حاضر نبودند بهجز آن را بشنوند و البته در اینجا سیاست را نقشی بزرگ و تعیینکننده بود. این اعتقادات در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم بیشتر درباره تاریخ صدر اسلام و صحابه و به قدسیت برداشتن این برهه از تاریخ و مردمانش بود.
7- سالهای طولانی امامت امام صادق مصادف است با اوجگیری تمامی جریانهایی که تنها به بخشی از آن اشارت رفت. اعم از فقهی و کلامی و گرایشهای زهدطلبانه و صوفیانه. ضعف حکومت مرکزی آزادیهای دوران انتقال نیز به تشدید و گسترش این جریانها کمک میکرد. در کنار این همه در بین علویان و خاصه بنی الحسن کسانی بودند که داعیههای حکومتی داشتند و مردم را به قیام میخواندند.
در این میان امام میباید سخن حق را بگوید و در عین حال به گونهای مسائل مختلف را بیان کند که بیان حضرتش مورد سوءاستفاده قرار نگیرد و مشکلاتی ایجاد نکند. چه از طرف کسانی که تابع استنباطهای فقهی دیگر بودند و چه از طرف اباحیگرایانی که برای مصون ساختن خویش به پیروی از تشیع تظاهر میکردند و چه از جانب حکومت مرکزی که در پی یافتن شیعیان آن حضرت بود.
مشکل امام صرفاً نظام حاکم نبود. به عنوانی توده مردم هم بودند که با فقهی متفاوت پرورش یافته و صرفاً آن را حق میدانستند. علویانی هم بودند که از آن حضرت بیعت و حمایت میخواستند و بعضاً انتقاد و تهدید میکردند.کسان دیگری هم بودند که تظاهر به پیروی از امامان را وسیلهای برای توجیه اعتقادات و اعمال خلاف شرع خود قرار میدادند و بالاخره شیعیانی بودند که به دلایل مختلف میخواستند تندتر و یا کندتر از امام حرکت و رفتار کنند و به نوعی خودنمایی نمایند. شاید کمآزارترینشان زنادقهای بودند که به دلیل سعه صدر و خوشرفتاری و قدرت علمی و اقناعی امام یا آن حضرت بحث و گفتوگو میکردند و به جهت همین صفات استثنایی از آن حضرت پیوسته با تعظیم و تکریم نام میبردند.
8- مباحثی که در اصول فقه تحت عناوین «تعادل و تراجیح» و یا «تعادل و ترجیح» و یا «تعارض ادله» و یا «تعارض ادله و اختلاف حدیث» مورد بررسی قرار میگیرد عمدتاً و بلکه کلاً درباره ملاکهای اعتبار و حجیت احادیثی بحث میکند که در شرایطی که گفته آمد، بیان و تقریر شده است. همین نوع بررسیها را نیز در فقه در مبحث تقیه و تمامی ابواب دیگری که مشتمل بر احادیثی است که به نوعی متعارض است، میتوان سراغ گرفت.
دقت در این مباحث نشاندهنده اوضاع و احوال سخت آن ایام و مشکلات عدیده امام برای بیان حقایق است. جالب اینجا است که اکثریت قریب به اتفاق احادیث متعارض مورد بحث و نیز «اخبار علاجیه» که ملاکهای لازم برای دریافت نظریه درست را توضیح میدهد، از امام ششم است.
و امام در چنین شرایط دشوار و بعضاً جانکاهی قرار داشت، اما رسالت خویش را به پایان برد. مکتب تشیع در اصول و فروع و خصوصاً فروع، مرهون آن حضرت است. علیرغم همه مشکلات، برای هیچیک از ائمه دیگر چنین فرصتی به دست نیامد و مذهب تشیع به حق مذهب جعفری نامیده شده است.
بهجز این، عموم علمای بزرگ اهل سنت معاصر امام، و حتی پس از آن حضرت، به طور مستقیم و غیر مستقیم شاگردان ایشان بودند. همچنان که برخورد بزرگوارانه و هدایتگرایانه امام در برخورد با معنویتگرایان منحرف و شکاکان و زنادقه آن زمان به طور قطع تأثیری عمیق در جلوگیری از گسترش و تعمیق انحرافات رایج در آن دوران داشته است.
منبع: سایت مباحثات