نویسنده:زهرا مرادی ( کارشناس ارشد MBA؛ این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید )
اولیاء جمله جوادند ولیکن ز جواد جود را جلوه تابنده تری داده خدا
خداوند مهربان، پس از رسول خاتم، دوازده هدایتگر از برای سعادت مردمان تعیین نمود که نهمینِ آنها محمد بن علی ملقب به جواد بود.
خداوند، خود بشارتِ آمدن این مولود را به رسولش داد:
"به فرزندت رضا پسری عطا خواهم نمود که قلبش را شاد سازد. پسری که جانشین رضای مرتضی شود و وارث علمش باشد. او را معدن علم خود و جایگاه سِرَّم قرار میدهم. به هر بندهای که به او ایمان آوَرَد، بهشت را عطا خواهم نمود ..." [1]
وجود این فرستاده، آنچنان عزیز و مبارک بود که رسول خدا سالها پیش از ولادتش دربارهی وی فرمود: "پدرم به فدایش!" [2]
و امیر مومنان دربارهی او که کریمترین بخشندهی روی زمین بود، چنین بشارت داد: "هر کس میخواهد خدا را ملاقات کند در حالی که مقام و مرتبهاش بلند گشته و گناهانش به حَسنات تبدیل شده، باید به دامان محمد جواد بیاویزد." [3]
زادهی شمس الشموس، در حالی به امامت رسید که حدودا 7 یا 9 سال داشت. [4] این، خود تاییدی بود بر اینکه علم هدایتگران الهی از سرچشمهی وحی خداوندی نشأت میگیرد و سن و سال و تعلیم و تعلّم در آن دخیل نیست.
مردم با وجودی که باور داشتند عیسی بن مریم رسالت خویش را در گهواره اعلام نمود[5]؛ و میدانستند حضرت یحیی در کودکی به پیامبری رسید[6]؛ اما در پذیرش این امر که هدایتگر عصر آنها نیز کودکی چند ساله باشد، دچار تردید و حیرت شدند. از این رو دوست و دشمن، به بهانههای مختلف، صلاحیت ایشان را میآزمودند. تجلی علم آن بزرگوار، چنان چشمگیر بود که حتی دشمنان ایشان به اینکه منشأ علم امام جواد، الهی است، اعتراف میکردند. تا آنجا که مأمون – قاتل هشتمین هدایتگر الهی – دربارهی امام جواد چنین گفت:
"این جوان از خاندانی است که علم ایشان از خداست ... پیوسته پدرانش در علمِ دین و ادب از همگان بی نیاز بودند و دست دیگران از رسیدن به حد کمال ایشان کوتاه بوده است." [7]
مورخان و محققان از ژرفای علم ایشان و کرامات متعددشان، بسیار گفتهاند. به چند نمونه از اتفاقات ثبت شده از زندگانی سراسر رحمت این سفیر آسمانی اشاره میکنیم:
مردی به نام قاسم بن عبدالرحمن تعریف میکند: روزی در بغداد از گذرگاهی میگذشتم که متوجه تکاپوی خاصی در مردم شدم. علت را جویا شدم. گفتند فرزند رضا – امام جواد – به این سو میآید و همه میخواهند به استقبال قدومش بروند. من که تا آن روز ایشان را ندیده بودم، ماندم تا امام آنها را نظاره کنم. مدتی ایستادم تا آنکه فرزند رضا که جوانی کم سن و سال بود، در میان شور و حال مردم به نزدیکی من رسید. در دل بر مردمی که جوانی با این سن و سال را امام و هدایتگر خود میدانستند لعنت فرستادم.
تا این اندیشه در ذهنم گذشت، فرزند رضا مرا با نام صدا کرد و این آیه از قرآن را تلاوت فرمود:
"فَقَالُوا أَبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ" یعنی: پس گفتند آیا یک نفر مانند خودمان را تبعیت کنیم؟ اگر چنین کنیم، در گمراهی و جنون خواهیم بود!
این کلام ایشان، اشاره به تکذیب حضرت صالح از سوی قوم ثمود بود. با شنیدن این سخن، در دل گفتم این جوان، حتما ساحر است. فرزند رضا دوباره سوی من نگریست و فرمود: "أَؤُلْقِیَ الذِّكْرُ عَلَیْهِ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ" یعنی: آیا از میان همهی ما، وحی بر او نازل میشود؟ او یقینا دروغگویی خودپسند است.
در این هنگام دلم لرزید؛ بر حقانیت و صلاحیت ایشان ایمان آوردم و در همان جا به امامتش اقرار نمودم. [8]
روزی مردی به نام عمر بن فرج به امام جواد گفت: "آنان که تو را هدایتگر این عصر میدانند مدعیاند تو به همه چیز علم داری. حتی میدانی وزن آب این رودخانه – دجله – چقدر است".
امام فرمود: "آیا خداوند قادر نیست بر اینکه این علم را به پشهای از مخلوقاتش عطا کند؟" مرد پاسخ داد: "البته که قادر است". آنگاه امام جواد فرمود: "من نزد خدای متعال، از آن پشه گرامیترم"![9]
روزی امام جواد در مسجدی به نام مسیّب برای نماز توقف کرد. در حیاط مسجد درخت سدری بود خشک و بی بار. امام، پای آن درخت وضو گرفتند و سپس وارد مسجد شدند. نماز که تمام شد، نمازگزاران، به حیاط آمدند تا مسجد را ترک کنند. اما با منظرهی عجیبی مواجه شدند. درخت خشکیده، به ثمر نشسته بود. میوه هایی تازه، شیرین و بی دانه! [10]
مردی به نام ابو سلمه به گوش درد مبتلا شد و شنواییاش را از دست داد. امام جواد او را نزد خود فرا خواند و دست مبارکش را بر سر و گوش او کشید و فرمود: «بشنو». آن مرد، سلامتیاش را به دست آورد؛ آنچنان که سوگند یاد میکرد از آن پس، خفیفترین صداها را هم میشنود! [11]
منبع: پایگاه علمی فرهنگی محمد (ص)
[1] - کافی، ج 1، ص 527.
[2] - بحارالانوار، ج 5، ص 7.
[3] - بحارالانوار، ج 36، ص 296.
[4] - الارشاد، ج 2، ص 271 و 246.
[5] - در قرآن کریم دربارهی عیسی علیه السلام چنین آمده: "فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا كَیْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا": یعنی: [مریم] به او (کودکش عیسی) اشاره کرد. گفتند چگونه با کودکی خرد که در گهواره است صحبت کنیم؟ [عیسی به سخن در آمد و] گفت همانا من بندهی خدایم. به من کتاب داده و مرا پیامبر ساخته: قرآن کریم، سوره مریم ، آیات 29 و 30.
[6] - دربارهی حضرت یحی در قرآن چنین آمده: "یَا یَحْیَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِیًّا" یعنی: ای یحیی کتاب را با نیرو و به جد بگیر. و او را در کودکی حکمت دادیم: قرآن کریم، سوره مریم، آیه 12.
[7] - الارشاد، ج 2، ص 281.
[8] - بحارالانوار، ج 50، ص 64.
[9] - بحارالانوار، ج 50، ص 100.
[10] - کافی، ج 1، ص 497.
[11] - بحارالانوار، ج 50، ص 57.